ممنون از صبر و شکیبایی شما...
این خطبه چند بخش دارد،
|

خطبه نود و یکم

بسم الله الرّحمن الرّحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/۱۸  – ۹ ذی الحجه

💢 بخش اول خطبه ۹۱ 💢 

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش1)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
47:54 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش اول

وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ. قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ:
إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ،

سخنى از آن حضرت (ع) به كميل بن زياد نخعى. كميل بن زياد گويد: امير مؤمنان، على بن ابى طالب، دست مرا گرفت و از شهر بيرون برد. چون به صحرا رسيدم آه بلندى كشيد و فرمود:
اى كميل، دلها چونان ظرفهايند و بهترين آنها نگهدارنده ترين آنهاست. پس، هر چه مى گويم به خاطر بسپار. مردم سه دسته اند، عالمى ربّانى و آموزنده اى كه در راه راست گام برمى دارد و سه ديگر همج الرّعاع.

  خطبة الاشباح 

✳️ جزء خطبه های نورانی و درخشان امیرالمؤمنین (ع) است. این روایت در کتب دیگر روایی هم ذکر شده و راوی آن امام جعفر صادق (ع) و از نظر سند متواتر می باشد. 
مسعدة بن صدقه از یاران امام صادق (ع) نقل می کند که حضرت فرمود: روزی جدّم امیرالمؤمنین (ع) بر منبر قرار داشت و سخنرانی می کرد که فردی وارد مجلس شد و گفت: وصف کن خدا را برای من، آن گونه که او را می بینم. دلم می خواهد عشق و معرفتم به خدا زیاد شود. امیرالمؤمنین (ع) ناراحت شد و فرمود: به مردم بگویید همه برای نماز به مسجد بیایند. مردم جمع شدند. مجلس مملو از جمعیت شد. حضرت در حالی که آثار ناراحتی در چهره آشکار بود به منبر رفت. بعد از حمد و ثنای الهی و صلوات بر پیامبر (ص) و خاندانش (ع) فرمود:

🔸أَلحَمدُ للهِ الَّذِی لَا یَفِرُهُ المَنعُ وَ الجُموُدُ وَلَا یُکدِیهِ الأِعطَاءُ وَ الجوُدُ  
ستایش خدایی را سزاست که نبخشیدن، بر مال او نیفزاید و بخشش او را فقیر نسازد. 
برخی از انسان ها این گونه اند که بخیل و طمعکار هستند و می ترسند از بخشش، ثروت آنها کم شود و به کسی نمی دهند تا ثروتشان زیاد شود؛ در حالی که خدای متعال این گونه نیست. اگر به کسی چیزی ندهد، سرمایه اش زیاد نمی شود و اگر همه ی خلائق را هم روزی بدهد، چیزی از خزانه اش کم نمی شود. 

🔸أِذ کُلُّ مُعطٍ مُنتَقِصٌ سِوَاهُ
زیرا هر بخشنده ای جز او، اموالش کاهش یابد. 
هر کسی در عالم اعطا کننده باشد و دست بده داشته باشد، ثروتش کم می شود. تنها کسی که هر چه خرج کند، ضرری به سرمایه اش نمی خورد، خداست.

 در این رابطه حدیث قدسی با این مضمون : 
ای مردم! بدانید اگر اول و آخر و جن و انس شما در یک صحرا با هم جمع شوید، همه از من درخواست کنید و هر کس را هر چیزی که بخواهد بدهم، هیچ چیزی از من کم نمی شود. 

مثال: سر سوزنی را داخل یک اقیانوس پهناور بزنیم، سر سوزن خیس می شود، ولی چیزی از اقیانوس کم نمی شود. البته ذکر این مثال برای مقایسه با خدای متعال هم مثال درستی نیست. 

🔸وَ کُلُّ مَانِعٍ مَذموُمٌ مَا خَلَاهُ 
و جز او هر کس از بخشش دست کشد، مورد نکوهش قرار گیرد. 
هر کس در عالم دیگران را از انفاق منع کند، مذموم و ناپسند است، غیر از خدای متعال. تنها کسی که در عالم اگر اعطا نکند، مذموم نیست، خدای متعال است. چون انسان ها اگر چیزی به کسی نمی دهند، بخل، یا ترس یا حرص دارند؛ اما خدا این گونه نیست. اگر به بنده چیزی ندهد، مصلحت بنده در آن است. اگر بدهد از روی جود و بخشش است و اگر ندهد و از روی حساب و کتاب است. 

مضمون حدیث قدسی:  عده ای از بندگان، اگر پول به آنها بدهم، فاسد می شوند و طغیان می کنند. مصلحت انها در تنگدستی است. چون کم ظرفیت هستند. 

🔸وَ هُوَ المَنَّانُ بِفَوَائِدِ النِّعَمِ وَ عَوَائِدِ المَزِیدِ وَ القِسَمِ 
اوست بخشنده ی انواع نعمت ها و بهره های فزاینده  و تقسیم کننده ی روزی پدیده ها. 
خدایی که بسیار بخشنده است و نعمت هایی که به ما می دهد، سودمند وپر فایده است (نعمت شخصی) و از آن طرف نعمت هایی که به جامعه می دهد، هر کدام برای اصلاح یک جامعه کافی است که می توان به امنیت اجتماعی به عنوان یک نعمت اشاره کرد.(عوائد  المزید)

 منّان در فارسی به معنی بخشنده ولی معنای دقیق تر آن در یکی دیگر از فرمایشات امیرالمؤمنین (ع) هست. 
 منّان کسی است که قبل از این که دهان بنده برای درخواست باز شود و درخواست کند، خدا اجابت می کند. نیازی به دعا کردن و التماس بنده نیست. اهل بیت (ع) این صفت را از خدای متعال داشتند. 

🔸عَیَالُهُ الخَلَائِقُ 
مخلوقات همه جیره خوار سفره ی اویند. 

🔸ضَمِنَ أَرزَاقَهُم 
خدا رزق هر کدام از این بنده ها را تضمین کرده است. خدا در دور افتا ده ترین بیابان ها و کوه ها مخلوقاتش را در موعد مقرر روزی می دهد.
 
🔸وَ قَدَّرَ أَقوَاتَهُم 
و قوت غالب آنها را مقرر نموده است. 

🔸وَ نَهَجَ سَبِیلَ الرَّاغِبِینَ أِلَیهِ وَ الطَّالِبِینَ مَا لَدَیهِ 
به مشتاقان خویش و خواستاران آنچه در نزد اوست، راه روشن را نشان داد. 
خدایی است که روشن کرد راه خودش را برای بنده به شرط این که راغب باشد و تمایل داشته باشد. اگر کسی خدا را بخواهد، راهش را پیدا می کند که همان راه اهل بیت (ع) است. راه برای این فرد واضح است. کسی که خدا را نمی بیند، کور است که نمی بیند. کسی که دغدغه دارد، راه خدا را دیده است. 

🔶ولیسَ بما سُئِلَ باَجوَدَ منهُ بما لم یُسئَل
  سخاوت خدا در آنجا که از او بخواهند ، یا جایی که از او درخواست نکنند ، بیشتر نیست.

اینطور نیست کسی بیشتر دعا بخواند عطای بیشتری از خدا دریافت کند تا شخصی که دعا نخوانده ، 
در حالیکه خدا به همه جود و عطا دارد.
درخواست و دعای ما در عطای خدا تاثیری ندارد.

🔺سوال :
 اگر دعا تاثیر ندارد پس چرا ما مامور به دعا هستیم؟! نقش دعا چیست ؟!

✅ نکته اول: یک سلسله از  ادعیه معرفتی هستند . دعا برای خداشناسی و معارف ، ویژگی دعاست با تضرع که معرفت حاصل شود. مانند دعای غرفه.
یک سری از ادعیه درخواست هست .
پس همه ی ادعیه مسئلتی نیستند.

✅ نکته دوم: 
دعاهایی که درخواستی هستند آیا تاثیر ندارند؟ 
چون حضرت فرمود « لیس بما سئل باجود منه» کسی درخواست کند یا نکند برای خدا فرقی ندارد.
پس دعا چگونه است؟! 

سنت خدا بر اینست: که ظرف خالی را پر میکند.
اگر کسی با ظرف خالی به درگاه الهی آمد و لب به سخن باز نکرد ، خدا حتما به او عطا میکند ،چون ظرف او خالیست.
برعکس کسی ظرف او  آلوده و پر باشد، اما شب تا صبح دعا و ناله کند ، به او عطایی نمیشود، ظرف پر هر چه داده شود سر ریز میشود  و این خلاف حکمت عمل کردن است. و خدا حکیم محض است. ذره ای خلل در حکمت او نیست.  ظرفی که عاری از نجاست نباشد با آب زمزم پر نمیکند. چون به هدر میرود.

و اما تاثیر دعا آنست که ظرف وجود را بزرگ می کند. نه اینکه هر کس استغاثه کرد دل خدا به رحم بیاید. 
وظیفه ی ما دعاخواندن است و دعا وسعت دادن به انسان است به خدا که متصل باشد ظرف او بزرگ میشود‌.  پس هر دعایی ظرف را بزرگ  نمی کند.  دعای بدون توجه و طوطی وار خواندن،  گنجایش ظرف را وسعت نمی دهد.
دعای خوانده شده با برقراری اتصال ، ظرف بزرگ میگردد و خدا ظرف خالی را پر می کند.

درخواستی که مصلحت نیست ، یا قلب با حب دنیا پر شده،  یا ظرف وجود پر باشد خدا هیچ عطایی نمی کند.

جمله ی حضرت بمعنای دعا نکردن نیست.
 دعایی که اثر داشته و ظرف را گنجایش بدهد.
اگر در دعا گنجایش ظرف نباشد دعا نبوده ، صرف رو خوانی عربی بوده.

فرمود: قُرنَ الحیاءُ بالحِرمان
در امور دنیایی کسی مصر و جسور نباشد چیزهایی را از دست می دهد.
پررویی و جسور بودن، در دنیا زودتر به مقصود خود می‌رسد.
اما در بارگاه خدا و امور معنوی اینگونه نیست .
آنچه که ملاک است ، ظرفیت است .

فرمود: آنچه را که به آن امید ندارید به همان بیشتر امید داشته باشید.
گاهی به آنچه امید رسیدن نیست اما ظرفیت آن فراهم شده باشد عطا می‌رسد .
اما گاهی تکیه بر من هست . همه چیز بر مبنای من حساب میشود.

روایت: موسی بن عمران بدنبال شعله آتشی رفت اما پیغمبر برگشت ، اصلا دعا و در خواستی برای پیامبر شدن نکرد اما ظرفیت ایجاد شد خدا آن را پر کرد.

وساحران برای آبروی فرعون جمع شدند ، درخواست و فکر آنها این نبود که مومن شده برگردند. اما ظرفیت مومن و موحد  شدن بود ، کمک کار موسی شدند.

موسای کلیم ظرفیت دارد بدون درخواست پیغمبری به او عطا شد.
حضرت ابراهیم وقتی ظرف پیامبری او پر شد. برای فرزندان خود هم امامت درخواست کرد.
فرمود: « لا ینالُ عهدیِ الظالمین»
داده نمیشود چون ظرفیت ندارند.

✅ پیش از آنکه دنبال دعا خواندن باشید دنبال افزایش ظرفیت باشید.
دعا مقدمه ی وسعت ظرف است اما دعایی که با توجه باشد. 

 

🔸ألأَوَّلُ الَّذِی لَم یَکُن لَهُ قَبلٌ فَیَکوُنَ شَیءٌ قَبلَهُ وَ الآخِرُ الَّذِی لَیسَ لَهُ بَعدٌ فَیَکوُنَ شَیءٌ بَعدَهُ 
خدا اولی است که آغاز ندارد تا پیش از او چیزی بوده باشد و آخری است که پایان ندارد، تا چیزی پس از او وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، خدا همان کسی است که اول است و قبل از او کسی نیست و آخری است که بعد از او کسی نیست. 

🔸وَ الرَّادِعُ أَنَاسِیَّ الأَبصَارِ عَن أَن تَنَالَهُ أَو تُدرِکَهُ 
مردمک چشم ها را از مشاهده ی خود باز داشته است. 
خدا همان کسی است که منع کرد و پس زد مردمک چشم ها را از این که بخواهند خدا را ببینند و یا درک کنند. چون خدا جسم و دیدنی نیست. البته چشم دل می تواند جلوات خدای متعال را ببیند.

 ابو بصیر نابینا بود. می گوید: در ایام حج در خانه ی خدا در کنار حضرت امام محمد باقر (ع) ایستاده بودم، صدا بلند بود. عرض کردم:  الحمدلله امسال چقدر حاجی داریم. امام محمد باقر (ع) فرمود: این گونه نیست. چه بسیار است سر و صدا و چقدر حاجی کم است! حضرت دستی بر صورتم کشید و ذکری گفت. چشمم بینا شد (نه چشم سر، بلکه چشمی که با آن باطن افراد را می دیدم). دور بیت الله را دیدم ، اکثراً حیوان و تعداد کمی با قیافه ی انسان بودند. دوباره حضرت دست بر صورتم کشید و چشمم بسته شد. با چشم سر نمی شود خدا را دید. ولی با چشم دل می شود جلوات خدا را دید. 

🔸مَا اختَلَفَ عَلَیهِ دَهرٌ فَیَختَلِفَ مِنهُ الحَالُ 
خدای متعال هیچ وقت در گیر و دار این روزگارها نبوده است و وقتی انسان در گیر و دار روزگار نباشد، احوالش هم متغیر نیست. خدا این گونه نیست . سختی و رنج و جنگ و …. برایش معنا ندارد. 

🔸وَ لَا کَان فِی مَکَانٍ فَیَجوُزَ عَلَیهِ الأِنتِقَالُ
و در مکانی قرار ندارد تا پندار جابجایی نسبت به او روا باشد. خدا در جای خاصی نیست. خدا در همه جا هست. در آسمان ها و در زمین و در همه جا.

اللهم نوّر اسماعنا و ابصارنا 

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/۲۰  –  ۱۱ ذی الحجه 

💢 بخش دوم خطبه ۹۱ 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش2)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
40:31 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش دوم

أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ. يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ،

يعنى كسانى كه از پى هر آواز مى روند و با وزش هر باد به چپ و راست ميل مى كنند. از فروغ دانش بهره ور نشده اند و به ركن استوارى پناه نجسته اند.

اى كميل، علم بهتر از مال است. علم تو را نگه مى دارد و تو بايد مال را نگه دارى.

        خطبه الاشباح

✳️خلاصه از بخش اول : 
شخصی از امیرالمومنین صلوات الله علیه سوال کرد: خدا را آنگونه توصیف کن چونان که ما او را می بینیم.
حضرت از این جمله ی او ناراحت شدند ،
چرا در شناخت خدا آنقدر ضعف دارید که خیال میکنید خدا جسم است و مانند یک جسم او را توصیف کنم .

به لطف و عطای خدا اشاره فرمود: 
اگر خدا به همه عطا کند از او چیزی کم نمیشود و اگر از همه منع کند به خدا افزوده نمی گردد. و اگر به کسی ندهد از روی حکمت است. که منع میکند.

برای شناخت بهتر یک مثال مادی میزند.
انسانها با وجود ثروت زیاد در برابر درخواست کم دیگران، انفاق میکنند اما اگر درخواست بزرگی باشد دست رد به سینه میزنند. و در برابر اصرار ناراحت هم میشوند. اما خداوند اینگونه نیست.
جود و علم و عظمت خدا را با خود قیاس نکنید.

♦️ولو وهبَ ما تَنَفَسَت عنه معادنُ الجبال 
اگر خدا هبه و عطا کند آنچه را که کوهها نفس کشیده بیرون می ریزند.( منظور معادن)
کوهها دم و بازدمی دارند که در هر باز دم معادن بیرون ریخته میشود.
( کوه را به انسانی تشبیه کرده)

♦️وضَحِکت عنه اَصدافُ الیحار 
و صدفهایی که خندیدند [ضَحکت]
ومرواریدها از دل صدف بیرون آمدند. همه را خدا ببخشد.

♦️مِن فلزِّ الُجَِّینِ والعِقیان 
از نقره های خالص [لُجی] و طلای خالص [عقیان] را ببخشد.

♦️و نُثارَةِ الدُّرِ و حصیدِ المرجان 
مروارید غلتان صیقلی [نثاره] و خوشه های مرجان [حصید] را که هر کدام شی قیمتی و کم نظیر هستند را ببخشد.

♦️ما اثَرَ دالک فی وجودِه ولا اَنفَدَ سعَةَ ما عندَه 
هیچ اثری در جود و لطف خدا ندارد.
کسی هم اصرار کند ناراحت نمیشود.
سعه ی اموال و سعه ی ذخایر خدا ازبین نمی‌رود.[لا انفد]
مانند سوزنی که در بحر عظیم وارد شود سر سوزن خیس شده. اما ،از آب اقیانوس کم میشود؟!!

♦️ولکانَ عندهُ مِن ذخایِرِ الاِنعام ما لا تُنفِدهُ مطالبُ الاَنام 
هر آنچه که نزد خداست  از ذخایر انعام ، طلب کردن انسانها آنرا از بین نمی‌برد.

– اَنعام بمعنای نعمتها که هر چه انسان طلب کند برای خدا تمامی ندارد. چون برای خدا وزن ، مقدار ، اندازه ملاک نیست.

– اِنعام بمعنای چهار پایان ،  یک مصداق نعمتها  چهار پا که مصارف گوشتی انسانهاست و نسبت به قرن‌ها قبل چه میزان افزوده گردیده ، خدا همه را میرساند و کم شدن در او راه ندارد.  

♦️لانَه الجوادُ الذی لا یَغیضُهُ سوالُ السائلین
زیرا خداوند آن بخشنده ای ست که سوال سائلین از گنجینه ی او کم نمیکند[لا یغیض]

علت اینکه گنجینه خدا تمام نمیشود؟! 
چون خدا بخیل نیست.بخل در او راه ندارد.
بخل یکی از عواملی که روزی انسان را کم می کند.
انسان برای وسیع شدن ظرفیت و رزق و روزی خود  باید بخل را کنار گذارد.

♦️ولا یُبخِلُهُ الحاحُ المُلحین
اصرار مُصرین و پافشاری ملحین خدا را به بخل نمی اندازد. دست رد به سینه نمی‌زند. بلکه باندازه ظرفیت و استعداد هر کس عطا خواهد کرد.

✅ یکی از اسامی خدا جواد است. یک مصداق را فرمود. با یک اسم و صفت نمیتوان خدا را شناخت.
آیا همین یک صفت را از خدا میتوان فهمید؟! 
اصلا در دایره ی فکر انسان می گنجند!!
چگونه میتواند عظمت کنه جود خدا را فهم کند!!  اصلا شدنی نیست.

سوالی که حضرت را ناراحت کرد.این بود که یک اصول اولیه اعتقاد است و خدا دیدنی نیست. چرا چنین سوال جسمی پرسیده میشود 


♦️فانظُر ایُّها السائل فما دَلَّکَ القرانُ علیه مِن صفتِه فانتم به  
از بین همه صفات خدا فقط اکتفا کن به آن صفاتی که در قرآن هست.

یک بحث عمیق کلامی هست که آیا اسامی و صفات الهی بر قرآن و روایت متوقف هستند ، یا انسان میتواند صفتی را برای خدا قائل باشد؟! 

قول اول: اگر با تفکر و تعمق صفتی که هیچ نقص و ضعفی برای خدا نباشد ، میتواند.

قول دوم : اسما الهی متوقف است بر آنچه که قرآن و عترت فرموده ، نمیتوان بر خدا اسم و صفتی انتخاب کرد.چه بسا با آن اسم خدا را ناقص کرده .
در خدا شناسی اسما الهی ، رجوع به قرآن باشد و فقط به آل الله باید اقتدا کرد. 

♦️واستُضِیُُ بهدایته 
طلب نور خدا کن. از هدایت خدا طلب نور و ضیاء داشته باش.

دو علم از خدا بحث میکند.
۱- علم کلام ، صحبت از صفات الهی ست ، 
علم چگونه ست، علم دانی دارد یا غیر ذاتی ، 
علم او نامحدود ، علم او شبیه به علم خلق است یا نه ؟! 
صحبت از صفات الهی می کند. برای اثبات وجود خدا براهین اقامه می کند. خدا شناسی ست ، علم و دانستنی های هست که در برابر یک منکر خدا چند دلیل برای او نقل میشود .

۳- علم عرفان :  همین صفات در علم عرفان برده شود. اسماءلله میشوند. در این بخش بحث علم نیست بلکه عمل است ، اسما نور دارند.
نام یا قدوس ، یا سلام ، استدلال لازم ندارد.،
در این اسما طلب نور کردن لازم است با آن علم متفاوت است.
آنچه که نور میدهد سلوک است که باید بسمت آن رفت و نور گرفت. از اسماء الله  سبحان و منان طلب نور هدایت کنید.

♦️وما کَلَّفَکَ الشیطانُ عِلمَه بما لیسَ فی الکتاب علیک فرضُه 
آنچه را که شیطان تو را به آن مکلف میکند. در حالیکه نه در قرآن آمده و نه در کلمات آئمه به آن توجه دادند.

بعضی از علوم در رابطه با توحید مطرحند که برای عده خاص و اولیا قابل فهم و از سطح عادی  فهم مردم خارج است. شیطان دقیقا در همان مورد وسوسه می کند. که خدا را آنگونه بشناس و تفکر کن. 

♦️ولا فی سنتِ النبیِّ (صلی الله علیه واله)و ائمةِ الهدیٰ اثَرُهُ فَکِل علمَهُ الی اللهِ سبحانه 
و نه در سنت نبی آن علم توحیدی خاص بطور عموم  به همه بیان شده، 
هر کس بدون پشتوانه علمی و پیش زمینه وارد شود امکان انحراف دارد.
مطالب توحیدی در دسترس همگان نیست و براحتی دست یافتنی نیست همان را شیطان فریب ندهد. وقتی نتواند توحید را فهم کند اقرار به تخیل و توهم خدا میکند.

هیچگاه نامحدود برای یک محدود قابل دسترسی و تسلط نیست. انسان با ذهن محدود نمی‌تواند ورود کند . پس در آن باید توقف کرد.

♦️فانَّ ذالک منتهیٰ حقِّ الله علیک 
منتهای حق خدا ، ویکی از حقوق خدا بر ما اینست: انتظار ی نیست اشخاص در این مرحله به اوج برسند بلکه اقرار به ندانستن کنند بهترین است..

در مواجهه با صفات ذاتی ، اسماءلله ، حق خدا اینست که اعتراف به ندانستن و نفهمیدن کنید.
این نفهمیدن ، خود فهمیدن است.
هر کس ادعا کند فهمید معلوم میشود که نادان است.

♦️واعلم اَنَّ الراسخینَ فی العلمِ همُ الذینَ اَغناهم عنِ اقتَحامَ السُّدَدِ المَضروبةِ دونَ الغیوب الاِقرارُ بجملةِ ما جَهِلوا تفسیرَةِ منَ الغیوبِ المحجوب 
بدانید راسخان در علم که قرآن بیان فرموده اهل بیت علیهم السلام، 
آنان که مستحکم و ثابت قدم در علم بودند ، بی نیاز کرد آنها را ، از فرو رفتن [اقتحام]در منطقه ممنوعه و دربهای بسته ی غیب ، اینکه اعتراف کردند مطالب غیب و تفسیر آنرا نمی دانند. غیب الغیوب فقط خود خداست و کنه آن پوشیده است . و شناختنی نیست.
همین که فهمیدند که نمی فهمند راسخان فی العلمِ شدند.

در روایات راسخان در علم را اهل بیت معرفی میکند.همانها را در خطبه معرفی میکند به کسانی که این بخش را نمی فهمند.و به آن اقرار هم میکنند.

♦️فمَدَحَ اللهُ اعتِرافَهم بالعَجزِ عن تَناولِ ما لم یُحیطوا علماً
خداوند این اعتراف به عجز را مدح میکند که گفتند ما ذات و صفات تو را نمی شناسیم و  علم ما بر آن احاطه ندارد.

صحبت از نشناختن است چون خدا شناختنی نیست. وقتی امیر المومنین نشناخت برای دیگران واضح میشود که ممکن هرگز نمی تواند واجب الوجود را احاطه پیدا کند و بر صفات او محیط باشد.


♦️و سَمّیٰ تَرکَهم التَعَمُقَ قیمة لم یُکَلِفُهُمُ البَحثَ عن کنهِهِ رسُوخاً 
 تعمق و رسوخ از ذات خدا را دست برداشتند.
همین که در آن محدوده ممنوعه وارد نمی شوند راسخ در علمند.
برعکس کسی بخواهد بر آن محدوده وارد شود از حیطه راسخان هم بیرون میشود، چون حد خود را نشناخته.
کسی که حد خود نشناخته ، اصل اولیه را نفهمید خود شناس نشد ،خدا شناس هم نخواهد بود.

♦️فَاقتَصِر علیٰ ذالک ولا تُقَدِّر عَظمتُ الله سبحانه علیٰ قدرِ عقلِکَ فتکونَ منَ الهالکین 
(خطاب به سوال کننده)
علوم خدا در حد کلیات واجب است و در حیطه ی کنه خدا ممنوع است.
هیچگاه عظمت خدای سبحان را با عقل خود اندازه گیری مکن. علم خدا را با عقل خود نسنج به انحراف و هلاکت می کشاند

هنوز حقیقت روح بر انسان آشکار نیست .
خواب عنصری که با آن سرو کار دارد حقیقت آن بر انسان واضح نیست.
«النوم اخُ الموت » تشبیه نیست حقیقت خواب و حقیقت مرگ یکی ست. ذهن محاسبه گر وقتی این حقیقت را نمی‌داند و نمی فهمد.چگونه میتواند خدا را محاسبه کند.؟! 
مگر خواب را فهمید که مرگ را بفهمدچیست !!

✳️ علم بر سه نوع : 
۱- علم مشروط ، هر کس با فلان لیتر بنزین تا  فلان مقدار کیلومتر میتواند حرکت کند.
با یک داروی خاص و در شرایط خاص استفاده شود بیماری خوب میشود. علم مشروط هستند

۲- علم محتوم ؛ علمی که اما و اگر ندارد. عین شدن است. همان است که میشود.
دسترسی آل الله به این علم محتوم است. علمی که حتمی و قطیعت دارد.
عظمت پیامبر بر اینست که به این علوم قطعی آگاهی و دانایی دارد.

۳- علم مکنون و مستور؛ این علم از آل الله و انبیا هم مستور است. دسترسی به آن مختص به خداست.

🔺سوال: 
آیا امیرالمومنین در لیلة المبیت جای پیامبر خوابید می‌دانست که کشته نمیشود؟!

اگر بداند که خیلی ارزش ندارد. شجاعت نمی خواهد. ندانستن امیرالمومنین از چه سنخی هست؟!
امام صادق صلوات الله علیه فرمود: 
« الامام اذا شاءَ اَن یَعلَمَ عَلِمَ» 
امام وقتی بخواهد بداند خدا به او عنایت می کند. ولی خدا نخواهد نمی داند. علم مکنونی هست که باید نداند.

– امیرالمومنین صلوات الله علیه باید دست از جان شسته در بستر بخوابد و کشته نشود.
– ابراهیم خلیل سوار بر منجنیق از خود دست کشیده تا بر او گلستان شود.
– کارد را به قصد بریدن گلوی فرزند می کشد ، اگر می دانست چاقو نمی برد امتحان معنا نداشت!!!
– او میرود که ببرد علم دارد ، اما خدا آن قسمت از علم ، او را آگاه نمی کند.
بنا بود که چاقو ببرد اما در علم خدا نباید ببُرد.

خدا کسی نیست که بتوان او را باز جویی کرد . چرا و چگونه !!
پیامبران هم مأمورانی هستند که در برابر بعضی از امورات الهی که خدا نخواهد نمی دانند. فقط مامور ابلاغ سخنان خدا هستند.
علم مکنونی که اهل بیت هم در آن حیطه وارد نمی شوند.

✅ امیرالمومنین آنگونه که شایسته ی خدا بود خدا را شناخت ؟! 
نشناخت چون کنه ذات او بر کسی معلوم نیست. اما شناخت امیرالمومنین نسبت بخدا ، با شناخت ما غیر قابل تصور است.
ما هیچ نمی دانیم ، اما علی آنچه را باید بداند میداند. فقط کنه را نمی‌داند.
ندانستن ما مانند ندانستن علی نیست. مانند هم نیستیم.
«ما عرفناک »انان بجز ذات خدا خیلی می شناسند.

اللهم حقّقنا بحقایق الایمان 

بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۴/۲۱ –  ۱۲ذی الحجه

💢 بخش سوم خطبه ۹۱ 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش3)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
38:49 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش سوم

وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ، وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ. يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ، وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ. يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ، أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ. هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً -وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ- لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً؛

مال به هزينه كردن كاسته مى شود و حال آنكه، از علم هر چه انفاق كنى، افزونتر شود و آنچه به مال پرورده شود با زوال مال زوال مى يابد.
اى كميل بن زياد، شناخت فضيلت علم، ركنى از اركان دين است كه بايد بدان گردن نهاد. به علم است كه آدمى، تا هنگامى كه زنده است به اطاعت پروردگارش پردازد و پس از مرگش نام نيك او بر جاى ماند. علم، حاكم است و مال، محكوم.
اى كميل، مرده اند آنان كه گنجوران مال اند، هر چند، به ظاهر زنده اند، ولى عالمان تا جهان برپاى است برجاى اند. اجسادشان از ميان مى رود، ولى آثارشان در دلها موجود است.
بدان كه در اينجا [اشاره به سينه خود فرمود] علمى گرد آمده است، اگر براى آن عاملانى بيابم.

خطبة الاشباح

🔅نهج البلاغه یعنی جهان بینی حضرت ،یعنی نگاه توحیدی به نظام آفرینش داشتن .🔅

💠هُوَ الْقَادِرُ الَّذِی إِذَا ارْتَمَتِ الْأَوْهَامُ لِتُدْرِکَ مُنْقَطَعَ قُدْرَتِهِ وَ حَاوَلَ الْفِکْرُ الْمُبَرَّأُ مِنْ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ أَنْ یَقَعَ عَلَیْهِ فِی عَمِیقَاتِ غُیُوبِ مَلَکُوتِهِ 
خدای متعال قادر است .قادربودن خدا از صفات ذات خدا است .قادری است که وقتی اوهام انسانها برای رسیدن به منتها الیه قدرت خدا  حرکت کنند، هرگز دستشان به ان نمیرسد .اگر انسان فکر را(  آن فکری که از خط. وسوسه های شیطانی در امان است) برای شناخت کیفیت ذات خدا به کار بیندازد که خدا را در عمیق ترین بخشهای ملکوت بشناسد ، نمی تواند .

هوا و هوس موجب پنهان شدن و کم کردن  قدرت تفکر می شود ،از عاقلانه فکر کردن جلوگیری می کند .

💠وَ تَوَلَّهَتِ الْقُلُوبُ إِلَیْهِ لِتَجْرِیَ فِی کَیْفِیَّةِ صِفَاتِهِ
اگر قلوب  (چشم باطن ) برای شناخت کنه ذات خدا واله و حیران شوند،نمی‌توانند . نه اینکه قلب ضعیف  باشد، قلب نسبت به شناخت ذات  خدا ناتوان است. حتی عارفان هم در این در مانده اند  
پیامبر صلی الله علیه وآله (که در نورانیت  چشم باطن کسی به ایشان نمی رسد  )فرمود: 
«ما عرفناک  حق معرفتک »

💠وَ غَمَضَتْ مَدَاخِلُ الْعُقُولِ فِی حَیْثُ لَا تَبْلُغُهُ الصِّفَاتُ لِتَنَاوُلِ عِلْمِ ذَاتِهِ رَدَعَهَا
غمضت (کنایه از دقت و باریک بینی )
اگر عقول توجه بسیار کنند که خبر از ذات خدا داشته باشند اصلا ممکن نیست 
خدای متعال دست رد بر عقل میزند (ردع)و کار عقل پیش نمی رود .

 خدا دست رد به سینه عقل ، وهم ، قلب می زند در حالیکه انها مهلکه هاو دره هایی که از غیب تاریک هستند را طی کرده اند ..کنه ذات خدا تاریک است .از نظر دسترسی و مبهم بودن، تاریک است .

💠وَ هِیَ تَجُوبُ مَهَاوِیَ سُدَفِ الْغُیُوبِ مُتَخَلِّصَةً إِلَیْهِ سُبْحَانَهُ ، فَرَجَعَتْ إِذْ جُبِهَتْ مُعْتَرِفَةً بِأَنَّهُ لَا یُنَالُ بِجَوْرِ الِاعْتِسَافِ کُنْهُ مَعْرِفَتِهِ وَ لَا تَخْطُرُ بِبَالِ أُولِی الرَّوِیَّاتِ خَاطِرَةٌ مِنْ تَقْدِیرِ جَلَالِ عِزَّتِه
این صحبت‌ها درباره انسانهای خالص است که تمام اخلاص خود را به کار بسته اند . باقلب و عقل خالص می خواهند به کنه ذات خدا دست یابند ولی شدنی نیست .انسان ممکن الوجود است و خدا واجب الوجود چطور انسانی که خدا امکان وجود به او می دهد به واجب الوجود مسلط شود ؟؟!
هر مسیری که  انسان بخواهد  به کنه ذات خدا دست یابد بیراهه است 
دانشمندان ،فلاسفه سر از عظمت خدا در نمی آورند .فکر در مورد عظمت خدا انسان را سر به راه می کند.

❇️اینکه حضرت بیان می کند خدا قادر است ،این یک گزاره یا خبر نیست بلکه باید وقتی این جمله را شنیدیم تاثیر آن را در زندگی بررسی کنیم .علم خدا انسان را  سر به راه می کند و مانع از گردن کشی او می شود .

❓پس با این مطالب راهی برای شناخت خدا نیست ؟بعضی در پاسخ گفته اند خیر هیچ  راهی نیست اینها معطله نام دارند که بیان می‌دارند هر شناختی به خدا  تعطیل است .
ولی حضرت برای اینکه کسی این فکر خام و غلط را نداشته باشد می فرماید :

💠الَّذِی ابْتَدَعَ الْخَلْقَ عَلَى غَیْرِ مِثَالٍ امْتَثَلَهُ وَ لَا مِقْدَارٍ احْتَذَى عَلَیْهِ مِنْ خَالِقٍ مَعْبُودٍ کَانَ قَبْلَهُ وَ أَرَانَا مِنْ مَلَکُوتِ قُدْرَتِهِ وَ عَجَائِبِ مَا نَطَقَتْ بِهِ آثَارُ حِکْمَتِهِ وَ اعْتِرَافِ الْحَاجَةِ مِنَ الْخَلْقِ إِلَى أَنْ یُقِیمَهَا بِمِسَاکِ قُوَّتِهِ مَا دَلَّنَا بِاضْطِرَارِ قِیَامِ الْحُجَّةِ لَهُ عَلَى مَعْرِفَتِهِ 
خدای متعال عالم راخلق کرد. خلق او ابداع و بدون کپی  و نمونه برداری بود .خدا سرمشقی از خدای قبلی نگرفت که عالم راخلق کند اصلا قبل از خلق ،خلقی نبود . و خلق کرد بدون آنکه از روش دیگران (احْتَذَى عَلَیْهِ )باشد 
و نشان داد به ما ملکوت قدرتش را .کنه ذات خدا شناخته شدنی نیست اما راه برای شناخت خدا باز است .

 قدرت خود را  نشان داد .عجایب خلقت را نشان داد ،همان عجایبی که با شما صحبت می کنند که خدا خیلی قدرت دارد .این عجایب ،هر کدام را که انسان نگاه می کند، با انسان صحبت می کنند .
آسمانها که بغیر عمد ترونها هستند .تصادم و تصادف نیستند ،مخلوق خدا هستند .
وقتی صحبت از ذات باشد دستمان کوتاه است ولی در آثار خدا دیدنی است .خدا به مخلوقات نشان داد که مخلوق محتاج هستند .این برهان امکان الوجود است .

در انفس و آفاق مظاهر خدا شناسی هست.انسان که محتاج است چه کسی در عالم احتیاج او را بر طرف می کند ؟درست است مقدار احتیاج متفاوت است ولی همه محتاجیم  یک کسی باید غنی باشد او خداست.


خدا راهنمایی کرد انسان را ،به او نشان داد .اموری را که حتما انسان به اضطرار و ناچاراست که به خالق بودن خدا اقرار کند‌.  خدا هست و خالق و مدبر هستی هم خداست. ،حتی کافر و مشرک هم نمی تواند بگوید خدا نیست .
به تعبیر قرآن : « ولَئِن سَئَلتَهم من خلقَ السمواتِ و الرضِ لیَقولُنَّ الله »
کسی نمی‌تواند نپذیرد.
فطرتها فریاد دارند که خدا هست.
خدا شناسی لاجرم و اضطرار است . این اضطرار بمعنای اجبار نیست. راهی برای انکار باقی نمانده، به هر جا بنگریم خدا را نشان میدهد.

مخلوقات آینه خدا هستند. اینه ی دنیا هر کس مقابل آن بایستد همان را نشان میدهد.اما مرأت بودن مخلوقات فقط یک نفر رانشان می دهند .
زمین اینه ی خدا نماست.  هر پدیده ای اینه خدا نماست و فقط خالق خود را نشان میدهد.

مثال مورچه که برخی بذرها را دو نیم و برخی را چهار قسمت می کند
 طی تحقیقات ثابت شده که برخی بذرها نصف شوند رشد نمی کنند ، اما برخی اگر دو نصف شوند در تاریکی ورطوبت زمین باز هم رشد می کند .چه کسی این را به مورچه یاد داده که چهر قسمت کند و مانع رشد او بذر باشد. مورچه با این زبان میگوید که خدا  به او آموزش داده  .  ‌

💠و ظَهَرَتِ فی الْبَدَائِعُ الَّتِی أَحْدَثَهَا آثَارُ صَنْعَتِهِ وَ أَعْلَامُ حِکْمَتِهِ فَصَارَ کُلُّ مَا خَلَقَ حُجَّةً لَهُ وَ دَلِیلًا عَلَیْهِ وَ إِنْ کَانَ خَلْقاً صَامِتاً فَحُجَّتُهُ بِالتَّدْبِیرِ نَاطِقَةٌ وَ دَلَالَتُهُ عَلَى الْمُبْدِعِ قَائِمَةٌ

خدا آثار صنعت و نشانه های حکمت خود رادر آن چیزهایی که آفریده  نشان داد،هر کدام از این مخلوقات حجتی بر وجود خدا هستند .هر کدام از این مخلوقات  نشانه و دلیل قطعی بر  وجود خدا هستند.
گرچه مخلوقات صامت هستند اما درون پر غوغایی دارند، سرو صدایی دارند که خالق ما خداست .و بر حکمت خدا حرکت می کنند و مطیع و بر تدبیر خدا گویا هستند .این ها دلالت بر وجود یک  مبدع دائمی دارند و بیان می دارند که خالق شما خداست استمرار شما هم با خداست .

🔅 در عالم هستی گستاخ تر از انسان نداریم .که از جهت قدرت ضعیف ترین موجود ولی از جهت ادعا خیلی ادعا دارد .آسمان با این عظمت در برابر خدا سر تسلیم فرود آورده ولی انسان نه  می گوید .

🔅شناخت خدا غیر ممکن نیست و همینطور واجب است ،خدا را به مخلوقات می توان شناخت .
مهمترین دلیلی که می توان بر وجود خدا اقامه کرد برهان نظم می باشد .

غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/ ۲۲  –  ۱۳ ذیحجه

💢 بخش چهارم خطبه ۹۱💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش4)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
50:10 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش چهارم

بَلَى [أُصِيبُ] أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ، مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ؛ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ، لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ، يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ، أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ؛ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ؛ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ، أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ؛ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ.

آرى، يكى را يافتم كه نيكو در مى يافت ولى امين نبود. زيرا دين را وسيله رسيدن به دنيا ساخته بود و با نعمت خدا بر بندگان خدا برترى مى فروخت. و مى خواست به حجّت علم، اولياى خدا را مغلوب سازد.
يا كسى است كه پيرو حاملان علم است، ولى در شناخت رمز و راز علم بصيرتش نيست، در اولين شبهه كه بر او عارض مى شود، شك و ترديد در دلش شراره مى افروزد. نه اين و نه آن.
يا كسى است كه سخت خواستار لذت است و در شهوات، عنان گسيخته و شيفته جمع مال و اندوختن آن. اينان، هيچيك، پاسدار دين نباشند. بيش از هر چيز به ستوران چرنده مى مانند. بدين گونه است كه علم با مرگ حاملانش مى ميرد.

 خطبة الاشباح 

در قسمت قبل فرمود: 
حقیقت و انتهای کنه خدا شناختنی نیست ، برای شناخت باید به صفاتی که در زبان قرآن و اهل بیت آمده اکتفا کرد. 
وخدا را از آثار صنع شناخت. از طریق 
« ظهرَ فی البدائعِ آلتی اَحدثَها آثار صنعتِه»

♦️واشهدُ اَنَّ مَن شَبهَکَ بتبایُنِ اعضاءِ خلقِک 
شهادت می دهم اگر کسی خدا را به مخلوقات تشبیه کند. مخلوقی که اعضای او از هم جداست[تباین] 
دست ،پا ، گوش ، قلب ، هرکدام ویژگی ، جایگاه خاص و کار کردی دارد .
از صفت مخلوق است که اعضای مختلف دارد.

فرمود شناخت اجمالی خدا هم حساب و کتاب دارد .  اگر شناخت کلی خدا مقدور  نیست، بمعنای تعطیلی نیست. در وادی مشبهه گرفتار نشوید 
خدا را با خود تشبیه نکنید چون انسان علم دارد ، خدا هم عالم است پس شبیه به همند. 
هرگز اینگونه تصور نکنید.

♦️و تَلاحُمِ حِقاقِ مَفاصلِهِم المُحتَجِبَةِ لتدبیرِ حکمتِک 
اگر خدا را تشبیه کند به کسی که اعضای مختلف او  در نقاط اتصال مفصل[حِقاق] بهم چسبیده و متصل شده اند[تلاحم] 
ومفاصل بهم پیوسته رها نیستند در پوششی بنام پوست و گوشت در میان حجابی پوشیده شدند.  و آنهم از تدبیر حکمت خداوند است.

انسان اینگونه اجزا و بخش به بخش عضو دارد خدا را اینگونه تصور و تشبیه نکنید ، که اگر تشبیه شود وخدا جزء داشته باشد محتاج است . هرکلی به اجزا احتیاج دارد. و محتاج به اجزای خود هست محتاج به گوش ،دست، چشم خدا نیست.باید خدا غنی بالذات باشد.

وچه تدبیری هست که خدا انسان را اینگونه خلق کرده؟! 
انسان یک پارچه و یک تکه نیست، بنابر تدبیر خود ، هر جا که نیاز به تحرک بود مفصل قرار داد که در زیر لایه ای از گوشت همیشه مرطوب و نرم باشد باید حرکت کند و بیرون از گوشت مفصل مانند چوب خشک شده قادر به حرکت نیست.

نگاه کردن بر خلقت خود ، دلیل بر وجود خداست. گوشت و پوست نرم قابل تحرک، میتواند یکی از دلایل خدا شناسی باشد. 

♦️لم یَعقِد غیبَ ضمیرهِ علیٰ معرفتِک 
اعتقاد پیدا نکرده است از درون خود به معرفت خدا . کسی که برای خدا چنین تصوری داشته باشد.

♦️و لم یُباشِر قلبهُ الیقینَ بانهُ لا نِدَّ لک 
وقلب او همراه نشده با یقینی که به او بفهماند خدا نظیر و مانندی ندارد.[لا نِدّ]
برای خدا اجزا تصور شود ، تشبیه شود ، لازمه ی آن چند خدایی ست ، دیگر تک خدایی در کار نیست. 

♦️و کاَنَّهُ لم یَسمَع تَبَرُّ التابعینَ منَ المتبوعینَ اذ یقولون: تَالّلهِ اِن کنّا لفی ضلالٕ مبین 
اذ نُسَویکم بربِ العالَمین
کسی اینگونه سخن بگوید  گویا نشنیده است برائت جستن گمراهان[تبرَّ التابع] از رهبران خود. که در قرآن ذکر آن آمده.

روز قیامت در محکمه عدل الهی گمراهانی که به تثلیث خدا قائل بودند  اقرار به گمراهی خود دارند ، چون روسا برای آنان خدا را با مخلوق مساوی کرده و گمراهان هم پذیرفته بودند.
«اذ نُسویکم بربِ العالمین  شعرا  – ۹۸»

♦️کذَبَ العادلونَ بک
دروغ گفته آند کسانی که برای خدا شبیه و نظیر قائل شدند .
(عادل ، عِدل ، معادل ، شبیه واز کلمه عَدل و عدالت  نیست)
احدی بخدا شباهت ندارد.او واجب الوجود است ذات او علم است. هرگز ارتباط و شباهت بین واجب و ممکن الوجود برقرار نیست.

♦️اذ شَبَهوکَ باَصنامِهِم
اقسام مشبهه : 
– گروهی که خدا را به صنم های خود تشبیه میکنند. خدا را مساوی با بتها یشان میدانند.

♦️و نَحَلُوکَ حلیَةً المخلوقین باَوهامِهِم
– گروهی که زینت مخلوق  را با وهم و تخیل خود بر خدا  پوشاندند [نحلو] نسبت دادند.

با وهم و فکر خود گفتند ،اگر انسان جوان باشد قدرت بیشتری دارد ، پس خدا جوان است.
انسان چشم درشت داشته باشد زینت است ، پس خدا چشم درشت است.
موی مجعد یک حُسن است ،پس خدا موی مجعد دارد.
این صفات برای انسان حسن و زینت است. اما خدا از این صفات مبراست .


♦️و جزاؤکَ تَجزِئَةَ المُجَسَّمات بخواطِرِهم 
– گروه سوم مشبهه ، خدا را جزء جزء کردند مانند جسمانیات ، صاحب دست، گوش ، چشم ، با اوهام و پندار غلط خود  خدا را جسمانی تصور کردند. وگرنه عقل سلیم برای خدا اجزا را نمی پذیرد.

♦️وقدَروکَ علیَ الخِلقَةِ المختَلفةِ القُویٰ بقَرائِحِ عقولِهِم 
– گروهی که تشبیه کردند، خدا را با مخلوقاتی که صاحب  قوای مختلف هستند.  .بینایی ، شنوایی ، 
خدا با این ابزار می بیند. گوش دارد پس می شنود. بلکه آنها هم با قریحه عقل خود ادعا کرده و خدا را شناختند.

انسان به این ابزار نیازمند است اما خدا همه وجود او سمع و همه ذات او علم است نیاز به ابزار ندارد. و جزء هم ندارد. 

♦️واشهدُ اَنَّ مَن ساواکَ بشئٕ مِن خلقِک فقد عدَلَ بک 
شهادت میدهم اگر خدا را با یکی از مخلوقات مساوی شمارند[ساواک]قطعا برای خدا شریک قائل شدند.[عِدل]

♦️والعدلُ بک کافرٌ بما تَنَزَلَّت به محکماتٌ ایاتِک
کسی برای خدا عامدا و عالماً همتایی قائل شود کافر است. کفر او بخاطر آیات محکمی که در قرآن ذکر کرده .

♦️و نطقَت عنهُ شواهِدُ حُجَجِ بیّناتِک 
 دلایل روشن قطعی و عقلی هم کافر میداند.
وقتی همه ی ادله بر توحید است کدام عقل می پذیرد خدا همتا داشته باشد.
هم عقل و هم شرع برای خدا شریک قائل نیست.

♦️وانَّک انتَ اللهُ الذی لم تَتَناهَ فی العقولِ فتکونَ فی مَهَبّٕ فکرِها مُکَیَّفاً 
(مخاطب کلام حضرت ، خدا ست)
خدایا تو همان کسی هستی که عقلها بر تو احاطه نمی یابد.[لم تتناه]
اگر انسان بر تو احاطه پیدا کند برای تو کیفیت  ، حالات و شرایط مختلف قرار می دهد. این حالات برای تو نیست تا تو در محل وزش [مهب]فکر ها واقع شوی و صاحب کیفیت گردی.
در حالیکه خدا کیفیت ندارد. ساعاتی خوش و  خندان ، ساعاتی افسرده و غصه ناک ، صاحب کیفیات نیست که فکرها بورد و برای تو کیفیت متصور بشود.

♦️ولا فی رَوِیّاتٕ خواطرِها فتکونَ محدوداً مُصَرَّفا 
خدایا تو کسی هستی که خواطر ، فکر و اندیشه ها بر تو احاطه پیدا نمی کند که اگر پیدا کند تو محدود میشوی.


کیفیت خلق اشیا 
نمونه های بارز  ظهور و بروز خدا هستند.

♦️قدَّرَ ما خلقَ فاَحکمَ تقدیرَه 
خدا تقدیر کرد آنچه را که خلق کرد.
 فرق قضا و قدر
قضا : بمعنای خواستن ، آنچه راکه اراده کرده.  مسجل و حتمی شده برای خلق مخلوق. 
قدَر : بمعنای اندازه ، مخلوق خلق شده ،چقدر عمر کند، کجا زندگی کند، از چه پدر و مادری متولد شود، و کی بمیرد تقدیرات و اندازه ی او را همراه با خلق معین کرده.[احکم تقدیره]

♦️و دبَّرهُ فاَلطَفَ تدبیرَه 
مرحله بعد از خلق تدبیر می کند. چگونه تقدیر راه بیندازد.
خدا تدبیر میکند به هم رسیدن یک خانواده را و فرزندی که قرار است در آن خانه متولد شود.

♦️و وَجَّهَهُ لِوجهَتِةٕ  
خدا او را حرکت میدهد به سمت و سویی [وجهه] که خود اراده کرده بود.
هیچ موجودی در عالم نیست که تقدیری داشته باشد و نشود. باید برود و به همان مسیر و سرانجامی که اراده کرده برسد.[مرگ]
خدا قضا دارد و قدَر، تقدیر دارد و تدبیر.

♦️ فلم یتَعَدَّ حدودَ منزلتِهِ و لم یَقصُر دونَ الانتهاءِ الیٰ غایتِه 
هیچکس از حد و جایگاه خود نتواند تعدی کند.
و هیچکس نمی‌تواند کوتاهی کند.[لم یقصُر]

✅  معنای جبر و اختیار :
جبر در مورد قوانین است که هیچکس نمی‌تواند از قوانین سرپیچی کند . اما آنچه مربوط به عمل و شریعت است جبر نیست.
در تکوین سراسر جبر است. کسی با اختیار خود بدنیا نیامده ، کسی نمی‌تواند نمیرد.

جبر در اصل خلقت است. خلق کرد از فلان خانواده باید  بدنیا آید. فلان مقدار عمر تقدیر کرد. همه جبر است. 
اما در کیفیت هیچ جبری نیست. بین حیات تا ممات جبر نیست.هر مکلفی هر عملی کند اختیار مطلق است. در شریعت مختار است عمل کند یا نکند. تا  زمان مرگ که مقدر شد بر آن هم اختیاری ندارد نخواهد به اجبار میبرند.

♦️ولم یَستعصِب اذ اُمرَ بالمُضئ علیٰ ارادتِه 
سخت و دشوار نشودبر خدا [لم یستعصب] ، هنگامیکه امر کرد ,کن فیکون , کسی نمی‌تواند سرپیچی کند. حرکت ادامه دارد بر مسیری که مخلوقات را قرار داده.
اگر خدا اراده کرد مخلوقی را در مسیری ببرد کسی نمی‌تواند مقابل اراده خدا را بگیرد.
(اصل خلق جبر است)

♦️و کیف و اِنما صَدَرَتِ الامورُ عن مشیَّتِه 
چگونه ممکن است کسی سرپیچی کند از خدا ، در حالیکه همه امور به مشیت او صادر شده.

✅ جبر و اختیار: 
مشیت خدا بر قوانین کلی هست.که در جهان صادر میشود.
خورشید و قمر باید در مدار خود با گردش خاص بچرخند.
آب دریا در مواجهه با جزر و مد باید به گونه ی خاص باشد.
درختان در زمستان بخواب و در بهار بیدار شوند. طبیعت خود تصمیم نمی گیرد. طبیعت خود مخلوق است. مشیت خدا قوانین طبیعی را  در عالم وضع کرده .

یکی از قوانین وضع شده ی خدا اینست که : 
انسان باید اختیار داشته باشد. انسان نمی‌تواند مجبور باشد. چون خدا میخواهد که مختار باشد و در قبال اختیار هر عمل انجام شده را باید حساب پس بدهد.
اصل اختیار هم جبر است و اینکه از اختیار چطور استفاده کنیم بخود افراد بستگی دارد.


♦️المُنشئُ اصنافَ الاشباءِ 
خدا ایجاد کرد و اشیا را گروه گروه و اصناف قرار داد. گروه نباتات،  گروه هجر ، گروه شجر ،و هر گروه هم صنفی دارد درختان گرمسیری ، سرد سیری ، بلوط ، میوه ، هر کدام انواعی دارد.

♦️بلا رَوِیَّه فکرٕ ألَ الیها 
همه ی اصناف و اشیا را در گروههای مختلف خلق کرد.
۱-  بدون فکر و تأمل ، بدون رفت و برگشت فکر [آلَ الیها] 
حرکت بین فکر و تعمق و نادانی. اندیشه انسان چگونه باشد بهتر است.
اما برای خدا اراده است و اراده عین ذات اوست ذات او علم است. اراده کند علم می جوشد. انسان با فکر و تأمل عمل میکند گاها اشتباه هم میشود.

♦️ولا قَریحةِ غریزةٕ اَضمَرَ علیها 
خدا همه اشیا رادر گروه مختلف خلق کرد.
۲- بدون غریزه ای که در درون پنهان باشد
.
غریزه : قدرت همگانی که برای حفظ بقا حیات در همه هست. کبوتران برای حفظ سرما و گرما لانه سازی دارند.
انسان برای حفظ جان در هنگام خطر چشمی، ناخودآگاه چشم بسته میشود. یا در خطر جدی فرار میکند.عقل به تمام اعضا دستور همکاری و پمپاژ قلب و تنفس شدید صادر میکند باغریزه جان حفظ شود.
اما خدا غریزه ندارد ، که از روی ترس برای حفظ بقا خود عالم را خلق کند.

♦️ولا تجرِبةٕ اَفادَها مِن حوادثِ الدهور 
۳- خلق عالم از روی تجربه نبود.
تجربه یعنی ندانستن که گذر زمان آموخته می کند. شکست و تجربه،  انسانرا دوباره به پیروزی میرساند. تجربه جدید رشد امکانات دنیوی دارد . اما برای خدا معنا ندارد.
ازل و ابد خدا فرقی ندارد علم ازل همان علم ابد است.

♦️ولا شریکٕ اَعانَه علیٰ ابتداعٕ عجائِب الاُمور
۴-  شریکی هم نداشته که برای خلق اعجاب انگیز  او را یاری کند.
انسان با فکر ، غریزه ، تجربه ، معاونت ، عملی را انجام میدهد.


♦️فتَمَّ خلقَُه باَمرِه و اَذعَنَ لطاعَتِه و اَجابَ الیٰ دعوتِه
کامل شد مخلوقات به اراده و امر او..
همه ی عالم  به اطاعت او گردن نهادند [اذعن]
اقرار به اطاعت و دعوت را اجابت کردند.

♦️لم یَعتَرِض دونَه ریثُ المُبطِئ
هیچ مخلوقی در برابر خدا عرض اهمال کاری [ریث] عرض سستی ، خستگی و کندی [مبطی]نکرد.

♦️ولا اَناةُ المُتَلَکئِ 
بگونه ای خلق کرد که درنگ ، تامل ، تاخیری در آن نبود.با یک امر خلق کرد و بدون کم و کاستی همه اطاعت کردند.

در نظام تکوین اینگونه است که هیچکس نمی‌تواند « نه»  بگوید.
در نظام تشریع چون نظام اختیار است یک انسان در مقابل خدا میتواند «نه» بگوید.

«ثم استَویٰ الی السماءِ وهی دُخانٌ فقال لها و للاَرضِ ائتِیا طوعاً اَو کرهاً قالتا اَتینا طائِعین   فصلت –  ۱۱»
خدا به خلق آسمان پرداخت در حالیکه دود بود . بعد از خلق به زمین و آسمان امر کرد آنچه بر شما امر شده انجام وظیفه کنید .
گفتند « اَتَینا طائِعین » نه فقط زمین و آسمان بلکه تمام مخلوقات گوش بفرمان خدایند.

♦️فاَقامَ منَ الاَشیاءِ اَوَدَها و نهَجَ حدودَها
 خدا عالم را خلق کرد بدون کجی [اوَد] و حد و مرز هر شی یی را مشخص کرد.

♦️و لَاٰمَ بقدرتِه بینَ متضادِها 
با قدرت خود بین دو  متضاد را پیوند داد[لآم]
بین آب و آتش ،  بین باد و خاک ، سرماو گرما،
بقا نظام در کنار هم بودن همین تضادهاست.

♦️و وصَلََ اسبابَ قرایِنِها  و فرقَها اجناساً
 اجزای قرین و همگون را بهم وصل کرد.
آنهایی که در یک مرحله بالاتر جنس بودند از هم جدا کرد.
اشیا در عین حال که اتصال داشتند متفاوت کرد. جنس و فصل انسان و حیوان را از هم متمایز کرد.
جنس انسان و حیوان را با هم جمع کرد و با قوه ی ناطقه [عقل و روح] انسان را از حیوان جدا کرد.

♦️مُتَخلِفاتِ فی الحدودِ والاَقدارِ والغَرائِزِ و الهَیَأت  
اشیای عالم را در اندازه های مختلف از هم جدا کرد. کوهها با وزنهای مختلف ،
طبع‌های مختلف [غرایز]،
اشکال مختلف [هیآت]
اختلاف هرکدام هم علتی دارد.

♦️بَدایا خلایقَ اَحکَم صنعَها و فطرَها علیٰ ما اَرادَ وابتَدَعَها 
خدایا  تو موجودات را بدون نمونه خلق کردی .
صنع تو محکم و بدون تجربه نقص و کاستی هم نداشت. در بهترین ساخت خلق کردی[فطَر]و بنا بر آنچه اراده کردی خلق تو  ابداع و اختراعی بود. 

اللهم اکرمنا بنور الایمان

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/۲۳  – ۱۴ ذی الحجه

💢 بخش پنجم خطبه ۹۱ 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش5)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
47:58 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش پنجم

اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمى ماند. خواه آشكار و مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديده ها. تا حجتها و نشانه هاى روشن دين خدا از ميان نرود اينان آيا چند تن هستند، يا در كجايند به خدا سوگند، كه شمارشان بس اندك است، ولى قدر و منزلتشان بسيار است. خداوند به اينان حجتها و نشانه هاى روشن خود را حفظ كند، تا آن را به همانندان خود به وديعت سپارند و اين بذر در دلهاى ايشان بكارند. علم و حقيقت و بصيرت به آنان روى آور شده و روح يقين را يافته اند و آنچه ناز پروردگان، دشوار پنداشته اند، بر خود آسان ساخته اند. و بر آنچه نادانان از آن مى ترسند انس گرفته اند. به تن همدم دنيايند ولى جانشان به جهان بالا پيوسته است. جانشينان خداوند در روى زمين هستند و داعيان دين اويند. آه، آه. چه آرزومند ديدارشان هستم. اى كميل، اگر خواهى بازگرد.

 خطبة الاشباح خلقت اسمان

🔸وَ نَظَمَ بِلَا تَعلِیقٍ رَهَوَاتِ فُرَجِهَا وَ لَاحَمَ صُدوُعَ انفِرَاجِهَا 
فضای باز ، پستی و بلندی و فاصله های وسیع آسمان ها را بدون این که بر چیزی تکیه کند، نظام بخشید و شکاف های آن را به هم آورد. 

در آسمان ها چه خبر است؟
 برای خداشناسی به آسمان نگاه کنید، نگاه به آسمان، نگاه به عظمت خدای متعال است. خدا فراز و فرود ، وسعت آسمان را نظم بخشید و قدرتی را خلق کرد، تا ستونی باشد و آسمان ها را نگه دارد. البته این فراز و فرود و وسعت دیدنی نیست. خدای متعال شکاف ها و گسستگی ها را به هم الصاق نمود و پیوند داد.

 هر کره و هر کهکشان را از هم جدا نمود و در عین حال که از هم جدا هستند، مجموعه ها را به هم پیوند داد. 

🔸وَ وَشَّجَ بَینَهَا وَ بَینَ أَزوَاجِهَا 
و هر یک را با آنچه که تناسب داشت و جفت بود، پیوند داد..
خدای متعال با ایجاد شبکه بین هر کدام از قطعات  مثل و مانند هم، ارتباط برقرار نمود. شبکه ی در هم تنیده ای در آسمان ، شبکه ای که در حول خورشید شکل گرفته است. در عین حال که از هم جدا هستند، ولی با هم و در یک مجموعه هستند. فعل و انفعالات و انفجارات و طوفان های خورشیدی بر اجسام دیگر تأثیر می گذارند. اما خدای متعال سپری به دور زمین قرار داده است تا بر زمینیان آسیبی نرسد. 

🔸وَ ذَلَّلَ لِلهَابِطِینَ بِأَمرِهِ وَ الصَّاعِدِینَ بِأَعمَالِ خَلقِهِ حُزوُنَةَ مِعرَاجِهَا 
و دشواری فرود آمدن و برخاستن را بر فرشتگانی که فرمان او را به خلق رسانند یا اعمال بندگان را بالا برند، آسان کرد.

خدای متعال برای ملائکه ای که قرار است از آسمان هبوط کنند تا امر و دستور خدا را امتثال نمایند، این مسیر را آسان نمود. همچنین برای آن دسته از ملائکه ای که روی زمین هستند و می خواهند به بالا صعود نمایند، دشواری راه را برطرف ساخت. این ملائکه با این که راه طولانی و سختی دارند، در چشم بر هم زدنی می روند و می آیند. 

🔸وَ نَادَاهَا بَعدَ أِذ هِیَ دُخَانٌ 
در حالی که آسمان به صورت دود و بخار بود، به آن فرمان داد. 
حضرت در خطبه ی اول در بیان کیفیت خلق آسمان، به خوبی به این موضوع پرداخته اند. 

🔸فَالتَحَمَت عُرَی أَشرَاجِهَا 
پس رابطه های آن را برقرار ساخت.
خدای متعال به آسمان دستور داد که این خلل ها و شکاف ها که بین آسمان هست، باید از بین برود.

🔸وَ فَتَق بَعدَ الأِرتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبوَابِهَا  
سپس آن ها را از هم جدا کرد و بین آنها فاصله انداخت.
این جمله اشاره به تشکیل آسمان های مختلف دارد. خدای متعال دستور داد که از هم جدا شده و طبقه طبقه شوند.

🔸وَ أَقَامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُبِ الثَّوَاقِبِ عَلَی نِقَابِهَا 
و بر هر راهی و شکافی از آسمان، نگهبانی از شهاب های روشن گماشت. 
خدای متعال بعد از خلقت آسمان، نگهبانی هایی بر پا کرد که سلاحشان شهاب نورانی بود. این فراز اشاره به چند آیه از قرآن کریم دارد. 

در آسمان خبرهایی است که مربوط به آینده است. شیاطین کفر دنبال کسب خبر و اطلاع از آینده و  رساندن خبرها به سلاطین جور هستند. خدای متعال وقتی راه را برای ملائکه آسان نمود، برای ممنوعیت رفت و آمد شیاطین  نگهبان هایی از شهاب ثاقب قرار داد. 
« وحَفظناها مِن کلِّ شیطانٕ رجیم الا مَن استَرقَ السَمعَ فاَتبَعَهُ شهابٌ مبین  حجر – ۱۸» 
از دستبرد شیاطین حفظ نمودیم ، هر شیطانی برای رقت سمع به آسمان نزدیک شد با شهاب شعله ای آنان را تعقیب کرد.
« الا مَن خَطِفَ الخَطفَةَ فاتبَعَهُ شهابٌ ثاقب صافات  – ۱۰»

 در مورد واژه شهاب ثاقب اختلاف نظر هست. 
یک نظر، شهاب ثاقب را تیری از تیرهای غیبی می داند.
 گروهی دیگر شهاب ثاقب را کنایه از عالم نورانیت و ملکوت می دانند که شیاطین در نور و روشنایی آن کور و نابینا می شوند. 

🔸وَ أَمسَکَهَا مِن أَن تَموُرَ فِی خَرقِ الهَوَاءِ بِأَیدِهِ 
و با قدرت خود آنها را از حرکتهای ناموزون در فضا نگه داشت. 
خدای متعال با دست قدرت خود آسمان ها را از حرکت های شدیدی که در عالم وجود هست، حفظ کرد. آن سوی جوّ زمین موج های سهمگینی وجود دارد. با این حال همه ی کرات و اجرام آسمانی بدون لحظه ای توقف در مدار خود و با کمال دقت در حال حرکت هستند. خدا با قدرت خود این آرامش و سکون را به آن ها داد تا در آن امواج سهمگین و ارتعاشات، خود را حفظ کنند. 

🔸وَ أَمَرَهَا أَن تَقِفَ مُستَسلِمَةً لِأَمرِهِ 
و دستور داد تا برابر فرمان تسلیم باشند. 
خدای متعال اراده نمود تا آسمان ها بایستند و تسلیم اراده ی او گردند. هر چه را خدا می گوید، اطاعت کنند و آسمان ها هم پذیرفتند.
 حرکات خورشید، زمین و ستارگان، تغییر روز و ماه و سال و فصول همه به امر خدای متعال است.

 

🔸وَ جَعَلَ شَمسَهَا آیَةً مُبصِرَةً لِنَهَارِهَا
و آفتاب را نشانه ی روشنی بخش روز قرار داد

🔸وَ قَمَرَهَا آیَه مَمحُوَّةً مِن لَیلِهَا 
و ماه را با نوری کمرنگ برای تاریکی شب ها قرار داد. 
خدا برای شب تاریکی محض را انتخاب ننمود. چون ظلمت محض، باعث ترس در بندگان می شود، لذا ماه را نشانه و آیتی قرار داد،  برای این که فضای روی زمین مقداری روشن باشد. چون شب برای استراحت و آرامش است.

🔸وَ أَجرَاهُمَا فِی مَنَاقِلِ مَجرَاهُمَا 
و آن دو را در مسیر حرکت خویش به حرکت در آورد. 
خدای متعال خورشید و ماه را در مسیر خودشان قرار داد و به آنها امر کرد که چقدر باید بروند و چگونه باید حرکت کنند. میزان و چگونگی حرکت اینها مشخص شده و به آنها امر گردیده است.
« و الشمسُ تَجری لمُستقرٕ بها ذالک تقدیرُ العزیز العلیم و القمرَ قدَّرناهُ منازلَ حتیٰ عادَ کَالعُرجونِ القدیم  یس –  ۲۹» 
 
🔸وَ قَدَّرَ سَیرَهُمَا فِی مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا 
و حرکت آن دو را دقیق اندازه گیری کرد، تا در درجات تعیین شده حرکت کنند. 

🔸لِیُمَیِّزَ بَینَ اللَّیلِ وَ النَّهَارِ بِهِمَا 
هدف این بود که بین شب و روز تفاوت باشد و شما شب و روز را بشناسید. 

🔸وَ لِیُعلَمَ عَدَدُ السِّنِینَ وَ الحِسَابُ بِمَقَادِیرِهِمَا 
و با رفت و آمد آنها شماره ی سال ها و اندازه گیری زمان ممکن باشد.

🔸ثُمَّ عَلَّقَ فِی جَوِّهَا فَلَکِهَا 
پس در فضای هر آسمان فلک آن را آفرید. 
خدای متعال وقتی آسمان را خلق نمود، فلک را هم خلق کرد. فلک یک خط فرضی است که هر کدام از این سیارات روی این خط حرکت می کنند. خدای متعال این خط را رسم نمود و مسیر حرکت اجرام آسمانی را بر روی آن مشخص کرده است. 

🔸وَ نَاطَ بِهَا زِینَتَهَا مَن خَفِیَّاتِ دَرَارِیِّهَا وَ مَصَابِیحِ کَوَاکِبِهَا 
واسمان را با زینتی از گوهرهای تابنده و ستارگان درخشنده آراست. 
خدا ستاره های پر نور و کم نور را آفرید. البته ستاره های کوچک و کم نور از دید ما این گونه هستند، زیرا بسیار از ما دور می باشند. 

🔸وَ رَمَی مُستَرِقِی السَّمعِ بِثَوَاقِبِ شُهُبِهَا 
و آنان را که خواستند اسرار آسمان ها را دزدانه سرقت کنند، با شهاب های سوزان تیرباران کرد. 

در آسمان ها خبرهایی است و عده ای می خواهند استراق سمع کنند و حرف های غیبی را بفهمند. خدا انها را با شهاب ثاقب تیرباران کرد. 

🔸وَ أَجرَاهَا عَلَی أَذلَالِ تَسخِیرِهَا مِن ثَبَاتِ ثَابِتِهَا وَ مَسِیرِ سَائِرِهَا 
و تمامی ستارگان از ثابت ، استوار ، گردنده و بی قرار را تسلیم امر خود نمود. 
خدای متعال حرکت داد آسمان ها را بر راه همواری که همه ی انها مسخّر خدای متعال هستند. خدا آسمان ها را خلق کرد. آسمان در پنجه ی تسخیر خداوند متعال است. همه ی این ستاره ها و آسمان ها و اجرام آسمانی همه در تحت تصرّف خداست.

 در این آسمان انواع و اقسام سیّاره و ستاره ها که بعضی ثابت هستند و حرکت نمی کنند. (البته در مقایسه با زمین ثابت به نظر می رسند و به قدری حرکت شان کم است که ما احساس نمی کنیم.) دسته ای هم در مسیرند و مدام در حال حرکتند. (حرکت وضعی و حرکت انتقالی)

 

🔶و هبُوطها و صُعودها 
ستاره های فرود اینده و بالا رونده ،
خورشید آخر زمستان شروع به صعود می کند. تا ابتدای تابستان به اوج می‌رسد در بالاترین قسمت، مستقیم بر زمین می تابد لذا گرما زیاد است.
بعد از گذر تابستان ، شروع به هبوط و حد نهایت هبوط خورشید میشود تا زمستان.

هرکدام از ستارگان در موارد خاص حرکت رو به بالا و پایین دارند ولی مدار خود را تغییر نمی دهند. اوج ، فراز و فرود آنان تغییر می کند.
همه حرکت‌ها برای انسان و حفظ نظام طبیعت  و دیگر موجودات که شاید در کرات دیگر هم باشند و ما خبر نداریم ،  قرار داده شده . و همه ی حرکات به دست خود و طبیعت نیست خدا بر آنها این قوانین را جاری کرده.

🔶و نُحوسِها و سُعُودها
ستارگانی که نحوست و سعود دارند تسخیر آنها در اختیار خدای متعال است.

مخالفت انبیا بر سر اعمال ، اخلاق و بعضی اعتقادات است. یکی از باورها و عقیده ای که منحط بود نحس بودن ستاره هاست که قائلند در زندگی بشر تاثیر می گذارد.
هر کس در آسمان ستاره خوشبختی و بدبختی دارد. بحث مفصلی در باب ستارگان در خطبه ۷۹ آمده.

سوال⁉️
آیا به ظاهر این کلام اکتفا کنیم که ستاره ها نحس و سعد دارند؟!
میتواند در زندگی فرد اثر گذارد و او را بدبخت کند؟! 

پاسخ :  اولا نحس بودن منحصر به آسمان نیست به زمین هم مربوط است.
فلان روز مبارک و فلان روز نحس به چه معناست؟!

نکته ۱ : 
اگر روزی نحس گفته میشود بخاطر اتفاق بدی که در آن روز افتاده .
« آنا آرسلنا علیهم ریحا صرصراً فی یومِ نحسٕ مستمِر »  نحس بودن روز، از جهت عذاب قوم عاد است. اما برای گروه مومنین مبارک و شادمانی ست.
مبارک بودن روز «انا انزلناهُ فی لیلةٕ مبارکه» مبارک بودن شب از جهت نزول قرآن است.
روز غدیر از جهت ولایت علی بن ابیطالب مبارک است.

✅ اتفاق مهم است نه تاریخ و روز ، آن اتفاق است که به تاریخ جایگاه و ارزش می دهد.

اگر منظور از روز و ستاره این باشد که مستقلاً تاثیر دارند شرک است .
بقول علامه طباطبایی : 
بهیچ وجه امکان اقامه ی دلیل عقلی بر نحس و سعد بود روزگار وجود ندارد.
هیچ دلیلی وجود ندارد روز و ستاره ای خوب ، وستاره ای  بد باشد هر ستاره مخلوق خداست . و آنها از خود اختیار ندارند.
مانند اشخاص نیستند که بر اثر اطاعت و عدم اطاعت متفاوت باشند.

اگر قائل به ستاره ی نحس باشیم پس خدا شی شری را خلق کرده ، از خدایی که همه خیر است ظلم و شر صادر نمی‌شود.
نحس ذاتی وجود ندارد و نحسی بخاطر نزول عذاب بر دشمن است.

نکته ۲ : 
نحس و سعد بودن ستارگان ،روایت امام صادق علیه السلام به مفضّل بن عمر فرمود:
ستارگان بر مزاج انسان تاثیر می گذارند.

ستاره موجب خوشبختی و بدبختی نمیشود ، تاثیرات طبیعی دارد که بر مزاج اثر دارد.
مانند غذایی در اول ماه تاثیری دارد که در وسط ماه همان تاثیر را ندارد. گفته شود ستاره ی بخت ما شوم بود غلط است.

همانگونه که تاثیر ماه بر دریا ، جزر و مد اتفاق می افتاد آب دریا با حجم و وزن سنگین تاثیر گرفته بالا و پایین می رود.
اگر نحس و سعد بودن ستاره به این معنا باشد درست است. ستارگان بر انسان و انسان بر ستارگان تاثیر می گذارند.

همانطور که جزر و مد بر دریا تاثیر دارد.بر انسان هم تاثیر می گذارد.باید خود را با عالم و طبیعت منطبق کنیم.
همان دستورات طبی ، در باب عقد و نکاح ، و انعقاد نطفه ، قمر در عقرب در کارهای مهم و عقد کراهت دارد چون تاثیر دارد.
تاثیر طبیعی دارد نه تاثیرات تکوینی.

ستاره ،مستقل بتواند حال را خوب یا بد ، عقد و ازدواج را خوب و بد کند اعتقاد به این نوع شرک است. تاثیر خدا را نادیده گرفتن است.
خداست که به ستاره قدرت داده در برخورد با ستاره دیگر، قمر در عقرب قرار بگیرد ، یک اتفاقاتی هم دارد.
اگر در شرایط خاصی عقب وجلو انداختن عقد میسر نیست با دادن صدقه، دفع ضرر میکند.
محدودیت و محصوریت هم نیست. میشود با صدقه ، حرکت به جلو داده شود.

آسمان برنامه ی دقیق و مشخص دارد ، خود را با قوانین مطابقت دهید.
چون مقابل قوانین یارای ایستادن نیست پس خود را تطبیق دهید تا در امان بمانید.
نحسی ستاره این نیست که ستاره نحس است بلکه قانون طبیعت است که خدا بر آن جاری کرده و اثر خودرا می گذارد.

اللهم اخرجنا من ظلمات الوهم 

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/۲۵  –  ۱۶ ذی الحجه

💢 بخش ششم خطبه ۹۱💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش6)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
50:30 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش ششم

اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمى ماند. خواه آشكار و مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديده ها. تا حجتها و نشانه هاى روشن دين خدا از ميان نرود اينان آيا چند تن هستند، يا در كجايند به خدا سوگند، كه شمارشان بس اندك است، ولى قدر و منزلتشان بسيار است. خداوند به اينان حجتها و نشانه هاى روشن خود را حفظ كند، تا آن را به همانندان خود به وديعت سپارند و اين بذر در دلهاى ايشان بكارند. علم و حقيقت و بصيرت به آنان روى آور شده و روح يقين را يافته اند و آنچه ناز پروردگان، دشوار پنداشته اند، بر خود آسان ساخته اند. و بر آنچه نادانان از آن مى ترسند انس گرفته اند. به تن همدم دنيايند ولى جانشان به جهان بالا پيوسته است. جانشينان خداوند در روى زمين هستند و داعيان دين اويند. آه، آه. چه آرزومند ديدارشان هستم. اى كميل، اگر خواهى بازگرد.

    خلقت انسان

💠ثم جمعَ مِن حَزنِ الارض و سهلِها و عذبِها و سَبَخِها 
بعد از خلقت آسمان و زمین مدتی که گذشت ، خداوند از گوشه گوشهٔ زمین خاک نرم و خشن سنگلاخی [ حزن] خاک شیرین و شوره زار [ سبَخ]را جمع کرد.

💠تُربةً سَنَّها بالماء حتیٰ خلَصَت 
بر خاکها آب ریخت تا اینکه خالص شود.
خاک سفت کلوخ است باید در آب نم بکشد تا خاک مختلف با هم یکی شود و خالص شود.

نکته:
« سنها الماء،  الف و لام عهد ذکری .
یعنی همان آبی که ماده اولیه خلقت بود در وجود آدم هم استفاده شد. »

« ثم جمعَ» جمع چهار خاک مختلف: 
خاکهای مختلف طبایع و استعداد  مختلف دارد.
انسان منطقه دریایی ، با منطقه بیابانی ، و کوهستانی ، خصوصیت خلقیات ،  و استعداد  متفاوت در وجود خود دارد.

💠ولا طَها بالبِلَّهِ حتی لَزَبَت 
خدای متعال خاکها را با رطوبت [ بلّه] بهم مخلوط کرد. تا اینکه به گل چسبنده تبدیل شد.

💠فجبَلَ منها صورةً ذاتَ اَحناءٕ و وصول و اعضاءٕ و فصول 
از گل بوجود آمده یک صورتی خلق کرد،که اطراف بدن [ احناء]هریک  با حالت خاص.
قفسه سینه دارای انحنا 
صورت نیم دایره پهن،
علاوه بر انحنا بدن وصولی هم بوده ، بهم چسبیده .
استخوانهای ساعد و ران تا زانو  بلند و متصل به هم ، مفاصلی خلق کرد تا هر استخوانی را به استخوان دیگر وصل کرد.

این چهار ویژگی، که کارکرد انسان به آن وابسته است.
اگر مفاصل  نبود هیچکدام از کارکرد امروزی بشر نبود.
همه اینها در کنار هم انسان را برای زندگی در دنیا شکل میدهد و زندگی را فراهم میکند.

مرحله بعد از مجسمه انسان: 

💠اَجمدُها حتی استَمسَکَ 
خدا او را جامد کرد.
در همان حالت قرار داد تاگل نرم خود را بگیرد و سفت شود.

💠 و اَصلَدٌها حتی صَلصَلَت لوقتٕ معدود و اجلٕ معلوم
به صورت صاف او را قرار داد تا اینکه خشک شود [ صلصلت] و رطوبت از وجود انسان برود.
گل را مدتی رها کرد تا وقت و زمان خاصی که مورد نظر خدا بود ، فرا برسد.

در روایات ۴۰ و ۱۲۰ روز آمده آنهم روز ماورایی نه روز دنیایی .

چرا خدا جسم را رها کرد!! 
با یک اراده خشک میکرد ، با یک اراده روح دمیده میشد.
ولی اینکار نکرد تا بفرزندان آدم بیاموزد عجله نکنید، مرحله به مرحله ، با تأنی ، هر چیزی به وقت خود انجام گیرد ، با عجله به مقصود بالا نمی رسید.

💠ثم نفخَ فیها من روحهِ 
از روح در او دمید ، آب و گل مجسمه ای با دمیدن روح تبدیل به انسان شد.

« خلقتُ من روحی  حجر – ۲۹ » 
اگر ترجمه شود از روح خودم در او دمیدم 
مخالف با توحید است .
خدا مرکب نیست جزء ندارد.او بسیط است.
« من روحی » بخش پذیر نیست .
مگر خدا اجزا و قسمت دارد که بخشی از آنرا بدمد.
هرکسی به اجزا نیازمند است مرکب و محتاج است خدا نمی‌تواند باشد.

روایات: خدا ملکی را خلق کرد آن ملک روح بود می دمید.
قولی : روحی را خلق کرد و در آن دمید و گفت روح من؛ چون میخواست آنرا گرامی بدارد. مانند :
شما چیزی و کسی را بخود نسبت میدهید که او را ارزشمند کنید می گویید دوست و رفیق من!!! 

پس روح انسان روح خدا نیست و هیچ تناسبی بین این دو وجود ندارد، خدا روح و جسم ندارد ذات است ، مرکب نیست بسیط است.

این انسان چه ویژگی دارد!!

💠 فتَمثلَّت انساناًذا اَذهان ٕ یُجلیها 
آب و گل و مجسمه انسانی که در او روح دمیده شد. نه تنها ذهن داد بلکه صاحب ذهن‌های متفاوتی که به حرکت و جولان در می آورد و مشکلات و سوالهارا حل می‌کند.

هر انسانی صاحب اذهان ،ادراکات مختلف ، قوهٖٔ تخیل ، قوهٔ حفظ در وجود دارد.
اما موضوع مهم زمانی انسان شد که در او روح دمیده شد. 

آنچه که باعث فکر و اندیشه انسان است مغز سر نیست. به سبب روح بوده که متفکر شده، از مغز کاری بر نمی آید.

فرق ذهن و فکر : 
ذهن در مرتبه اول است با خود بیاندیشد ، برنامه ریزی کند کار ذهن است ،داخل است، 
وقتی در بیرون خواست عملیاتی کند، فکر تخیلی نیست ، باید با واقعیت ها مطابقت و برنامه انجام دهد،که کار فکر است.
ذهن در وهله اول ، فکر در مرحله دوم.

فکر و عقل در جسم نیست در روح است.
بمحض مرگ ذهن همان است اما ساده ترین مسئله را نمی‌داند.
مغز انسان شی یی است که از روح دستور می گیرد. ولی بتنهایی قادر بکاری نیست.

💠 وفکر یَتصَرَّفُ بها و جوارحَ یَختَدمُها 
خداوند دمید. اذهان و افکار داد ، جوارحی داد که بخدمت بگیرد.
دست ، گوش ، چشم در خدمت انسانیت باشد.

💠واَدواة یُقلِبها 
به انسان ابزار و آلات داد تا به مقاصد خود برسد.
برای رسیدن به مقصد این چهار مرحله را عطاکرد.
۱- طرح ذهنی 
۲-  عملیاتی کردن این طرح مطابق با واقعیت 
۳- استفاده از جوارح 
۴- استفاده از ابزار و آلات.
در مسیر رسیدن به اهداف  این چهار مرحله را بکار گیرد نه اینکه مشغول به پرورش  جسم باشد.

💠 ومعرفةٕ یَفرقُ بها بینَ الباطل 
خداوند شناخت داد به انسان ،تا بین حق و باطل فرق بگذارد.
امرمعنوی ، قدرتی در روح قرار داد که حق و باطل را تمیز بدهد.

💠و الاَذواقِ والمشامِ و الاَلوانِ والاَجناس
۱- از این معرفت برای شناخت ذائقه های مختلف.
۲- بوهای مختلف را تشخیص دهد.
۳- از این معرفت، شناخت رنگها و اجناس داد.

اجناس چیست!!
۱-  شناخت جنس زمخت و نرم ، سنگ نرم و خشن ، حس لامسه.
۲- قولی : اجناس یعنی گروه ، جنس انسان ، جنس حیوان ، جنس درخت. 

💠معجوناً بطینَةِ الالوان المختلفه 
آنسان را طوری خلق کرد که دارای الوان مختلف، همه انسانها با طینت و رنگ مختلف آفریده شدند. به دو دلیل: 
۱- خاک انسان را از جاهای مختلف جمع کرد رنگها متفاوت است. 
۲- همین جسم است متشکل از رنگهای مختلف ، موسیاه ، دندان سفید ، خون قرمز ، صورت و لب هرکدام رنگی، 
همه یکدست سفید می بود مشمئز کننده ، و ترکیب رنگها انسان را دلپذیر کرده است.

💠و الاشیاءِ المؤتَلفه والاَضدادِ المُتعادیه
اشیا شبیه هم، مانند رگهای بهم شبیه ولی وظیفه هر کدام مختلف.
چیزهای ضد را در کنار هم الفت بینشان قرار دارد ،گوشت نرم با استخوان محکم و سفت .
شیر سفید و شیرین مادر از میان خون قرمز بد طعم .

💠 والاَخلاطِ المُتباینه منَ الحر و البردِ و البِلةِ والجمود
علاوه بر ظواهر شبیه و متضاد مزاجهای چهار گانه قرار داد که این مزاج‌ها پایه طب سنتی است.
گرما – صفرا 
سرما – بلغم 
رطوبت – دموی 
خشک – سودا 
این مزاج‌ها باید در حالت متعادل باشد .گاهی در شرایطی یکی از آنها غالب می باشد.
در تابستان که هوا گرم ،رطوبت هوا و بدن کم است شبها کوتاهند چون نیاز خواب همان‌قدر است. 
اما در زمستان سرد، رطوبت هوا و بدن زیاد ، و سبب سنگینی انسان و نیاز خواب بیشتر ،لذا شبها بلند است.
خداوند در عالم و انسان مزاجهای مختلف را رعایت کرده است.

💠والساءَ والسرور
شادی و غم را در کنار هم برای انسان قرار داد

ویژگی بعد از دمیدن روح انسان:

💠واسْتَادَی اللهُ سبحانه الملائکةَ ودیعَتهُ لدیهِم 
به ملائک فرمود: 
حق ودیعه و پیمانی که بستیم را رعایت کنید.
« اِنی خالقٌ بشرٌ من صلصال من حمإ مَسنون ،،،،فَعقَو له ساجدین  حجر – ۲۹ »
خلق انسان تمام شد بر او سجده کنید ، عهدی که از قبل بستیم وقت آن رسیده در مقابل آدم سجده کنید.

نکته: 
خدا از قبل هم می‌توانست به ملائک چیزی نگوید .قبل از خلق با این ویژگی‌ها و سفارش مقدمه چینی کرد برای امر مهم و شرایط را فراهم کرد. 
و ملائک هم جز بر خدا سجده نداشتند پس باید به این معرفت برسند که سجده بر آدم کنند.
چنین مواردی در امور اجتماعی و زندگی فردی برای مردم رعایت شود. باید اغنای عمومی باشد ، از قبل شرایط را فراهم و عموم را توجیه کرد.
این رفتار به آرامش پس از اقدام کمک می کند.

💠والاذعانِ بالسجودله والخشوعِ لتَکرِمَتهِ 
خضوع کنید برای اینکه انسان را گرامی بدارید.
ما انسان را گرامی داشتیم شماهم گرامی بدارید.

💠فقال: اسجدوا لادن فسجدوا الا ابلیس 
اعتَرتَهُا الحمیَّه و غلبَت علیهِ الشِقوه 
دو چیز مانع ابلیس از سجده شد.
فرا گرفت [ اعترت] ابلیس را خشم و غصب. [ حمیة] ابلیس این صحنه را که دید با عبادت و ویژگی خود مقایسه کرد و غرور و کبر بر او عارض شد و شقاوت بر او غلبه کرد.

عامل اصلی انحرافات درون انسان است.
شقاوت یک عنصر درونی که این عنصر به کبر و آفات تبدیل میکند.لذا مشکل از درون خود انسان عامل میشود.

نکته: 
این سجده چه نوع سجده ای بود!!
الف) سجده پرستش بود 
ب) پرستش نبود.
ج) تکریم بود.
مانند خم شدن در برابر عالم بزرگی.
این خم شدن نیت رکوع نیست احترام و تکریم است.

به سجده افتادن ، آنچه که صحیح است از امام رضا ع نقل شده: 
ملائک وقتی به سجده افتادند برای عبودیت و لله بود.از یک طرف سجده کردند برای خدا و احترام کردند برای آدم .
از اینکه آدم محترم شده و ارزش پیدا کرده بود ، چون ما اهل بیت در صلب او بودیم این سجده به احترام ما بود.

💠واستَوهَنَ خلقَ الصلصال 
ادعایی که باعث شد ابلیس سجده نکرد. ماده اولیه خود را نار و برآن افتخار کرد و آدم را خاک و کوچک وحقیر شمرد.

نکته: 
قضاوت‌های باطل در جامعه که دچار معادلات غلط میشوند.
از کجا معلوم نار بهتر از خاک باشد.
مگر آدم به جسم است که مقایسه ناری و خاکی بشود. حقیقت آدم و روح اوست . این امر قیاس سبب دور شدن ابلیس شد . 

💠فاَعطاهُ الله النظرةَاستحقاقاً للسُخطِهِ 
خدا یک مهلتی به او داد. تا بیش از پیش غرق در انحراف بشود تا او را مجازات کند.
«همان عذاب استدراج »

💠واسْتِماماً للبَلّیه 
خدا با مهلت دادن امتحان بندگان را کامل کرد.
زندگی در دنیا بدون دشمن و جهاد معنا نداشت.
ظهور و بروز استعداد درونی به این مجاهدت‌ها و ایستادن در برابر شیطنتها شکوفا  می‌شود.

💠و اِنجازاً للعدَّه فقال: 
« اِنک منَ المنظَرین الی یومَ الوقت المعلوم»
خداوند او را مهلت داد تا وقت معینی تا وعدهٔ حتمی که عذاب است را محقق کند.

این وقت تا چه زمانی هست اقوال مختلف است!!
قولی : او تا قیامت وقت خواست، فرمود تا زمان معلوم ، منظور پایان دنیا.
قولی : منظور از وقت معلوم زمان مرگ شیطان، ولی مرگ او معلوم نیست.
قول معروفتر : وقت معلوم ، زمان ظهور است که بساط شیطان جمع میشود..

آیا با رفتن شیطان بساط گناه جمع میشود!!؟
خیر 
شیطان یکی از عوامل است ، عامل همطراز با شیطان « نفس » است.
در عصر ظهور گناه از بین نمی رود، اختیارات گرفته نمیشود.
مانند ماه مبارک که شیطان در غل و زنجیر است اما باز گناه صورت می گیرد.
چون نفس ، تخیل ، وهم در غل و زنجیر و دست و پا بسته نیست.
شیطان هم از بین برود استعداد گناه در وجود انسان هست.

اللهم اغفر لنا ذنوبنا بالقران

 

خطبه نودم

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/۱۵  –  ۶ ذی الحجه

💢 خطبه ۹۰ 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نودم
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
52:01 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍ، وَ الْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ، الَّذِي لَمْ يَزَلْ قَائِماً دَائِماً؛ إِذْ لَا سَمَاءٌ ذَاتُ أَبْرَاجٍ، وَ لَا حُجُبٌ ذَاتُ إِرْتَاجٍ، وَ لَا لَيْلٌ دَاجٍ، وَ لَا بَحْرٌ سَاجٍ، وَ لَا جَبَلٌ ذُو فِجَاجٍ، وَ لَا فَجٌّ ذُو اعْوِجَاجٍ، وَ لَا أَرْضٌ ذَاتُ مِهَادٍ، وَ لَا خَلْقٌ ذُو اعْتِمَادٍ: ذَلِکَ مُبْتَدِعُ الْخَلْقِ وَ وَارِثُهُ، وَ إِلَهُ الْخَلْقِ وَ رَازِقُهُ، وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ دَائِبَانِ فِي مَرْضَاتِهِ: يُبْلِيَانِ کُلَّ جَدِيدٍ، وَ يُقَرِّبَانِ کُلَّ بَعِيدٍ.

قَسََمَ أَرْزَاقَهُمْ، وَ أَحْصَى آثَارَهُمْ، وَ أَعْمَالَهُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفُسِهِمْ، وَ خَائِنَةَ أَعْيُنِهِمْ، وَ مَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ مِنَ الضَّمِيرِ، وَ مُسْتَقَرَّهُمْ وَ مُسْتَوْدَعَهُمْ مِنَ الْأَرْحَامِ وَ الظُّهُورِ، إِلَى أَنْ تَتَنَاهَى بِهِمُ الْغَايَاتُ.

هُوََ الَّذِي اشْتَدَّتْ نِقْمَتُهُ عَلَى أَعْدَائِهِ فِي سَعَةِ رَحْمَتِهِ، وَ اتَّسَعَتْ رَحْمَتُهُ لِأَوْلِيَائِهِ فِي شِدَّةِ نِقْمَتِهِ، قَاهِرُ مَنْ عَازَّهُ، وَ مُدَمِّرُ مَنْ شَاقَّهُ، وَ مُذِلُّ مَنْ نَاوَاهُ، وَ غَالِبُ مَنْ عَادَاهُ. مَنْ تَوَکَّلَ عَلَيْهِ کَفَاهُ، وَ مَنْ سَأَلَهُ أَعْطَاهُ، وَ مَنْ أَقْرَضَهُ قَضَاهُ، وَ مَنْ شَکَرَهُ جَزَاهُ.

عِبَادَ اللَّهِ زِنُوا أَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا، وَ حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا، وَ تَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِيقِ الْخِنَاقِ، وَ انْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّيَاقِ، وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ يُعَنْ عَلَى نَفْسِهِ حَتَّى يَکُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرٌ، لَمْ يَکُنْ لَهُ مِنْ غَيْرِهَا لَا زَاجِرٌ وَ لَا وَاعِظ.

حمد و سپاس ويژه خداوندى است که بى آن که ديده شود شناخته شده است و در آفرينش موجودات، به فکر و انديشه نيازى ندارد؛ خداوندى که هميشه بوده و تا ابد خواهد بود؛ در آن هنگام که نه آسمانى داراى برج ها وجود داشت و نه حجاب هاى فرو بسته اى؛ نه شبى تاريک، نه دريايى آرام، نه کوهى در کنار درّه هاى وسيع، نه راهى پرپيچ وخم، نه زمينى آرام، نه مخلوقى صاحب قدرت؛ اين است پديد آورنده موجودات و وارث آن ها و معبود خلايق و روزى دهنده آن ها؛ خورشيد و ماه در طريق اطاعتش پيوسته در حرکت اند: هر تازه اى را (با گردش پياپى خود) کهنه مى سازند و هر دورى را نزديک مى کنند.

خداوند روزى آن ها (مخلوقات) را در ميانشان تقسيم کرد و آثار و اعمال آن ها، تعداد نفوس (نَفَس ها)، خيانت چشم ها و آنچه در سينه ها پنهان مى دارند، همه را شمارش کرده و حساب آن ها را دارد؛ و (نيز) محلّ استقرار انسان ها را در رحم مادران و جايگاه آن ها را در صُلب پدران و ادامه زندگى شان را تا هنگام مرگ، همه را مى داند.

او کسى است که عقابش بر دشمنانش شديد است، در عين اين که رحمت او نيز گسترده است؛ و رحمتش دوستانش را فراگرفته، در عين حال که کيفرش (براى دشمنانش) شديد است؛ هر کس قصد همتايى او کند، مغلوبش مى سازد و هر کس به منازعه با او برخيزد، هلاکش مى کند و آن کس که از درِ مخالفت درآيد، خوارش مى کند و هرکس به دشمنى او قيام کند، مغلوبش مى سازد. آن کس که بر او توکّل کند، مشکلاتش را کفايت مى کند و هر کس از او چيزى بخواهد به او عطا مى نمايد و آن کس که به او قرض دهد (در راهش انفاق کند) به او بازمى گرداند و آن کس که شکر نعمتش را به جا آورد، به او پاداش مى دهد.

اى بندگان خدا! خويشتن را وزن کنيد (و ارزش خود را بسنجيد) پيش از آن که شما را وزن کنند؛ و به حساب خود برسيد، پيش از آن که شما را به پاى حساب آورند. و تا راه نفس گرفته نشده، تنفّس کنيد؛ (تا فرصت ها باقى است به اعمال صالح بپردازيد) و پيش از آن که شما را وادار به تسليم کنند (در برابر حق) تسليم شويد و بدانيد کسى که بر ضدّ هواى نفسش کمک نشود، تا واعظ و رادعى از درون جانش براى او فراهم گردد، مانع و واعظى از غير خودش نخواهد يافت.

صفات الخالق

🔷الحمد الله المعروفُ من غیرِ رؤیَةِ  
حمد مختص خدایی ست که بدون اینکه رویت شود شناخته شد.
در جهان مادی برای شناخت باید دیدن در کار باشد معامله ای که  پنهانی و از روی ابهام باشد باطل است.
و خدا به سبب مخلوق و آثار شناخته میشود. ماده باید ، دارای طول و عرض ، بعد و ارتفاع باشد تا دیده و شناخته شود اما درخدا چنین ویژگی راه ندارد.

🔷والخالقُ من غیرِ رَوَّیَةِ
حمد مختص خدایی که عالم را بدون فکر خلق کرد.
تفکر برای انسان حُسن است کارهای او بر حسب توجه و التفات است اما برای خدا نقص است.
کسی که جهل دارد تفکر خوب است.
اما کسی که ذات او علم محض است ، جعلی وجود ندارد که با تفکر آنرا انجام دهد.
عالم را با «کن فیکون» خلق کرد.و تجربه ، مشورت ، اصلاح ، کپی کردن ، در کار نبود.
اراده ی او علم محض و عالم را بنحوی احسن خلق کرد.

🔷الذی لم یزَل قائماً دائما
خدایی که ازلی بود ، دایما هست و از کی و کجا در خدا راه ندارد. انتها برای او متصور نیست.
 حضرت برای محسوس و ملموس بودن اول ، و انتها نداشتن خدا را بفهماند.
خورشید و کره ی زمین خیلی قدیمی هستند 
خدای ازلی از آن هم قدیم‌تر.
از فسیل های میلیاردی زمین هم قدیم‌تر.
از اعداد و ارقام باید خود را فارغ کرد.
 خدا از کی بود!!!

🔷لا سَماءٌ ذاتُ اَبراج ولا حُجبٌ ذاتُ ارتاج
خدا بود زمانیکه آسمان دارای برج [ابراج] نبود.
خدا بود قبل از اینکه حجابهایی در آسمان باشند. دربهای بسته آسمان [ارتاج] نبود اما خدا بود.
 حد فاصل هر چیز حجُب است حجاب‌های نوریه هستند که به زمین درج نمی‌کنند.
رسول مکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
وقتی به معراج رفتم ، حجابی به قطر بینهایت نور محض بود.
حجابها چیست؟!
« حتیٰ تَخرقَ ابصارَ القلوب حُجُبَ النور فاصل الی معدنَ العظمه  مناجات شعبانیه» 
خدا انقطاعی را عطا کند که از گیر و دار دنیا رها شده و چشمی که از حجاب نورانی هم درگذرد و به معدن عظمت دست بیابد.
این رسیدنها از زمین و در پایین مقدور نیست.

خدا بود از زمانی که حجابها بسته شده بود.
این حجابها با شعور و فهیم هستند اجازه ی ورود به هر کسی نمی دهند.
در آسمان دنیا بدون پاس و گذرنامه حق گذر ندارند چگونه به راحتی به آسمانها راه پیدا کنند. حجب با شعور مانع میشوند.
خبرهایی در آسمان هست که به زمین نمیرسد.

🔷ولا لیلٌ داج  ولا بحرٌ ساج 
خدا بود قبل از اینکه شب‌های ظلمانی [داج]باشد . قبل از اینکه دریاهای آرام [ساج] باشند.
شب‌های تاریک چه تاثیری در خواب دارد !!!
تاریکی یک دلیل و راهنما برای آرامش است.
دریاها همیشه طوفانی باشد، دست انسان از منابع پر سود کوتاه خواهد ماند.
سفر دریایی ، صید ، ذخائراستخراجی ، از دریای آرام قابل استفاده است .
حمد کنید خدا را بخاطر دریای آرام و شب ظلمانی.

🔷ولا جبَلٌ دو فِجاج ولا فَجٌّ دو اعوِجاج
خدا بود قبل از اینکه کوههای دارای شکاف[فجاج] باشد. دره هایی که دارای پیچ و خم [دو اعوجاج]باشد.

اگر کوههای زمین مانند یک دیوار صاف بود و شکافی بین آنها نبود ، کوتاهی و بلندی کوه را عبور نداشت. اسباب مشکلات بود.
اما  شکاف و دره ها بین کوه هزاران حسن دارد.

نعمت دوم ، دره ای بین کوه اگر مستقیم بود دارای پیچ و خم نبود .مسیر مستقیم و راه جریان آب با فشار همه چیز را خراب می کرد.
اما راه کج و پر پیچ ورودی آب آرام و خرابی ندارد. بخاطر این نعمتها خدا را حمد کنید.  

🔷ولا ارضٌ دو مِهاد ولا خلقٌ دو اعتِماد
خدا بود قبل از اینکه زمین گهواره مانند، آرام خلق شده باشد.
قبل از اینکه مخلوقی دو اعتماد باشد‌.
خلقی که بخود و کرده ی خود اعتماد کند.

🔷ذالک مُبتَدعُ الخلقِ ووارِثُهُ  والهُ الخلقِ و رازقُه
خدایی که آفرینش را ابداع کرد. هم وار.ث است و هم رازق خلق .
نمونه برداری و کپی نیاز نداشت ابداعی بود.
خدایی که خلق کرد و خود وارث خلق هم هست.
در امور دنیا ، پدر و امام وارث هستند.
اگر فرزند و وارثی نداشته باشد حاکم وارث میشود‌ و خدا هم حاکم عالم است.
 خدا وارث است ، هر چه بکارید آخر آن بخدا می‌رسد جنس خوب به ارث گذارید. 
سرانجام عالم ارثیه ی خداست.
هم خالق خلق و هم رازق خلق.

🔷والشمسُ والقمرُ دائِبانِ فی مرضاتِه  
ماه و خورشید پیوسته برای کسب رضایت الهی در حال حرکتند.
جز انسان همه مخلوقات آسمانی و زمینی در اطاعت و فرمان خدا هستند یکبار هم اظهار خستگی و عدم اطاعت نمی کنند. سالها در گردش و چرخش در حال کسب رضایتند.

🔷یُبلیانِ کلَّ جدید ویُقَّربانِ کلَّ بعید
شمس و قمر کهنه میکنند [یبلیان] هر شی جدید را.
چرخش شمس و قمر گذر روزگار است ، وظیفه ی انها اینست، که آسیای جدید را کهنه و قدیمی کنند.
و هر شی دور را نزدیک کنند.[یقربان]
هر شی بعید با چشم بر هم زدنی می گذرد و نزدیک و نزدیکتر میشود.


✅بخش دوم: 
رابطه شما با توحید.چگونه است!!
موازنه شما با قدرت چگونه است!!

🔷 قَسَمَ ارزاقَهم  
خداوند رزق و روزی مرزوقین را تقسیم کرد.
در نامه ۳۱ فرمود: 
رزق دو قسم است. رزقی که شما بدنبال آن هستید و طلب میکنید .
و رزقی که او بدنبال شماست و طلب میکند.
و هرکدام به افراد خاصی تعلق می گیرد.

🔷و اَحصیٰ اثارَهم و اَعمالَهم
خدا شمارش و محاسبه می کند.هم اعمال و هم آثار اعمال شما را.
گاهی آثار اعمال از خود عمل مهم تر است.
آثار دل شکستن تا کجاست!! 
آثار آن چیست!! 
خود عمل چقدر بود و اثر آن چقدر هست!!
آثار عمل گاها تا چند نسل دست از سر انسان بر نمی دارد. اثر عمل روز بروز به انسان می‌رسد چه سنت خوب باشد ، چه سنت بد.

🔷وعدَدَ اَنفاسِهم  
تک تک نفسهای انسان را می داند.
ویا انفاس بمعنای اشخاص باشد. 
تعداد نسل ، حیوان ، اجنه ، ملک را میداند.
در علم خدا چیزی گم و اشتباه نمی شود.

🔷و خائِنَةَ اَعیُنِهم وما تَخفی صدورُهُم منَ الضمیر
خدا خیانت چشمها را میداند.
زیر چشم، گوشه چشمی ، نگاه تحقیری ، استهزا ، اشاره ، « و ما تخفی الصدور» آنچه در ضمیر ،اسرار پنهان قلب وجود دارد. زیر پرده های پنهان مستور، همه را خدا می داند و می فهمد .

🔷و مستَقَرَهم و مستَودعَهم منَ الاَرحامِ والظهورِ
خدا میداند نطفه ی تشکیل شده که مدتی در پشت  و کمر پدران [ظهور] که بصورت ودیعه و مستودع هست.
و مدتی که در ارحام مادران، مدت پایدار نه ماهه مستقر هستند. همه را بخوبی علم دارد و آگاه است.

🔷الیٰ اَن تتَناهیٰ بهِمُ الغایات 
 نطفه ای که منتهی میشود به آن غایت (مرگ)
مثال : 
گاهی گفته میشود، ما به مرگ منتهی میشویم و پایان ما مرگ است.
اما حضرت در این جمله بیان میدارد [ تتناهی بهم] مرگ به انسان منتهی میشود.
انسان مرگ را می میراند و همچنان هست و ادامه می دهد.

«کلُ نفسٕ ذائقةُ الموت » در تاریخ مقدر،  شما مانند آب  مرگ را می چشبد.
جسم مرده ولی روح همچنان هست .
انسان با مرگ تمام نمیشود بلکه یک عبور و یک مرحله ای که از آن گذر می کند.و ادامه می دهد.

✅انسان اگر بداند نمی میرد ، تفکر و توجه به اینکه تمام شدنی نیست و بعد از مرگ  ادامه مسیر ی که از ابتدا انتخاب کرده همچنان هست. توجه به این نکته برای هدایت و سر به راه شدن او کافیست.


✅ نتیجه و تاثیر توحید عملی باید در متن زندگی باشد، در بخشی از زندگی که در برابر معصیت قرار می گیرد. 
توحید تخیلی ، کتابی و الفاظ نیست. 
توحید باید در زندگی کار ساز باشد.

حضرت بعد از توحید  توصیه اخلاقی می کند که تاثیر توحید در قلب و روح مشخص باشد.

🔷هو الذی اشتَدَّت نقمتَهُ علیٰ اعدایِهِ فی سعَةِ رحمتِه 
او خدایی ست که نقمت و عذاب او بر دشمنان سخت و عجیب است. در حالیکه همان لحظه وسیع ترین رحمت را هم دارد.

انسان با کسی دشمنی داشته باشد عدالت را رعایت نمیکند او را از زندگی ساقط می کند.
اما خداوند برگشت و توبه دشمنان را هم استقبال می کند.

الف) به مومنین رحمت دارد و به دشمن نقمت و عذاب .
ب) معنای لطیفتر؛  خدا نسبت به طیف گنهکار ی که عذاب میشود‌ اگر قصد برگشت کند ،خدا هم بر می گردد. بمحض استغفار ، بلافاصله سفره ی رحمت او باز و می بخشد.

🔷واتَّسَعَت رحمتُهُ لاَولیائِه فی شدتهِ و نقمَتِه
از طرفی سفره ی رحمت اولیا گسترده است ،اگر دست از پا خطا کنندهمین سفره تبدیل به عذاب میشود. 

🔷قاهرُ مَن عازَهُ و مُدَمِّرَ مَن شاقَّه 
کسی در مقابل خدا ادعای عزت کند[عازه] خدا براو غلبه میکند.
بر سفره ی عزت با خدا مقابله کند او را به خاک سیاه می نشاند.
و هلاک میکند [مدًمر] کسی که در برابر خدا دشمنی کند.

🔷و مذلٌ مَن ناواه و غالبُ مَن عاداه 
خوار میکند کسیرا که با او دشمنی کند.
انسان باید حد خود را بشناسد پا فراتر نگذارد.
در زیر قدرت قاهره الهی این انسان است که له میشود. و قدرت غلبه ندارد.

🔷مَن توکلَّ علیه کفاه و مَن ساَلَهُ اَعطاو مَن اَقرَضَهُ قضاهُ
هر کس که بر خدا توکل کند او را کفایت می کند.
هر که از او مسئلت  وطلب کند ، خدا به او عطا می کند.
و هر که بخدا قرض بدهد خدا مال او را نمی‌خورد و جبران می کند.

🔷 و مَن شکرَهُ جزاه
هر که شکر کند خدا جزای شکر او را ادا می کند. « لئن شکرتم لاَزبدنکم » است در برابر شکر ظرف وجود را هم بزرگ می کند.

🔷عباد الله زِنوا انفسَکم مِن قبلِ اَن تُوزَنوا 
بندگان خدا ، خود را وزن کنید قبل از اینکه شما را وزن کنند.
کشتی گیران برای مسابقه از یکسال قبل مراعات میکنند تا به وزن استاندارد برسند. کسری وزن را سنگین می کنند.

بندگان خدا برای خود کاری کنید اگر وزن شما سبک است ، اعمال شما چقدر وزنه دارد. آن را سنگین کنید سفره باید پر بار و رنگین باشد سفره را فراهم کنید.

🔷و حاسبوها من قبلِ اَن تُحاسَبوا 
خود را محاسبه کنید قبل از اینکه به حساب شما رسیدگی کنند.

رسول مکرم به اباذر فرمود: 
کسی نمی‌تواند بگوید به اهل تقوا رسیدم ، مگر اینکه به اعمال خود رسیدگی کند مانند دو شریک و سخت تر از شریک از خود حساب بکشد.
از ما نیست ، یعنی از دایره ی ولایت اهل بیت خارج است کسی که هر روز خود را محاسبه نکند. 

🔷و تنَفَسوا قبلَ صیقِ الخِناق 
کار خیر انجام دهیدراه نفس خود را باز کنید قبل از اینکه طناب مرگ دور گردن شما کشیده و محکم شود.

🔷وانقادوا قبلَ عُنفِ السیاق
مطیع خدا باشید قبل از اینکه با خشونت شما را مطیع کنند.
انقیاد و تواضع در روز حساب مورد قبول نیست ،انقیاد آنجا اجبار است. با شدت خشونت[عنف] انسان را به انقیاد سوق می‌دهند.

🔷واعلموا اَنهُ مَن لم یُعنَ علی نفسِه حتیٰ یکونَ به منها واعظٌ و زاجر لم یَکن لهمِن غیرِها زاجرٌ ولا واعظ
بدانید، کسی کمک حال و کمک‌کار بر ضد نفس خود نداشته باشد.(عقل، وجدان، پیامبران)بتنهایی از پس نفس و فریب ان بر نمی آید.
کمک حالی که بجان او بنشیند و نفوذ کند و واعظ درون جان بشود.اورا به معروف دعوت کند.و زاجر در جان او باشد و از منکر او را نهی کند.
اگر چنین واعظ و زاجری در او نباشد همه انبیا و اولیا او را دعوت کنند تاثیری در جان نخواهد داشت.
چشمه باید از خود جوشش آب داشته باشد و حرکت کرده سیراب کند.

واعظ همان نفس لوامه سرزنش گر ، وجدان اخلاقی ، بخواب نرفته باشد و پیوسته ملامت کند و ترتیب اثر  هم داده شود ، چندین برابر بیش از سخنران اثر دارد. بلند گو باید از درون صدا داشته باشد. 

اللهم امتعنا بابصارنا و اسماعنا

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/۲۶  – ۱۷ ذی الحجه

💢 بخش هفتم خطبه ۹۱ 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش7)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
49:00 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش هفتم

اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمى ماند. خواه آشكار و مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديده ها. تا حجتها و نشانه هاى روشن دين خدا از ميان نرود اينان آيا چند تن هستند، يا در كجايند به خدا سوگند، كه شمارشان بس اندك است، ولى قدر و منزلتشان بسيار است. خداوند به اينان حجتها و نشانه هاى روشن خود را حفظ كند، تا آن را به همانندان خود به وديعت سپارند و اين بذر در دلهاى ايشان بكارند. علم و حقيقت و بصيرت به آنان روى آور شده و روح يقين را يافته اند و آنچه ناز پروردگان، دشوار پنداشته اند، بر خود آسان ساخته اند. و بر آنچه نادانان از آن مى ترسند انس گرفته اند. به تن همدم دنيايند ولى جانشان به جهان بالا پيوسته است. جانشينان خداوند در روى زمين هستند و داعيان دين اويند. آه، آه. چه آرزومند ديدارشان هستم. اى كميل، اگر خواهى بازگرد.

 صفة الملائکه 

  شخصی می خواست خداشناس شود، فرمود:  ماهنوز در مخلوقات مانده ایم حقیقت مخلوقات برای ما مشخص نیست ، چگونه خدا را میتوانید بشناسید. از آثار خلق خدا در باب ملائک مطالب آموزنده ای فرمودند:
عده ای از ملائک رسولان الهی ومامور ابلاغ
وحی بودند گروه بعدی که چند قسم هستند.

🔷منهم مَن هو فی خلق الغَمام الدُّلَح 
  ١- عده ای از ملائک که درون ابرهای سنگین[دُلج] قرار دارند ابرهای پرباری که از شدت وجود باران سنگین هستند. خداوند ملک را مامور حمل این ابر میکند کجا بایستد وکجا ببارد وچقدر ببارد؟ 

🔷وفی عِظَمِ الجبالِ الشُّمَخ
٢- بعضی ملائک بر فراز کوههای شامخ سر بفلک کشیده استقرار دارند.

🔷وفی قُترَةِ الظَّلامِ الاَیهَم 
٣- بعضی دیگر از ملائک در وسط تاریکی ها وظلمت ها وشدت تاریکی بیابانها هستند جایی که چشم چشم را نمی بیند در تاریکی بیایان بعضی ملائکه هستند.
 وظیفه ی این ملائک چیست؟اگر کوهها با صلابت پابرجا ومنبع تغذیه پایین دست خود هستند ملائکه ای دارند که مسئول حفاظت هستند .

برای واضح تر شدن بحث در دعای سوم صحیفه حضرت سجاد ابتدا به ملائک سلام ودرود میفرستد در قسمتی اشاره میکند. ملائکه موکل امور خاصی هستند 
«وخزان المطر وزواجر السحاب » 
ملائکی خزینه دار باران هستند که چقدر باران وکجا باران ببارد .
« والذین عرفتهم مثاقیل المیاه وکیل ما تحویه لواعج الامطار »
ملائکی مسئول حمل برف وتگرگ هستند 
«والهابطین مع قطر المطر اذا نزل »
ملائکی که همراه باران فرود می آیند تا خود را به جای مورد نظر برسانند 
«والقوام علی خزائن الریاح »
ملائکی که خزینه دار وزش باد هستند 
«والموکلین بالجبال فلا تزول»
ملائکی که موکل کوهها هستند که اگر نباشند کوهی مثل دماوند فرو میریزد.
 
ملائک هستند اموری را که از نظر شما طبیعی أست اداره میکنند ما وزش باد ، بارش باران را میبینیم در حالیکه هرکدام دارای ملائک هستند. 
   
🔷ومنهم مَن قد خَرَقَت اَقدامُهُم تُخُومَ الارضِ السُّفلی 
گروهی دیگر از ملائک، شکافته أست پاهایشان قعر زمین پایین ترین قسمت زمین را . 

🔷فهی کَرایاتٕ بِیضٕ قد نَفَذَت فی مَخارِقِ الهَواء 
 قد وقامت آنها مثل پرچم سفیدی أست که تا اعماق آسمان بالا رفته از پایین ترین قسمت زمین تا بالاترین قسمت آسمان قد کشیدند.

 آیا واقعی است یا تشبیه واستعاره؟ ا
گر واقعیت باشد یک حرف أست عده ای گفته اند منظور علم ملائکه أست که به همه چیز دسترسی دارند هر دو معنا بعید نیست که درست باشد

🔷وتَحتَها ریحٌ هَفافَةٌ تَحبِسُها علیٰ حیثُ انتَهَت منَ الحدودِ المُتَناهِیَة 
زیر پای ملایک در قعر زمین بادهایی می وزد  این بادها آرام ومثل نسیم[هفافه] است این بادها باعث میشود ملائک در جای خود باشند پس معلوم أست محدودیت هم هست .
 این نسیم حد وحدود آنها رامشخص میکند ( علم ملائک باید محدود باشد خدا میخواهد ستاریت خود را نسبت به افراد نشان دهد) ملائک در قعر زمین در نسیمی قرار گرفته اند 

🔷قدِ اسْتَفرَغَتهُم اَشغالٌ عِبادَته 
ملائک کسانی هستندکه آنها  را فارغ کرده هر چیزی از اشتغال به عبادت .
آنقدر غرق عبادت هستند که حواسشان به جایی نیست ما می توانیم در وسط زندگی تقرب داشته باشیم ملائک فارغ البال برای عبادت هستند .
:
مولوی:
جهان مثل درخت أست برگ ومیوه زتوست
چو برگ ومیوه نباشد شجر چه سود کند
انسان بی برگ وبار بی برکت است درخت  بی سایه ومیوه ، بی ثمر است 
گذر کن از بشریت ، فرشته باش دلا
فرشتگی چو نباشد بشر چه سود 
ما آمده ایم تا ملکوتی شویم ، زمینی نباشیم، ما آمده ایم به معراج رویم

در این قسمت حضرت حال ملائک را توصیف میکند خلقیات آنها چیست؟


🔷ووصِلَت حقایق الایمان بینهم وبین معرفته
ایمان حقیقی راسخ ومستحکم آنها را به معرفت خدا وصل کرده. هرکس می خواهد خدا را خوب بشناسد باید ایمان را تقویت کند آنچه باعث شناخت خدا می شود ایمان أست ایمان ، معرفت می آورد ملائکه بخاطر شدت ایمان به معرفت خدا وصل شده اند.
 
🔷وقَطعَهمُ الایقان به الی  الوله الیه
یقین ملائکه را به جایگاه واله شدن وعاشق شدن برده أست وعشق به خدا دارند چون عاشق هستند اشتغال ودغدغه به دیگران ندارند . 
مرحله اول فراغت بال ، 
مرحله دوم کسب ایمان ، 
مرحله سوم معرفت، 
مرحله چهارم واله و عاشق خدا شدن أست . 

وقتی فراغت حاصل شد ایمان بالا میرود، ایمان بالا رفت معرفت حاصل، معرفت زیاد شود نمی توان عاشق خدا نبود. کسی که خدا را بشناسد عاشق خدا می شود عاشق شدن مال اهل ایمان أست .
عشق آن أست که امام صادق(ع) فرمود:
« افضلُ الناس مَن عشقَ العبادةِ وآنَقَها »
بالاترین مردم کسی أست که عاشق عبادت باشد وعبادت را بغل کند.
« واحبها بقلبه وباشَرَها بجَسدِه وتَفَرَقَ لها» با قلب وبا تمام وجود در خدمت عبادت باشد وفراغت بال برای عبادت بوجود آورد .

🔷ولم تَجاوَز رَغَباتُهُم ما عندهُا لیٰ ماعندَ غیره
ملائک اصلا به غیر خدا رغبت ندارند 
گاهی ما هم به خدا وهم غیر خدا رغبت داریم ولی ملائک فقط میل ورغبت وعلاقه به خدا دارند اگر درجه عشق پایین باشد به همه چیز ابراز علاقه میکند.
 
🔷قد ذاقُوا حَلاوةَ معرفته
ملائک کسانی هستند که چشیده اند حلاوت معرفت خدارا ،  یا من ذکره حلو ، یاد خدا شیرین أست از نوع شیرینی دنیایی نیست که دلزدگی داشته باشد بلکه هر چه بیشتر خورده شود لذت بخش تر ووابستگی بیشتری دارد  
 
خدا به داوود وحی فرستاد  : 
بندگان من ، چرا هم وغم دنیا را دارند؟ غم دنیا داشتن ، حلاوت ذکر خدارا میبرد اگر دل چند جا باشد حلاوت مناجات میرود حلاوت جایی ست که فراغ بال حاصل شود


🔷وشَرِبوا بالکَأسِ الرَّویَّة مِن محبته
ملائک با جامی از محبت خدای متعال سیراب شده اند ، آنها از سرچشمه حیات ، آب زلال نوشیده اند .

حضرت علی فرمودند حبُّ اللّهِ نارٌ لاتَمُرُ علی شی الاَ احتَرَق” حب خدا آتش أست آتش به هرجا افتاد می سوزاند این آب وجود را می سوزاند ولی سوزاندن محبوب حب خدا آتش أست کسانی که آتش عشق ومحبت خدا در وجودشان روشن أست سیراب نمی شوند ملائک اینگونه هستند سیرابی گونه ای أست که هر چه بنوشند تشنه تر می شوند 

🔷وتمَکَنَت مِن سَوَیداء قلوبُهُم وشیجة خیفته 
ترس از خدا در اعماق قلب شان ریشه دوانده. در عین طاعت وعبادت خوف از خدا دارند خوف ورجا باید در کنار هم باشد اگر ترس  نباشد غرور می آید. در هر مرحله ای از عرفان باید خوف داشته باشیم ملائک لحظه ای از خوف خدا غافل نمی شوند .

🔷فَحَنُّوا بطَولِ الطّاعةِ اِعتدالِ ظُهُورهِم 
کمر ملائک از شدت عبادت منحنی شده [حنوا] یعنی از شدت عبادت کمر خم به حالت تواضع افتاده اند.
 استعاره ست یا حقیقت نمی دانیم.
  امام سجادگاهی حالات على (ع) را میگفتند که جدم علی عبادت میکرده یا حضرت زهرا(س) پاهایشان از فرط عبادت ورم میکرده باید سختی کشید ولی این سختی شیرین أست
 
🔷ولم یَنفَد طُولُ الرَّغبَةِ الیه مادة تضَّرُعُهُم
عبادت طولانی ایشان تضرع آنها را ازبین نمی برد ملائکه با این همه عبادت ورغبت وقرب تضرعشان کم نشده

🔷ولا اَطلقَ عنهم عظیمُ الزُلفَُة ریقِ خشُوعهِم
 نزدیک بودن بخدا طوق بندگی وخشوع را از گردن ملائکه باز نکرده [لم اطلق] 
هر چه بیشتر عبادت کردند سربزیرتر شدند در دنیا برعکس أست مسئولین دنیایی مثل خورشید از دور زیبا واز نزدیک می سوزانند ولی ملائک هر چه به خدا نزدیکتر میشوند خشوعشان بیشتر هر چه معرفت بیشتر عظمت خدا را بیشتر کشف میکنند 

🔷ولم یَتَوَلهُمُ الِاعجابِ فیَستَکثِروا ما سَلَفَ منهم 
ملائک هیج گاه دچار عجب نمی شوند بخاطر خدمات گذشته شان ملائک کسانی هستند که تصور عبادت آنها هم ملال آور أست عبادت خود را نمی بینند ودچار عجب نمی شوند .

🔷ولا تَرَکَت لهم اِستِکانةُ الاِجلال نصیباً فی تعظیمِ حسناتِهِم 
وقتی به عظمت خدا نظر میکنند اعمال خود را کوچک می بینند باید نگاه به بالا باشد اعمال ما در مقابل عظمت خدا هیج أست نسبت به اعمال گذشته عجب ندارند ونسبت به جلال وعظمت خدا بیشتر تلاش می کنند.

🔷ولم تجر الفترات فیهم علیٰ طولِ دُؤوبِهِم 
هیچ سستی وضعفی بر ملائک جاری نمی شود در عالم دنیا با طولانی شدن عبادت نیاز به استراحت هست ملائک در اثر شدت وزبادی عبادت خسته نمی شوند ، باعث کم کاری نمی شود .
انها هم در وادی خود میتوانند سستی داشته باشند اینکه ملائک اختیار دارند یا خیر؟ 
دو نظر هست ١- ملائک مجبور هستند ٢- ملائک اختیار دارند می توانند سستی کنند چون عشق دارند سستی وتنبلی در عبادت از بین می رود


🔷ولم تَغضِ رَغَباتُهُم فیُخالِفوا عَن رَجاء ربهم
 ملائک رغبت شان کم نمی شود تا رجا کم شود. وبه خدا امید هم دارند هیچ گاه رغبت وطاعتشان کم نمی شود ومی گویند خدایا امید بخدا داریم .
رجا اینگونه نیست که گوشه ای بنشینی وامید به خدا داشته باشی ما تنبلی را به رجا معنی کرده ایم خدا کریم أست برای کسی که از زحمت زیاد بیهوش شود زحمت بکش امیدوار به رحمت خدا باش.
 رجا بعد از عمل وتلاش أست اول تلاش وعمل بعد امید به خدا .

🔷ولم تَجفِ لطولِ المناجاة اَسلاتَ السنَتِهِم
ملائک علی الدوام اهل ذکرند با این حال زبان ودهانشان خشک نمی شود ما با کمی عبادت نیاز به نفس گیری داریم .

🔷ولا ملکتهم الاشغال فتنقطع بهمس الجوار الیه اصواتهم
ملائک با صدای بلند تسبیح می کنند  
ملائک با صدایی تسبیح می کنند که گوشها از صدای آنها کر میشود وهیچ گاه صدای آنها قطع نمی شود چون قطع صدا در اثر توجه به جای دیگر أست حواس ملائک هیچ گاه پرت نمی شود تا از یاد خدا غافل شوند.
 
🔷ولم تَختَلِف فی مُقاومِ الطاعة‍ِ مَناکِبهم 
ما در هنگام عبادت دچار خستگی می شویم ولی ملائک در صفوف متصل برای عبادت شانه هایشان [مناکب] را تکان نمی دهند .

🔷ولم یَثنُوا الیٰ راحةِ التَّقصیرِ فی امرهِ رِقابِهم 
گردنهایشان را برای راحت طلبی خم نمیکنند.[لم یثنوا] ادب وآداب عبادت را رعایت می کنند ودچار خستگی در هنگام عبادت نمی شوند یعنی ملائک راحت طلب نیستند واز زیر مسئولیت شانه خالی نمی کنند هر کاری که به آنها واگذار میشود با همت آن را به سرانجام میرسانند.

 
🔷ولاتَعدُوا علی عَزیمةِ جَدِّهِم بلادة الغفلات 
 بر عزم واراده ملائک ، غفلت های کودن  کننده ، حاکم نمی شود ، غفلت کودنی واحمقی است اگر کسی از خدا غافل شود از عقل فارغ وبه درجه کودنی می رسد 

🔷ولاتَنتضل فی هممهم خَدایِعُ الشَّهوات 
همت بلند ملائک را شهوت های فریبنده و دروغ وخدعه مورد  هدف قرار نمیدهد.
همان آفت هایی که انسان به آن گرفتار أست تا قصد میکند خوب شود همت شکسته می شود چرا؟ چون شهوت فریبنده جلو می آیدمنظور از شهوات انواع شهوات أست شهوت ریاست ، شهوت شهرت که شهرت همت را ازبین می برد شهوت که آمد همت شکسته میشود گاهی فکر گناه لذت بخش تر از خود گناه است بطور کلی شهوت خدعه أست 

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیر المومنین 

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/۲۸  –  ۱۹ذی الحجه 

💢بخش هشتم خطبه ۹۱ 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش8)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
52:13 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش هشتم

اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمى ماند. خواه آشكار و مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديده ها. تا حجتها و نشانه هاى روشن دين خدا از ميان نرود اينان آيا چند تن هستند، يا در كجايند به خدا سوگند، كه شمارشان بس اندك است، ولى قدر و منزلتشان بسيار است. خداوند به اينان حجتها و نشانه هاى روشن خود را حفظ كند، تا آن را به همانندان خود به وديعت سپارند و اين بذر در دلهاى ايشان بكارند. علم و حقيقت و بصيرت به آنان روى آور شده و روح يقين را يافته اند و آنچه ناز پروردگان، دشوار پنداشته اند، بر خود آسان ساخته اند. و بر آنچه نادانان از آن مى ترسند انس گرفته اند. به تن همدم دنيايند ولى جانشان به جهان بالا پيوسته است. جانشينان خداوند در روى زمين هستند و داعيان دين اويند. آه، آه. چه آرزومند ديدارشان هستم. اى كميل، اگر خواهى بازگرد.

صفة الملائکه

امیرالمومنین صلوات الله علیه در بیان خداشناسی صفاتی از ملائک را بیان می‌دارند. که برای انسان جنبه ی تربیتی دارد . مطالب اخلاقی عرفانی ، ملکوتی را یاد بگیرد.
وظیفه آنست که حرکت کرده وبرای ملکوتی شدن صفات ملائک را در خود پیاده کنیم.

🔷قد اتخَذوا ذَالعرشِ ذخیرةً لیومِ فاقَتِهم 
ملائک اتخاذ کردند صاحب ذو العرش خدا را ، که ذخیره و پشتوانه ای باشد برای روز احتیاج خود[فاقتهم]

تعبیر مهمی ست که ملائک هم روزی را در پشت دارند که روز نیاز و حاجت است.
مانند انسان که قبر ، برزخ ، حشر، معاد جایگاه نیاز انسان است.

مرگ و میر ملائک مانند انسان نیست با ترتیب میآیند اما در رفتن ترتیب نیست ، همگی با هم می‌روند. در آن نفخهٔ صور که همه غیر از خدا می میرند.
حشر دارند.برانگیخته میشوند.بابد حساب پس بدهند اما جهنمی ندارند.بهشت آنها بنابر مسئولیت، کیفیت عبادت ، مرتبه ها با دیگر ملائک متفاوت است. محتاج بخدا هستند برای روزی که نیاز به تقرب و جایگاه بهتری دارند. 

🔷و یَمَّمُوهُ عندَانقِطاعِ الخلقِ الیَ المخلوقین برَغبَتِهِم 
قصد کرده اند خدا را و از خلق انقطاع پیدا کردند.نگاه آنها به دست مخلوق نیست. همه ی رغبت بخدا و از خلق بریده‌اند.

نتیجه :نقطه ی تفاوتی انسان که ملکوتی نمیشود ،نگاه او به دست دیگران است تا دیگران اورا دستگیری کنند در حالیکه همه یک ابزار و وسیله اند. 

🔷لا یَقطَعونَ اَمَدَ غایةِ عبادتِه  
ملائک، به آن حد نهایی عبادت نمی رسند.
خدای بی نهایت را هرچه عبادت کنند ،حق عبادت را نتوانند بجا آورند.
در عبادت خود علی الدوام به سجده آند و بر نمی‌ خیزند اما هنوز به انتهای عبادت نرسیدند چون خدا تمام شدنی نیست.

🔷ولا یَرجعُ بهمُ الاِستِهتارُ بلزُمِ طاعتِه
برنمی گرداند ملائکه را از عشق به خدا ،
هیچ چیزی نمی‌تواند آنها را از شوق و عبادت منصرف کند.مگر ؛ 

🔷الا الیٰ موادَّ مِن قلوبِهِم غیرِ منقطِعَةٕ مِن رجائِهِ و مخافتِه 
مگر اینکه مواد اصلی آن عبادت از ملائک، گرفته شود.
چه ماده و قوه ی محرکه در درون آنها هست که اگر نباشد ترک عبادت میکنند؟! 
دو عامل خوف و رجا، دو ماده اصلی آنان که عاشق عبادت میشوند.

کم و زیاد شدن این دو عامل خطراتی در پی دارد. امید زیادتر شود،  فقط بخشندگی خدا را میبیند.عبادت کمتر میشود.
خوف بیشتر از رجا باشد. خود را همیشه بدهکار خدا میداند که از عهدهٔ شکر نمی‌تواند برآید خود را جهنمی می بیند و رها میکند.
نتیجه ی هر دو ترک عبادت است. 
هردو ماده باید به یک اندازه باشد و تعادل که  حفظ شد التزام به بندگی و عبادت در پی دارد.
عبادت ترک و کم نمیشود مگر ماده ی اصلی در وجود مختل شود.

🔷لم تنقَطِع اسبابُ الشَفقَةِ متهم فَیَنُوا فی جِدِّهِم
اسباب ترس از خدا در ملائک، قطع نمیشود تا آنها سستی کرده[یَنوا] و از جدیت خود دست بکشند.
اثر تربیتی ترس از خدا اینست: که تنبلی را از بین میبرد. و تلاش و کوشش فراوان دارد مانند تفاوت دانش آموزی که از معلم خود بترسد یا نترسد در تلاش او اثر دارد.
اذا از جهت تربیتی انذار بیشتر از تشویق اثر دارد. رعایت حدود است که انسان را سر بزیر میکند نه تشویق زیاد. سخت گیری در موارد لازم موثر تر از تشویق است.


🔷ولم تَاسِرهُمُ الاَطماعُ فَیُؤثِروا وَشیکَ السَعیِ علیَ اجتِهادِهم 
طمع ملائک را اسیر نکرده [تاسِر] تا تلاش دنیا را بر تلاش آخرت مقدم بدارند [یؤثرو]
طمع اسارت است وقتی اسیر شد فقط بدنبال امروز خود است به فردا فکر نمیکند و برناریزی فردا ندارد چون اسیر است.
طمع اسیر همیشگی و هیچگاه آزادی ندارد.
اسیر آینده نگری ندارد ، مقابل آن زهد است که انسان را آینده نگر می کند.
(اما در عرف امروز زاهد را بیچاره دانسته که فقط دنبال اداره کردن روز خود است که از گرسنگی نمیرد.)
در عرف اینگونه می پندارند که پول آینده را می سازد.در امور معنوی هم همینطور است، بلند نظری در زهد است مانند:
نویسندگان کتابهای بزرگ که در عین زهد بلند نظری داشتند و با نوشتن کتاب ،  آیندگان را ساختند. طماع دنیا را آباد میکند ،زاهد آخرت را هم آباد میکند.

🔷ولم یَستَعظِموا ما مَضیٰ مِن اَعمالِهِم 
ملائک، اعمال خود را بزرگ نمی شمارند. هرچه عمل بیشتر باشد خضوع و خشوع آنان بیشتر میشود.
اثر سوء بزرگ بینی اعمال چیست؟ 

🔷ولوِاستَعظَموا ذالک لَنَسَخَ الرجاءُ منهم شَفَقاتِ وَجَلِهِم 
اگر اعمال بزرگ دیده شود، رجا از آنها گرفته میشود امیدواری از بین میرود.[ننسخ رجا]
امید بستن به عمل خود ، امید بخدا را ضعیف میکند. و همین امید به عمل خود ابتدای سقوط انسان است.
دومین اثر امید بستن به عمل خود، انواع خوف را ازبین میبرد.[شفقات وجل] ترس از خدا را از بین میبرد خود را بنده خوب خدا میداند و ترس را مخصوص دیگرانی که بنده خوب نیستند میداند.
در حالیکه زبیر لقب ,منا اهل البیت, را گرفته بود. شمشیر زبیر به میزان زیادی غم از چهره حضرت زدوده بود. اما خوف او از بین رفت و نتیجه سقوط او شد.  

🔷ولم یَختَلِفوا فی ربِهم باستِهواذِ الشیطانِ علیهِم 
هیچ اختلاف، شک و شبهه در مورد خدا ندارند.چون سلطه شیطان چنین القا میکند.
ملائک شبهه ندارند چون شیطان بر آنها مسلط نیست.

نتیجه: اگر اختلافی در عالم هست، شیطان مسلط میشود که اختلاف رنگ می گیرد.
در کنه وجود انسان فطرت آدمی خدا شناس قرار داده شده ، رجوع به فطرت باشد خود را مخلوق خدا ، و او را قادر مطلق و امر او را مطاع میداند. فطرت این را خوب می فهمد.
شیطان دقیقا الهیات را هدف میگیرد تا اختلاف بوجود آید. در اختلاف هم وحدتی در کار نیست ، بدون وحدت توحید هم یکی نیست ، توحید که نشانه رفت و بهم خورد. اختلافات گسترده میشود. این ستون اجتماع هم  در میان نیست.
ملائک، این اختلافات را ندارند چون شیطان بر آنها مسلط نیست.

🔷ولم یُفَرِقهُم سُوءُ التَقاطُع 
بین ملائک تفرقه نیانداخت قطع کردن از هم ، بد تا کردن با هم.[سوءُ تقاطع] ندارند تا تفرقه بیفتد.
در امور دنیوی در قبال بد کردن دیگری هم بد میکند. ارتباطات دنیوی بر محور منفعت است اگر سود داشته باشد ارتباط صورت میگیرد. در حالیکه دین امر کرده ارتباط بگیرید تا سود برسانید ، نه اینکه سود بگیرید. ارتباط باید حول محور وظیفه باشد ولو اینکه بد کنند.
حضرت در خطب دیگر فرمود: بالاترین جود آنست کسی قطع ارتباط کرد با او ارتباط برقرار کن. بین ملائک این قطع کردنها نیست تفرقه هم بوجود نمی اید .

🔷ولا تَوَلاهُم غِلُّ التَحاسُد
بر ملائک، کینه و حسد مسلط نشد. حسد است که کینه می آورد.
فاصلهٔ انسان تا ملائک، فاصله زمانی نیست بلکه فاصله ی حجاب است. فاصله حجاب در دنیا برداشته میشود. حسادت ، قطع ارتباط ، تسلط شیطان در ملائک راه ندارد. کسی که شبیه به آنها باشد ملک گونه میشود با ملک ارتباط میگیرد فاصله برداشته میشود.

🔷ولا تَشَعَبَّتهُم مصارفُ الرَّیب 
شک های گوناگون بر ملائک عارض نمیشود تا آنها را شعبه شعبه کند.
عامل بدبختی شک و سوءظن ،نتیجه آن تفرقه است. چنین نگاهی در جامعه تبدیل به تفرق جامعه میشود.

🔷ولاَ اقتَسَمَتهُم اَخیافُ الهِمَم 
همت های مختلف ملائک را قسمت قسمت نمیکند.
اَخیاف دو معنا دارد : ۱- اختلاف 
گروهی که هیچ نوع اختلاف همت و دغدغه مندی  ندارند . در اولویت بندی و در تقسیم بندی اختلاف ندارند. اولویتها را خوب می شناسند و آنراهم عمل می کنند.
اولویت و دغدغه همه ی انها یکی ست.

۲- اخیاف ،  دو رنگ سرمه در چشم ، 
معنای لطیف و کاربردی دارد.
در جامعهٔ انسانی اختلاف اولویت هست ، دغدغه ها متفاوت است. درجه بندی دغدغه با هم فرق دارد.اختلاف عقیده ، نظر ، سلیقه فراوان است.
برای ملائک یک کار اولویت دارد، در عین حال هریک دیگری را تخطئه نمیکند. دیگری را فرومایه نمی بیند. هر کدام باری را به دوش دارند ، وظیفه ای که انجام میدهند باعث اختلاف آنها نمی شود.

مشکل اجتماعات ، اختلاف سلایق به اختلاف تفرقه ای کشیده میشود. بنا نیست چون اولویتها متفاوت است به دیدهٔ حقارت به او نگریسته شود. دغدغه ها متفاوت است اما کنار هم جامعه درست میشود.


🔷فهُم اُسراءُ ایمانٕ لم یَفُکَهُم مِن رِبقَتِهِ زَیغٌ ولا عدُول ولا وَنَیً ولا فُتُور
ملائک اسیر ایمانند . هر گونه اختلاف ، و عدول از حق ، سستی [ونی] و خستگی [فتور]  طوق بندگی را از گردن آنها باز نمیکند [لا یکف]

ملائک بخاطر این موارد عبادت را ترک نمی‌کنند چون اختلاف ، عدول از حق،  تنبلی و خستگی ندارند. 

جمله ,اسراء ایمان, نشان دهنده ی بی اختیاری نیست که جبر باشد. ملائک، اختیار دارند اگر چه شهوت جنسی ندارند. اما امکان سرباز زدن از فرامین خدا برای آنها هست.
چون با اختیار خود اهل طاعت و عبادت هستند آنان را تجلیل می کنیم. وگرنه  به یک رباط برنامه بدهند و دائم به رکوع باشد، ارزشی ندارد.

اگر جبر بر آنها حاکم باشد و مجبور به عبادت کنند با انسان مقایسه نمیشود. اما آنها هم اختیار دارند و سرپیجی می‌توانند داشته باشند. و اسراءایمان بمعنای اجبار نیست. ماننداینکه گفته شود،  فلان شخص در خدمت پدر و مادر مثل اسیر است.
در واقع او اسیر نیست،  معتقد است که رام و تسلیم پدر و مادر است.

🔷ولیسَ فی اَطباقِ السماءِ مَوضِعُ اِهابٕ الا علیهِ ملکٌ ساجِد اَو ساعٕ حافِد 
در سرتاسر هفت آسمان به اندازه پوست حیوانی [اِهاب] جای خالی یافت نمیشود که مملو است از ملائکی که به سجده افتاده آند.
 و برخی در حال تلاش و رفت و آمد [ساعٕ]هستند.

🔷یَزدادونَ علیٰ طولِ الطاعتِ بربِهم علما
بخاطر طول عبادت خدا به آنها  زیادتی علم داده .

🔷و تَزدادُ عِزَةِ رَبهِم فی قلوبِهِم عِظَما
عبادت طولانی آنها باعث میشود عزت و جلالت خدا در قلب آنها عظیم شود.

دو اثر عبادت طولانی: 
۱-  موجب علم میشود
۲- خدا در چشم عابد بزرگ میشود‌[فی قلوبهم عظما]

علم فقط به کلاس رفتن و خواندن نیست.
خدا در قبال تقوا علم ذاتی ، علم لدنی می دهد
« اتقوالله و یُعَلمُهمُ الله » علم به حقایق امور است توصیف کردنی نیست.چشیدنی ست.

بسیاری از علوم در گرو گناه نکردن است.
« لا یمَسُهُ الا المطهَرون » روح انسان طهارت و تقوا ، نداشته باشد اجازه ی دسترسی نمی دهند. علم قرآن را به تطهیر می دهند.
رابطه ی بین بیشتر خواندن و بالا رفتن فهم نیست بلکه تقوا فهم و علم را بیشتر می کند.
چه بسا بیسواد و کم سوادانی بودند که دارای علم و فهم بالا شدند.مانند مرحوم دولابی و …. 

اللهم اجعلنا من المتقین والحقنا بالصالحین

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۴/۲۹. ۲۰ ذی الحجه 

      💢 بخش نهم خطبه ۹۱ 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش9)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
45:46 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش نهم

اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمى ماند. خواه آشكار و مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديده ها. تا حجتها و نشانه هاى روشن دين خدا از ميان نرود اينان آيا چند تن هستند، يا در كجايند به خدا سوگند، كه شمارشان بس اندك است، ولى قدر و منزلتشان بسيار است. خداوند به اينان حجتها و نشانه هاى روشن خود را حفظ كند، تا آن را به همانندان خود به وديعت سپارند و اين بذر در دلهاى ايشان بكارند. علم و حقيقت و بصيرت به آنان روى آور شده و روح يقين را يافته اند و آنچه ناز پروردگان، دشوار پنداشته اند، بر خود آسان ساخته اند. و بر آنچه نادانان از آن مى ترسند انس گرفته اند. به تن همدم دنيايند ولى جانشان به جهان بالا پيوسته است. جانشينان خداوند در روى زمين هستند و داعيان دين اويند. آه، آه. چه آرزومند ديدارشان هستم. اى كميل، اگر خواهى بازگرد.

چگونگی پیدایش زمین دحو الارض

💠کَبَسَ الْأَرْضَ عَلَى مَوْرِ أَمْوَاجٍ مُسْتَفْحِلَةٍ وَ لُجَجِ بِحَارٍ زَاخِرَةٍ تَلْتَطِمُ أَوَاذِیُّ أَمْوَاجِهَا وَ تَصْطَفِقُ مُتَقَاذِفَاتُ أَثْبَاجِهَا وَ تَرْغُو زَبَداً کَالْفُحُولِ عِنْدَ هِیَاجِهَا 
خداوند زمین را بر( مَوْرِ)اضطراب امواج خروشان قرار داد 
🔅در خطبه یک حضرت مجموعه ای از آب را بیان فرمودند برخی بخار و دخان گفته اند .
در این جوش و خروش ،مواد مذاب که  بیشتر از چند صد هزار تن بودند با جوش و غلیان به هر طرف پرتاب شدند . یکی از این قسمت های پرتاب شده این زمین است که گوی گردی ست که بر جوششی از  مواد مذاب قرار گرفت .موجهای عظیمی سرشار از آب مذاب بودند که به خاطر غلظت به هم ضربه می زدند .دور تا دور این آب مذاب، کف فرا گرفته بود مانند آن حیوان مستی که در اوج مستی و شهوت کف دور دهان او را می گیرد 

💠فَخَضَعَ جِمَاحُ الْمَاءِ الْمُتَلَاطِمِ لِثِقَلِ حَمْلِهَا وَ سَکَنَ هَیْجُ ارْتِمَائِهِ إِذْ وَطِئَتْهُ‏ بِکَلْکَلِهَا وَ ذَلَّ مُسْتَخْذِیاً إِذْ تَمَعَّکَتْ عَلَیْهِ بِکَوَاهِلِهَا فَأَصْبَحَ بَعْدَ اصْطِخَابِ أَمْوَاجِهِ سَاجِیاً مَقْهُوراً وَ فِی حَکَمَةِ الذُّلِّ مُنْقَاداً أَسِیراً
آرام آرام سنگینی این شیء باعث شد خروش کم بشود گویی بار سنگینی چون سینه شتر روی مواد مذاب قرار گرفت که دیگر جوش و خروش نداشته باشند . سنگینی زمین این آبهای خروشان را  مانند کشتی گیران  که شانه شان روی خاک مالیده شده،در جای خود آرام کرد.آن حالت مذاب بودن و سیلان بودن به ماده سفتی تبدیل شد .این آبهای خروشان مانند یک حیوان لجام و افسار زده ، آرام شدند .

💠وَ سَکَنَتِ الْأَرْضُ مَدْحُوَّةً فِی لُجَّةِ تَیَّارِهِ وَ رَدَّتْ مِنْ نَخْوَةِ بَأْوِهِ وَ اعْتِلَائِهِ وَ شُمُوخِ أَنْفِهِ وَ سُمُوِّ غُلَوَائِهِ وَ کَعَمَتْهُ عَلَى کِظَّةِ جَرْیَتِهِ فَهَمَدَ بَعْدَ نَزَقَاتِهِ وَ لَبَدَ بَعْدَ زَیَفَانِ وَثَبَاتِهِ فَلَمَّا سَکَنَ هَیْجُ الْمَاءِ مِنْ تَحْتِ أَکْنَافِهَا
زمین در دل این موجهای پر تلاطم گسترش یافته (مَدْحُوَّةً).
خداوند این آبها را از نخوت ،کبر و بالا انگاری  بازداشت ،فرمود: دیگر بلند پروازی نکنید اکنون موقع آرام گرفتن است .

🔺 گاهی علوم مطالب را اثبات می کنند.  گاهی هم هنوز به آن دست نیافته اند .
آنچه حضرت می فرماید حق و مسلم است
وقتی صحبت از این مراحل می شود منظور میلیاردها سال است که گاهی دانشمندان تا ۱۵میلیارد سال هم تخمین زده اند .

در خطبه یک هم حضرت می فرمایند توده عظیمی که پروردگار خلق کرد آبی بود که در  زیر  آن هوا بود و از بالا بادی که آن را به خروش می آورد .این برخوردها باعث جوشاندن مواد مذاب شد و هر کدام از تکه ها جایی پرتاب شدند  که هر کدام در دایره ای که خدا تعیین کرده بود قرار گرفته و  همین کهکشان است که میبینیم ایجاد شد .
❓چه شد که این مواد مذاب آرام گرفتند :
دو پاسخ 
۱_نظریه طول زمان
چون میلیاردها سال گذشت این لایه های  نزدیک  سطح در مجاورت هوا سرد شدند و این باعث شد مواد مذاب تبدیل به سنگ یا لایه های بیرونی زمین شوند .
۲_نظریه بارش بارانهای دائمی 
میلیاردها سال بارانهای سیل آسا برزمین  آنقدر بارید که سر تا سر زمین را آب فراگرفت .آرام آرام دحوالارض شکل گرفت .برخی از زمین ها از زیر آب بیرون آمد و فضا برای اسکان آدمیان فراهم شد.

💠حَمَلَ شَوَاهِقَ الْجِبَالِ الشُّمَّخِ الْبُذَّخِ عَلَى أَبِیدِهَا وَ أَخَادِیدِهَا وَ عَدَّلَ حَرَکَاتِهَا بِالرَّاسِیَاتِ مِ جَلَامِیدِهَا وَ ذَوَاتِ الشَّنَاخِیبِ الشُّمِّ مِنْنْ صیَاخِیدِهَا فَسَکَنَتْ مِنَ الْمَیَدَانِ لِرُسُوبِ الْجِبَالِ فِی قِطَعِ أَدِیمِهَا وَ تَغَلْغُلِهَا مُتَسَرِّبَةً فِی جَوْبَاتِ خَیَاشِیمِهَا وَ رُکُوبِهَا أَعْنَاقَ سُهُولِ الْأَرَضِینَ وَ جَرَاثِیمِهَا.
وقتی آب از هیجان ایستاد و اطراف آن ساکن شدند خدا کوههای سنگین سر به فلک کشیده را به دوش زمین قرار داد .این کوهها از طرف خدا مامور بودند که آرامش به زمین بدهند و صفحات زمین را از حرکات اضافی حفظ کنند .بعد از کوهها چشمه هایی از بین کوهها  (عَرَانِینِ) کنایه از قله یا نزدیک قله جاری شدند.. 
خداوندآبهارا در سرزمین هموار، بیابان ، فلات ، دره ها ،گستراند .رشته کوههای سر به فلک کشیده ،صخره های سختی که به راحتی دست بردن به آنها آسان نیست ‌.
این کوهها در حوزه های داخل زمین فرو رفته اند (تَغَلْغُلِهَا)و کوهها در پهنه ی دشت ها و اعماق زمین قرار گرفته اند که اگر اینگونه نبود آرامش برقرار نمی شد .انتهای کوههای آتشفشانی در عمق زمین نفوذ دارند .

🔺حضرت به گونه ای صحبت می فرمایند که آنجا در هنگام ایجاد این پدیده ها حضور داشتند. نور حضرت پیامبرصلی الله  علیه و آله و حضرت علی علیه السلام قبل از خلقت آسمان و زمین بوده .

🔅حضرت رسول صلی الله علیه و آله 
«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورِی فَفَتَقَ مِنْهُ نُورَ عَلِیٍّ ثُمَّ خَلَقَ اَلْعَرْشَ وَ اَللَّوْحَ وَ اَلشَّمْسَ وَ ضَوْءَ اَلنَّهَارِ وَ نُورَ اَلْأَبْصَارِ وَ اَلْعَقْلَ وَ اَلْمَعْرِفَةَ اَلْخَبَرَ» 
بحار الانوار  

💠وَ فَسَحَ بَیْنَ الْجَوِّ وَ بَیْنَهَا وَ أَعَدَّ الْهَوَاءَ مُتَنَسَّماً لِسَاکِنِهَا وَ أَخْرَجَ إِلَیْهَا أَهْلَهَا عَلَى تَمَامِ مَرَافِقِهَا. 
خدای متعال بین زمینی که ما قرار داریم و جو بالای سر ما یک فاصله به وجود آورد (فَسَحَ).
مابین زمین و لایه ازن را برای تنفس (مُتَنَسَّماً)هوا پر کرد .
بعد از اتمام این مراحل به انسان امر کرد. روی زمین  زندگی کنید در حالی که به زمین وهر آنچه  برای زندگی لازم دارید عطا کردم، 

 یک برهان است که خدا هیچ گاه کاری را که نمی شود  انجام داد را به عهده انسان نگذاشته ،بلکه شرایط و امکانات را فراهم آورده است.
🔺پس تا زمانی که سلامت هستی و عقل داری  ملزم به انجام تکلیف هم هستی وبعد از ان هیچ عذری پذیرفته نیست.

💠ثُمَّ لَمْ یَدَعْ جُرُزَ الْأَرْضِ الَّتِی تَقْصُرُ مِیَاهُ الْعُیُونِ عَنْ رَوَابِیهَا وَ لَا تَجِدُ جَدَاوِلُ الْأَنْهَارِ ذَرِیعَةً إِلَى بُلُوغِهَاحَتَّى أَنْشَأَ لَهَا نَاشِئَةَ سَحَابٍ تُحْیِی مَوَاتَهَا وَ تَسْتَخْرِجُ نَبَاتَهَا أَلَّفَ غَمَامَهَا بَعْدَ افْتِرَاقِ لُمَعِهِ وَ تَبَایُنِ قَزَعِهِ حَتَّى إِذَا تَمَخَّضَتْ لُجَّةُ الْمُزْنِ فِیهِ
خدا برای آن قسمت های از زمین که بلند و در قله بودند و به طور معمول  آب چشمه ای به آنها نمی رسد یا امکان جدول کشی و هدایت آب رودخانه ها به آنها نمی باشد ،ابرهایی را  ایجاد کرد که مرده این زمین را زنده می کند. و‌گیاهان نهفته ی زمین را بیرون می ریزند .


ابرها را  بعد از تکه تکه بودن ،یگانه کرد و الفت داد(أَلَّفَ غَمَامَهَا)
این ابرهای کوچک در گوشه ای بودند

💠حَتَّى إِذَا تَمَخَّضَتْ لُجَّةُ الْمُزْنِ فِیهِ وَ الْتَمَعَ بَرْقُهُ فِی کُفَفِهِ وَ لَمْ یَنَمْ وَمِیضُهُ فِی کَنَهْوَرِ رَبَابِهِ وَ مُتَرَاکِمِ سَحَابِهِ أَرْسَلَهُ سَحّاً مُتَدَارِکاً قَدْ أَسَفَّ هَیْدَبُهُ تَمْرِیهِ الْجَنُوبُ دِرَرَ أَهَاضِیبِهِ وَ دُفَعَ شَآبِیبِهِ
.
 تا اینکه ابرها  به شدت به حرکت در آمدند ،آب فراوانی در ابرها بود .و خدا رعد و برق را به ابرها اضافه کرد
رعد و برق خلع و فاصله بین قطره ها را برطرف می کندو به دلیل غرش شدید انها به هم می پیوندند و هیچ گاه نورانیت این ابر متراکم خاموش نشد .
خدای متعال آب های از هم گسیخته را ابر یک دست (مُتَدَارِکاً)ایجاد کرد که این ابر به دلیل وزن زیاد از ارتفاع پایین آمد و به زمین نزدیک شد .
باد جنوب که به سمت شمال می وزد و اغلب این باد جنوب است که باران ها را فراهم می کند بارانی که داخل آبر است را می دوشد و باران شدیدی از این ابرها به زمین میریزد (دُفَعَ شَآبِیبِهِ)

💠أَلْقَتِ السَّحَابُ بَرْکَ بِوَانَیْهَا وَ بَعَاعَ مَا اسْتَقَلَّتْ بِهِ مِنَ الْعِبْ‏ءِ الْمَحْمُولِ عَلَیْهَا أَخْرَجَ بِهِ مِنْ هَوَامِدِ الْأَرْضِ النَّبَاتَ وَ مِنْ زُعْرِ الْجِبَالِ
 الْأَعْشَابَ.
وقتی که ابر سنگین شد سینه به زمین نزدیک می کند که الان وقت وضع حمل است و باران را مانند بچه ی در آغوش کشیده شده به زمین میریزد. .

💠فَهِیَ تَبْهَجُ بِزِینَةِ رِیَاضِهَا وَ تَزْدَهِی بِمَا أُلْبِسَتْهُ مِنْ رَیْطِ أَزَاهِیرِهَا وَ حِلْیَةِ مَا سُمِطَتْ بِهِ مِنْ نَاضِرِ أَنْوَارِهَا وَ جَعَلَ ذَلِکَ بَلَاغاً لِلْأَنَامِ وَ رِزْقاً لِلْأَنْعَامِ وَ خَرَقَ الْفِجَاجَ فِی آفَاقِهَا وَ أَقَامَ الْمَنَارَ لِلسَّالِکِینَ عَلَى جَوَادِّ طُرُقِهَا.
همین زمین خشک و لم یزرع بمحض سیراب شدن  گیاهان سبز از زمین سر در می آورد .
زمین تا وقتی که سر سبز نباشد افسرده است .همین که سرسبز شد و گل‌های متنوع رویید ، به اینکه باغهای زمین فراوان شد ،بهجت می یابد .و به آن لباسی که خدا به او پوشانده  کرشمه می کند.

🔺نشاط زمین به سر سبزی اوست .نشاط محله به سر سبزی آن است .و ما اهل زمین هم با سرزندگی زمین ، سرزنده  می شویم .
 این فراز نهج البلاغه را می توان به عنوان کیفیت رابطه انسان و محیط زیست مطرح نمود .انسان باید کاری کند که فضای سبز زیاد شود . زمین به لباس گلدار  و گردن بندی که از گلبرگهای مختلف به کردن آویخته ،سرخوش می شود.

چرا خدا آسمان و زمین را خلق کرد؟
خدا همه این آسمان و زمین را خلق کرد که انسان طعام ، و لذت داشته باشد ،به اهداف خود برسد و این گل وگیاه و…. غذای حیوانات می شوند که آن هم برای انسان می تواند سودمند باشد .

🔺 نکته🔺
خدا که این مواد مذاب را میلیاردها سال آرام کرد ما را هم  می تواند به قطع و یقین  آرام کند به شرط آنکه ما هم مانند آسمان و زمین ،مطیع امر خدا باشیم.🔺

غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/۳  –  ۲۱ذیحجه

💢بخش دهم خطبه ۹۱💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش10)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
44:45 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش دهم

اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمى ماند. خواه آشكار و مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديده ها. تا حجتها و نشانه هاى روشن دين خدا از ميان نرود اينان آيا چند تن هستند، يا در كجايند به خدا سوگند، كه شمارشان بس اندك است، ولى قدر و منزلتشان بسيار است. خداوند به اينان حجتها و نشانه هاى روشن خود را حفظ كند، تا آن را به همانندان خود به وديعت سپارند و اين بذر در دلهاى ايشان بكارند. علم و حقيقت و بصيرت به آنان روى آور شده و روح يقين را يافته اند و آنچه ناز پروردگان، دشوار پنداشته اند، بر خود آسان ساخته اند. و بر آنچه نادانان از آن مى ترسند انس گرفته اند. به تن همدم دنيايند ولى جانشان به جهان بالا پيوسته است. جانشينان خداوند در روى زمين هستند و داعيان دين اويند. آه، آه. چه آرزومند ديدارشان هستم. اى كميل، اگر خواهى بازگرد.

امادگی زمین برای خلق ادم

خلاصه درس قبل :
خدای متعال زمین را خلق کرد. خشکی ها از زیر آب بیرون آمدند . کوه ها سر برافراشتند. رودخانه ها جاری شدند. در میانه ی این کوه ها  دره هایی قرار داد. 
و نشانه هایی برای آنان که بخواهند از جاده های وسیع آن عبور کنند، تعیین کرد. 
نشانه هایی قرار داد که اگر کسی خواست از این کوه ها عبور کند، سرگردان نشود.  

⬅️نکته ی اول: 
تصور کنید کوه ها و رشته کوه ها هیچ راه عبوری نداشتند و مثل یک سدّ بزرگ زمین را به دو قسمت تقسیم می کردند. اولاً چقدر باعث تفرقه ی انسان ها می شد و جدایی بین شهرها و روستاها اتفاق می افتاد. ثانیاً حرکت آب مختل می شد. سرزمین های پایین دست آب نمی خوردند. 
خدای متعال کوه را با همه ی مزایا و خواصی که دارد، ایجاد نمود؛ ولی در عین حال کوه برای انسان خلق شد، لذا راه هایی در میانه ی این کوه ها قرار داد تا انسان راحت رفت و آمد کند.
 
⬅️نکته ی دوم: 
در این کوه ها نشانه هایی قرار داد که راه را پیدا کنند. کوهنوردان ظاهر کوه ها را شبیه به یکدیگر نمی بینند و تفاوت های آنها را با یکدیگر خوب می دانند. کوه ها اشکال مختلف و جنس های گوناگون دارند و این یک نشانه ای است که انسان ها بتوانند مسیرهای مختلف و شهرهای مختلف را به سبب همین کوه ها بشناسند و جاده را پیدا کنند. .

🔶فَلَمَّا مَهَّدَ أَرضَهُ
هنگامی که خداوند زمین را آماده ی زندگی انسان ساخت.

🔶وَ أَنفَذَ أَمرَهُ 
و فرمان خود را صادر فرمود
خداوند متعال زمین را آماده کرد و نافذ کرد حرفش را و هر چه دستور داد، دستورش اجرایی شد و همه ی این مقدمات فراهم شد تا این که :

🔶اختَارَ آدَمَ خّیَرَةً مِن خَلقِهِ 
آدم (ع) را از میان مخلوقاتش برگزید. 
خدای متعال جناب آدم (ع) را به عنوان یک مخلوق برگزیده اختیار کرد.

🔶وَ جَعَلَهُ أَوَّلَ جِبِلَّتِهِ 
و او را نخستین و برترین مخلوق خود در زمین قرار داد.
اولین کسی که خلق کرد تا روی زمین بیاید و اولین انسانی که در قالب جسم بود و جسم او برای دنیا خلق شد، جناب آدم (ع) بود. 

از نکات مهم این است که حضرت می فرمایند: کُنتُ صَدَّقتَهُ وَ آدَمُ بَینَ المَاءِ وَ الطِّین: من پیامبر خدا (ص) را تصدیق کردم و به نبوّت او اعتراف و اعتقاد داشتم در حالی که خدای متعال گل آدم را می سرشت. وجود مقدّس پیامبر (ص) و اهل بیت علیهم السلام همه قبل از حضرت آدم (ع) بودند.  
 
🔆شبهه: آیا انسان تکامل یافته ی مخلوقات دیگر است؟
پاسخ: در مکتب حضرت، انسان مخلوق خاص خداست. پرورش یافته و تکامل یافته ی مخلوقات دیگر نیست. انسان، انسان خلق شده است. 

🔶وَ أَسکَنَهُ جَنَّتَهُ 
ابتدا آدم (ع) را در بهشت جای داد.
 بین مفسّرین اختلاف، و سؤال این است که بهشتی که خدای متعال انسان را در آن جای داد، چگونه بهشتی بود؟

–عده ای اعتقاد دارند که آن بهشت، همان بهشت خلد برین بود که خدا  وعده داده . ولی از ظاهر کلمات اهل بیت (ع) استفاده می شود  این جنت معنای باغ و بوستان می دهد که دنیایی بود.. آیات «خالدین فیها ابدا» « و ما هم بخارجین  منها » در قرآن کریم دلالت بر این دارد که بهشت خلد برین جاودانه است و کسی از آن خارج نمی شود. به همین دلیل بهشتی که آدم (ع) در آن سکنی گزید، بهشت جاویدان نبود. ضمن این که شیطان به بهشت خلد برین راه ندارد. پس بهشتی که آدم (ع) در آن ساکن بود، بهشت دنیایی بود.

🔶وَ أَرغَدَ فِیهَا أُکُلَهُ
و خوراکی های گوارا به او بخشید.
 هر چه می خواهید بخورید.

🔶وَ أَوعَزَ أِلَیهِ فِیمَا نَهَاهُ عَنهُ
و از آنچه که او را منع کرد، پرهیز داد. 
با اشاره به جناب آدم (ع) فهماند و امر کرد که همه چیز مجاز است، به غیر از آن چیزی که از تو منع کردیم. با استفاده از قرآن کریم معلوم می شود که منظور حضرت، شجره ی ممنوعه است. 

🔶وَ أَعلَمَهُ أَنَّ فِی الأِقدَامِ عَلَیهِ التَعَرُّضَ لِمَعصِیَتِهِ 
و آگاهش ساخت که اقدام بر آن، نا فرمانی بوده 
خدای متعال به آدم (ع) فهماند و آموخت که اگر به سراغ آن کاری که نهی کردم ، بروی معصیت کردی .

🔶وَ المُخَاطَرَةَ بِمَنزِلَتِهِ 
مقام و ارزش آدم را به خطر خواهد افکند. 
 

✅شبهه :چرا آدم (ع) گناه کرد؟ مگر پیامبران الهی معصوم نیستند؟

پاسخ: اولاً این کار جناب آدم (ع) ترک اولی بود. ثانیاً برخی از نهی ها نتیجه ی تکوینی دارد که اثر آن در دنیاست و گناهی بر آن مترتب نیست. خوردن از شجره ی ممنوعه از جنس تشریعی نبود، بلکه از سنخ تکوینی است. یعنی اثر خوردن، هبوط است و خروج از مقام و منزلتی است که آدم (ع) داشت.
 در حقیقت گناهی حاصل نشد؛ ولی تبعات آن برای آدم (ع) به وجود آمد که افتادن در تلاش، رنج و سختی دنیا بود. 

🔶فَأَقدَمَ عَلِی مَا نَهَاهُ عَنهُ 
اما آدم (ع) به آنچه نهی شد، اقدام کرد. 
آدم به سمت شجره ی ممنوعه رفت و از آن خورد و اقدام کرد به چیزی که خدای متعال از آن نهی کرده بود. 

🔶مُوَافَاةً لِسَابِقِ عِلمِهِ 
و علم خداوند در باره ی او تحقق یافت. 
این عملی که آدم (ع) انجام داد موافق بود با علمی که خدا از قبل داشت. 
این فراز به علم ازلی خدا نسبت به اشیاء قبل از خلقت آنها اشاره دارد. خدای متعال می دانست که آدم (ع) با اختیار خودش از شجره ی ممنوعه می خورد. عده ای قائل به جبر شده اند و این شبهه را مطرح می کنند. 

🔆شبهه: من مجبورم گناه کنم تا علم خداوند زیر سؤال نرود.
✅پاسخ: درست است که خدا به اشیاء علم دارد، ولی ما با اراده ی خود عملی را انجام می دهیم. اگر معتقد باشیم که خدای متعال علم دارد و علم او به فعل ما تعلق می گیرد، این جبر است.
 در حالی که ما معتقدیم که علم الهی به اراده ی ما تعلق می گیرد. به عبارت دیگر خداوند متعال می داند که من با اراده ی خودم فعلی مرتکب می شوم. علم الهی به اراده ی من است پس علم الهی به جبر ختم نمی شود و خدای متعال اراده ی ما را می داند. 

🔶فَأَهبَطَهُ بَعدَ التَّوبَةِ 
تا آن که پس از توبه، او را ازبهشت به سوی زمین فرستاد 
 مناقشه ای در مورد هبوط وجود دارد. اگر منظور از هبوط، هبوط مکانی باشد، منظور این است که آدم (ع) از بهشت برین هبوط کرد که ذهنیت غالب مردم هم همین است. در حالی که هبوط در اینجا به معنای تنزّل درجه است. یعنی انسان از جایگاهی که در زمین داشت و با خوبان عالم و فرشتگان در ارتباط بود، جدا شد و باید شرایط سختی را تحمل کند و در قالب جسم قرار گیرد. پس هبوط ، مکانی نیست. 

🔶لِیَعمُرَ أَرضَهُ بِنَسلِهِ
تا زمین را با نسل و ذریّه ی خود آباد کند.
 و عمارت و آبادانی را به جامعه برگرداند. در قرآن کریم نیز هدف از خلقت انسان در زمین را این گونه بیان داشته:  
« هوَ اَنشأکم منَ الارضِ  واستَعمرَکم فیها واستَغفِروه  هود – ۶۳ » 
خلق کرد تا انسان زمین را آباد کند. هیچ کس حق تخریب ندارد. انسان باید آباد کند و رشد و ترقّی ایجاد کند. 
در حقیقت توبه ی آدم (ع) پذیرفته شد تا آبادانی ایجاد کند. پس آمدن بر روی زمین یک، برای ازدیاد نسل،  ودیگری برای آبادانی بود. 

 نتیجه می گیریم که توبه ی برخی از گناهان، خدمات اجتماعی و عام المنفعه است. خدمت به خلق  و کوشش در راه سعادت و فلاح مردم مهم است و خدمات اجتماعی باعث رشد و تعالی می گردد. 

🔶وَ لِیُقِیمَ الحُجَّةَ بِهِ عَلَی عِبَادِهِ 
و بدین وسیله حجت را بر بندگان تمام کرد.
خدای متعال آدم (ع) را فرستاد تا حجتش را اقامه کند. و آدم بر دیگران حجت و دلیل شد. 

🔶وَ لَم یُخلِهِم بَعدَ أَن قَبَضَهُ مُمَّا یُؤَکِّدُ عَلَیهِم حُجَّةَ رُبوُبِیَّتِهِ 
و پس از وفات آدم (ع) زمین را از حجّت خالی نگذاشت. این موضوع ترک نشد و ادامه پیدا کرد و خدای متعال مخلوقاتش را رها نکرد.

🔶وَ یَصِلُ بَینَهُم وَ بَینَ مَعرِفَتِهِ
و میان فرزندان آدم و خود پیوند شناسایی برقرار فرمود. پیامبران آمدند و بین شناخت خدای متعال و مخلوقات پیوند برقرار نمودند. 

🔶بَل تَعَاهَدَهُم بِالحُجَجِ عَلَی ألسُنِ الخِیَرَةِ مِن أَنبِیَائِهِ وَ مُتَحَمِّلِی وَدَائِعِ رِسَالاتِهِ قَرناً فَقَرناً
و قرن به قرن، حجت ها و دلیل ها را بر زبان پیامبران برگزیده و آسمانی و حاملان رسالت خویش جاری ساخت.
خدای متعال از طریق انبیای الهی که بار رسالت را به دوش کشیدند، با مردم حرف زد و صلاح و فلاح آنها را بیان نمود. دوره به دوره انبیای الهی آمدند و حجت های الهی را آوردند. 

🔶حَتَّی تَمَّت بِنَبِیّنَا مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلّم) حُجَّتُهُ 
تا اینکه سلسله ی انبیاء با پیامبر اسلام (ص) به اتمام رسید. 
بار رسالت و امانت الهی به پیامبر خاتم صلی الله علیه واله رسید و رسالت کامل شد و پیامبر اسلام آنچه را که نیاز بود برای مردم بازگو کرد.

🔶وَ بَلَغَ المَقطَعَ عُذرُهُ وَ نُذُرُهُ 
و بیان احکام،  انذار و بشارت الهی به سرمنزل نهایی راه یافت. 
پیامبر (ص) همه ی بشارت ها و انذارها را برای انسان ها بیان کرد و بعد از پیامبر (ص) هم این سلسله در قالب دیگری توسط اوصیاء ادامه پیدا نمود. با این تفاوت که انبیای الهی شریعت آوردند؛ ولی ائمه ی اطهار (ع) بیان کننده و مبلّغ شریعت رسول خاتم (ص) هستند. 
حضرت دو ابتلا و امتحان را برای بشر بیان می نماید ارزاق و مرگ که امتحان الهی است.

🔶وَ قَدَّرَ الأَرزَاقَ
خدای متعال روزی انسان ها را اندازه گیری و مقدّر فرمود. ارزاق را بین بندگان تقسیم کرد و متکفل روزی انسان شد. 

🔶فَکَثَّرَهَا وَ قَلَّلَهَا 
گاهی کم و زمانی زیاد داد. به برخی بیشتر و به برخی از بندگان کمتر عطاء نمود. 

🔶وَ قَسَّمَهَا عَلَی الضَّیقِ وَ السَّعَةِ 
به تنگی و وسعت روزی داد. به بعضی از بندگان کمبود و تنگی و به برخی روزی وسیع داد. 

✅ سؤال: خدای متعال که عادل است. روی چه حسابی به برخی کمتر و به برخی بیشتر می دهد. 
حضرت ، خود پاسخ می دهد: 

🔶فَعَدَلَ فِیهَا لِیَبتَلِیَ مَن أَرَادَ بِمَیسوُرِهَا وَ مَعسوُرِهَا
تا هر کس را که بخواهد بیازماید.
اصلاً این فکر به ذهن شما خطور نکند که خدای متعال بی عدالتی کرده است. خدا به عدالت رفتار نموده و این کم و زیاد برای امتحان است . مخالفتی با عدالت ندارد.

 همچنین بر اساس روایتی از رسول خدا (ص) برخی از مؤمنین را فقط فقر می تواند سربراه و مؤمن نگه دارد و اگر آن بنده غنا و ثروت داشته باشد، فاسد می شود و خدای متعال برای رعایت مصالح بندگان، ابدیت آنها را به دنیایشان ترجیح میدهد.مریضی، تنگدستی و …همه از عدالت و حکمت خدای متعال است.

🔶وَ لِیَختَبِرَ بِذَلِکَ الشُّکرَ وَ الصَّبرَ مِن غَنِیِّهَا وَ فَقِیرِهَا 
و با شکر و صبر غنی و فقیر را مورد آزمایش قرار دهد. 
خدای متعال می خواهد از همه ی بندگان امتحان بگیرد. از غنی به خاطر این که شکر عملی به جا می آورد یا نه؟ و از فقیر امتحان صبر می گیرد. 

🔶ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِیلَ فَاقَتِهَا وَ بِسَلَامَتِهَا طَوَارِقَ آفَاتِهَا 
پس روزی گسترده را با فقر و بیچارگی، در آمیخت و تندرستی را با حوادث دردناک پیوند داد. البته اگر امروز کسی ثروتمند باشد، فردا معلوم نیست این گونه بماند و اگر امروز مریض باشد، فردا ممکن است سلامت را بازیابد. 

🔶وَ بِفُرَجِ أَفرَاحِهَا غُصَصَ أَترَاحِهَا 
دوران شادی و سرور را با غصه و اندوه نزدیک ساخت. خدای متعال رهایی از شادی ها را با غصه ها قرین کرد. شادی و غصه به هم متصل شده اند. (به قول صائب تبریزی )
شکوفه با ثمر هرگز نگردد جمع در یک جا
یک روز شادی و یک روز غم است. پس دل نگران نباشید و در هر موقعیت امتحان خوبی پس دهید. 

🔶وَ خَلَقَ الآجَالَ فَأَطَالَهَا وَ قَصَّرَهَا وً قَدَّمَهَا وَ أَخَّرَهَا 
اجل و سرآمد زندگی را مشخص کرد . آن را گاهی طولانی و زمانی کوتاه قرار داد . مقدّم و مؤخّر داشت. 
خدای متعال مرگ را خلق کرد. گاه عمر انسان را کوتاه و برخی طولانی نمود. گاهی مرگ به تعویق می افتد و گاهی جلو می آید. جزع و فزع و بیتابی از عواملی است که انسان زودتر می میرد. انسان آرام، عمر بیشتری دارد و انسان مضطرب و نا آرام کمتر عمر می کند. صله ی رحم و خوش خلقی عمر را طولانی می کند.

🔶وَ وَصَلَ بِالمَوتِ أسبَابَهَا 
خدای متعال موجبات مرگ را هم فراهم ساخت. 
مرگ بر اثر تصادف، بیماری، سکته، شهادت و …. اسباب مختلف مرگ هستند.

🔶وَ جَعَلَهُ خَالِجاً لِأَشطَانِهَا 
و با مرگ رشته های زندگی را در هم پیچید. وقتی اسباب مرگ فراهم می شوند، وضع به هم می خورد.  

🔶وَ قَاطِعاً لِمَرَائِرِ أَقرَانِهَا
پیوندهای خویشاوندی را از هم گسست تا آزمایش گردند. 
خدای متعال مرگ را قطع کننده ی طناب های زندگی قرار داد. انسان تعلقاتی دارد. خدا مرگ را باعث قطع کردن انسان از این تعلّقات قرار می دهد. زیرا در حقیقت، مرگ انقطاع است. هر چه تعلّقات بیشتر باشد، دل کندن از این تعلّقات سخت تر خواهد بود.

اللهم اَحینا حیات محمدٕ وال محمدٕ

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۵/۱  –  ۲۳ ذیحجه 

💢بخش یازدهم خطبه ۹۱💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش11)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
53:11 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش یازدهم

اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمى ماند. خواه آشكار و مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديده ها. تا حجتها و نشانه هاى روشن دين خدا از ميان نرود اينان آيا چند تن هستند، يا در كجايند به خدا سوگند، كه شمارشان بس اندك است، ولى قدر و منزلتشان بسيار است. خداوند به اينان حجتها و نشانه هاى روشن خود را حفظ كند، تا آن را به همانندان خود به وديعت سپارند و اين بذر در دلهاى ايشان بكارند. علم و حقيقت و بصيرت به آنان روى آور شده و روح يقين را يافته اند و آنچه ناز پروردگان، دشوار پنداشته اند، بر خود آسان ساخته اند. و بر آنچه نادانان از آن مى ترسند انس گرفته اند. به تن همدم دنيايند ولى جانشان به جهان بالا پيوسته است. جانشينان خداوند در روى زمين هستند و داعيان دين اويند. آه، آه. چه آرزومند ديدارشان هستم. اى كميل، اگر خواهى بازگرد.

لطائف علم الهی      
 
 بخش پایانی خطبه حضرت در مورد هبوط جناب آدم به زمین  وامتحاناتی که از انسان گرفته می شود.
 امتحان فقر وغنا و امتحان مرگ همه می میرند تعلقات از دنیا قطع میشود وباید برای آن سرا آماده بود.

 در این بخش حضرت از جزییات علم الهی می گوید وقتی می گوییم خدا همه چیز را می داند  منظور کلیات است در حالیکه حضرت می فرماید خدا ریزترین امور خلقت را می داند علم الهی به کلیات وجزییات أست . 

🔶عالمُ السّرِ مِن ضمائِرِ المضمِرین
خدا عالم ، آگاه أست ، می داند سر ضمیر انسانها را گاهی سری در درون انسان أست که خود انسان هم آن را فراموش کرده . خدا هم ظاهر را می داند وهم سر را ،سری را که فراموش شده را می داند .

🔶ونَجویَ المُتَخافتین 
خدا نجوای در گوشی را هم می داند . دو نفر  آهسته و پنهانی [متخافتین] ودر گوشی حرف بزنند گرچه از دیگران پنهان است از خدا پنهان نیست . لفظ نجوی آرام بودن درون آن هست. ما باید مناجات( صحبت آرام با خدا) وهم منادات(بلند دعا خواندن) داشته باشیم

🔶و خَواطرِ نجمِ الظنون
خدا گمانهایی که به ذهن انسان خطور می کند می داند گاهی چیزهایی به ذهن انسان خطور میکند که غیر عمدی أست ولی خدا همه را می داند از بزرگان عرفا نقل شده که نسبت به خواطر هم باید سلوک باشد خواطر گناه ندارد ولی در تربیت انسان اثر دارد. خدا خواطر که از ذهن انسان می گذرد می داند .

🔶 وعقدِ عزیماتِ الیقین
تصمیمات قطعی وعقیده ها که انسان قصد  انجام  آن دارد ، خدا می داند.

🔶و مَسارِقِ ایماضِ الجُفون
خدا نگاه دزدکی [مسارق]چشم ها را می داند.
 زمانی که چشم ها[جفون] برق زد [ایماض] و به دیگران نگاه کرد را می داند.
 سرقت فقط بالا رفتن از دیوار مردم نیست فردی که محدود وعفیف أست ، کسی وارد حیطه او شود دزدی أست.

🔶وما ضَمِنَتهُ اکنانُ القلوب و غیاباتُ القلوب
خدا آنچه که در قلب ها پنهان شده، نگاه آلوده، خطورات ذهن ، میداند.
 غیب وپنهان میداند بعضی چیزها که از نظر ما غیب هستند برای ملائکه آشکار أست ، بعضی موارد برأی ملائکه هم پنهان أست خدا انچه که  غیب الغیوب هست را می داند .

🔶 وما اَصغَت لِاستِراقِه مَصائِخِ الاَسماع
 گوشها یی که مخفیانه در صدد شنیدن و استراق سمع هستند  خدا انها را می داند.
جایی که گوش تیز کرده تا سخنان پنهان را که مربوط به او نیست بشنود خدا میداند.
 
🔶ومَصائِفِ الذَّر  
حضرت از این قسمت  بحث را عوض می کند. وشروع علم دیگری که خدا می داند .
خداوند علم دارد به مورچه هایی[الذر]  که در اقامتگاه های تابستانی[مصائف] اقامت دارند.
 مورچه بخاطر ریز بودن به چشم نمی آید مورچه ها در تابستان اوج حرکتشان ودر حال تهیه غذا هستند خدا به همه اینها علم دارد.

🔶ومَشاتی الهَوام
وزمانی که حشرات به خواب زمستانی فرو میروند عالم است. خدا هم به مورچه های ریز در حال رفت وآمد وهم مورچه هایی که درون زمین به خواب زمستانی فرورفته اند علم دارد.

🔶 ورَجَعَ الحَنین منَ المُولَهاتِ
خدا می داند هق هق گریه مادران فرزند از دست داده[مولهات] را . 
همه این موارد یک ظاهر دارند و یک باطن . این موضوع در مورد حیوان فرزند از دست داده هم صادق أست. خدا آه جانسوز هر موجودی که غم دارد را می داند.
 علت گریه و ناله ، حتی نوع گریه را میداند برای چیست.

🔶و مُنفَسَحِ الثمرَةِ مِن وَلائِجِ غُلُفِ الاَکمام
 خدا می داند شکوفه هایی که بر روی درخت زده دارای غلافیست که میوه در آن شکل می گیرد  میداند داخل هر غلاف چه میوه ای ودارای چه شرایطی أست از کجا آمده وسرانجام آن چیست.  شیرین می شود ، کال أست یا رسیده ، به زمین می افتد یا چیده می شود؟

 🔶ومُنقَمَعِ الوُحُوشِ مِن غِیرانِ الجِبالِ واَودِیتِها 
خدا میداند حیوانات وحشی در بیابانها ودر شکاف کوهها در کجا خانه گزینه اند.
این حیوانات از سرماو گرما وحمله دسته جمعی در امان نیستند خدا میداند درکدام بیابان[اودیتها] کدام حیوان وحشی در کدام غارهای کوه[غیران] لانه کرده ودرد اوچیست.

🔶ومُختَبَا البَعُوض بینَ سُوقِ الاَشجارِ واَلحِیَتِها 
خدا میداند پشه ها وحشرات لابلای ساقه وپوسته درختان چگونه لانه ساخته اند وچند مورچه وپشه در این درخت لانه کرده اند. 


🔶ومَغرزِ الاَوراق منَ الاَفنان
وخدا محل اتصال برگها به شاخه ها[معرز] را میداند. درخت برگ وساقه وشاخه دارد واین برگ چگونه محکم به درخت چسبیده که در برابر باد اینگونه استحکام دارد.

🔶ومَحطِ الاَمشاجِ مِن مَساربِ الاَصلاب
ومیداند محل فرود آمدن نطفه ها در رحم ها را، نطفه هایی که از صلب پدران حرکت و به قرارگاه خود یعنی رحم مادران می رسند را می داند امشاج(شی به هم مخلوط شده) چرا به نطفه امشاج گفته می شود ؟ چون استعداد فراوانی در نطفه قرار گرفته.

🔶 وناشِئةِ الغُیُومِ ومُتَلاحِمِها
می داند ابرهای ازهم گسسته وبهم پیوسته کدام أست. ابرها ابتدا از هم جدا و بعد بهم متصل می شوند.

🔶ودُرُورِ قَطرِ السحابِ فی مُتراکِمِها 
زمانیکه ابرها به هم پیوستند ، ریزش باران را از ابرهای متراکم شده  چه مقدار ، به کدام سرزمین ، باران نافع یا مضر همه رامی داند.

🔶وما تَسفِی الاَعاصِیر بِذُیُولِها و تَعفُو الاَمطارِ بِسُیُولِها 
خدا پراکندگی و جمع کردنی که گرد بادها بوجود می آورند را میداند.
 حضرت گرد باد را به دامن زن[ذیولها] تشبیه کرده وقتی دامن می چرخدمحیط زیادی را در بر می گیرد گرد باد مثل دامنی أست که محیط وسیعی را در بر میگیرد وبسیاری از خار وخاشاک رابلند کرده وبه آسمان میبرد.
خدا میداند وقتی گرد باد به هوا خاست وهوا را آلوده کرد کی باران می آید وآثار خاک، حاصل از گرد باد را محو می کند[تعفو]

🔶وعَومِ نَباتِ الارضِ فی کُثبانِ الرِّمالِ
خدا فرو رفتن حشرات در رملهای بیابانها را می داند ، میداند در زیر بیابان چه حشره ای و چه تعداد در زمین فرو رفته.
 
🔶ومستقرِ ذَواتِ الاَجنِحَةِ بِذُریٰ شَناخِیبِ الجبال
حضرت از زمین به اوج آسمان می پردازد.
خدا میداند در قله کوهها کدام پرنده ها[ذوات الاجنحة] ساکن هستند رزقشان چیست ؟ چند بچه دارد و بچه ها را چگونه سیر میکند ؟ چرا این کوه را انتخاب کرده همه را میداند .

🔶وتَغریدِ ذَواتِ المنطق فی دَیاجِیرِ الاَوکار
خدا نغمه مرغهای سخنگو در تاریکی لانه ها را میداند . پرنده لانه ای دارد در بالای درخت و تاریکی لانه ، بالای درخت ونجوای پرندگان را بخوبی می داند.

🔶وما اَوعِبتِه الَاصدافِ وح‍َضَنَت علیهِ اَمواجِ البِحار 
خدا می داند در دریا واقیانوسهای پهناور چند صدف زنده وداخل هر صدف چند مروارید أست مرواریدها به بار می نشینند وبه دست انسان میرسند  یا خیر؟
 خدا موجهایی را مامور حفاظت از صدف می کند تا مروارید آنگونه که خدا میخواهد شکل بگیرد امواج دریا برای صدف مادری میکند[حضنت] تا حفظ شوند.
امواج برای ما ظاهرا یکسان ولی برای خدا هر موج مسئول کاری أست یک موج مامور حفظ صدفها، یکی مسئول حمل ماهی ، یکی مسئول گرفتن جان کسی أست وظیفه هرموج جداست.

🔶وما غَشیَته سُدفه لیل او ذر علیه شارقٌ نهار
خدا آنچه را که تاریکی شب پوشانده می داند.
 چه کسی کجا وچه نیازی دارد؟ همین که چیزی از ذهن عبور کند خدا می داند.
 میداند آنچه را که نور درخشنده خورشید بر آن تابیده است.


🔶ومَا اعْتَقبَت علیه اَطباقِ الدَّیاجِیر وسُبُحاتِ النور 
تاریکی ها ونورهای شدید پشت سر هم میآیند [اعتقبت]مربوط به عالم بالاست.
آنچه را که پرده های تاریکی و پرده های نور بر روی چیزی قرار گرفته اند ؟ ماورای این حجابها چه چیز أست که مخلوقات از دیدن آن منع شده اند .

🔶واثَرَ کلِ خَطوَة
چرا حضرت روی علم الهی دست گذارده؟ حضرت صرفا مسائل علمی نمی گوید بلکه میخواهد ما را به راه هدایت  بکشاند.
ثمره دانستن علم الهی اینست که انسان باید دست با احتیاط و مراقبت حرکت کند. خدا به همه چیز آگاه أست باید مواظب اعمال باشد. هر قدمی که برمی دارد اثر ونتیجه آن را خدا می داند.  اثر علم الهی این أست.

توحید به این نیست که بگوییم خدا یگانه أست.  توحید می گوید توهم به این وادی وارد شو خدا عالم أست یعنی به مقام وجایگاه خدا علم پیدا کن.  باید اثر اورا در زندگی ببینی خدا عالم أست یعنی گناه نکن ، خطورات را کنترل کن همه جا محضر خدا هست. اثر کل خطوه را خدا میداند . «انا نحنُ نُحییِ المَوتیٰ ونکُتبُ ما قَدَّموا واثارهم» 
روزی ازاین دنیا خواهیم رفت، وقتی رفتیم دو چیز از ما ثبت وضبط أست.
 ١- چه چیز پیش فرستادیم.
٢- واثارهم :آثار اعمال هم حساب میشود . حرفی که زده شد اثرآن چه بود ؟ هم اصل عمل وهم اثر عمل به حساب می آید .

🔶حَسَّ کلِّ حَرکة
خدا حس هر حرکتی، صدای هر حرکتی را میداند. حس رفتن هم مهم أست. عبادت بدون حس را میداند، مغرورانه است یا از روی اکراه.
 
🔶ورَجعَ کلِّ کلمة 
رجع دو معنا دارد:
١- آهنگ ؛ هر کلمه با چه آهنگی، با تواضع یا با آهنگ  کبر گفته شد.
٢- بازگشت ، خدا می داند بازگشت حرف توچیست ؟ حرف تو چه آتش فتنه ای را می خواباند یا آتشی را روشن میکند ؟

🔶وتَحریکِ کلِّ شَفَة ومستقَرِ کلِّ نَسِمَة
خدا حرکت لب ها و هر کس در هرکجای عالم هستی ایستاده را علم دارد.
 
🔶ومثقال کل ذرة
وزن هر ذره را میداند البته ذره در جملات قبل به معنی مورچه آمده و میداند هر مورچه کوچک چه وزنی دارد.

🔶وهَماهِمَ کلِّ نفسٕ هامَّة
 همهمه و سر وصدای هر انسان غمناکی را میداند. خدا صدای ناله ی گریه کنان ، صدای آه حسرت خورندگان را میشنود. 
یک معنا به همهمه و یک معنا به همت است.
خدا میداند هر کدام چه همتی دارید ونتیجه همت شما چیست؟ هر چه همت بلندتر بازگشت نور ورحمت خدا بیشتر أست . صدای ناله واوج همت را میداند در حکمت ها آمده ” قدر الرجل علی قدر همته”قدر هر انسان به آن أست که چقدر همت دارد . بلندهمتی را خدا خریدار أست وترتیب اثر می دهد. 

🔶وما علیها مِن ثمرِ شجرةٕ او ساقطِ وَرَقة 
خدا می داند کجا میوه یا برگی از درخت ساقط می شود وعلت سقوط برگ و میوه را میداند. ما افتادن برگی از درخت می بینیم، چون پاییز است برگ درختان میریزد. اما درختان با هم متفاوت اند‌ .برگ توسط کدام باد، و جهت باد از چه سمتی ، جهت سقوط یک برگ شد. در نظر ما همین طوری برگی افتاد، اماهر چیز در دستگاه الهی دارای حساب وکتاب است .

🔶او قرارة نطفة
خدا می داند مقر هر نطفه ای کجاست خدا قرار هر نطفه را میداند .

🔶او نقاعة دم ومضغة او ناشئة خلق وسلالة
واین نطفه کی تبدیل به خون وکی به انسان کامل تبدیل می شود ومی داند از این نطفه چه نسلی پا می گیرد  نسل وذریه او چه می شود ؟ اینکه خدا علم دارد یعنی در همین نطفه حرفها هست در نطفه استعداد نسلهای آینده هم هست . یکی از علوم غیبی فرزندان داخل رحم است یعنی این بچه چه آینده ای داردسعید میشود یا شقی؟

🔶لم تَلحِقُه فی ذلک کُلفَة
این همه علم و آگاهی به جزییات امور برای خدا سختی ندارد .

🔶ولاَ اعتَرَضَتهَ فی حفظِ مَا ابتَدَعَ مِن خلقِه عارِضَة
 خلق هر چیزی برای خدا سخت نیست.

🔶ولاَ اعْتَوَرته فی تنفیذِ الامورِ وتدابیر المخلوقین ملالة ولافترة 
خدا در اجرای  دستوراتش نسبت به مخلوقین هیچ سختی وملالتی  برایش نیست وضعف و وسستی از خلق برای خدا حاصل نشود.
 
🔶بل نفذهم علمه و احصاهم عده
علم خدا بر همه هستی نفوذ دارد.
عده همه مخلوقین را می داند. 

🔶و وسعهم عدله
همه کارهای خدا از روی عدل أست. چرا و پرسش در دستگاه الهی راه ندارد او همه چیز را میداند و هر کار خدا از روی عدل و حکمت أست. 

🔶وغَمَرهم فَضله
فضل ورحمت و بخشش خدا برهمه موجودات احاطه دارد[غمرهم] لطف خدا بیش از عدل أوست ،وهمه را بیش از استحقاق می دهد.
 
✅کسی از حضرت سوال کرد” صف لنا ربنا” خدارا برای ما توصیف کن.
 
🔶مَعَ تَقصیرِهم عن کُنه ما هو اهلُه
مخلوقات در مقابل علم خدا، پر کاهی بیش نیستند انسانی که تصور علم خدا به مخلوقات را ندارد چگونه از علم خدا سر در می آورد؟! خداشناسی ، علم خدا به خود أست . 

ابن ابی الحدید:
 زمانی می گوییم پیامبر از چه طایفه أست ؟ پیامبر از قریش وبنی هاشم أست. اما وقتی رسول خدا به عظمتی می رسد  که می گوییم قریش از پیامبر أست. از لحاظ عظمت پیامبر  بجای نسبت دادن پیامبر به کل ، کل را به پیامبر نسبت میدهیم.
درست نیست بگوییم علی ادیب، فصیح است. یا ادبیات عرب میداند. باید بگوییم ادبیات یعنی علی ، فصاحت یعنی علی ، توصیف توحید وعدل ونبوت یعنی علی. 

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین 

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۵/۴  – ۲۴ ذی الحجه

💢بخش دوازدهم خطبه ۹۱💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش12)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
42:42 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش دوازدهم

اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمى ماند. خواه آشكار و مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديده ها. تا حجتها و نشانه هاى روشن دين خدا از ميان نرود اينان آيا چند تن هستند، يا در كجايند به خدا سوگند، كه شمارشان بس اندك است، ولى قدر و منزلتشان بسيار است. خداوند به اينان حجتها و نشانه هاى روشن خود را حفظ كند، تا آن را به همانندان خود به وديعت سپارند و اين بذر در دلهاى ايشان بكارند. علم و حقيقت و بصيرت به آنان روى آور شده و روح يقين را يافته اند و آنچه ناز پروردگان، دشوار پنداشته اند، بر خود آسان ساخته اند. و بر آنچه نادانان از آن مى ترسند انس گرفته اند. به تن همدم دنيايند ولى جانشان به جهان بالا پيوسته است. جانشينان خداوند در روى زمين هستند و داعيان دين اويند. آه، آه. چه آرزومند ديدارشان هستم. اى كميل، اگر خواهى بازگرد.

     خطبة الاشباح 

✳️ خلاصه ای از قبل: 
در پاسخ سوال کننده ای که گفت خدا را توصیف کن چنان که ببینیم . امیرالمومنین در پاسخ از کلام او ناراحت شد، 
الف)چرا خدا را مجسمه و مشبهه فرض می‌کنید!! 
ب) دسترسی به شناخت ذات خدا نیست و باید شناخت از طریق آثار و تدبر در نشانه های هستی باشد!!
حضرت مصادیقی از آثار، از جمله خلق اسمان و زمین، ملائکه،  سلسله آدم و انبیاء، اسرار خلقت و علم الهی را بیان فرمود.ودر بخش پایانی دعایی با حال و هوای آن سوال کننده فرمود:

💠 اللهم انت اهل الوصف الجمیل
خداوندا تو اهل اوصاف و صفات جمیل هستی و همه صفات خوب که در عالم هست از تو سرچشمه گرفته وهرکسی صفات جمالی دارد از تو وام گرفته و به مقام رسیده اند و به تعبیر قرآن تو کسی هستی که همه اسماء الهی و اسماء الحسنی از آن توست.
« و لِلهِ اسماءُ الحسنیٰ فادعُوهُ بها »
حتی جایی که خداوند منتقم است از روی لجبازی دنیایی و ظلم وتعدّی  نیست بلکه صفت منتقم از اسماء جمال و زیبایی الهی است *چرا که در عین جمال الهی بودن باطن این صفت به کمال الهی میرسد* و منتقم باید باشد تا مجرم را در دادگاه عدل الهی حاضر کند و از او انتقام بگیرد، پس انتقام خداوند زیباست چون ظلم به کسی نمیشود.

💠 والتَّعدادِ الکثیر 
خدایا تو دارای صفات بیشماری هستی برای حمد و ثنا وستایش. هرکدام از این صفات خداوند کارکرد و جایگاه خاص و ویژه ای دارند مثل یا رزّاق جهت طلب رزق و روزی .

💠 ان تؤمل فخیر مأمول و ان ترج فخیر مرجوّ
یک اصل وجود دارد که هرچه میخواهید از خدا بخواهید، هرچه امیدواری دارید از خداوند بخواهید نه خلق خدا.
خدایا ما رضایت خودت را میطلبیم، خواهش وخواسته من رسیدن به رضایت توست نه واسطه شدن تو برای رسیدن من به بهشت، و خواسته های دنیایی یا امیدوار بودن به غیر از تو.
طبق فرمایشات قبلی در همین خطبه از عجایب علم که حضرت امیر اشاره داشتند تسلّط و علم غیب خداوند بر همه هستی وکائنات ،و این چیز کمی نیست وجای تشکر دارد.
  مثال: ما در گوشه بیابان تنهای تنها گیر افتاده ایم و.گرفتار شده ایم کسی که ما رامی بیند و صدای ما را میشنود و به ما کمک میکند و مارا از گرفتاری نجات میدهد و دستگیری از ما میکند ذات اقدس خداوند عالمیان است،  جای شکر و سپاس ندارد؟؟

ما از اول خطبه ۹۱ پا به پای حضرت امیر علیه السلام آمدیم تا یک مطلبی را بگوییم! آن مطلب چیست؟ اینکه خدایا خودِ تو آرزو و امیدِ ما باش و از آن بالاتر اینکه  به جایی برسیم که جز تو امیدی نداشته باشیم، که تو.محبوب و یار دلخواه ما باشی، نه اینکه تو واسطه باشی ما به آنچه میخواهیم برسیم:
*ما از تو و از غیر تو تمنّا نداریم*
*حلوا به کسی ده که محبت نچشیده*
کسی که محبت حضرت علی علیه السلام را چشیده باشد دل به دیگران نمیدهد.

💠 اللهم و قد بسطت لی فیما لاأمدح به غیرک و لا اثنی به علی احد سواک
خدایا این توفیق را به علی دادی تا تو را مدح کنم، آنگونه که دیگران را مدح نمی کنم.
جزء مسلّمات است هرکسی خدمتی عرضه کرد باید قدردانی و قدرشناسی بشود، ولی لغت *الحمدلله* مخصوص ذات مقدّس خالق یگانه است، اگر کسی توانسته کاری یا خدمتی برای کسی انجام دهد تو او را فرستادی و او خود به تنهایی و بدون اراده تو نمیتوانست کاری بکند، پس من حمد و ثنایم جز برای خدا نیست . 

💠 اللهم وقد بسطت لی فیما لاأمدح به غیرک ولا اثنی به علی احد سواک
 خدایا تو یک شرایطی برای من مهیّا کردی که شاکر و مادح تو هستم، و جز تو. مدح و ثنای کسی نمیکنم.

💠 ولا أوجّهه الی معادن الخیبة ومواضع الریبة
 خدایا ممنونم از تو، تو کسی هستی که توفیق نشستن بر سر سفره احسان علی را به من دادی. خدایا ما را منصرف و رویگردان نکن و توجه ما را جلب نکن به مردمی که رویگردان هستند، ما را محتاج کسانیکه معدن شک و شبهِه هستندو پر از آشوب و دلهره نکن،چون به جان ماهم شک و دلهره می اندازند و نمیدانند همه چیز در اراده و مشیّت توست.

 باید با همنشینی عالمان و مطالعه، غده شک و شبهِه را تا تبدیل به غده بدخیمی که تمام اعتقادات توحیدی و نبوت و امامت ما مورد هدف و ضربه قرارنداده را از بین ببریم.

✳️ وظیفه ی ما ترک تا امیدی و و یقین را در جان مستقر کنیم.

💠و عَدَلَت بلسانی عن مَدائحِ الادَمیّین والثناء علی المربوبین المخلوقین.
خدایا از تو شاکرم که زبان مرا عدول دادی از اینکه مدح دیگران گویم و چاپلوسی و وثنای مخلوق کنم.
 زبانم را منصرف کردی. به ثنای مخلوقی چون خودم مشغول باشم. آنان مربوب و مخلوق تو هستند.
مدح کردن دیگران به تملق و چاپلوسی می کشاند.

خداوند همه عالم را خلق و تسخیر انسان کرده بشرطی که انسانیت را فراموش نکند. در مقابل قانون خدا سرپیچی نکند. به عبودیت برسد و در مقابل خدا فقط گردن خم کند.
« تو هم گردن از حکم داور مپیچ »
انسان گردن از قانون عالم نپیچاند عالم برای او پیچیده میشود.

💠اللهم و لِکلُّ مُثنٕ علیٰ مَن اَثنیٰ علیه مثوبةٌ من جزاءٕ اَو عارفةٌ من عطاء
(از قدیم رسم بر این بود شاعران در نزد پادشاهان مدح و ثنا گویی می کردند و صله ای با ارزش دریافت می‌کردند)
خدایا کسی مدح و ثنا کرد شخص بزرگ یک جزایی و پاداشی[مثوبه] میدهد.ومن عمری به درگاه تو ثناگوی تو هستم مدح کسی بجز تو بر زبانم جاری نشد. جزا و عطایی درشت و چشم پرکن [عارفه] تقاضا دارم.

💠وقد رَجَوتُکَ دلیلاً علیٰ ذخایِرِ الرحمةِ و کنُوزِ المغفره
امید دارم که مرا راهنمایی کنی ، دلیل من باشی تا به ذخائر رحمت تو برسم.
پاداش ما این باشد که به رحمت خود متصل و به گنجهای مغفرت خود برسانی.
به جزای کم راضی نمی شویم ،  رسیدن به دو پاداش با ارزش ، گنج مغفرت و معدن رحمت ما را راضی می کند.

💠اللهم و هذا مقامُ مَن اَفرَدَکَ بالتوحید الذی هو لک 
خدایا در مقام و جایگاهی که هستم با تو سخن میگویم فقط تو را خدای یگانه می دانم.[افردک]
ودر واقع هم همینطور است[ الذی هو لک] 
جز تو در عالم خدایی نیست. همه کاره ی عالمِ هستی فقط تو هستی.

شروط استجابت دعا به اینست: 
عاملی که سبب اجابت دعا میگردد انقطاع از اسباب و ابزار است، چرا که با قطع آنان به توحید رسیده است. و توحید شرط استجابت است.

💠ولم یَرَ مستحقاً لهذهِ المَحامدِ والمَمادِحِ عیرَک 
هیچ کس جز تو را مستحق مدح و ثنا نمیدانم.
کسی غیر تو لایق مدح نیست.

💠و بی فاقَةٌ آلیک 
خدایا ما فقیر درگاه تو هستیم .
اعتراف به فقر خود در بارگاه الهی ، عزت ، غنا و شکوه است. بر خلاف برای دیگران اظهار فقر ذلت و عجز دارد.

💠ولایجبُر مَسکنَتُها الا فضلُک 
خدایا ، کسی نمی‌تواند فقر و مسکنت، مرا جبران کند.
شکستگی روح مرا ترمیم کند جز فضل تو .

💠ولا یَتَعَشَ مِن خَلَتِها الا منَّک و جودُک 
کسی نمی‌تواند جز جود تو  خلت و نداری مرا برطرف کند.

اولا، اثبات فقر خود، 
ثانیاً ، پیدا نکردن کسی جز خدا
ثالثا، یافتن جود و فضل از خدا
رابعاً، استمداد و طلب از خدا برابر با اجابت. 

💠فهَب لنا فی هٰذَا المقام رضاک 
ارزانی بدار بر ما رضایت خود را.
خدایا جز به رضایت تو به چیزی راضی نمیشوم .

ارزش هر آدمی به دعا و دغدغه مندی اوست! 
افق دید او چقدر است!!
جز رضایت الهی و راضی شدن از خدا  به چیزی راضی نمیشوم.  در برابر فقر و غنا ، بیماری و سلامت، غم و شادی ، نارضایتی در فانوس ما نباشد و رضایتمند باشیم.

💠و اَغنِنا عن مَدِّ الاَیدی الیٰ سِواک
خدایا دست ما را کوتاه کن.
مارا بی نیاز کن از اینکه به غیر تو دست نیاز دراز کنیم.

حضرت فرمود: آبروی انسان جامد وسخت است، اگر به کسی رو انداخت و دست دراز کرد، آن جامد تبدیل به مایع شده فرو می ریزد.

💠انَّک علی کل شئ قدیر
تو همان خدایی هستی که بر هر چیزی قادر و توانایی. همه امور بدست تو و از کسی کاری بر نمی‌آید.

حضرت در نهج البلاغه در سه موضع لفظ «انک علی کل شیء قدیر» را بکار برده.
۱- در خطبه قاصعه ( در جریان معجزه پیامبر)
درخواست کردند درخت با تمام ریشه از جای خود حرکت کرده و مجدد بجای خود برگردد.
این معجزه را دیدند ولی ایمان نیاوردند.در نقل معجزه از پیامبر فرمود ، همه کاره عالم خداست. در جریان معجزه فرمود : « انک علی کل شیٕ قدیر »

۲- در انتهای همین خطبه ، دست بسوی کسی دراز نشود و امید ما جز خدا بغیر نباشد.
«انک علی کل شیء قدیر»

۳- در خطبه ۲۲۵ ، در تنگدستی و نیاز ، مبادا ابراز حاجت به غیر آبروی ما را بریزد.
اگر خدا بخواهد می‌رسد و اگر نخواهد هرگز نمیرسد «انک علی کل شئ قدیر»

یک مورد آن در معجزه و دو مورد در همین مسائل دنیایی، درخواست‌ها ، و طلب رزق بود‌ه
معجزه از دست غیر خارج است عهده دار آن فقط خداست. پس همان خدا هم میتواند در امور عادی هم خوب دستگیری کند.

خطبه نود و یکم
این خطبه چند بخش دارد،
|

خطبه نود و یکم

بسم الله الرّحمن الرّحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/۱۸  – ۹ ذی الحجه

💢 بخش اول خطبه ۹۱ 💢 

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش1)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
47:54 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش اول

وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ. قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ:
إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ،

سخنى از آن حضرت (ع) به كميل بن زياد نخعى. كميل بن زياد گويد: امير مؤمنان، على بن ابى طالب، دست مرا گرفت و از شهر بيرون برد. چون به صحرا رسيدم آه بلندى كشيد و فرمود:
اى كميل، دلها چونان ظرفهايند و بهترين آنها نگهدارنده ترين آنهاست. پس، هر چه مى گويم به خاطر بسپار. مردم سه دسته اند، عالمى ربّانى و آموزنده اى كه در راه راست گام برمى دارد و سه ديگر همج الرّعاع.

  خطبة الاشباح 

✳️ جزء خطبه های نورانی و درخشان امیرالمؤمنین (ع) است. این روایت در کتب دیگر روایی هم ذکر شده و راوی آن امام جعفر صادق (ع) و از نظر سند متواتر می باشد. 
مسعدة بن صدقه از یاران امام صادق (ع) نقل می کند که حضرت فرمود: روزی جدّم امیرالمؤمنین (ع) بر منبر قرار داشت و سخنرانی می کرد که فردی وارد مجلس شد و گفت: وصف کن خدا را برای من، آن گونه که او را می بینم. دلم می خواهد عشق و معرفتم به خدا زیاد شود. امیرالمؤمنین (ع) ناراحت شد و فرمود: به مردم بگویید همه برای نماز به مسجد بیایند. مردم جمع شدند. مجلس مملو از جمعیت شد. حضرت در حالی که آثار ناراحتی در چهره آشکار بود به منبر رفت. بعد از حمد و ثنای الهی و صلوات بر پیامبر (ص) و خاندانش (ع) فرمود:

🔸أَلحَمدُ للهِ الَّذِی لَا یَفِرُهُ المَنعُ وَ الجُموُدُ وَلَا یُکدِیهِ الأِعطَاءُ وَ الجوُدُ  
ستایش خدایی را سزاست که نبخشیدن، بر مال او نیفزاید و بخشش او را فقیر نسازد. 
برخی از انسان ها این گونه اند که بخیل و طمعکار هستند و می ترسند از بخشش، ثروت آنها کم شود و به کسی نمی دهند تا ثروتشان زیاد شود؛ در حالی که خدای متعال این گونه نیست. اگر به کسی چیزی ندهد، سرمایه اش زیاد نمی شود و اگر همه ی خلائق را هم روزی بدهد، چیزی از خزانه اش کم نمی شود. 

🔸أِذ کُلُّ مُعطٍ مُنتَقِصٌ سِوَاهُ
زیرا هر بخشنده ای جز او، اموالش کاهش یابد. 
هر کسی در عالم اعطا کننده باشد و دست بده داشته باشد، ثروتش کم می شود. تنها کسی که هر چه خرج کند، ضرری به سرمایه اش نمی خورد، خداست.

 در این رابطه حدیث قدسی با این مضمون : 
ای مردم! بدانید اگر اول و آخر و جن و انس شما در یک صحرا با هم جمع شوید، همه از من درخواست کنید و هر کس را هر چیزی که بخواهد بدهم، هیچ چیزی از من کم نمی شود. 

مثال: سر سوزنی را داخل یک اقیانوس پهناور بزنیم، سر سوزن خیس می شود، ولی چیزی از اقیانوس کم نمی شود. البته ذکر این مثال برای مقایسه با خدای متعال هم مثال درستی نیست. 

🔸وَ کُلُّ مَانِعٍ مَذموُمٌ مَا خَلَاهُ 
و جز او هر کس از بخشش دست کشد، مورد نکوهش قرار گیرد. 
هر کس در عالم دیگران را از انفاق منع کند، مذموم و ناپسند است، غیر از خدای متعال. تنها کسی که در عالم اگر اعطا نکند، مذموم نیست، خدای متعال است. چون انسان ها اگر چیزی به کسی نمی دهند، بخل، یا ترس یا حرص دارند؛ اما خدا این گونه نیست. اگر به بنده چیزی ندهد، مصلحت بنده در آن است. اگر بدهد از روی جود و بخشش است و اگر ندهد و از روی حساب و کتاب است. 

مضمون حدیث قدسی:  عده ای از بندگان، اگر پول به آنها بدهم، فاسد می شوند و طغیان می کنند. مصلحت انها در تنگدستی است. چون کم ظرفیت هستند. 

🔸وَ هُوَ المَنَّانُ بِفَوَائِدِ النِّعَمِ وَ عَوَائِدِ المَزِیدِ وَ القِسَمِ 
اوست بخشنده ی انواع نعمت ها و بهره های فزاینده  و تقسیم کننده ی روزی پدیده ها. 
خدایی که بسیار بخشنده است و نعمت هایی که به ما می دهد، سودمند وپر فایده است (نعمت شخصی) و از آن طرف نعمت هایی که به جامعه می دهد، هر کدام برای اصلاح یک جامعه کافی است که می توان به امنیت اجتماعی به عنوان یک نعمت اشاره کرد.(عوائد  المزید)

 منّان در فارسی به معنی بخشنده ولی معنای دقیق تر آن در یکی دیگر از فرمایشات امیرالمؤمنین (ع) هست. 
 منّان کسی است که قبل از این که دهان بنده برای درخواست باز شود و درخواست کند، خدا اجابت می کند. نیازی به دعا کردن و التماس بنده نیست. اهل بیت (ع) این صفت را از خدای متعال داشتند. 

🔸عَیَالُهُ الخَلَائِقُ 
مخلوقات همه جیره خوار سفره ی اویند. 

🔸ضَمِنَ أَرزَاقَهُم 
خدا رزق هر کدام از این بنده ها را تضمین کرده است. خدا در دور افتا ده ترین بیابان ها و کوه ها مخلوقاتش را در موعد مقرر روزی می دهد.
 
🔸وَ قَدَّرَ أَقوَاتَهُم 
و قوت غالب آنها را مقرر نموده است. 

🔸وَ نَهَجَ سَبِیلَ الرَّاغِبِینَ أِلَیهِ وَ الطَّالِبِینَ مَا لَدَیهِ 
به مشتاقان خویش و خواستاران آنچه در نزد اوست، راه روشن را نشان داد. 
خدایی است که روشن کرد راه خودش را برای بنده به شرط این که راغب باشد و تمایل داشته باشد. اگر کسی خدا را بخواهد، راهش را پیدا می کند که همان راه اهل بیت (ع) است. راه برای این فرد واضح است. کسی که خدا را نمی بیند، کور است که نمی بیند. کسی که دغدغه دارد، راه خدا را دیده است. 

🔶ولیسَ بما سُئِلَ باَجوَدَ منهُ بما لم یُسئَل
  سخاوت خدا در آنجا که از او بخواهند ، یا جایی که از او درخواست نکنند ، بیشتر نیست.

اینطور نیست کسی بیشتر دعا بخواند عطای بیشتری از خدا دریافت کند تا شخصی که دعا نخوانده ، 
در حالیکه خدا به همه جود و عطا دارد.
درخواست و دعای ما در عطای خدا تاثیری ندارد.

🔺سوال :
 اگر دعا تاثیر ندارد پس چرا ما مامور به دعا هستیم؟! نقش دعا چیست ؟!

✅ نکته اول: یک سلسله از  ادعیه معرفتی هستند . دعا برای خداشناسی و معارف ، ویژگی دعاست با تضرع که معرفت حاصل شود. مانند دعای غرفه.
یک سری از ادعیه درخواست هست .
پس همه ی ادعیه مسئلتی نیستند.

✅ نکته دوم: 
دعاهایی که درخواستی هستند آیا تاثیر ندارند؟ 
چون حضرت فرمود « لیس بما سئل باجود منه» کسی درخواست کند یا نکند برای خدا فرقی ندارد.
پس دعا چگونه است؟! 

سنت خدا بر اینست: که ظرف خالی را پر میکند.
اگر کسی با ظرف خالی به درگاه الهی آمد و لب به سخن باز نکرد ، خدا حتما به او عطا میکند ،چون ظرف او خالیست.
برعکس کسی ظرف او  آلوده و پر باشد، اما شب تا صبح دعا و ناله کند ، به او عطایی نمیشود، ظرف پر هر چه داده شود سر ریز میشود  و این خلاف حکمت عمل کردن است. و خدا حکیم محض است. ذره ای خلل در حکمت او نیست.  ظرفی که عاری از نجاست نباشد با آب زمزم پر نمیکند. چون به هدر میرود.

و اما تاثیر دعا آنست که ظرف وجود را بزرگ می کند. نه اینکه هر کس استغاثه کرد دل خدا به رحم بیاید. 
وظیفه ی ما دعاخواندن است و دعا وسعت دادن به انسان است به خدا که متصل باشد ظرف او بزرگ میشود‌.  پس هر دعایی ظرف را بزرگ  نمی کند.  دعای بدون توجه و طوطی وار خواندن،  گنجایش ظرف را وسعت نمی دهد.
دعای خوانده شده با برقراری اتصال ، ظرف بزرگ میگردد و خدا ظرف خالی را پر می کند.

درخواستی که مصلحت نیست ، یا قلب با حب دنیا پر شده،  یا ظرف وجود پر باشد خدا هیچ عطایی نمی کند.

جمله ی حضرت بمعنای دعا نکردن نیست.
 دعایی که اثر داشته و ظرف را گنجایش بدهد.
اگر در دعا گنجایش ظرف نباشد دعا نبوده ، صرف رو خوانی عربی بوده.

فرمود: قُرنَ الحیاءُ بالحِرمان
در امور دنیایی کسی مصر و جسور نباشد چیزهایی را از دست می دهد.
پررویی و جسور بودن، در دنیا زودتر به مقصود خود می‌رسد.
اما در بارگاه خدا و امور معنوی اینگونه نیست .
آنچه که ملاک است ، ظرفیت است .

فرمود: آنچه را که به آن امید ندارید به همان بیشتر امید داشته باشید.
گاهی به آنچه امید رسیدن نیست اما ظرفیت آن فراهم شده باشد عطا می‌رسد .
اما گاهی تکیه بر من هست . همه چیز بر مبنای من حساب میشود.

روایت: موسی بن عمران بدنبال شعله آتشی رفت اما پیغمبر برگشت ، اصلا دعا و در خواستی برای پیامبر شدن نکرد اما ظرفیت ایجاد شد خدا آن را پر کرد.

وساحران برای آبروی فرعون جمع شدند ، درخواست و فکر آنها این نبود که مومن شده برگردند. اما ظرفیت مومن و موحد  شدن بود ، کمک کار موسی شدند.

موسای کلیم ظرفیت دارد بدون درخواست پیغمبری به او عطا شد.
حضرت ابراهیم وقتی ظرف پیامبری او پر شد. برای فرزندان خود هم امامت درخواست کرد.
فرمود: « لا ینالُ عهدیِ الظالمین»
داده نمیشود چون ظرفیت ندارند.

✅ پیش از آنکه دنبال دعا خواندن باشید دنبال افزایش ظرفیت باشید.
دعا مقدمه ی وسعت ظرف است اما دعایی که با توجه باشد. 

 

🔸ألأَوَّلُ الَّذِی لَم یَکُن لَهُ قَبلٌ فَیَکوُنَ شَیءٌ قَبلَهُ وَ الآخِرُ الَّذِی لَیسَ لَهُ بَعدٌ فَیَکوُنَ شَیءٌ بَعدَهُ 
خدا اولی است که آغاز ندارد تا پیش از او چیزی بوده باشد و آخری است که پایان ندارد، تا چیزی پس از او وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، خدا همان کسی است که اول است و قبل از او کسی نیست و آخری است که بعد از او کسی نیست. 

🔸وَ الرَّادِعُ أَنَاسِیَّ الأَبصَارِ عَن أَن تَنَالَهُ أَو تُدرِکَهُ 
مردمک چشم ها را از مشاهده ی خود باز داشته است. 
خدا همان کسی است که منع کرد و پس زد مردمک چشم ها را از این که بخواهند خدا را ببینند و یا درک کنند. چون خدا جسم و دیدنی نیست. البته چشم دل می تواند جلوات خدای متعال را ببیند.

 ابو بصیر نابینا بود. می گوید: در ایام حج در خانه ی خدا در کنار حضرت امام محمد باقر (ع) ایستاده بودم، صدا بلند بود. عرض کردم:  الحمدلله امسال چقدر حاجی داریم. امام محمد باقر (ع) فرمود: این گونه نیست. چه بسیار است سر و صدا و چقدر حاجی کم است! حضرت دستی بر صورتم کشید و ذکری گفت. چشمم بینا شد (نه چشم سر، بلکه چشمی که با آن باطن افراد را می دیدم). دور بیت الله را دیدم ، اکثراً حیوان و تعداد کمی با قیافه ی انسان بودند. دوباره حضرت دست بر صورتم کشید و چشمم بسته شد. با چشم سر نمی شود خدا را دید. ولی با چشم دل می شود جلوات خدا را دید. 

🔸مَا اختَلَفَ عَلَیهِ دَهرٌ فَیَختَلِفَ مِنهُ الحَالُ 
خدای متعال هیچ وقت در گیر و دار این روزگارها نبوده است و وقتی انسان در گیر و دار روزگار نباشد، احوالش هم متغیر نیست. خدا این گونه نیست . سختی و رنج و جنگ و …. برایش معنا ندارد. 

🔸وَ لَا کَان فِی مَکَانٍ فَیَجوُزَ عَلَیهِ الأِنتِقَالُ
و در مکانی قرار ندارد تا پندار جابجایی نسبت به او روا باشد. خدا در جای خاصی نیست. خدا در همه جا هست. در آسمان ها و در زمین و در همه جا.

اللهم نوّر اسماعنا و ابصارنا 

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/۲۰  –  ۱۱ ذی الحجه 

💢 بخش دوم خطبه ۹۱ 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش2)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
40:31 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش دوم

أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ. يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ،

يعنى كسانى كه از پى هر آواز مى روند و با وزش هر باد به چپ و راست ميل مى كنند. از فروغ دانش بهره ور نشده اند و به ركن استوارى پناه نجسته اند.

اى كميل، علم بهتر از مال است. علم تو را نگه مى دارد و تو بايد مال را نگه دارى.

        خطبه الاشباح

✳️خلاصه از بخش اول : 
شخصی از امیرالمومنین صلوات الله علیه سوال کرد: خدا را آنگونه توصیف کن چونان که ما او را می بینیم.
حضرت از این جمله ی او ناراحت شدند ،
چرا در شناخت خدا آنقدر ضعف دارید که خیال میکنید خدا جسم است و مانند یک جسم او را توصیف کنم .

به لطف و عطای خدا اشاره فرمود: 
اگر خدا به همه عطا کند از او چیزی کم نمیشود و اگر از همه منع کند به خدا افزوده نمی گردد. و اگر به کسی ندهد از روی حکمت است. که منع میکند.

برای شناخت بهتر یک مثال مادی میزند.
انسانها با وجود ثروت زیاد در برابر درخواست کم دیگران، انفاق میکنند اما اگر درخواست بزرگی باشد دست رد به سینه میزنند. و در برابر اصرار ناراحت هم میشوند. اما خداوند اینگونه نیست.
جود و علم و عظمت خدا را با خود قیاس نکنید.

♦️ولو وهبَ ما تَنَفَسَت عنه معادنُ الجبال 
اگر خدا هبه و عطا کند آنچه را که کوهها نفس کشیده بیرون می ریزند.( منظور معادن)
کوهها دم و بازدمی دارند که در هر باز دم معادن بیرون ریخته میشود.
( کوه را به انسانی تشبیه کرده)

♦️وضَحِکت عنه اَصدافُ الیحار 
و صدفهایی که خندیدند [ضَحکت]
ومرواریدها از دل صدف بیرون آمدند. همه را خدا ببخشد.

♦️مِن فلزِّ الُجَِّینِ والعِقیان 
از نقره های خالص [لُجی] و طلای خالص [عقیان] را ببخشد.

♦️و نُثارَةِ الدُّرِ و حصیدِ المرجان 
مروارید غلتان صیقلی [نثاره] و خوشه های مرجان [حصید] را که هر کدام شی قیمتی و کم نظیر هستند را ببخشد.

♦️ما اثَرَ دالک فی وجودِه ولا اَنفَدَ سعَةَ ما عندَه 
هیچ اثری در جود و لطف خدا ندارد.
کسی هم اصرار کند ناراحت نمیشود.
سعه ی اموال و سعه ی ذخایر خدا ازبین نمی‌رود.[لا انفد]
مانند سوزنی که در بحر عظیم وارد شود سر سوزن خیس شده. اما ،از آب اقیانوس کم میشود؟!!

♦️ولکانَ عندهُ مِن ذخایِرِ الاِنعام ما لا تُنفِدهُ مطالبُ الاَنام 
هر آنچه که نزد خداست  از ذخایر انعام ، طلب کردن انسانها آنرا از بین نمی‌برد.

– اَنعام بمعنای نعمتها که هر چه انسان طلب کند برای خدا تمامی ندارد. چون برای خدا وزن ، مقدار ، اندازه ملاک نیست.

– اِنعام بمعنای چهار پایان ،  یک مصداق نعمتها  چهار پا که مصارف گوشتی انسانهاست و نسبت به قرن‌ها قبل چه میزان افزوده گردیده ، خدا همه را میرساند و کم شدن در او راه ندارد.  

♦️لانَه الجوادُ الذی لا یَغیضُهُ سوالُ السائلین
زیرا خداوند آن بخشنده ای ست که سوال سائلین از گنجینه ی او کم نمیکند[لا یغیض]

علت اینکه گنجینه خدا تمام نمیشود؟! 
چون خدا بخیل نیست.بخل در او راه ندارد.
بخل یکی از عواملی که روزی انسان را کم می کند.
انسان برای وسیع شدن ظرفیت و رزق و روزی خود  باید بخل را کنار گذارد.

♦️ولا یُبخِلُهُ الحاحُ المُلحین
اصرار مُصرین و پافشاری ملحین خدا را به بخل نمی اندازد. دست رد به سینه نمی‌زند. بلکه باندازه ظرفیت و استعداد هر کس عطا خواهد کرد.

✅ یکی از اسامی خدا جواد است. یک مصداق را فرمود. با یک اسم و صفت نمیتوان خدا را شناخت.
آیا همین یک صفت را از خدا میتوان فهمید؟! 
اصلا در دایره ی فکر انسان می گنجند!!
چگونه میتواند عظمت کنه جود خدا را فهم کند!!  اصلا شدنی نیست.

سوالی که حضرت را ناراحت کرد.این بود که یک اصول اولیه اعتقاد است و خدا دیدنی نیست. چرا چنین سوال جسمی پرسیده میشود 


♦️فانظُر ایُّها السائل فما دَلَّکَ القرانُ علیه مِن صفتِه فانتم به  
از بین همه صفات خدا فقط اکتفا کن به آن صفاتی که در قرآن هست.

یک بحث عمیق کلامی هست که آیا اسامی و صفات الهی بر قرآن و روایت متوقف هستند ، یا انسان میتواند صفتی را برای خدا قائل باشد؟! 

قول اول: اگر با تفکر و تعمق صفتی که هیچ نقص و ضعفی برای خدا نباشد ، میتواند.

قول دوم : اسما الهی متوقف است بر آنچه که قرآن و عترت فرموده ، نمیتوان بر خدا اسم و صفتی انتخاب کرد.چه بسا با آن اسم خدا را ناقص کرده .
در خدا شناسی اسما الهی ، رجوع به قرآن باشد و فقط به آل الله باید اقتدا کرد. 

♦️واستُضِیُُ بهدایته 
طلب نور خدا کن. از هدایت خدا طلب نور و ضیاء داشته باش.

دو علم از خدا بحث میکند.
۱- علم کلام ، صحبت از صفات الهی ست ، 
علم چگونه ست، علم دانی دارد یا غیر ذاتی ، 
علم او نامحدود ، علم او شبیه به علم خلق است یا نه ؟! 
صحبت از صفات الهی می کند. برای اثبات وجود خدا براهین اقامه می کند. خدا شناسی ست ، علم و دانستنی های هست که در برابر یک منکر خدا چند دلیل برای او نقل میشود .

۳- علم عرفان :  همین صفات در علم عرفان برده شود. اسماءلله میشوند. در این بخش بحث علم نیست بلکه عمل است ، اسما نور دارند.
نام یا قدوس ، یا سلام ، استدلال لازم ندارد.،
در این اسما طلب نور کردن لازم است با آن علم متفاوت است.
آنچه که نور میدهد سلوک است که باید بسمت آن رفت و نور گرفت. از اسماء الله  سبحان و منان طلب نور هدایت کنید.

♦️وما کَلَّفَکَ الشیطانُ عِلمَه بما لیسَ فی الکتاب علیک فرضُه 
آنچه را که شیطان تو را به آن مکلف میکند. در حالیکه نه در قرآن آمده و نه در کلمات آئمه به آن توجه دادند.

بعضی از علوم در رابطه با توحید مطرحند که برای عده خاص و اولیا قابل فهم و از سطح عادی  فهم مردم خارج است. شیطان دقیقا در همان مورد وسوسه می کند. که خدا را آنگونه بشناس و تفکر کن. 

♦️ولا فی سنتِ النبیِّ (صلی الله علیه واله)و ائمةِ الهدیٰ اثَرُهُ فَکِل علمَهُ الی اللهِ سبحانه 
و نه در سنت نبی آن علم توحیدی خاص بطور عموم  به همه بیان شده، 
هر کس بدون پشتوانه علمی و پیش زمینه وارد شود امکان انحراف دارد.
مطالب توحیدی در دسترس همگان نیست و براحتی دست یافتنی نیست همان را شیطان فریب ندهد. وقتی نتواند توحید را فهم کند اقرار به تخیل و توهم خدا میکند.

هیچگاه نامحدود برای یک محدود قابل دسترسی و تسلط نیست. انسان با ذهن محدود نمی‌تواند ورود کند . پس در آن باید توقف کرد.

♦️فانَّ ذالک منتهیٰ حقِّ الله علیک 
منتهای حق خدا ، ویکی از حقوق خدا بر ما اینست: انتظار ی نیست اشخاص در این مرحله به اوج برسند بلکه اقرار به ندانستن کنند بهترین است..

در مواجهه با صفات ذاتی ، اسماءلله ، حق خدا اینست که اعتراف به ندانستن و نفهمیدن کنید.
این نفهمیدن ، خود فهمیدن است.
هر کس ادعا کند فهمید معلوم میشود که نادان است.

♦️واعلم اَنَّ الراسخینَ فی العلمِ همُ الذینَ اَغناهم عنِ اقتَحامَ السُّدَدِ المَضروبةِ دونَ الغیوب الاِقرارُ بجملةِ ما جَهِلوا تفسیرَةِ منَ الغیوبِ المحجوب 
بدانید راسخان در علم که قرآن بیان فرموده اهل بیت علیهم السلام، 
آنان که مستحکم و ثابت قدم در علم بودند ، بی نیاز کرد آنها را ، از فرو رفتن [اقتحام]در منطقه ممنوعه و دربهای بسته ی غیب ، اینکه اعتراف کردند مطالب غیب و تفسیر آنرا نمی دانند. غیب الغیوب فقط خود خداست و کنه آن پوشیده است . و شناختنی نیست.
همین که فهمیدند که نمی فهمند راسخان فی العلمِ شدند.

در روایات راسخان در علم را اهل بیت معرفی میکند.همانها را در خطبه معرفی میکند به کسانی که این بخش را نمی فهمند.و به آن اقرار هم میکنند.

♦️فمَدَحَ اللهُ اعتِرافَهم بالعَجزِ عن تَناولِ ما لم یُحیطوا علماً
خداوند این اعتراف به عجز را مدح میکند که گفتند ما ذات و صفات تو را نمی شناسیم و  علم ما بر آن احاطه ندارد.

صحبت از نشناختن است چون خدا شناختنی نیست. وقتی امیر المومنین نشناخت برای دیگران واضح میشود که ممکن هرگز نمی تواند واجب الوجود را احاطه پیدا کند و بر صفات او محیط باشد.


♦️و سَمّیٰ تَرکَهم التَعَمُقَ قیمة لم یُکَلِفُهُمُ البَحثَ عن کنهِهِ رسُوخاً 
 تعمق و رسوخ از ذات خدا را دست برداشتند.
همین که در آن محدوده ممنوعه وارد نمی شوند راسخ در علمند.
برعکس کسی بخواهد بر آن محدوده وارد شود از حیطه راسخان هم بیرون میشود، چون حد خود را نشناخته.
کسی که حد خود نشناخته ، اصل اولیه را نفهمید خود شناس نشد ،خدا شناس هم نخواهد بود.

♦️فَاقتَصِر علیٰ ذالک ولا تُقَدِّر عَظمتُ الله سبحانه علیٰ قدرِ عقلِکَ فتکونَ منَ الهالکین 
(خطاب به سوال کننده)
علوم خدا در حد کلیات واجب است و در حیطه ی کنه خدا ممنوع است.
هیچگاه عظمت خدای سبحان را با عقل خود اندازه گیری مکن. علم خدا را با عقل خود نسنج به انحراف و هلاکت می کشاند

هنوز حقیقت روح بر انسان آشکار نیست .
خواب عنصری که با آن سرو کار دارد حقیقت آن بر انسان واضح نیست.
«النوم اخُ الموت » تشبیه نیست حقیقت خواب و حقیقت مرگ یکی ست. ذهن محاسبه گر وقتی این حقیقت را نمی‌داند و نمی فهمد.چگونه میتواند خدا را محاسبه کند.؟! 
مگر خواب را فهمید که مرگ را بفهمدچیست !!

✳️ علم بر سه نوع : 
۱- علم مشروط ، هر کس با فلان لیتر بنزین تا  فلان مقدار کیلومتر میتواند حرکت کند.
با یک داروی خاص و در شرایط خاص استفاده شود بیماری خوب میشود. علم مشروط هستند

۲- علم محتوم ؛ علمی که اما و اگر ندارد. عین شدن است. همان است که میشود.
دسترسی آل الله به این علم محتوم است. علمی که حتمی و قطیعت دارد.
عظمت پیامبر بر اینست که به این علوم قطعی آگاهی و دانایی دارد.

۳- علم مکنون و مستور؛ این علم از آل الله و انبیا هم مستور است. دسترسی به آن مختص به خداست.

🔺سوال: 
آیا امیرالمومنین در لیلة المبیت جای پیامبر خوابید می‌دانست که کشته نمیشود؟!

اگر بداند که خیلی ارزش ندارد. شجاعت نمی خواهد. ندانستن امیرالمومنین از چه سنخی هست؟!
امام صادق صلوات الله علیه فرمود: 
« الامام اذا شاءَ اَن یَعلَمَ عَلِمَ» 
امام وقتی بخواهد بداند خدا به او عنایت می کند. ولی خدا نخواهد نمی داند. علم مکنونی هست که باید نداند.

– امیرالمومنین صلوات الله علیه باید دست از جان شسته در بستر بخوابد و کشته نشود.
– ابراهیم خلیل سوار بر منجنیق از خود دست کشیده تا بر او گلستان شود.
– کارد را به قصد بریدن گلوی فرزند می کشد ، اگر می دانست چاقو نمی برد امتحان معنا نداشت!!!
– او میرود که ببرد علم دارد ، اما خدا آن قسمت از علم ، او را آگاه نمی کند.
بنا بود که چاقو ببرد اما در علم خدا نباید ببُرد.

خدا کسی نیست که بتوان او را باز جویی کرد . چرا و چگونه !!
پیامبران هم مأمورانی هستند که در برابر بعضی از امورات الهی که خدا نخواهد نمی دانند. فقط مامور ابلاغ سخنان خدا هستند.
علم مکنونی که اهل بیت هم در آن حیطه وارد نمی شوند.

✅ امیرالمومنین آنگونه که شایسته ی خدا بود خدا را شناخت ؟! 
نشناخت چون کنه ذات او بر کسی معلوم نیست. اما شناخت امیرالمومنین نسبت بخدا ، با شناخت ما غیر قابل تصور است.
ما هیچ نمی دانیم ، اما علی آنچه را باید بداند میداند. فقط کنه را نمی‌داند.
ندانستن ما مانند ندانستن علی نیست. مانند هم نیستیم.
«ما عرفناک »انان بجز ذات خدا خیلی می شناسند.

اللهم حقّقنا بحقایق الایمان 

بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۴/۲۱ –  ۱۲ذی الحجه

💢 بخش سوم خطبه ۹۱ 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش3)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
38:49 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش سوم

وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ، وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ. يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ، وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ. يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ، أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ. هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً -وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ- لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً؛

مال به هزينه كردن كاسته مى شود و حال آنكه، از علم هر چه انفاق كنى، افزونتر شود و آنچه به مال پرورده شود با زوال مال زوال مى يابد.
اى كميل بن زياد، شناخت فضيلت علم، ركنى از اركان دين است كه بايد بدان گردن نهاد. به علم است كه آدمى، تا هنگامى كه زنده است به اطاعت پروردگارش پردازد و پس از مرگش نام نيك او بر جاى ماند. علم، حاكم است و مال، محكوم.
اى كميل، مرده اند آنان كه گنجوران مال اند، هر چند، به ظاهر زنده اند، ولى عالمان تا جهان برپاى است برجاى اند. اجسادشان از ميان مى رود، ولى آثارشان در دلها موجود است.
بدان كه در اينجا [اشاره به سينه خود فرمود] علمى گرد آمده است، اگر براى آن عاملانى بيابم.

خطبة الاشباح

🔅نهج البلاغه یعنی جهان بینی حضرت ،یعنی نگاه توحیدی به نظام آفرینش داشتن .🔅

💠هُوَ الْقَادِرُ الَّذِی إِذَا ارْتَمَتِ الْأَوْهَامُ لِتُدْرِکَ مُنْقَطَعَ قُدْرَتِهِ وَ حَاوَلَ الْفِکْرُ الْمُبَرَّأُ مِنْ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ أَنْ یَقَعَ عَلَیْهِ فِی عَمِیقَاتِ غُیُوبِ مَلَکُوتِهِ 
خدای متعال قادر است .قادربودن خدا از صفات ذات خدا است .قادری است که وقتی اوهام انسانها برای رسیدن به منتها الیه قدرت خدا  حرکت کنند، هرگز دستشان به ان نمیرسد .اگر انسان فکر را(  آن فکری که از خط. وسوسه های شیطانی در امان است) برای شناخت کیفیت ذات خدا به کار بیندازد که خدا را در عمیق ترین بخشهای ملکوت بشناسد ، نمی تواند .

هوا و هوس موجب پنهان شدن و کم کردن  قدرت تفکر می شود ،از عاقلانه فکر کردن جلوگیری می کند .

💠وَ تَوَلَّهَتِ الْقُلُوبُ إِلَیْهِ لِتَجْرِیَ فِی کَیْفِیَّةِ صِفَاتِهِ
اگر قلوب  (چشم باطن ) برای شناخت کنه ذات خدا واله و حیران شوند،نمی‌توانند . نه اینکه قلب ضعیف  باشد، قلب نسبت به شناخت ذات  خدا ناتوان است. حتی عارفان هم در این در مانده اند  
پیامبر صلی الله علیه وآله (که در نورانیت  چشم باطن کسی به ایشان نمی رسد  )فرمود: 
«ما عرفناک  حق معرفتک »

💠وَ غَمَضَتْ مَدَاخِلُ الْعُقُولِ فِی حَیْثُ لَا تَبْلُغُهُ الصِّفَاتُ لِتَنَاوُلِ عِلْمِ ذَاتِهِ رَدَعَهَا
غمضت (کنایه از دقت و باریک بینی )
اگر عقول توجه بسیار کنند که خبر از ذات خدا داشته باشند اصلا ممکن نیست 
خدای متعال دست رد بر عقل میزند (ردع)و کار عقل پیش نمی رود .

 خدا دست رد به سینه عقل ، وهم ، قلب می زند در حالیکه انها مهلکه هاو دره هایی که از غیب تاریک هستند را طی کرده اند ..کنه ذات خدا تاریک است .از نظر دسترسی و مبهم بودن، تاریک است .

💠وَ هِیَ تَجُوبُ مَهَاوِیَ سُدَفِ الْغُیُوبِ مُتَخَلِّصَةً إِلَیْهِ سُبْحَانَهُ ، فَرَجَعَتْ إِذْ جُبِهَتْ مُعْتَرِفَةً بِأَنَّهُ لَا یُنَالُ بِجَوْرِ الِاعْتِسَافِ کُنْهُ مَعْرِفَتِهِ وَ لَا تَخْطُرُ بِبَالِ أُولِی الرَّوِیَّاتِ خَاطِرَةٌ مِنْ تَقْدِیرِ جَلَالِ عِزَّتِه
این صحبت‌ها درباره انسانهای خالص است که تمام اخلاص خود را به کار بسته اند . باقلب و عقل خالص می خواهند به کنه ذات خدا دست یابند ولی شدنی نیست .انسان ممکن الوجود است و خدا واجب الوجود چطور انسانی که خدا امکان وجود به او می دهد به واجب الوجود مسلط شود ؟؟!
هر مسیری که  انسان بخواهد  به کنه ذات خدا دست یابد بیراهه است 
دانشمندان ،فلاسفه سر از عظمت خدا در نمی آورند .فکر در مورد عظمت خدا انسان را سر به راه می کند.

❇️اینکه حضرت بیان می کند خدا قادر است ،این یک گزاره یا خبر نیست بلکه باید وقتی این جمله را شنیدیم تاثیر آن را در زندگی بررسی کنیم .علم خدا انسان را  سر به راه می کند و مانع از گردن کشی او می شود .

❓پس با این مطالب راهی برای شناخت خدا نیست ؟بعضی در پاسخ گفته اند خیر هیچ  راهی نیست اینها معطله نام دارند که بیان می‌دارند هر شناختی به خدا  تعطیل است .
ولی حضرت برای اینکه کسی این فکر خام و غلط را نداشته باشد می فرماید :

💠الَّذِی ابْتَدَعَ الْخَلْقَ عَلَى غَیْرِ مِثَالٍ امْتَثَلَهُ وَ لَا مِقْدَارٍ احْتَذَى عَلَیْهِ مِنْ خَالِقٍ مَعْبُودٍ کَانَ قَبْلَهُ وَ أَرَانَا مِنْ مَلَکُوتِ قُدْرَتِهِ وَ عَجَائِبِ مَا نَطَقَتْ بِهِ آثَارُ حِکْمَتِهِ وَ اعْتِرَافِ الْحَاجَةِ مِنَ الْخَلْقِ إِلَى أَنْ یُقِیمَهَا بِمِسَاکِ قُوَّتِهِ مَا دَلَّنَا بِاضْطِرَارِ قِیَامِ الْحُجَّةِ لَهُ عَلَى مَعْرِفَتِهِ 
خدای متعال عالم راخلق کرد. خلق او ابداع و بدون کپی  و نمونه برداری بود .خدا سرمشقی از خدای قبلی نگرفت که عالم راخلق کند اصلا قبل از خلق ،خلقی نبود . و خلق کرد بدون آنکه از روش دیگران (احْتَذَى عَلَیْهِ )باشد 
و نشان داد به ما ملکوت قدرتش را .کنه ذات خدا شناخته شدنی نیست اما راه برای شناخت خدا باز است .

 قدرت خود را  نشان داد .عجایب خلقت را نشان داد ،همان عجایبی که با شما صحبت می کنند که خدا خیلی قدرت دارد .این عجایب ،هر کدام را که انسان نگاه می کند، با انسان صحبت می کنند .
آسمانها که بغیر عمد ترونها هستند .تصادم و تصادف نیستند ،مخلوق خدا هستند .
وقتی صحبت از ذات باشد دستمان کوتاه است ولی در آثار خدا دیدنی است .خدا به مخلوقات نشان داد که مخلوق محتاج هستند .این برهان امکان الوجود است .

در انفس و آفاق مظاهر خدا شناسی هست.انسان که محتاج است چه کسی در عالم احتیاج او را بر طرف می کند ؟درست است مقدار احتیاج متفاوت است ولی همه محتاجیم  یک کسی باید غنی باشد او خداست.


خدا راهنمایی کرد انسان را ،به او نشان داد .اموری را که حتما انسان به اضطرار و ناچاراست که به خالق بودن خدا اقرار کند‌.  خدا هست و خالق و مدبر هستی هم خداست. ،حتی کافر و مشرک هم نمی تواند بگوید خدا نیست .
به تعبیر قرآن : « ولَئِن سَئَلتَهم من خلقَ السمواتِ و الرضِ لیَقولُنَّ الله »
کسی نمی‌تواند نپذیرد.
فطرتها فریاد دارند که خدا هست.
خدا شناسی لاجرم و اضطرار است . این اضطرار بمعنای اجبار نیست. راهی برای انکار باقی نمانده، به هر جا بنگریم خدا را نشان میدهد.

مخلوقات آینه خدا هستند. اینه ی دنیا هر کس مقابل آن بایستد همان را نشان میدهد.اما مرأت بودن مخلوقات فقط یک نفر رانشان می دهند .
زمین اینه ی خدا نماست.  هر پدیده ای اینه خدا نماست و فقط خالق خود را نشان میدهد.

مثال مورچه که برخی بذرها را دو نیم و برخی را چهار قسمت می کند
 طی تحقیقات ثابت شده که برخی بذرها نصف شوند رشد نمی کنند ، اما برخی اگر دو نصف شوند در تاریکی ورطوبت زمین باز هم رشد می کند .چه کسی این را به مورچه یاد داده که چهر قسمت کند و مانع رشد او بذر باشد. مورچه با این زبان میگوید که خدا  به او آموزش داده  .  ‌

💠و ظَهَرَتِ فی الْبَدَائِعُ الَّتِی أَحْدَثَهَا آثَارُ صَنْعَتِهِ وَ أَعْلَامُ حِکْمَتِهِ فَصَارَ کُلُّ مَا خَلَقَ حُجَّةً لَهُ وَ دَلِیلًا عَلَیْهِ وَ إِنْ کَانَ خَلْقاً صَامِتاً فَحُجَّتُهُ بِالتَّدْبِیرِ نَاطِقَةٌ وَ دَلَالَتُهُ عَلَى الْمُبْدِعِ قَائِمَةٌ

خدا آثار صنعت و نشانه های حکمت خود رادر آن چیزهایی که آفریده  نشان داد،هر کدام از این مخلوقات حجتی بر وجود خدا هستند .هر کدام از این مخلوقات  نشانه و دلیل قطعی بر  وجود خدا هستند.
گرچه مخلوقات صامت هستند اما درون پر غوغایی دارند، سرو صدایی دارند که خالق ما خداست .و بر حکمت خدا حرکت می کنند و مطیع و بر تدبیر خدا گویا هستند .این ها دلالت بر وجود یک  مبدع دائمی دارند و بیان می دارند که خالق شما خداست استمرار شما هم با خداست .

🔅 در عالم هستی گستاخ تر از انسان نداریم .که از جهت قدرت ضعیف ترین موجود ولی از جهت ادعا خیلی ادعا دارد .آسمان با این عظمت در برابر خدا سر تسلیم فرود آورده ولی انسان نه  می گوید .

🔅شناخت خدا غیر ممکن نیست و همینطور واجب است ،خدا را به مخلوقات می توان شناخت .
مهمترین دلیلی که می توان بر وجود خدا اقامه کرد برهان نظم می باشد .

غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/ ۲۲  –  ۱۳ ذیحجه

💢 بخش چهارم خطبه ۹۱💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش4)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
50:10 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش چهارم

بَلَى [أُصِيبُ] أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ، مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ؛ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ، لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ، يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ، أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ؛ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ؛ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ، أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ؛ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ.

آرى، يكى را يافتم كه نيكو در مى يافت ولى امين نبود. زيرا دين را وسيله رسيدن به دنيا ساخته بود و با نعمت خدا بر بندگان خدا برترى مى فروخت. و مى خواست به حجّت علم، اولياى خدا را مغلوب سازد.
يا كسى است كه پيرو حاملان علم است، ولى در شناخت رمز و راز علم بصيرتش نيست، در اولين شبهه كه بر او عارض مى شود، شك و ترديد در دلش شراره مى افروزد. نه اين و نه آن.
يا كسى است كه سخت خواستار لذت است و در شهوات، عنان گسيخته و شيفته جمع مال و اندوختن آن. اينان، هيچيك، پاسدار دين نباشند. بيش از هر چيز به ستوران چرنده مى مانند. بدين گونه است كه علم با مرگ حاملانش مى ميرد.

 خطبة الاشباح 

در قسمت قبل فرمود: 
حقیقت و انتهای کنه خدا شناختنی نیست ، برای شناخت باید به صفاتی که در زبان قرآن و اهل بیت آمده اکتفا کرد. 
وخدا را از آثار صنع شناخت. از طریق 
« ظهرَ فی البدائعِ آلتی اَحدثَها آثار صنعتِه»

♦️واشهدُ اَنَّ مَن شَبهَکَ بتبایُنِ اعضاءِ خلقِک 
شهادت می دهم اگر کسی خدا را به مخلوقات تشبیه کند. مخلوقی که اعضای او از هم جداست[تباین] 
دست ،پا ، گوش ، قلب ، هرکدام ویژگی ، جایگاه خاص و کار کردی دارد .
از صفت مخلوق است که اعضای مختلف دارد.

فرمود شناخت اجمالی خدا هم حساب و کتاب دارد .  اگر شناخت کلی خدا مقدور  نیست، بمعنای تعطیلی نیست. در وادی مشبهه گرفتار نشوید 
خدا را با خود تشبیه نکنید چون انسان علم دارد ، خدا هم عالم است پس شبیه به همند. 
هرگز اینگونه تصور نکنید.

♦️و تَلاحُمِ حِقاقِ مَفاصلِهِم المُحتَجِبَةِ لتدبیرِ حکمتِک 
اگر خدا را تشبیه کند به کسی که اعضای مختلف او  در نقاط اتصال مفصل[حِقاق] بهم چسبیده و متصل شده اند[تلاحم] 
ومفاصل بهم پیوسته رها نیستند در پوششی بنام پوست و گوشت در میان حجابی پوشیده شدند.  و آنهم از تدبیر حکمت خداوند است.

انسان اینگونه اجزا و بخش به بخش عضو دارد خدا را اینگونه تصور و تشبیه نکنید ، که اگر تشبیه شود وخدا جزء داشته باشد محتاج است . هرکلی به اجزا احتیاج دارد. و محتاج به اجزای خود هست محتاج به گوش ،دست، چشم خدا نیست.باید خدا غنی بالذات باشد.

وچه تدبیری هست که خدا انسان را اینگونه خلق کرده؟! 
انسان یک پارچه و یک تکه نیست، بنابر تدبیر خود ، هر جا که نیاز به تحرک بود مفصل قرار داد که در زیر لایه ای از گوشت همیشه مرطوب و نرم باشد باید حرکت کند و بیرون از گوشت مفصل مانند چوب خشک شده قادر به حرکت نیست.

نگاه کردن بر خلقت خود ، دلیل بر وجود خداست. گوشت و پوست نرم قابل تحرک، میتواند یکی از دلایل خدا شناسی باشد. 

♦️لم یَعقِد غیبَ ضمیرهِ علیٰ معرفتِک 
اعتقاد پیدا نکرده است از درون خود به معرفت خدا . کسی که برای خدا چنین تصوری داشته باشد.

♦️و لم یُباشِر قلبهُ الیقینَ بانهُ لا نِدَّ لک 
وقلب او همراه نشده با یقینی که به او بفهماند خدا نظیر و مانندی ندارد.[لا نِدّ]
برای خدا اجزا تصور شود ، تشبیه شود ، لازمه ی آن چند خدایی ست ، دیگر تک خدایی در کار نیست. 

♦️و کاَنَّهُ لم یَسمَع تَبَرُّ التابعینَ منَ المتبوعینَ اذ یقولون: تَالّلهِ اِن کنّا لفی ضلالٕ مبین 
اذ نُسَویکم بربِ العالَمین
کسی اینگونه سخن بگوید  گویا نشنیده است برائت جستن گمراهان[تبرَّ التابع] از رهبران خود. که در قرآن ذکر آن آمده.

روز قیامت در محکمه عدل الهی گمراهانی که به تثلیث خدا قائل بودند  اقرار به گمراهی خود دارند ، چون روسا برای آنان خدا را با مخلوق مساوی کرده و گمراهان هم پذیرفته بودند.
«اذ نُسویکم بربِ العالمین  شعرا  – ۹۸»

♦️کذَبَ العادلونَ بک
دروغ گفته آند کسانی که برای خدا شبیه و نظیر قائل شدند .
(عادل ، عِدل ، معادل ، شبیه واز کلمه عَدل و عدالت  نیست)
احدی بخدا شباهت ندارد.او واجب الوجود است ذات او علم است. هرگز ارتباط و شباهت بین واجب و ممکن الوجود برقرار نیست.

♦️اذ شَبَهوکَ باَصنامِهِم
اقسام مشبهه : 
– گروهی که خدا را به صنم های خود تشبیه میکنند. خدا را مساوی با بتها یشان میدانند.

♦️و نَحَلُوکَ حلیَةً المخلوقین باَوهامِهِم
– گروهی که زینت مخلوق  را با وهم و تخیل خود بر خدا  پوشاندند [نحلو] نسبت دادند.

با وهم و فکر خود گفتند ،اگر انسان جوان باشد قدرت بیشتری دارد ، پس خدا جوان است.
انسان چشم درشت داشته باشد زینت است ، پس خدا چشم درشت است.
موی مجعد یک حُسن است ،پس خدا موی مجعد دارد.
این صفات برای انسان حسن و زینت است. اما خدا از این صفات مبراست .


♦️و جزاؤکَ تَجزِئَةَ المُجَسَّمات بخواطِرِهم 
– گروه سوم مشبهه ، خدا را جزء جزء کردند مانند جسمانیات ، صاحب دست، گوش ، چشم ، با اوهام و پندار غلط خود  خدا را جسمانی تصور کردند. وگرنه عقل سلیم برای خدا اجزا را نمی پذیرد.

♦️وقدَروکَ علیَ الخِلقَةِ المختَلفةِ القُویٰ بقَرائِحِ عقولِهِم 
– گروهی که تشبیه کردند، خدا را با مخلوقاتی که صاحب  قوای مختلف هستند.  .بینایی ، شنوایی ، 
خدا با این ابزار می بیند. گوش دارد پس می شنود. بلکه آنها هم با قریحه عقل خود ادعا کرده و خدا را شناختند.

انسان به این ابزار نیازمند است اما خدا همه وجود او سمع و همه ذات او علم است نیاز به ابزار ندارد. و جزء هم ندارد. 

♦️واشهدُ اَنَّ مَن ساواکَ بشئٕ مِن خلقِک فقد عدَلَ بک 
شهادت میدهم اگر خدا را با یکی از مخلوقات مساوی شمارند[ساواک]قطعا برای خدا شریک قائل شدند.[عِدل]

♦️والعدلُ بک کافرٌ بما تَنَزَلَّت به محکماتٌ ایاتِک
کسی برای خدا عامدا و عالماً همتایی قائل شود کافر است. کفر او بخاطر آیات محکمی که در قرآن ذکر کرده .

♦️و نطقَت عنهُ شواهِدُ حُجَجِ بیّناتِک 
 دلایل روشن قطعی و عقلی هم کافر میداند.
وقتی همه ی ادله بر توحید است کدام عقل می پذیرد خدا همتا داشته باشد.
هم عقل و هم شرع برای خدا شریک قائل نیست.

♦️وانَّک انتَ اللهُ الذی لم تَتَناهَ فی العقولِ فتکونَ فی مَهَبّٕ فکرِها مُکَیَّفاً 
(مخاطب کلام حضرت ، خدا ست)
خدایا تو همان کسی هستی که عقلها بر تو احاطه نمی یابد.[لم تتناه]
اگر انسان بر تو احاطه پیدا کند برای تو کیفیت  ، حالات و شرایط مختلف قرار می دهد. این حالات برای تو نیست تا تو در محل وزش [مهب]فکر ها واقع شوی و صاحب کیفیت گردی.
در حالیکه خدا کیفیت ندارد. ساعاتی خوش و  خندان ، ساعاتی افسرده و غصه ناک ، صاحب کیفیات نیست که فکرها بورد و برای تو کیفیت متصور بشود.

♦️ولا فی رَوِیّاتٕ خواطرِها فتکونَ محدوداً مُصَرَّفا 
خدایا تو کسی هستی که خواطر ، فکر و اندیشه ها بر تو احاطه پیدا نمی کند که اگر پیدا کند تو محدود میشوی.


کیفیت خلق اشیا 
نمونه های بارز  ظهور و بروز خدا هستند.

♦️قدَّرَ ما خلقَ فاَحکمَ تقدیرَه 
خدا تقدیر کرد آنچه را که خلق کرد.
 فرق قضا و قدر
قضا : بمعنای خواستن ، آنچه راکه اراده کرده.  مسجل و حتمی شده برای خلق مخلوق. 
قدَر : بمعنای اندازه ، مخلوق خلق شده ،چقدر عمر کند، کجا زندگی کند، از چه پدر و مادری متولد شود، و کی بمیرد تقدیرات و اندازه ی او را همراه با خلق معین کرده.[احکم تقدیره]

♦️و دبَّرهُ فاَلطَفَ تدبیرَه 
مرحله بعد از خلق تدبیر می کند. چگونه تقدیر راه بیندازد.
خدا تدبیر میکند به هم رسیدن یک خانواده را و فرزندی که قرار است در آن خانه متولد شود.

♦️و وَجَّهَهُ لِوجهَتِةٕ  
خدا او را حرکت میدهد به سمت و سویی [وجهه] که خود اراده کرده بود.
هیچ موجودی در عالم نیست که تقدیری داشته باشد و نشود. باید برود و به همان مسیر و سرانجامی که اراده کرده برسد.[مرگ]
خدا قضا دارد و قدَر، تقدیر دارد و تدبیر.

♦️ فلم یتَعَدَّ حدودَ منزلتِهِ و لم یَقصُر دونَ الانتهاءِ الیٰ غایتِه 
هیچکس از حد و جایگاه خود نتواند تعدی کند.
و هیچکس نمی‌تواند کوتاهی کند.[لم یقصُر]

✅  معنای جبر و اختیار :
جبر در مورد قوانین است که هیچکس نمی‌تواند از قوانین سرپیچی کند . اما آنچه مربوط به عمل و شریعت است جبر نیست.
در تکوین سراسر جبر است. کسی با اختیار خود بدنیا نیامده ، کسی نمی‌تواند نمیرد.

جبر در اصل خلقت است. خلق کرد از فلان خانواده باید  بدنیا آید. فلان مقدار عمر تقدیر کرد. همه جبر است. 
اما در کیفیت هیچ جبری نیست. بین حیات تا ممات جبر نیست.هر مکلفی هر عملی کند اختیار مطلق است. در شریعت مختار است عمل کند یا نکند. تا  زمان مرگ که مقدر شد بر آن هم اختیاری ندارد نخواهد به اجبار میبرند.

♦️ولم یَستعصِب اذ اُمرَ بالمُضئ علیٰ ارادتِه 
سخت و دشوار نشودبر خدا [لم یستعصب] ، هنگامیکه امر کرد ,کن فیکون , کسی نمی‌تواند سرپیچی کند. حرکت ادامه دارد بر مسیری که مخلوقات را قرار داده.
اگر خدا اراده کرد مخلوقی را در مسیری ببرد کسی نمی‌تواند مقابل اراده خدا را بگیرد.
(اصل خلق جبر است)

♦️و کیف و اِنما صَدَرَتِ الامورُ عن مشیَّتِه 
چگونه ممکن است کسی سرپیچی کند از خدا ، در حالیکه همه امور به مشیت او صادر شده.

✅ جبر و اختیار: 
مشیت خدا بر قوانین کلی هست.که در جهان صادر میشود.
خورشید و قمر باید در مدار خود با گردش خاص بچرخند.
آب دریا در مواجهه با جزر و مد باید به گونه ی خاص باشد.
درختان در زمستان بخواب و در بهار بیدار شوند. طبیعت خود تصمیم نمی گیرد. طبیعت خود مخلوق است. مشیت خدا قوانین طبیعی را  در عالم وضع کرده .

یکی از قوانین وضع شده ی خدا اینست که : 
انسان باید اختیار داشته باشد. انسان نمی‌تواند مجبور باشد. چون خدا میخواهد که مختار باشد و در قبال اختیار هر عمل انجام شده را باید حساب پس بدهد.
اصل اختیار هم جبر است و اینکه از اختیار چطور استفاده کنیم بخود افراد بستگی دارد.


♦️المُنشئُ اصنافَ الاشباءِ 
خدا ایجاد کرد و اشیا را گروه گروه و اصناف قرار داد. گروه نباتات،  گروه هجر ، گروه شجر ،و هر گروه هم صنفی دارد درختان گرمسیری ، سرد سیری ، بلوط ، میوه ، هر کدام انواعی دارد.

♦️بلا رَوِیَّه فکرٕ ألَ الیها 
همه ی اصناف و اشیا را در گروههای مختلف خلق کرد.
۱-  بدون فکر و تأمل ، بدون رفت و برگشت فکر [آلَ الیها] 
حرکت بین فکر و تعمق و نادانی. اندیشه انسان چگونه باشد بهتر است.
اما برای خدا اراده است و اراده عین ذات اوست ذات او علم است. اراده کند علم می جوشد. انسان با فکر و تأمل عمل میکند گاها اشتباه هم میشود.

♦️ولا قَریحةِ غریزةٕ اَضمَرَ علیها 
خدا همه اشیا رادر گروه مختلف خلق کرد.
۲- بدون غریزه ای که در درون پنهان باشد
.
غریزه : قدرت همگانی که برای حفظ بقا حیات در همه هست. کبوتران برای حفظ سرما و گرما لانه سازی دارند.
انسان برای حفظ جان در هنگام خطر چشمی، ناخودآگاه چشم بسته میشود. یا در خطر جدی فرار میکند.عقل به تمام اعضا دستور همکاری و پمپاژ قلب و تنفس شدید صادر میکند باغریزه جان حفظ شود.
اما خدا غریزه ندارد ، که از روی ترس برای حفظ بقا خود عالم را خلق کند.

♦️ولا تجرِبةٕ اَفادَها مِن حوادثِ الدهور 
۳- خلق عالم از روی تجربه نبود.
تجربه یعنی ندانستن که گذر زمان آموخته می کند. شکست و تجربه،  انسانرا دوباره به پیروزی میرساند. تجربه جدید رشد امکانات دنیوی دارد . اما برای خدا معنا ندارد.
ازل و ابد خدا فرقی ندارد علم ازل همان علم ابد است.

♦️ولا شریکٕ اَعانَه علیٰ ابتداعٕ عجائِب الاُمور
۴-  شریکی هم نداشته که برای خلق اعجاب انگیز  او را یاری کند.
انسان با فکر ، غریزه ، تجربه ، معاونت ، عملی را انجام میدهد.


♦️فتَمَّ خلقَُه باَمرِه و اَذعَنَ لطاعَتِه و اَجابَ الیٰ دعوتِه
کامل شد مخلوقات به اراده و امر او..
همه ی عالم  به اطاعت او گردن نهادند [اذعن]
اقرار به اطاعت و دعوت را اجابت کردند.

♦️لم یَعتَرِض دونَه ریثُ المُبطِئ
هیچ مخلوقی در برابر خدا عرض اهمال کاری [ریث] عرض سستی ، خستگی و کندی [مبطی]نکرد.

♦️ولا اَناةُ المُتَلَکئِ 
بگونه ای خلق کرد که درنگ ، تامل ، تاخیری در آن نبود.با یک امر خلق کرد و بدون کم و کاستی همه اطاعت کردند.

در نظام تکوین اینگونه است که هیچکس نمی‌تواند « نه»  بگوید.
در نظام تشریع چون نظام اختیار است یک انسان در مقابل خدا میتواند «نه» بگوید.

«ثم استَویٰ الی السماءِ وهی دُخانٌ فقال لها و للاَرضِ ائتِیا طوعاً اَو کرهاً قالتا اَتینا طائِعین   فصلت –  ۱۱»
خدا به خلق آسمان پرداخت در حالیکه دود بود . بعد از خلق به زمین و آسمان امر کرد آنچه بر شما امر شده انجام وظیفه کنید .
گفتند « اَتَینا طائِعین » نه فقط زمین و آسمان بلکه تمام مخلوقات گوش بفرمان خدایند.

♦️فاَقامَ منَ الاَشیاءِ اَوَدَها و نهَجَ حدودَها
 خدا عالم را خلق کرد بدون کجی [اوَد] و حد و مرز هر شی یی را مشخص کرد.

♦️و لَاٰمَ بقدرتِه بینَ متضادِها 
با قدرت خود بین دو  متضاد را پیوند داد[لآم]
بین آب و آتش ،  بین باد و خاک ، سرماو گرما،
بقا نظام در کنار هم بودن همین تضادهاست.

♦️و وصَلََ اسبابَ قرایِنِها  و فرقَها اجناساً
 اجزای قرین و همگون را بهم وصل کرد.
آنهایی که در یک مرحله بالاتر جنس بودند از هم جدا کرد.
اشیا در عین حال که اتصال داشتند متفاوت کرد. جنس و فصل انسان و حیوان را از هم متمایز کرد.
جنس انسان و حیوان را با هم جمع کرد و با قوه ی ناطقه [عقل و روح] انسان را از حیوان جدا کرد.

♦️مُتَخلِفاتِ فی الحدودِ والاَقدارِ والغَرائِزِ و الهَیَأت  
اشیای عالم را در اندازه های مختلف از هم جدا کرد. کوهها با وزنهای مختلف ،
طبع‌های مختلف [غرایز]،
اشکال مختلف [هیآت]
اختلاف هرکدام هم علتی دارد.

♦️بَدایا خلایقَ اَحکَم صنعَها و فطرَها علیٰ ما اَرادَ وابتَدَعَها 
خدایا  تو موجودات را بدون نمونه خلق کردی .
صنع تو محکم و بدون تجربه نقص و کاستی هم نداشت. در بهترین ساخت خلق کردی[فطَر]و بنا بر آنچه اراده کردی خلق تو  ابداع و اختراعی بود. 

اللهم اکرمنا بنور الایمان

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/۲۳  – ۱۴ ذی الحجه

💢 بخش پنجم خطبه ۹۱ 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش5)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
47:58 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش پنجم

اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمى ماند. خواه آشكار و مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديده ها. تا حجتها و نشانه هاى روشن دين خدا از ميان نرود اينان آيا چند تن هستند، يا در كجايند به خدا سوگند، كه شمارشان بس اندك است، ولى قدر و منزلتشان بسيار است. خداوند به اينان حجتها و نشانه هاى روشن خود را حفظ كند، تا آن را به همانندان خود به وديعت سپارند و اين بذر در دلهاى ايشان بكارند. علم و حقيقت و بصيرت به آنان روى آور شده و روح يقين را يافته اند و آنچه ناز پروردگان، دشوار پنداشته اند، بر خود آسان ساخته اند. و بر آنچه نادانان از آن مى ترسند انس گرفته اند. به تن همدم دنيايند ولى جانشان به جهان بالا پيوسته است. جانشينان خداوند در روى زمين هستند و داعيان دين اويند. آه، آه. چه آرزومند ديدارشان هستم. اى كميل، اگر خواهى بازگرد.

 خطبة الاشباح خلقت اسمان

🔸وَ نَظَمَ بِلَا تَعلِیقٍ رَهَوَاتِ فُرَجِهَا وَ لَاحَمَ صُدوُعَ انفِرَاجِهَا 
فضای باز ، پستی و بلندی و فاصله های وسیع آسمان ها را بدون این که بر چیزی تکیه کند، نظام بخشید و شکاف های آن را به هم آورد. 

در آسمان ها چه خبر است؟
 برای خداشناسی به آسمان نگاه کنید، نگاه به آسمان، نگاه به عظمت خدای متعال است. خدا فراز و فرود ، وسعت آسمان را نظم بخشید و قدرتی را خلق کرد، تا ستونی باشد و آسمان ها را نگه دارد. البته این فراز و فرود و وسعت دیدنی نیست. خدای متعال شکاف ها و گسستگی ها را به هم الصاق نمود و پیوند داد.

 هر کره و هر کهکشان را از هم جدا نمود و در عین حال که از هم جدا هستند، مجموعه ها را به هم پیوند داد. 

🔸وَ وَشَّجَ بَینَهَا وَ بَینَ أَزوَاجِهَا 
و هر یک را با آنچه که تناسب داشت و جفت بود، پیوند داد..
خدای متعال با ایجاد شبکه بین هر کدام از قطعات  مثل و مانند هم، ارتباط برقرار نمود. شبکه ی در هم تنیده ای در آسمان ، شبکه ای که در حول خورشید شکل گرفته است. در عین حال که از هم جدا هستند، ولی با هم و در یک مجموعه هستند. فعل و انفعالات و انفجارات و طوفان های خورشیدی بر اجسام دیگر تأثیر می گذارند. اما خدای متعال سپری به دور زمین قرار داده است تا بر زمینیان آسیبی نرسد. 

🔸وَ ذَلَّلَ لِلهَابِطِینَ بِأَمرِهِ وَ الصَّاعِدِینَ بِأَعمَالِ خَلقِهِ حُزوُنَةَ مِعرَاجِهَا 
و دشواری فرود آمدن و برخاستن را بر فرشتگانی که فرمان او را به خلق رسانند یا اعمال بندگان را بالا برند، آسان کرد.

خدای متعال برای ملائکه ای که قرار است از آسمان هبوط کنند تا امر و دستور خدا را امتثال نمایند، این مسیر را آسان نمود. همچنین برای آن دسته از ملائکه ای که روی زمین هستند و می خواهند به بالا صعود نمایند، دشواری راه را برطرف ساخت. این ملائکه با این که راه طولانی و سختی دارند، در چشم بر هم زدنی می روند و می آیند. 

🔸وَ نَادَاهَا بَعدَ أِذ هِیَ دُخَانٌ 
در حالی که آسمان به صورت دود و بخار بود، به آن فرمان داد. 
حضرت در خطبه ی اول در بیان کیفیت خلق آسمان، به خوبی به این موضوع پرداخته اند. 

🔸فَالتَحَمَت عُرَی أَشرَاجِهَا 
پس رابطه های آن را برقرار ساخت.
خدای متعال به آسمان دستور داد که این خلل ها و شکاف ها که بین آسمان هست، باید از بین برود.

🔸وَ فَتَق بَعدَ الأِرتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبوَابِهَا  
سپس آن ها را از هم جدا کرد و بین آنها فاصله انداخت.
این جمله اشاره به تشکیل آسمان های مختلف دارد. خدای متعال دستور داد که از هم جدا شده و طبقه طبقه شوند.

🔸وَ أَقَامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُبِ الثَّوَاقِبِ عَلَی نِقَابِهَا 
و بر هر راهی و شکافی از آسمان، نگهبانی از شهاب های روشن گماشت. 
خدای متعال بعد از خلقت آسمان، نگهبانی هایی بر پا کرد که سلاحشان شهاب نورانی بود. این فراز اشاره به چند آیه از قرآن کریم دارد. 

در آسمان خبرهایی است که مربوط به آینده است. شیاطین کفر دنبال کسب خبر و اطلاع از آینده و  رساندن خبرها به سلاطین جور هستند. خدای متعال وقتی راه را برای ملائکه آسان نمود، برای ممنوعیت رفت و آمد شیاطین  نگهبان هایی از شهاب ثاقب قرار داد. 
« وحَفظناها مِن کلِّ شیطانٕ رجیم الا مَن استَرقَ السَمعَ فاَتبَعَهُ شهابٌ مبین  حجر – ۱۸» 
از دستبرد شیاطین حفظ نمودیم ، هر شیطانی برای رقت سمع به آسمان نزدیک شد با شهاب شعله ای آنان را تعقیب کرد.
« الا مَن خَطِفَ الخَطفَةَ فاتبَعَهُ شهابٌ ثاقب صافات  – ۱۰»

 در مورد واژه شهاب ثاقب اختلاف نظر هست. 
یک نظر، شهاب ثاقب را تیری از تیرهای غیبی می داند.
 گروهی دیگر شهاب ثاقب را کنایه از عالم نورانیت و ملکوت می دانند که شیاطین در نور و روشنایی آن کور و نابینا می شوند. 

🔸وَ أَمسَکَهَا مِن أَن تَموُرَ فِی خَرقِ الهَوَاءِ بِأَیدِهِ 
و با قدرت خود آنها را از حرکتهای ناموزون در فضا نگه داشت. 
خدای متعال با دست قدرت خود آسمان ها را از حرکت های شدیدی که در عالم وجود هست، حفظ کرد. آن سوی جوّ زمین موج های سهمگینی وجود دارد. با این حال همه ی کرات و اجرام آسمانی بدون لحظه ای توقف در مدار خود و با کمال دقت در حال حرکت هستند. خدا با قدرت خود این آرامش و سکون را به آن ها داد تا در آن امواج سهمگین و ارتعاشات، خود را حفظ کنند. 

🔸وَ أَمَرَهَا أَن تَقِفَ مُستَسلِمَةً لِأَمرِهِ 
و دستور داد تا برابر فرمان تسلیم باشند. 
خدای متعال اراده نمود تا آسمان ها بایستند و تسلیم اراده ی او گردند. هر چه را خدا می گوید، اطاعت کنند و آسمان ها هم پذیرفتند.
 حرکات خورشید، زمین و ستارگان، تغییر روز و ماه و سال و فصول همه به امر خدای متعال است.

 

🔸وَ جَعَلَ شَمسَهَا آیَةً مُبصِرَةً لِنَهَارِهَا
و آفتاب را نشانه ی روشنی بخش روز قرار داد

🔸وَ قَمَرَهَا آیَه مَمحُوَّةً مِن لَیلِهَا 
و ماه را با نوری کمرنگ برای تاریکی شب ها قرار داد. 
خدا برای شب تاریکی محض را انتخاب ننمود. چون ظلمت محض، باعث ترس در بندگان می شود، لذا ماه را نشانه و آیتی قرار داد،  برای این که فضای روی زمین مقداری روشن باشد. چون شب برای استراحت و آرامش است.

🔸وَ أَجرَاهُمَا فِی مَنَاقِلِ مَجرَاهُمَا 
و آن دو را در مسیر حرکت خویش به حرکت در آورد. 
خدای متعال خورشید و ماه را در مسیر خودشان قرار داد و به آنها امر کرد که چقدر باید بروند و چگونه باید حرکت کنند. میزان و چگونگی حرکت اینها مشخص شده و به آنها امر گردیده است.
« و الشمسُ تَجری لمُستقرٕ بها ذالک تقدیرُ العزیز العلیم و القمرَ قدَّرناهُ منازلَ حتیٰ عادَ کَالعُرجونِ القدیم  یس –  ۲۹» 
 
🔸وَ قَدَّرَ سَیرَهُمَا فِی مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا 
و حرکت آن دو را دقیق اندازه گیری کرد، تا در درجات تعیین شده حرکت کنند. 

🔸لِیُمَیِّزَ بَینَ اللَّیلِ وَ النَّهَارِ بِهِمَا 
هدف این بود که بین شب و روز تفاوت باشد و شما شب و روز را بشناسید. 

🔸وَ لِیُعلَمَ عَدَدُ السِّنِینَ وَ الحِسَابُ بِمَقَادِیرِهِمَا 
و با رفت و آمد آنها شماره ی سال ها و اندازه گیری زمان ممکن باشد.

🔸ثُمَّ عَلَّقَ فِی جَوِّهَا فَلَکِهَا 
پس در فضای هر آسمان فلک آن را آفرید. 
خدای متعال وقتی آسمان را خلق نمود، فلک را هم خلق کرد. فلک یک خط فرضی است که هر کدام از این سیارات روی این خط حرکت می کنند. خدای متعال این خط را رسم نمود و مسیر حرکت اجرام آسمانی را بر روی آن مشخص کرده است. 

🔸وَ نَاطَ بِهَا زِینَتَهَا مَن خَفِیَّاتِ دَرَارِیِّهَا وَ مَصَابِیحِ کَوَاکِبِهَا 
واسمان را با زینتی از گوهرهای تابنده و ستارگان درخشنده آراست. 
خدا ستاره های پر نور و کم نور را آفرید. البته ستاره های کوچک و کم نور از دید ما این گونه هستند، زیرا بسیار از ما دور می باشند. 

🔸وَ رَمَی مُستَرِقِی السَّمعِ بِثَوَاقِبِ شُهُبِهَا 
و آنان را که خواستند اسرار آسمان ها را دزدانه سرقت کنند، با شهاب های سوزان تیرباران کرد. 

در آسمان ها خبرهایی است و عده ای می خواهند استراق سمع کنند و حرف های غیبی را بفهمند. خدا انها را با شهاب ثاقب تیرباران کرد. 

🔸وَ أَجرَاهَا عَلَی أَذلَالِ تَسخِیرِهَا مِن ثَبَاتِ ثَابِتِهَا وَ مَسِیرِ سَائِرِهَا 
و تمامی ستارگان از ثابت ، استوار ، گردنده و بی قرار را تسلیم امر خود نمود. 
خدای متعال حرکت داد آسمان ها را بر راه همواری که همه ی انها مسخّر خدای متعال هستند. خدا آسمان ها را خلق کرد. آسمان در پنجه ی تسخیر خداوند متعال است. همه ی این ستاره ها و آسمان ها و اجرام آسمانی همه در تحت تصرّف خداست.

 در این آسمان انواع و اقسام سیّاره و ستاره ها که بعضی ثابت هستند و حرکت نمی کنند. (البته در مقایسه با زمین ثابت به نظر می رسند و به قدری حرکت شان کم است که ما احساس نمی کنیم.) دسته ای هم در مسیرند و مدام در حال حرکتند. (حرکت وضعی و حرکت انتقالی)

 

🔶و هبُوطها و صُعودها 
ستاره های فرود اینده و بالا رونده ،
خورشید آخر زمستان شروع به صعود می کند. تا ابتدای تابستان به اوج می‌رسد در بالاترین قسمت، مستقیم بر زمین می تابد لذا گرما زیاد است.
بعد از گذر تابستان ، شروع به هبوط و حد نهایت هبوط خورشید میشود تا زمستان.

هرکدام از ستارگان در موارد خاص حرکت رو به بالا و پایین دارند ولی مدار خود را تغییر نمی دهند. اوج ، فراز و فرود آنان تغییر می کند.
همه حرکت‌ها برای انسان و حفظ نظام طبیعت  و دیگر موجودات که شاید در کرات دیگر هم باشند و ما خبر نداریم ،  قرار داده شده . و همه ی حرکات به دست خود و طبیعت نیست خدا بر آنها این قوانین را جاری کرده.

🔶و نُحوسِها و سُعُودها
ستارگانی که نحوست و سعود دارند تسخیر آنها در اختیار خدای متعال است.

مخالفت انبیا بر سر اعمال ، اخلاق و بعضی اعتقادات است. یکی از باورها و عقیده ای که منحط بود نحس بودن ستاره هاست که قائلند در زندگی بشر تاثیر می گذارد.
هر کس در آسمان ستاره خوشبختی و بدبختی دارد. بحث مفصلی در باب ستارگان در خطبه ۷۹ آمده.

سوال⁉️
آیا به ظاهر این کلام اکتفا کنیم که ستاره ها نحس و سعد دارند؟!
میتواند در زندگی فرد اثر گذارد و او را بدبخت کند؟! 

پاسخ :  اولا نحس بودن منحصر به آسمان نیست به زمین هم مربوط است.
فلان روز مبارک و فلان روز نحس به چه معناست؟!

نکته ۱ : 
اگر روزی نحس گفته میشود بخاطر اتفاق بدی که در آن روز افتاده .
« آنا آرسلنا علیهم ریحا صرصراً فی یومِ نحسٕ مستمِر »  نحس بودن روز، از جهت عذاب قوم عاد است. اما برای گروه مومنین مبارک و شادمانی ست.
مبارک بودن روز «انا انزلناهُ فی لیلةٕ مبارکه» مبارک بودن شب از جهت نزول قرآن است.
روز غدیر از جهت ولایت علی بن ابیطالب مبارک است.

✅ اتفاق مهم است نه تاریخ و روز ، آن اتفاق است که به تاریخ جایگاه و ارزش می دهد.

اگر منظور از روز و ستاره این باشد که مستقلاً تاثیر دارند شرک است .
بقول علامه طباطبایی : 
بهیچ وجه امکان اقامه ی دلیل عقلی بر نحس و سعد بود روزگار وجود ندارد.
هیچ دلیلی وجود ندارد روز و ستاره ای خوب ، وستاره ای  بد باشد هر ستاره مخلوق خداست . و آنها از خود اختیار ندارند.
مانند اشخاص نیستند که بر اثر اطاعت و عدم اطاعت متفاوت باشند.

اگر قائل به ستاره ی نحس باشیم پس خدا شی شری را خلق کرده ، از خدایی که همه خیر است ظلم و شر صادر نمی‌شود.
نحس ذاتی وجود ندارد و نحسی بخاطر نزول عذاب بر دشمن است.

نکته ۲ : 
نحس و سعد بودن ستارگان ،روایت امام صادق علیه السلام به مفضّل بن عمر فرمود:
ستارگان بر مزاج انسان تاثیر می گذارند.

ستاره موجب خوشبختی و بدبختی نمیشود ، تاثیرات طبیعی دارد که بر مزاج اثر دارد.
مانند غذایی در اول ماه تاثیری دارد که در وسط ماه همان تاثیر را ندارد. گفته شود ستاره ی بخت ما شوم بود غلط است.

همانگونه که تاثیر ماه بر دریا ، جزر و مد اتفاق می افتاد آب دریا با حجم و وزن سنگین تاثیر گرفته بالا و پایین می رود.
اگر نحس و سعد بودن ستاره به این معنا باشد درست است. ستارگان بر انسان و انسان بر ستارگان تاثیر می گذارند.

همانطور که جزر و مد بر دریا تاثیر دارد.بر انسان هم تاثیر می گذارد.باید خود را با عالم و طبیعت منطبق کنیم.
همان دستورات طبی ، در باب عقد و نکاح ، و انعقاد نطفه ، قمر در عقرب در کارهای مهم و عقد کراهت دارد چون تاثیر دارد.
تاثیر طبیعی دارد نه تاثیرات تکوینی.

ستاره ،مستقل بتواند حال را خوب یا بد ، عقد و ازدواج را خوب و بد کند اعتقاد به این نوع شرک است. تاثیر خدا را نادیده گرفتن است.
خداست که به ستاره قدرت داده در برخورد با ستاره دیگر، قمر در عقرب قرار بگیرد ، یک اتفاقاتی هم دارد.
اگر در شرایط خاصی عقب وجلو انداختن عقد میسر نیست با دادن صدقه، دفع ضرر میکند.
محدودیت و محصوریت هم نیست. میشود با صدقه ، حرکت به جلو داده شود.

آسمان برنامه ی دقیق و مشخص دارد ، خود را با قوانین مطابقت دهید.
چون مقابل قوانین یارای ایستادن نیست پس خود را تطبیق دهید تا در امان بمانید.
نحسی ستاره این نیست که ستاره نحس است بلکه قانون طبیعت است که خدا بر آن جاری کرده و اثر خودرا می گذارد.

اللهم اخرجنا من ظلمات الوهم 

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/۲۵  –  ۱۶ ذی الحجه

💢 بخش ششم خطبه ۹۱💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش6)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
50:30 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش ششم

اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمى ماند. خواه آشكار و مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديده ها. تا حجتها و نشانه هاى روشن دين خدا از ميان نرود اينان آيا چند تن هستند، يا در كجايند به خدا سوگند، كه شمارشان بس اندك است، ولى قدر و منزلتشان بسيار است. خداوند به اينان حجتها و نشانه هاى روشن خود را حفظ كند، تا آن را به همانندان خود به وديعت سپارند و اين بذر در دلهاى ايشان بكارند. علم و حقيقت و بصيرت به آنان روى آور شده و روح يقين را يافته اند و آنچه ناز پروردگان، دشوار پنداشته اند، بر خود آسان ساخته اند. و بر آنچه نادانان از آن مى ترسند انس گرفته اند. به تن همدم دنيايند ولى جانشان به جهان بالا پيوسته است. جانشينان خداوند در روى زمين هستند و داعيان دين اويند. آه، آه. چه آرزومند ديدارشان هستم. اى كميل، اگر خواهى بازگرد.

    خلقت انسان

💠ثم جمعَ مِن حَزنِ الارض و سهلِها و عذبِها و سَبَخِها 
بعد از خلقت آسمان و زمین مدتی که گذشت ، خداوند از گوشه گوشهٔ زمین خاک نرم و خشن سنگلاخی [ حزن] خاک شیرین و شوره زار [ سبَخ]را جمع کرد.

💠تُربةً سَنَّها بالماء حتیٰ خلَصَت 
بر خاکها آب ریخت تا اینکه خالص شود.
خاک سفت کلوخ است باید در آب نم بکشد تا خاک مختلف با هم یکی شود و خالص شود.

نکته:
« سنها الماء،  الف و لام عهد ذکری .
یعنی همان آبی که ماده اولیه خلقت بود در وجود آدم هم استفاده شد. »

« ثم جمعَ» جمع چهار خاک مختلف: 
خاکهای مختلف طبایع و استعداد  مختلف دارد.
انسان منطقه دریایی ، با منطقه بیابانی ، و کوهستانی ، خصوصیت خلقیات ،  و استعداد  متفاوت در وجود خود دارد.

💠ولا طَها بالبِلَّهِ حتی لَزَبَت 
خدای متعال خاکها را با رطوبت [ بلّه] بهم مخلوط کرد. تا اینکه به گل چسبنده تبدیل شد.

💠فجبَلَ منها صورةً ذاتَ اَحناءٕ و وصول و اعضاءٕ و فصول 
از گل بوجود آمده یک صورتی خلق کرد،که اطراف بدن [ احناء]هریک  با حالت خاص.
قفسه سینه دارای انحنا 
صورت نیم دایره پهن،
علاوه بر انحنا بدن وصولی هم بوده ، بهم چسبیده .
استخوانهای ساعد و ران تا زانو  بلند و متصل به هم ، مفاصلی خلق کرد تا هر استخوانی را به استخوان دیگر وصل کرد.

این چهار ویژگی، که کارکرد انسان به آن وابسته است.
اگر مفاصل  نبود هیچکدام از کارکرد امروزی بشر نبود.
همه اینها در کنار هم انسان را برای زندگی در دنیا شکل میدهد و زندگی را فراهم میکند.

مرحله بعد از مجسمه انسان: 

💠اَجمدُها حتی استَمسَکَ 
خدا او را جامد کرد.
در همان حالت قرار داد تاگل نرم خود را بگیرد و سفت شود.

💠 و اَصلَدٌها حتی صَلصَلَت لوقتٕ معدود و اجلٕ معلوم
به صورت صاف او را قرار داد تا اینکه خشک شود [ صلصلت] و رطوبت از وجود انسان برود.
گل را مدتی رها کرد تا وقت و زمان خاصی که مورد نظر خدا بود ، فرا برسد.

در روایات ۴۰ و ۱۲۰ روز آمده آنهم روز ماورایی نه روز دنیایی .

چرا خدا جسم را رها کرد!! 
با یک اراده خشک میکرد ، با یک اراده روح دمیده میشد.
ولی اینکار نکرد تا بفرزندان آدم بیاموزد عجله نکنید، مرحله به مرحله ، با تأنی ، هر چیزی به وقت خود انجام گیرد ، با عجله به مقصود بالا نمی رسید.

💠ثم نفخَ فیها من روحهِ 
از روح در او دمید ، آب و گل مجسمه ای با دمیدن روح تبدیل به انسان شد.

« خلقتُ من روحی  حجر – ۲۹ » 
اگر ترجمه شود از روح خودم در او دمیدم 
مخالف با توحید است .
خدا مرکب نیست جزء ندارد.او بسیط است.
« من روحی » بخش پذیر نیست .
مگر خدا اجزا و قسمت دارد که بخشی از آنرا بدمد.
هرکسی به اجزا نیازمند است مرکب و محتاج است خدا نمی‌تواند باشد.

روایات: خدا ملکی را خلق کرد آن ملک روح بود می دمید.
قولی : روحی را خلق کرد و در آن دمید و گفت روح من؛ چون میخواست آنرا گرامی بدارد. مانند :
شما چیزی و کسی را بخود نسبت میدهید که او را ارزشمند کنید می گویید دوست و رفیق من!!! 

پس روح انسان روح خدا نیست و هیچ تناسبی بین این دو وجود ندارد، خدا روح و جسم ندارد ذات است ، مرکب نیست بسیط است.

این انسان چه ویژگی دارد!!

💠 فتَمثلَّت انساناًذا اَذهان ٕ یُجلیها 
آب و گل و مجسمه انسانی که در او روح دمیده شد. نه تنها ذهن داد بلکه صاحب ذهن‌های متفاوتی که به حرکت و جولان در می آورد و مشکلات و سوالهارا حل می‌کند.

هر انسانی صاحب اذهان ،ادراکات مختلف ، قوهٖٔ تخیل ، قوهٔ حفظ در وجود دارد.
اما موضوع مهم زمانی انسان شد که در او روح دمیده شد. 

آنچه که باعث فکر و اندیشه انسان است مغز سر نیست. به سبب روح بوده که متفکر شده، از مغز کاری بر نمی آید.

فرق ذهن و فکر : 
ذهن در مرتبه اول است با خود بیاندیشد ، برنامه ریزی کند کار ذهن است ،داخل است، 
وقتی در بیرون خواست عملیاتی کند، فکر تخیلی نیست ، باید با واقعیت ها مطابقت و برنامه انجام دهد،که کار فکر است.
ذهن در وهله اول ، فکر در مرحله دوم.

فکر و عقل در جسم نیست در روح است.
بمحض مرگ ذهن همان است اما ساده ترین مسئله را نمی‌داند.
مغز انسان شی یی است که از روح دستور می گیرد. ولی بتنهایی قادر بکاری نیست.

💠 وفکر یَتصَرَّفُ بها و جوارحَ یَختَدمُها 
خداوند دمید. اذهان و افکار داد ، جوارحی داد که بخدمت بگیرد.
دست ، گوش ، چشم در خدمت انسانیت باشد.

💠واَدواة یُقلِبها 
به انسان ابزار و آلات داد تا به مقاصد خود برسد.
برای رسیدن به مقصد این چهار مرحله را عطاکرد.
۱- طرح ذهنی 
۲-  عملیاتی کردن این طرح مطابق با واقعیت 
۳- استفاده از جوارح 
۴- استفاده از ابزار و آلات.
در مسیر رسیدن به اهداف  این چهار مرحله را بکار گیرد نه اینکه مشغول به پرورش  جسم باشد.

💠 ومعرفةٕ یَفرقُ بها بینَ الباطل 
خداوند شناخت داد به انسان ،تا بین حق و باطل فرق بگذارد.
امرمعنوی ، قدرتی در روح قرار داد که حق و باطل را تمیز بدهد.

💠و الاَذواقِ والمشامِ و الاَلوانِ والاَجناس
۱- از این معرفت برای شناخت ذائقه های مختلف.
۲- بوهای مختلف را تشخیص دهد.
۳- از این معرفت، شناخت رنگها و اجناس داد.

اجناس چیست!!
۱-  شناخت جنس زمخت و نرم ، سنگ نرم و خشن ، حس لامسه.
۲- قولی : اجناس یعنی گروه ، جنس انسان ، جنس حیوان ، جنس درخت. 

💠معجوناً بطینَةِ الالوان المختلفه 
آنسان را طوری خلق کرد که دارای الوان مختلف، همه انسانها با طینت و رنگ مختلف آفریده شدند. به دو دلیل: 
۱- خاک انسان را از جاهای مختلف جمع کرد رنگها متفاوت است. 
۲- همین جسم است متشکل از رنگهای مختلف ، موسیاه ، دندان سفید ، خون قرمز ، صورت و لب هرکدام رنگی، 
همه یکدست سفید می بود مشمئز کننده ، و ترکیب رنگها انسان را دلپذیر کرده است.

💠و الاشیاءِ المؤتَلفه والاَضدادِ المُتعادیه
اشیا شبیه هم، مانند رگهای بهم شبیه ولی وظیفه هر کدام مختلف.
چیزهای ضد را در کنار هم الفت بینشان قرار دارد ،گوشت نرم با استخوان محکم و سفت .
شیر سفید و شیرین مادر از میان خون قرمز بد طعم .

💠 والاَخلاطِ المُتباینه منَ الحر و البردِ و البِلةِ والجمود
علاوه بر ظواهر شبیه و متضاد مزاجهای چهار گانه قرار داد که این مزاج‌ها پایه طب سنتی است.
گرما – صفرا 
سرما – بلغم 
رطوبت – دموی 
خشک – سودا 
این مزاج‌ها باید در حالت متعادل باشد .گاهی در شرایطی یکی از آنها غالب می باشد.
در تابستان که هوا گرم ،رطوبت هوا و بدن کم است شبها کوتاهند چون نیاز خواب همان‌قدر است. 
اما در زمستان سرد، رطوبت هوا و بدن زیاد ، و سبب سنگینی انسان و نیاز خواب بیشتر ،لذا شبها بلند است.
خداوند در عالم و انسان مزاجهای مختلف را رعایت کرده است.

💠والساءَ والسرور
شادی و غم را در کنار هم برای انسان قرار داد

ویژگی بعد از دمیدن روح انسان:

💠واسْتَادَی اللهُ سبحانه الملائکةَ ودیعَتهُ لدیهِم 
به ملائک فرمود: 
حق ودیعه و پیمانی که بستیم را رعایت کنید.
« اِنی خالقٌ بشرٌ من صلصال من حمإ مَسنون ،،،،فَعقَو له ساجدین  حجر – ۲۹ »
خلق انسان تمام شد بر او سجده کنید ، عهدی که از قبل بستیم وقت آن رسیده در مقابل آدم سجده کنید.

نکته: 
خدا از قبل هم می‌توانست به ملائک چیزی نگوید .قبل از خلق با این ویژگی‌ها و سفارش مقدمه چینی کرد برای امر مهم و شرایط را فراهم کرد. 
و ملائک هم جز بر خدا سجده نداشتند پس باید به این معرفت برسند که سجده بر آدم کنند.
چنین مواردی در امور اجتماعی و زندگی فردی برای مردم رعایت شود. باید اغنای عمومی باشد ، از قبل شرایط را فراهم و عموم را توجیه کرد.
این رفتار به آرامش پس از اقدام کمک می کند.

💠والاذعانِ بالسجودله والخشوعِ لتَکرِمَتهِ 
خضوع کنید برای اینکه انسان را گرامی بدارید.
ما انسان را گرامی داشتیم شماهم گرامی بدارید.

💠فقال: اسجدوا لادن فسجدوا الا ابلیس 
اعتَرتَهُا الحمیَّه و غلبَت علیهِ الشِقوه 
دو چیز مانع ابلیس از سجده شد.
فرا گرفت [ اعترت] ابلیس را خشم و غصب. [ حمیة] ابلیس این صحنه را که دید با عبادت و ویژگی خود مقایسه کرد و غرور و کبر بر او عارض شد و شقاوت بر او غلبه کرد.

عامل اصلی انحرافات درون انسان است.
شقاوت یک عنصر درونی که این عنصر به کبر و آفات تبدیل میکند.لذا مشکل از درون خود انسان عامل میشود.

نکته: 
این سجده چه نوع سجده ای بود!!
الف) سجده پرستش بود 
ب) پرستش نبود.
ج) تکریم بود.
مانند خم شدن در برابر عالم بزرگی.
این خم شدن نیت رکوع نیست احترام و تکریم است.

به سجده افتادن ، آنچه که صحیح است از امام رضا ع نقل شده: 
ملائک وقتی به سجده افتادند برای عبودیت و لله بود.از یک طرف سجده کردند برای خدا و احترام کردند برای آدم .
از اینکه آدم محترم شده و ارزش پیدا کرده بود ، چون ما اهل بیت در صلب او بودیم این سجده به احترام ما بود.

💠واستَوهَنَ خلقَ الصلصال 
ادعایی که باعث شد ابلیس سجده نکرد. ماده اولیه خود را نار و برآن افتخار کرد و آدم را خاک و کوچک وحقیر شمرد.

نکته: 
قضاوت‌های باطل در جامعه که دچار معادلات غلط میشوند.
از کجا معلوم نار بهتر از خاک باشد.
مگر آدم به جسم است که مقایسه ناری و خاکی بشود. حقیقت آدم و روح اوست . این امر قیاس سبب دور شدن ابلیس شد . 

💠فاَعطاهُ الله النظرةَاستحقاقاً للسُخطِهِ 
خدا یک مهلتی به او داد. تا بیش از پیش غرق در انحراف بشود تا او را مجازات کند.
«همان عذاب استدراج »

💠واسْتِماماً للبَلّیه 
خدا با مهلت دادن امتحان بندگان را کامل کرد.
زندگی در دنیا بدون دشمن و جهاد معنا نداشت.
ظهور و بروز استعداد درونی به این مجاهدت‌ها و ایستادن در برابر شیطنتها شکوفا  می‌شود.

💠و اِنجازاً للعدَّه فقال: 
« اِنک منَ المنظَرین الی یومَ الوقت المعلوم»
خداوند او را مهلت داد تا وقت معینی تا وعدهٔ حتمی که عذاب است را محقق کند.

این وقت تا چه زمانی هست اقوال مختلف است!!
قولی : او تا قیامت وقت خواست، فرمود تا زمان معلوم ، منظور پایان دنیا.
قولی : منظور از وقت معلوم زمان مرگ شیطان، ولی مرگ او معلوم نیست.
قول معروفتر : وقت معلوم ، زمان ظهور است که بساط شیطان جمع میشود..

آیا با رفتن شیطان بساط گناه جمع میشود!!؟
خیر 
شیطان یکی از عوامل است ، عامل همطراز با شیطان « نفس » است.
در عصر ظهور گناه از بین نمی رود، اختیارات گرفته نمیشود.
مانند ماه مبارک که شیطان در غل و زنجیر است اما باز گناه صورت می گیرد.
چون نفس ، تخیل ، وهم در غل و زنجیر و دست و پا بسته نیست.
شیطان هم از بین برود استعداد گناه در وجود انسان هست.

اللهم اغفر لنا ذنوبنا بالقران

 

خطبه نودم

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/۱۵  –  ۶ ذی الحجه

💢 خطبه ۹۰ 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نودم
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
52:01 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍ، وَ الْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ، الَّذِي لَمْ يَزَلْ قَائِماً دَائِماً؛ إِذْ لَا سَمَاءٌ ذَاتُ أَبْرَاجٍ، وَ لَا حُجُبٌ ذَاتُ إِرْتَاجٍ، وَ لَا لَيْلٌ دَاجٍ، وَ لَا بَحْرٌ سَاجٍ، وَ لَا جَبَلٌ ذُو فِجَاجٍ، وَ لَا فَجٌّ ذُو اعْوِجَاجٍ، وَ لَا أَرْضٌ ذَاتُ مِهَادٍ، وَ لَا خَلْقٌ ذُو اعْتِمَادٍ: ذَلِکَ مُبْتَدِعُ الْخَلْقِ وَ وَارِثُهُ، وَ إِلَهُ الْخَلْقِ وَ رَازِقُهُ، وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ دَائِبَانِ فِي مَرْضَاتِهِ: يُبْلِيَانِ کُلَّ جَدِيدٍ، وَ يُقَرِّبَانِ کُلَّ بَعِيدٍ.

قَسََمَ أَرْزَاقَهُمْ، وَ أَحْصَى آثَارَهُمْ، وَ أَعْمَالَهُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفُسِهِمْ، وَ خَائِنَةَ أَعْيُنِهِمْ، وَ مَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ مِنَ الضَّمِيرِ، وَ مُسْتَقَرَّهُمْ وَ مُسْتَوْدَعَهُمْ مِنَ الْأَرْحَامِ وَ الظُّهُورِ، إِلَى أَنْ تَتَنَاهَى بِهِمُ الْغَايَاتُ.

هُوََ الَّذِي اشْتَدَّتْ نِقْمَتُهُ عَلَى أَعْدَائِهِ فِي سَعَةِ رَحْمَتِهِ، وَ اتَّسَعَتْ رَحْمَتُهُ لِأَوْلِيَائِهِ فِي شِدَّةِ نِقْمَتِهِ، قَاهِرُ مَنْ عَازَّهُ، وَ مُدَمِّرُ مَنْ شَاقَّهُ، وَ مُذِلُّ مَنْ نَاوَاهُ، وَ غَالِبُ مَنْ عَادَاهُ. مَنْ تَوَکَّلَ عَلَيْهِ کَفَاهُ، وَ مَنْ سَأَلَهُ أَعْطَاهُ، وَ مَنْ أَقْرَضَهُ قَضَاهُ، وَ مَنْ شَکَرَهُ جَزَاهُ.

عِبَادَ اللَّهِ زِنُوا أَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا، وَ حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا، وَ تَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِيقِ الْخِنَاقِ، وَ انْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّيَاقِ، وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ يُعَنْ عَلَى نَفْسِهِ حَتَّى يَکُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرٌ، لَمْ يَکُنْ لَهُ مِنْ غَيْرِهَا لَا زَاجِرٌ وَ لَا وَاعِظ.

حمد و سپاس ويژه خداوندى است که بى آن که ديده شود شناخته شده است و در آفرينش موجودات، به فکر و انديشه نيازى ندارد؛ خداوندى که هميشه بوده و تا ابد خواهد بود؛ در آن هنگام که نه آسمانى داراى برج ها وجود داشت و نه حجاب هاى فرو بسته اى؛ نه شبى تاريک، نه دريايى آرام، نه کوهى در کنار درّه هاى وسيع، نه راهى پرپيچ وخم، نه زمينى آرام، نه مخلوقى صاحب قدرت؛ اين است پديد آورنده موجودات و وارث آن ها و معبود خلايق و روزى دهنده آن ها؛ خورشيد و ماه در طريق اطاعتش پيوسته در حرکت اند: هر تازه اى را (با گردش پياپى خود) کهنه مى سازند و هر دورى را نزديک مى کنند.

خداوند روزى آن ها (مخلوقات) را در ميانشان تقسيم کرد و آثار و اعمال آن ها، تعداد نفوس (نَفَس ها)، خيانت چشم ها و آنچه در سينه ها پنهان مى دارند، همه را شمارش کرده و حساب آن ها را دارد؛ و (نيز) محلّ استقرار انسان ها را در رحم مادران و جايگاه آن ها را در صُلب پدران و ادامه زندگى شان را تا هنگام مرگ، همه را مى داند.

او کسى است که عقابش بر دشمنانش شديد است، در عين اين که رحمت او نيز گسترده است؛ و رحمتش دوستانش را فراگرفته، در عين حال که کيفرش (براى دشمنانش) شديد است؛ هر کس قصد همتايى او کند، مغلوبش مى سازد و هر کس به منازعه با او برخيزد، هلاکش مى کند و آن کس که از درِ مخالفت درآيد، خوارش مى کند و هرکس به دشمنى او قيام کند، مغلوبش مى سازد. آن کس که بر او توکّل کند، مشکلاتش را کفايت مى کند و هر کس از او چيزى بخواهد به او عطا مى نمايد و آن کس که به او قرض دهد (در راهش انفاق کند) به او بازمى گرداند و آن کس که شکر نعمتش را به جا آورد، به او پاداش مى دهد.

اى بندگان خدا! خويشتن را وزن کنيد (و ارزش خود را بسنجيد) پيش از آن که شما را وزن کنند؛ و به حساب خود برسيد، پيش از آن که شما را به پاى حساب آورند. و تا راه نفس گرفته نشده، تنفّس کنيد؛ (تا فرصت ها باقى است به اعمال صالح بپردازيد) و پيش از آن که شما را وادار به تسليم کنند (در برابر حق) تسليم شويد و بدانيد کسى که بر ضدّ هواى نفسش کمک نشود، تا واعظ و رادعى از درون جانش براى او فراهم گردد، مانع و واعظى از غير خودش نخواهد يافت.

صفات الخالق

🔷الحمد الله المعروفُ من غیرِ رؤیَةِ  
حمد مختص خدایی ست که بدون اینکه رویت شود شناخته شد.
در جهان مادی برای شناخت باید دیدن در کار باشد معامله ای که  پنهانی و از روی ابهام باشد باطل است.
و خدا به سبب مخلوق و آثار شناخته میشود. ماده باید ، دارای طول و عرض ، بعد و ارتفاع باشد تا دیده و شناخته شود اما درخدا چنین ویژگی راه ندارد.

🔷والخالقُ من غیرِ رَوَّیَةِ
حمد مختص خدایی که عالم را بدون فکر خلق کرد.
تفکر برای انسان حُسن است کارهای او بر حسب توجه و التفات است اما برای خدا نقص است.
کسی که جهل دارد تفکر خوب است.
اما کسی که ذات او علم محض است ، جعلی وجود ندارد که با تفکر آنرا انجام دهد.
عالم را با «کن فیکون» خلق کرد.و تجربه ، مشورت ، اصلاح ، کپی کردن ، در کار نبود.
اراده ی او علم محض و عالم را بنحوی احسن خلق کرد.

🔷الذی لم یزَل قائماً دائما
خدایی که ازلی بود ، دایما هست و از کی و کجا در خدا راه ندارد. انتها برای او متصور نیست.
 حضرت برای محسوس و ملموس بودن اول ، و انتها نداشتن خدا را بفهماند.
خورشید و کره ی زمین خیلی قدیمی هستند 
خدای ازلی از آن هم قدیم‌تر.
از فسیل های میلیاردی زمین هم قدیم‌تر.
از اعداد و ارقام باید خود را فارغ کرد.
 خدا از کی بود!!!

🔷لا سَماءٌ ذاتُ اَبراج ولا حُجبٌ ذاتُ ارتاج
خدا بود زمانیکه آسمان دارای برج [ابراج] نبود.
خدا بود قبل از اینکه حجابهایی در آسمان باشند. دربهای بسته آسمان [ارتاج] نبود اما خدا بود.
 حد فاصل هر چیز حجُب است حجاب‌های نوریه هستند که به زمین درج نمی‌کنند.
رسول مکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
وقتی به معراج رفتم ، حجابی به قطر بینهایت نور محض بود.
حجابها چیست؟!
« حتیٰ تَخرقَ ابصارَ القلوب حُجُبَ النور فاصل الی معدنَ العظمه  مناجات شعبانیه» 
خدا انقطاعی را عطا کند که از گیر و دار دنیا رها شده و چشمی که از حجاب نورانی هم درگذرد و به معدن عظمت دست بیابد.
این رسیدنها از زمین و در پایین مقدور نیست.

خدا بود از زمانی که حجابها بسته شده بود.
این حجابها با شعور و فهیم هستند اجازه ی ورود به هر کسی نمی دهند.
در آسمان دنیا بدون پاس و گذرنامه حق گذر ندارند چگونه به راحتی به آسمانها راه پیدا کنند. حجب با شعور مانع میشوند.
خبرهایی در آسمان هست که به زمین نمیرسد.

🔷ولا لیلٌ داج  ولا بحرٌ ساج 
خدا بود قبل از اینکه شب‌های ظلمانی [داج]باشد . قبل از اینکه دریاهای آرام [ساج] باشند.
شب‌های تاریک چه تاثیری در خواب دارد !!!
تاریکی یک دلیل و راهنما برای آرامش است.
دریاها همیشه طوفانی باشد، دست انسان از منابع پر سود کوتاه خواهد ماند.
سفر دریایی ، صید ، ذخائراستخراجی ، از دریای آرام قابل استفاده است .
حمد کنید خدا را بخاطر دریای آرام و شب ظلمانی.

🔷ولا جبَلٌ دو فِجاج ولا فَجٌّ دو اعوِجاج
خدا بود قبل از اینکه کوههای دارای شکاف[فجاج] باشد. دره هایی که دارای پیچ و خم [دو اعوجاج]باشد.

اگر کوههای زمین مانند یک دیوار صاف بود و شکافی بین آنها نبود ، کوتاهی و بلندی کوه را عبور نداشت. اسباب مشکلات بود.
اما  شکاف و دره ها بین کوه هزاران حسن دارد.

نعمت دوم ، دره ای بین کوه اگر مستقیم بود دارای پیچ و خم نبود .مسیر مستقیم و راه جریان آب با فشار همه چیز را خراب می کرد.
اما راه کج و پر پیچ ورودی آب آرام و خرابی ندارد. بخاطر این نعمتها خدا را حمد کنید.  

🔷ولا ارضٌ دو مِهاد ولا خلقٌ دو اعتِماد
خدا بود قبل از اینکه زمین گهواره مانند، آرام خلق شده باشد.
قبل از اینکه مخلوقی دو اعتماد باشد‌.
خلقی که بخود و کرده ی خود اعتماد کند.

🔷ذالک مُبتَدعُ الخلقِ ووارِثُهُ  والهُ الخلقِ و رازقُه
خدایی که آفرینش را ابداع کرد. هم وار.ث است و هم رازق خلق .
نمونه برداری و کپی نیاز نداشت ابداعی بود.
خدایی که خلق کرد و خود وارث خلق هم هست.
در امور دنیا ، پدر و امام وارث هستند.
اگر فرزند و وارثی نداشته باشد حاکم وارث میشود‌ و خدا هم حاکم عالم است.
 خدا وارث است ، هر چه بکارید آخر آن بخدا می‌رسد جنس خوب به ارث گذارید. 
سرانجام عالم ارثیه ی خداست.
هم خالق خلق و هم رازق خلق.

🔷والشمسُ والقمرُ دائِبانِ فی مرضاتِه  
ماه و خورشید پیوسته برای کسب رضایت الهی در حال حرکتند.
جز انسان همه مخلوقات آسمانی و زمینی در اطاعت و فرمان خدا هستند یکبار هم اظهار خستگی و عدم اطاعت نمی کنند. سالها در گردش و چرخش در حال کسب رضایتند.

🔷یُبلیانِ کلَّ جدید ویُقَّربانِ کلَّ بعید
شمس و قمر کهنه میکنند [یبلیان] هر شی جدید را.
چرخش شمس و قمر گذر روزگار است ، وظیفه ی انها اینست، که آسیای جدید را کهنه و قدیمی کنند.
و هر شی دور را نزدیک کنند.[یقربان]
هر شی بعید با چشم بر هم زدنی می گذرد و نزدیک و نزدیکتر میشود.


✅بخش دوم: 
رابطه شما با توحید.چگونه است!!
موازنه شما با قدرت چگونه است!!

🔷 قَسَمَ ارزاقَهم  
خداوند رزق و روزی مرزوقین را تقسیم کرد.
در نامه ۳۱ فرمود: 
رزق دو قسم است. رزقی که شما بدنبال آن هستید و طلب میکنید .
و رزقی که او بدنبال شماست و طلب میکند.
و هرکدام به افراد خاصی تعلق می گیرد.

🔷و اَحصیٰ اثارَهم و اَعمالَهم
خدا شمارش و محاسبه می کند.هم اعمال و هم آثار اعمال شما را.
گاهی آثار اعمال از خود عمل مهم تر است.
آثار دل شکستن تا کجاست!! 
آثار آن چیست!! 
خود عمل چقدر بود و اثر آن چقدر هست!!
آثار عمل گاها تا چند نسل دست از سر انسان بر نمی دارد. اثر عمل روز بروز به انسان می‌رسد چه سنت خوب باشد ، چه سنت بد.

🔷وعدَدَ اَنفاسِهم  
تک تک نفسهای انسان را می داند.
ویا انفاس بمعنای اشخاص باشد. 
تعداد نسل ، حیوان ، اجنه ، ملک را میداند.
در علم خدا چیزی گم و اشتباه نمی شود.

🔷و خائِنَةَ اَعیُنِهم وما تَخفی صدورُهُم منَ الضمیر
خدا خیانت چشمها را میداند.
زیر چشم، گوشه چشمی ، نگاه تحقیری ، استهزا ، اشاره ، « و ما تخفی الصدور» آنچه در ضمیر ،اسرار پنهان قلب وجود دارد. زیر پرده های پنهان مستور، همه را خدا می داند و می فهمد .

🔷و مستَقَرَهم و مستَودعَهم منَ الاَرحامِ والظهورِ
خدا میداند نطفه ی تشکیل شده که مدتی در پشت  و کمر پدران [ظهور] که بصورت ودیعه و مستودع هست.
و مدتی که در ارحام مادران، مدت پایدار نه ماهه مستقر هستند. همه را بخوبی علم دارد و آگاه است.

🔷الیٰ اَن تتَناهیٰ بهِمُ الغایات 
 نطفه ای که منتهی میشود به آن غایت (مرگ)
مثال : 
گاهی گفته میشود، ما به مرگ منتهی میشویم و پایان ما مرگ است.
اما حضرت در این جمله بیان میدارد [ تتناهی بهم] مرگ به انسان منتهی میشود.
انسان مرگ را می میراند و همچنان هست و ادامه می دهد.

«کلُ نفسٕ ذائقةُ الموت » در تاریخ مقدر،  شما مانند آب  مرگ را می چشبد.
جسم مرده ولی روح همچنان هست .
انسان با مرگ تمام نمیشود بلکه یک عبور و یک مرحله ای که از آن گذر می کند.و ادامه می دهد.

✅انسان اگر بداند نمی میرد ، تفکر و توجه به اینکه تمام شدنی نیست و بعد از مرگ  ادامه مسیر ی که از ابتدا انتخاب کرده همچنان هست. توجه به این نکته برای هدایت و سر به راه شدن او کافیست.


✅ نتیجه و تاثیر توحید عملی باید در متن زندگی باشد، در بخشی از زندگی که در برابر معصیت قرار می گیرد. 
توحید تخیلی ، کتابی و الفاظ نیست. 
توحید باید در زندگی کار ساز باشد.

حضرت بعد از توحید  توصیه اخلاقی می کند که تاثیر توحید در قلب و روح مشخص باشد.

🔷هو الذی اشتَدَّت نقمتَهُ علیٰ اعدایِهِ فی سعَةِ رحمتِه 
او خدایی ست که نقمت و عذاب او بر دشمنان سخت و عجیب است. در حالیکه همان لحظه وسیع ترین رحمت را هم دارد.

انسان با کسی دشمنی داشته باشد عدالت را رعایت نمیکند او را از زندگی ساقط می کند.
اما خداوند برگشت و توبه دشمنان را هم استقبال می کند.

الف) به مومنین رحمت دارد و به دشمن نقمت و عذاب .
ب) معنای لطیفتر؛  خدا نسبت به طیف گنهکار ی که عذاب میشود‌ اگر قصد برگشت کند ،خدا هم بر می گردد. بمحض استغفار ، بلافاصله سفره ی رحمت او باز و می بخشد.

🔷واتَّسَعَت رحمتُهُ لاَولیائِه فی شدتهِ و نقمَتِه
از طرفی سفره ی رحمت اولیا گسترده است ،اگر دست از پا خطا کنندهمین سفره تبدیل به عذاب میشود. 

🔷قاهرُ مَن عازَهُ و مُدَمِّرَ مَن شاقَّه 
کسی در مقابل خدا ادعای عزت کند[عازه] خدا براو غلبه میکند.
بر سفره ی عزت با خدا مقابله کند او را به خاک سیاه می نشاند.
و هلاک میکند [مدًمر] کسی که در برابر خدا دشمنی کند.

🔷و مذلٌ مَن ناواه و غالبُ مَن عاداه 
خوار میکند کسیرا که با او دشمنی کند.
انسان باید حد خود را بشناسد پا فراتر نگذارد.
در زیر قدرت قاهره الهی این انسان است که له میشود. و قدرت غلبه ندارد.

🔷مَن توکلَّ علیه کفاه و مَن ساَلَهُ اَعطاو مَن اَقرَضَهُ قضاهُ
هر کس که بر خدا توکل کند او را کفایت می کند.
هر که از او مسئلت  وطلب کند ، خدا به او عطا می کند.
و هر که بخدا قرض بدهد خدا مال او را نمی‌خورد و جبران می کند.

🔷 و مَن شکرَهُ جزاه
هر که شکر کند خدا جزای شکر او را ادا می کند. « لئن شکرتم لاَزبدنکم » است در برابر شکر ظرف وجود را هم بزرگ می کند.

🔷عباد الله زِنوا انفسَکم مِن قبلِ اَن تُوزَنوا 
بندگان خدا ، خود را وزن کنید قبل از اینکه شما را وزن کنند.
کشتی گیران برای مسابقه از یکسال قبل مراعات میکنند تا به وزن استاندارد برسند. کسری وزن را سنگین می کنند.

بندگان خدا برای خود کاری کنید اگر وزن شما سبک است ، اعمال شما چقدر وزنه دارد. آن را سنگین کنید سفره باید پر بار و رنگین باشد سفره را فراهم کنید.

🔷و حاسبوها من قبلِ اَن تُحاسَبوا 
خود را محاسبه کنید قبل از اینکه به حساب شما رسیدگی کنند.

رسول مکرم به اباذر فرمود: 
کسی نمی‌تواند بگوید به اهل تقوا رسیدم ، مگر اینکه به اعمال خود رسیدگی کند مانند دو شریک و سخت تر از شریک از خود حساب بکشد.
از ما نیست ، یعنی از دایره ی ولایت اهل بیت خارج است کسی که هر روز خود را محاسبه نکند. 

🔷و تنَفَسوا قبلَ صیقِ الخِناق 
کار خیر انجام دهیدراه نفس خود را باز کنید قبل از اینکه طناب مرگ دور گردن شما کشیده و محکم شود.

🔷وانقادوا قبلَ عُنفِ السیاق
مطیع خدا باشید قبل از اینکه با خشونت شما را مطیع کنند.
انقیاد و تواضع در روز حساب مورد قبول نیست ،انقیاد آنجا اجبار است. با شدت خشونت[عنف] انسان را به انقیاد سوق می‌دهند.

🔷واعلموا اَنهُ مَن لم یُعنَ علی نفسِه حتیٰ یکونَ به منها واعظٌ و زاجر لم یَکن لهمِن غیرِها زاجرٌ ولا واعظ
بدانید، کسی کمک حال و کمک‌کار بر ضد نفس خود نداشته باشد.(عقل، وجدان، پیامبران)بتنهایی از پس نفس و فریب ان بر نمی آید.
کمک حالی که بجان او بنشیند و نفوذ کند و واعظ درون جان بشود.اورا به معروف دعوت کند.و زاجر در جان او باشد و از منکر او را نهی کند.
اگر چنین واعظ و زاجری در او نباشد همه انبیا و اولیا او را دعوت کنند تاثیری در جان نخواهد داشت.
چشمه باید از خود جوشش آب داشته باشد و حرکت کرده سیراب کند.

واعظ همان نفس لوامه سرزنش گر ، وجدان اخلاقی ، بخواب نرفته باشد و پیوسته ملامت کند و ترتیب اثر  هم داده شود ، چندین برابر بیش از سخنران اثر دارد. بلند گو باید از درون صدا داشته باشد. 

اللهم امتعنا بابصارنا و اسماعنا

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/۲۶  – ۱۷ ذی الحجه

💢 بخش هفتم خطبه ۹۱ 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش7)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
49:00 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش هفتم

اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمى ماند. خواه آشكار و مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديده ها. تا حجتها و نشانه هاى روشن دين خدا از ميان نرود اينان آيا چند تن هستند، يا در كجايند به خدا سوگند، كه شمارشان بس اندك است، ولى قدر و منزلتشان بسيار است. خداوند به اينان حجتها و نشانه هاى روشن خود را حفظ كند، تا آن را به همانندان خود به وديعت سپارند و اين بذر در دلهاى ايشان بكارند. علم و حقيقت و بصيرت به آنان روى آور شده و روح يقين را يافته اند و آنچه ناز پروردگان، دشوار پنداشته اند، بر خود آسان ساخته اند. و بر آنچه نادانان از آن مى ترسند انس گرفته اند. به تن همدم دنيايند ولى جانشان به جهان بالا پيوسته است. جانشينان خداوند در روى زمين هستند و داعيان دين اويند. آه، آه. چه آرزومند ديدارشان هستم. اى كميل، اگر خواهى بازگرد.

 صفة الملائکه 

  شخصی می خواست خداشناس شود، فرمود:  ماهنوز در مخلوقات مانده ایم حقیقت مخلوقات برای ما مشخص نیست ، چگونه خدا را میتوانید بشناسید. از آثار خلق خدا در باب ملائک مطالب آموزنده ای فرمودند:
عده ای از ملائک رسولان الهی ومامور ابلاغ
وحی بودند گروه بعدی که چند قسم هستند.

🔷منهم مَن هو فی خلق الغَمام الدُّلَح 
  ١- عده ای از ملائک که درون ابرهای سنگین[دُلج] قرار دارند ابرهای پرباری که از شدت وجود باران سنگین هستند. خداوند ملک را مامور حمل این ابر میکند کجا بایستد وکجا ببارد وچقدر ببارد؟ 

🔷وفی عِظَمِ الجبالِ الشُّمَخ
٢- بعضی ملائک بر فراز کوههای شامخ سر بفلک کشیده استقرار دارند.

🔷وفی قُترَةِ الظَّلامِ الاَیهَم 
٣- بعضی دیگر از ملائک در وسط تاریکی ها وظلمت ها وشدت تاریکی بیابانها هستند جایی که چشم چشم را نمی بیند در تاریکی بیایان بعضی ملائکه هستند.
 وظیفه ی این ملائک چیست؟اگر کوهها با صلابت پابرجا ومنبع تغذیه پایین دست خود هستند ملائکه ای دارند که مسئول حفاظت هستند .

برای واضح تر شدن بحث در دعای سوم صحیفه حضرت سجاد ابتدا به ملائک سلام ودرود میفرستد در قسمتی اشاره میکند. ملائکه موکل امور خاصی هستند 
«وخزان المطر وزواجر السحاب » 
ملائکی خزینه دار باران هستند که چقدر باران وکجا باران ببارد .
« والذین عرفتهم مثاقیل المیاه وکیل ما تحویه لواعج الامطار »
ملائکی مسئول حمل برف وتگرگ هستند 
«والهابطین مع قطر المطر اذا نزل »
ملائکی که همراه باران فرود می آیند تا خود را به جای مورد نظر برسانند 
«والقوام علی خزائن الریاح »
ملائکی که خزینه دار وزش باد هستند 
«والموکلین بالجبال فلا تزول»
ملائکی که موکل کوهها هستند که اگر نباشند کوهی مثل دماوند فرو میریزد.
 
ملائک هستند اموری را که از نظر شما طبیعی أست اداره میکنند ما وزش باد ، بارش باران را میبینیم در حالیکه هرکدام دارای ملائک هستند. 
   
🔷ومنهم مَن قد خَرَقَت اَقدامُهُم تُخُومَ الارضِ السُّفلی 
گروهی دیگر از ملائک، شکافته أست پاهایشان قعر زمین پایین ترین قسمت زمین را . 

🔷فهی کَرایاتٕ بِیضٕ قد نَفَذَت فی مَخارِقِ الهَواء 
 قد وقامت آنها مثل پرچم سفیدی أست که تا اعماق آسمان بالا رفته از پایین ترین قسمت زمین تا بالاترین قسمت آسمان قد کشیدند.

 آیا واقعی است یا تشبیه واستعاره؟ ا
گر واقعیت باشد یک حرف أست عده ای گفته اند منظور علم ملائکه أست که به همه چیز دسترسی دارند هر دو معنا بعید نیست که درست باشد

🔷وتَحتَها ریحٌ هَفافَةٌ تَحبِسُها علیٰ حیثُ انتَهَت منَ الحدودِ المُتَناهِیَة 
زیر پای ملایک در قعر زمین بادهایی می وزد  این بادها آرام ومثل نسیم[هفافه] است این بادها باعث میشود ملائک در جای خود باشند پس معلوم أست محدودیت هم هست .
 این نسیم حد وحدود آنها رامشخص میکند ( علم ملائک باید محدود باشد خدا میخواهد ستاریت خود را نسبت به افراد نشان دهد) ملائک در قعر زمین در نسیمی قرار گرفته اند 

🔷قدِ اسْتَفرَغَتهُم اَشغالٌ عِبادَته 
ملائک کسانی هستندکه آنها  را فارغ کرده هر چیزی از اشتغال به عبادت .
آنقدر غرق عبادت هستند که حواسشان به جایی نیست ما می توانیم در وسط زندگی تقرب داشته باشیم ملائک فارغ البال برای عبادت هستند .
:
مولوی:
جهان مثل درخت أست برگ ومیوه زتوست
چو برگ ومیوه نباشد شجر چه سود کند
انسان بی برگ وبار بی برکت است درخت  بی سایه ومیوه ، بی ثمر است 
گذر کن از بشریت ، فرشته باش دلا
فرشتگی چو نباشد بشر چه سود 
ما آمده ایم تا ملکوتی شویم ، زمینی نباشیم، ما آمده ایم به معراج رویم

در این قسمت حضرت حال ملائک را توصیف میکند خلقیات آنها چیست؟


🔷ووصِلَت حقایق الایمان بینهم وبین معرفته
ایمان حقیقی راسخ ومستحکم آنها را به معرفت خدا وصل کرده. هرکس می خواهد خدا را خوب بشناسد باید ایمان را تقویت کند آنچه باعث شناخت خدا می شود ایمان أست ایمان ، معرفت می آورد ملائکه بخاطر شدت ایمان به معرفت خدا وصل شده اند.
 
🔷وقَطعَهمُ الایقان به الی  الوله الیه
یقین ملائکه را به جایگاه واله شدن وعاشق شدن برده أست وعشق به خدا دارند چون عاشق هستند اشتغال ودغدغه به دیگران ندارند . 
مرحله اول فراغت بال ، 
مرحله دوم کسب ایمان ، 
مرحله سوم معرفت، 
مرحله چهارم واله و عاشق خدا شدن أست . 

وقتی فراغت حاصل شد ایمان بالا میرود، ایمان بالا رفت معرفت حاصل، معرفت زیاد شود نمی توان عاشق خدا نبود. کسی که خدا را بشناسد عاشق خدا می شود عاشق شدن مال اهل ایمان أست .
عشق آن أست که امام صادق(ع) فرمود:
« افضلُ الناس مَن عشقَ العبادةِ وآنَقَها »
بالاترین مردم کسی أست که عاشق عبادت باشد وعبادت را بغل کند.
« واحبها بقلبه وباشَرَها بجَسدِه وتَفَرَقَ لها» با قلب وبا تمام وجود در خدمت عبادت باشد وفراغت بال برای عبادت بوجود آورد .

🔷ولم تَجاوَز رَغَباتُهُم ما عندهُا لیٰ ماعندَ غیره
ملائک اصلا به غیر خدا رغبت ندارند 
گاهی ما هم به خدا وهم غیر خدا رغبت داریم ولی ملائک فقط میل ورغبت وعلاقه به خدا دارند اگر درجه عشق پایین باشد به همه چیز ابراز علاقه میکند.
 
🔷قد ذاقُوا حَلاوةَ معرفته
ملائک کسانی هستند که چشیده اند حلاوت معرفت خدارا ،  یا من ذکره حلو ، یاد خدا شیرین أست از نوع شیرینی دنیایی نیست که دلزدگی داشته باشد بلکه هر چه بیشتر خورده شود لذت بخش تر ووابستگی بیشتری دارد  
 
خدا به داوود وحی فرستاد  : 
بندگان من ، چرا هم وغم دنیا را دارند؟ غم دنیا داشتن ، حلاوت ذکر خدارا میبرد اگر دل چند جا باشد حلاوت مناجات میرود حلاوت جایی ست که فراغ بال حاصل شود


🔷وشَرِبوا بالکَأسِ الرَّویَّة مِن محبته
ملائک با جامی از محبت خدای متعال سیراب شده اند ، آنها از سرچشمه حیات ، آب زلال نوشیده اند .

حضرت علی فرمودند حبُّ اللّهِ نارٌ لاتَمُرُ علی شی الاَ احتَرَق” حب خدا آتش أست آتش به هرجا افتاد می سوزاند این آب وجود را می سوزاند ولی سوزاندن محبوب حب خدا آتش أست کسانی که آتش عشق ومحبت خدا در وجودشان روشن أست سیراب نمی شوند ملائک اینگونه هستند سیرابی گونه ای أست که هر چه بنوشند تشنه تر می شوند 

🔷وتمَکَنَت مِن سَوَیداء قلوبُهُم وشیجة خیفته 
ترس از خدا در اعماق قلب شان ریشه دوانده. در عین طاعت وعبادت خوف از خدا دارند خوف ورجا باید در کنار هم باشد اگر ترس  نباشد غرور می آید. در هر مرحله ای از عرفان باید خوف داشته باشیم ملائک لحظه ای از خوف خدا غافل نمی شوند .

🔷فَحَنُّوا بطَولِ الطّاعةِ اِعتدالِ ظُهُورهِم 
کمر ملائک از شدت عبادت منحنی شده [حنوا] یعنی از شدت عبادت کمر خم به حالت تواضع افتاده اند.
 استعاره ست یا حقیقت نمی دانیم.
  امام سجادگاهی حالات على (ع) را میگفتند که جدم علی عبادت میکرده یا حضرت زهرا(س) پاهایشان از فرط عبادت ورم میکرده باید سختی کشید ولی این سختی شیرین أست
 
🔷ولم یَنفَد طُولُ الرَّغبَةِ الیه مادة تضَّرُعُهُم
عبادت طولانی ایشان تضرع آنها را ازبین نمی برد ملائکه با این همه عبادت ورغبت وقرب تضرعشان کم نشده

🔷ولا اَطلقَ عنهم عظیمُ الزُلفَُة ریقِ خشُوعهِم
 نزدیک بودن بخدا طوق بندگی وخشوع را از گردن ملائکه باز نکرده [لم اطلق] 
هر چه بیشتر عبادت کردند سربزیرتر شدند در دنیا برعکس أست مسئولین دنیایی مثل خورشید از دور زیبا واز نزدیک می سوزانند ولی ملائک هر چه به خدا نزدیکتر میشوند خشوعشان بیشتر هر چه معرفت بیشتر عظمت خدا را بیشتر کشف میکنند 

🔷ولم یَتَوَلهُمُ الِاعجابِ فیَستَکثِروا ما سَلَفَ منهم 
ملائک هیج گاه دچار عجب نمی شوند بخاطر خدمات گذشته شان ملائک کسانی هستند که تصور عبادت آنها هم ملال آور أست عبادت خود را نمی بینند ودچار عجب نمی شوند .

🔷ولا تَرَکَت لهم اِستِکانةُ الاِجلال نصیباً فی تعظیمِ حسناتِهِم 
وقتی به عظمت خدا نظر میکنند اعمال خود را کوچک می بینند باید نگاه به بالا باشد اعمال ما در مقابل عظمت خدا هیج أست نسبت به اعمال گذشته عجب ندارند ونسبت به جلال وعظمت خدا بیشتر تلاش می کنند.

🔷ولم تجر الفترات فیهم علیٰ طولِ دُؤوبِهِم 
هیچ سستی وضعفی بر ملائک جاری نمی شود در عالم دنیا با طولانی شدن عبادت نیاز به استراحت هست ملائک در اثر شدت وزبادی عبادت خسته نمی شوند ، باعث کم کاری نمی شود .
انها هم در وادی خود میتوانند سستی داشته باشند اینکه ملائک اختیار دارند یا خیر؟ 
دو نظر هست ١- ملائک مجبور هستند ٢- ملائک اختیار دارند می توانند سستی کنند چون عشق دارند سستی وتنبلی در عبادت از بین می رود


🔷ولم تَغضِ رَغَباتُهُم فیُخالِفوا عَن رَجاء ربهم
 ملائک رغبت شان کم نمی شود تا رجا کم شود. وبه خدا امید هم دارند هیچ گاه رغبت وطاعتشان کم نمی شود ومی گویند خدایا امید بخدا داریم .
رجا اینگونه نیست که گوشه ای بنشینی وامید به خدا داشته باشی ما تنبلی را به رجا معنی کرده ایم خدا کریم أست برای کسی که از زحمت زیاد بیهوش شود زحمت بکش امیدوار به رحمت خدا باش.
 رجا بعد از عمل وتلاش أست اول تلاش وعمل بعد امید به خدا .

🔷ولم تَجفِ لطولِ المناجاة اَسلاتَ السنَتِهِم
ملائک علی الدوام اهل ذکرند با این حال زبان ودهانشان خشک نمی شود ما با کمی عبادت نیاز به نفس گیری داریم .

🔷ولا ملکتهم الاشغال فتنقطع بهمس الجوار الیه اصواتهم
ملائک با صدای بلند تسبیح می کنند  
ملائک با صدایی تسبیح می کنند که گوشها از صدای آنها کر میشود وهیچ گاه صدای آنها قطع نمی شود چون قطع صدا در اثر توجه به جای دیگر أست حواس ملائک هیچ گاه پرت نمی شود تا از یاد خدا غافل شوند.
 
🔷ولم تَختَلِف فی مُقاومِ الطاعة‍ِ مَناکِبهم 
ما در هنگام عبادت دچار خستگی می شویم ولی ملائک در صفوف متصل برای عبادت شانه هایشان [مناکب] را تکان نمی دهند .

🔷ولم یَثنُوا الیٰ راحةِ التَّقصیرِ فی امرهِ رِقابِهم 
گردنهایشان را برای راحت طلبی خم نمیکنند.[لم یثنوا] ادب وآداب عبادت را رعایت می کنند ودچار خستگی در هنگام عبادت نمی شوند یعنی ملائک راحت طلب نیستند واز زیر مسئولیت شانه خالی نمی کنند هر کاری که به آنها واگذار میشود با همت آن را به سرانجام میرسانند.

 
🔷ولاتَعدُوا علی عَزیمةِ جَدِّهِم بلادة الغفلات 
 بر عزم واراده ملائک ، غفلت های کودن  کننده ، حاکم نمی شود ، غفلت کودنی واحمقی است اگر کسی از خدا غافل شود از عقل فارغ وبه درجه کودنی می رسد 

🔷ولاتَنتضل فی هممهم خَدایِعُ الشَّهوات 
همت بلند ملائک را شهوت های فریبنده و دروغ وخدعه مورد  هدف قرار نمیدهد.
همان آفت هایی که انسان به آن گرفتار أست تا قصد میکند خوب شود همت شکسته می شود چرا؟ چون شهوت فریبنده جلو می آیدمنظور از شهوات انواع شهوات أست شهوت ریاست ، شهوت شهرت که شهرت همت را ازبین می برد شهوت که آمد همت شکسته میشود گاهی فکر گناه لذت بخش تر از خود گناه است بطور کلی شهوت خدعه أست 

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیر المومنین 

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/۲۸  –  ۱۹ذی الحجه 

💢بخش هشتم خطبه ۹۱ 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش8)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
52:13 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش هشتم

اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمى ماند. خواه آشكار و مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديده ها. تا حجتها و نشانه هاى روشن دين خدا از ميان نرود اينان آيا چند تن هستند، يا در كجايند به خدا سوگند، كه شمارشان بس اندك است، ولى قدر و منزلتشان بسيار است. خداوند به اينان حجتها و نشانه هاى روشن خود را حفظ كند، تا آن را به همانندان خود به وديعت سپارند و اين بذر در دلهاى ايشان بكارند. علم و حقيقت و بصيرت به آنان روى آور شده و روح يقين را يافته اند و آنچه ناز پروردگان، دشوار پنداشته اند، بر خود آسان ساخته اند. و بر آنچه نادانان از آن مى ترسند انس گرفته اند. به تن همدم دنيايند ولى جانشان به جهان بالا پيوسته است. جانشينان خداوند در روى زمين هستند و داعيان دين اويند. آه، آه. چه آرزومند ديدارشان هستم. اى كميل، اگر خواهى بازگرد.

صفة الملائکه

امیرالمومنین صلوات الله علیه در بیان خداشناسی صفاتی از ملائک را بیان می‌دارند. که برای انسان جنبه ی تربیتی دارد . مطالب اخلاقی عرفانی ، ملکوتی را یاد بگیرد.
وظیفه آنست که حرکت کرده وبرای ملکوتی شدن صفات ملائک را در خود پیاده کنیم.

🔷قد اتخَذوا ذَالعرشِ ذخیرةً لیومِ فاقَتِهم 
ملائک اتخاذ کردند صاحب ذو العرش خدا را ، که ذخیره و پشتوانه ای باشد برای روز احتیاج خود[فاقتهم]

تعبیر مهمی ست که ملائک هم روزی را در پشت دارند که روز نیاز و حاجت است.
مانند انسان که قبر ، برزخ ، حشر، معاد جایگاه نیاز انسان است.

مرگ و میر ملائک مانند انسان نیست با ترتیب میآیند اما در رفتن ترتیب نیست ، همگی با هم می‌روند. در آن نفخهٔ صور که همه غیر از خدا می میرند.
حشر دارند.برانگیخته میشوند.بابد حساب پس بدهند اما جهنمی ندارند.بهشت آنها بنابر مسئولیت، کیفیت عبادت ، مرتبه ها با دیگر ملائک متفاوت است. محتاج بخدا هستند برای روزی که نیاز به تقرب و جایگاه بهتری دارند. 

🔷و یَمَّمُوهُ عندَانقِطاعِ الخلقِ الیَ المخلوقین برَغبَتِهِم 
قصد کرده اند خدا را و از خلق انقطاع پیدا کردند.نگاه آنها به دست مخلوق نیست. همه ی رغبت بخدا و از خلق بریده‌اند.

نتیجه :نقطه ی تفاوتی انسان که ملکوتی نمیشود ،نگاه او به دست دیگران است تا دیگران اورا دستگیری کنند در حالیکه همه یک ابزار و وسیله اند. 

🔷لا یَقطَعونَ اَمَدَ غایةِ عبادتِه  
ملائک، به آن حد نهایی عبادت نمی رسند.
خدای بی نهایت را هرچه عبادت کنند ،حق عبادت را نتوانند بجا آورند.
در عبادت خود علی الدوام به سجده آند و بر نمی‌ خیزند اما هنوز به انتهای عبادت نرسیدند چون خدا تمام شدنی نیست.

🔷ولا یَرجعُ بهمُ الاِستِهتارُ بلزُمِ طاعتِه
برنمی گرداند ملائکه را از عشق به خدا ،
هیچ چیزی نمی‌تواند آنها را از شوق و عبادت منصرف کند.مگر ؛ 

🔷الا الیٰ موادَّ مِن قلوبِهِم غیرِ منقطِعَةٕ مِن رجائِهِ و مخافتِه 
مگر اینکه مواد اصلی آن عبادت از ملائک، گرفته شود.
چه ماده و قوه ی محرکه در درون آنها هست که اگر نباشد ترک عبادت میکنند؟! 
دو عامل خوف و رجا، دو ماده اصلی آنان که عاشق عبادت میشوند.

کم و زیاد شدن این دو عامل خطراتی در پی دارد. امید زیادتر شود،  فقط بخشندگی خدا را میبیند.عبادت کمتر میشود.
خوف بیشتر از رجا باشد. خود را همیشه بدهکار خدا میداند که از عهدهٔ شکر نمی‌تواند برآید خود را جهنمی می بیند و رها میکند.
نتیجه ی هر دو ترک عبادت است. 
هردو ماده باید به یک اندازه باشد و تعادل که  حفظ شد التزام به بندگی و عبادت در پی دارد.
عبادت ترک و کم نمیشود مگر ماده ی اصلی در وجود مختل شود.

🔷لم تنقَطِع اسبابُ الشَفقَةِ متهم فَیَنُوا فی جِدِّهِم
اسباب ترس از خدا در ملائک، قطع نمیشود تا آنها سستی کرده[یَنوا] و از جدیت خود دست بکشند.
اثر تربیتی ترس از خدا اینست: که تنبلی را از بین میبرد. و تلاش و کوشش فراوان دارد مانند تفاوت دانش آموزی که از معلم خود بترسد یا نترسد در تلاش او اثر دارد.
اذا از جهت تربیتی انذار بیشتر از تشویق اثر دارد. رعایت حدود است که انسان را سر بزیر میکند نه تشویق زیاد. سخت گیری در موارد لازم موثر تر از تشویق است.


🔷ولم تَاسِرهُمُ الاَطماعُ فَیُؤثِروا وَشیکَ السَعیِ علیَ اجتِهادِهم 
طمع ملائک را اسیر نکرده [تاسِر] تا تلاش دنیا را بر تلاش آخرت مقدم بدارند [یؤثرو]
طمع اسارت است وقتی اسیر شد فقط بدنبال امروز خود است به فردا فکر نمیکند و برناریزی فردا ندارد چون اسیر است.
طمع اسیر همیشگی و هیچگاه آزادی ندارد.
اسیر آینده نگری ندارد ، مقابل آن زهد است که انسان را آینده نگر می کند.
(اما در عرف امروز زاهد را بیچاره دانسته که فقط دنبال اداره کردن روز خود است که از گرسنگی نمیرد.)
در عرف اینگونه می پندارند که پول آینده را می سازد.در امور معنوی هم همینطور است، بلند نظری در زهد است مانند:
نویسندگان کتابهای بزرگ که در عین زهد بلند نظری داشتند و با نوشتن کتاب ،  آیندگان را ساختند. طماع دنیا را آباد میکند ،زاهد آخرت را هم آباد میکند.

🔷ولم یَستَعظِموا ما مَضیٰ مِن اَعمالِهِم 
ملائک، اعمال خود را بزرگ نمی شمارند. هرچه عمل بیشتر باشد خضوع و خشوع آنان بیشتر میشود.
اثر سوء بزرگ بینی اعمال چیست؟ 

🔷ولوِاستَعظَموا ذالک لَنَسَخَ الرجاءُ منهم شَفَقاتِ وَجَلِهِم 
اگر اعمال بزرگ دیده شود، رجا از آنها گرفته میشود امیدواری از بین میرود.[ننسخ رجا]
امید بستن به عمل خود ، امید بخدا را ضعیف میکند. و همین امید به عمل خود ابتدای سقوط انسان است.
دومین اثر امید بستن به عمل خود، انواع خوف را ازبین میبرد.[شفقات وجل] ترس از خدا را از بین میبرد خود را بنده خوب خدا میداند و ترس را مخصوص دیگرانی که بنده خوب نیستند میداند.
در حالیکه زبیر لقب ,منا اهل البیت, را گرفته بود. شمشیر زبیر به میزان زیادی غم از چهره حضرت زدوده بود. اما خوف او از بین رفت و نتیجه سقوط او شد.  

🔷ولم یَختَلِفوا فی ربِهم باستِهواذِ الشیطانِ علیهِم 
هیچ اختلاف، شک و شبهه در مورد خدا ندارند.چون سلطه شیطان چنین القا میکند.
ملائک شبهه ندارند چون شیطان بر آنها مسلط نیست.

نتیجه: اگر اختلافی در عالم هست، شیطان مسلط میشود که اختلاف رنگ می گیرد.
در کنه وجود انسان فطرت آدمی خدا شناس قرار داده شده ، رجوع به فطرت باشد خود را مخلوق خدا ، و او را قادر مطلق و امر او را مطاع میداند. فطرت این را خوب می فهمد.
شیطان دقیقا الهیات را هدف میگیرد تا اختلاف بوجود آید. در اختلاف هم وحدتی در کار نیست ، بدون وحدت توحید هم یکی نیست ، توحید که نشانه رفت و بهم خورد. اختلافات گسترده میشود. این ستون اجتماع هم  در میان نیست.
ملائک، این اختلافات را ندارند چون شیطان بر آنها مسلط نیست.

🔷ولم یُفَرِقهُم سُوءُ التَقاطُع 
بین ملائک تفرقه نیانداخت قطع کردن از هم ، بد تا کردن با هم.[سوءُ تقاطع] ندارند تا تفرقه بیفتد.
در امور دنیوی در قبال بد کردن دیگری هم بد میکند. ارتباطات دنیوی بر محور منفعت است اگر سود داشته باشد ارتباط صورت میگیرد. در حالیکه دین امر کرده ارتباط بگیرید تا سود برسانید ، نه اینکه سود بگیرید. ارتباط باید حول محور وظیفه باشد ولو اینکه بد کنند.
حضرت در خطب دیگر فرمود: بالاترین جود آنست کسی قطع ارتباط کرد با او ارتباط برقرار کن. بین ملائک این قطع کردنها نیست تفرقه هم بوجود نمی اید .

🔷ولا تَوَلاهُم غِلُّ التَحاسُد
بر ملائک، کینه و حسد مسلط نشد. حسد است که کینه می آورد.
فاصلهٔ انسان تا ملائک، فاصله زمانی نیست بلکه فاصله ی حجاب است. فاصله حجاب در دنیا برداشته میشود. حسادت ، قطع ارتباط ، تسلط شیطان در ملائک راه ندارد. کسی که شبیه به آنها باشد ملک گونه میشود با ملک ارتباط میگیرد فاصله برداشته میشود.

🔷ولا تَشَعَبَّتهُم مصارفُ الرَّیب 
شک های گوناگون بر ملائک عارض نمیشود تا آنها را شعبه شعبه کند.
عامل بدبختی شک و سوءظن ،نتیجه آن تفرقه است. چنین نگاهی در جامعه تبدیل به تفرق جامعه میشود.

🔷ولاَ اقتَسَمَتهُم اَخیافُ الهِمَم 
همت های مختلف ملائک را قسمت قسمت نمیکند.
اَخیاف دو معنا دارد : ۱- اختلاف 
گروهی که هیچ نوع اختلاف همت و دغدغه مندی  ندارند . در اولویت بندی و در تقسیم بندی اختلاف ندارند. اولویتها را خوب می شناسند و آنراهم عمل می کنند.
اولویت و دغدغه همه ی انها یکی ست.

۲- اخیاف ،  دو رنگ سرمه در چشم ، 
معنای لطیف و کاربردی دارد.
در جامعهٔ انسانی اختلاف اولویت هست ، دغدغه ها متفاوت است. درجه بندی دغدغه با هم فرق دارد.اختلاف عقیده ، نظر ، سلیقه فراوان است.
برای ملائک یک کار اولویت دارد، در عین حال هریک دیگری را تخطئه نمیکند. دیگری را فرومایه نمی بیند. هر کدام باری را به دوش دارند ، وظیفه ای که انجام میدهند باعث اختلاف آنها نمی شود.

مشکل اجتماعات ، اختلاف سلایق به اختلاف تفرقه ای کشیده میشود. بنا نیست چون اولویتها متفاوت است به دیدهٔ حقارت به او نگریسته شود. دغدغه ها متفاوت است اما کنار هم جامعه درست میشود.


🔷فهُم اُسراءُ ایمانٕ لم یَفُکَهُم مِن رِبقَتِهِ زَیغٌ ولا عدُول ولا وَنَیً ولا فُتُور
ملائک اسیر ایمانند . هر گونه اختلاف ، و عدول از حق ، سستی [ونی] و خستگی [فتور]  طوق بندگی را از گردن آنها باز نمیکند [لا یکف]

ملائک بخاطر این موارد عبادت را ترک نمی‌کنند چون اختلاف ، عدول از حق،  تنبلی و خستگی ندارند. 

جمله ,اسراء ایمان, نشان دهنده ی بی اختیاری نیست که جبر باشد. ملائک، اختیار دارند اگر چه شهوت جنسی ندارند. اما امکان سرباز زدن از فرامین خدا برای آنها هست.
چون با اختیار خود اهل طاعت و عبادت هستند آنان را تجلیل می کنیم. وگرنه  به یک رباط برنامه بدهند و دائم به رکوع باشد، ارزشی ندارد.

اگر جبر بر آنها حاکم باشد و مجبور به عبادت کنند با انسان مقایسه نمیشود. اما آنها هم اختیار دارند و سرپیجی می‌توانند داشته باشند. و اسراءایمان بمعنای اجبار نیست. ماننداینکه گفته شود،  فلان شخص در خدمت پدر و مادر مثل اسیر است.
در واقع او اسیر نیست،  معتقد است که رام و تسلیم پدر و مادر است.

🔷ولیسَ فی اَطباقِ السماءِ مَوضِعُ اِهابٕ الا علیهِ ملکٌ ساجِد اَو ساعٕ حافِد 
در سرتاسر هفت آسمان به اندازه پوست حیوانی [اِهاب] جای خالی یافت نمیشود که مملو است از ملائکی که به سجده افتاده آند.
 و برخی در حال تلاش و رفت و آمد [ساعٕ]هستند.

🔷یَزدادونَ علیٰ طولِ الطاعتِ بربِهم علما
بخاطر طول عبادت خدا به آنها  زیادتی علم داده .

🔷و تَزدادُ عِزَةِ رَبهِم فی قلوبِهِم عِظَما
عبادت طولانی آنها باعث میشود عزت و جلالت خدا در قلب آنها عظیم شود.

دو اثر عبادت طولانی: 
۱-  موجب علم میشود
۲- خدا در چشم عابد بزرگ میشود‌[فی قلوبهم عظما]

علم فقط به کلاس رفتن و خواندن نیست.
خدا در قبال تقوا علم ذاتی ، علم لدنی می دهد
« اتقوالله و یُعَلمُهمُ الله » علم به حقایق امور است توصیف کردنی نیست.چشیدنی ست.

بسیاری از علوم در گرو گناه نکردن است.
« لا یمَسُهُ الا المطهَرون » روح انسان طهارت و تقوا ، نداشته باشد اجازه ی دسترسی نمی دهند. علم قرآن را به تطهیر می دهند.
رابطه ی بین بیشتر خواندن و بالا رفتن فهم نیست بلکه تقوا فهم و علم را بیشتر می کند.
چه بسا بیسواد و کم سوادانی بودند که دارای علم و فهم بالا شدند.مانند مرحوم دولابی و …. 

اللهم اجعلنا من المتقین والحقنا بالصالحین

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۴/۲۹. ۲۰ ذی الحجه 

      💢 بخش نهم خطبه ۹۱ 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش9)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
45:46 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش نهم

اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمى ماند. خواه آشكار و مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديده ها. تا حجتها و نشانه هاى روشن دين خدا از ميان نرود اينان آيا چند تن هستند، يا در كجايند به خدا سوگند، كه شمارشان بس اندك است، ولى قدر و منزلتشان بسيار است. خداوند به اينان حجتها و نشانه هاى روشن خود را حفظ كند، تا آن را به همانندان خود به وديعت سپارند و اين بذر در دلهاى ايشان بكارند. علم و حقيقت و بصيرت به آنان روى آور شده و روح يقين را يافته اند و آنچه ناز پروردگان، دشوار پنداشته اند، بر خود آسان ساخته اند. و بر آنچه نادانان از آن مى ترسند انس گرفته اند. به تن همدم دنيايند ولى جانشان به جهان بالا پيوسته است. جانشينان خداوند در روى زمين هستند و داعيان دين اويند. آه، آه. چه آرزومند ديدارشان هستم. اى كميل، اگر خواهى بازگرد.

چگونگی پیدایش زمین دحو الارض

💠کَبَسَ الْأَرْضَ عَلَى مَوْرِ أَمْوَاجٍ مُسْتَفْحِلَةٍ وَ لُجَجِ بِحَارٍ زَاخِرَةٍ تَلْتَطِمُ أَوَاذِیُّ أَمْوَاجِهَا وَ تَصْطَفِقُ مُتَقَاذِفَاتُ أَثْبَاجِهَا وَ تَرْغُو زَبَداً کَالْفُحُولِ عِنْدَ هِیَاجِهَا 
خداوند زمین را بر( مَوْرِ)اضطراب امواج خروشان قرار داد 
🔅در خطبه یک حضرت مجموعه ای از آب را بیان فرمودند برخی بخار و دخان گفته اند .
در این جوش و خروش ،مواد مذاب که  بیشتر از چند صد هزار تن بودند با جوش و غلیان به هر طرف پرتاب شدند . یکی از این قسمت های پرتاب شده این زمین است که گوی گردی ست که بر جوششی از  مواد مذاب قرار گرفت .موجهای عظیمی سرشار از آب مذاب بودند که به خاطر غلظت به هم ضربه می زدند .دور تا دور این آب مذاب، کف فرا گرفته بود مانند آن حیوان مستی که در اوج مستی و شهوت کف دور دهان او را می گیرد 

💠فَخَضَعَ جِمَاحُ الْمَاءِ الْمُتَلَاطِمِ لِثِقَلِ حَمْلِهَا وَ سَکَنَ هَیْجُ ارْتِمَائِهِ إِذْ وَطِئَتْهُ‏ بِکَلْکَلِهَا وَ ذَلَّ مُسْتَخْذِیاً إِذْ تَمَعَّکَتْ عَلَیْهِ بِکَوَاهِلِهَا فَأَصْبَحَ بَعْدَ اصْطِخَابِ أَمْوَاجِهِ سَاجِیاً مَقْهُوراً وَ فِی حَکَمَةِ الذُّلِّ مُنْقَاداً أَسِیراً
آرام آرام سنگینی این شیء باعث شد خروش کم بشود گویی بار سنگینی چون سینه شتر روی مواد مذاب قرار گرفت که دیگر جوش و خروش نداشته باشند . سنگینی زمین این آبهای خروشان را  مانند کشتی گیران  که شانه شان روی خاک مالیده شده،در جای خود آرام کرد.آن حالت مذاب بودن و سیلان بودن به ماده سفتی تبدیل شد .این آبهای خروشان مانند یک حیوان لجام و افسار زده ، آرام شدند .

💠وَ سَکَنَتِ الْأَرْضُ مَدْحُوَّةً فِی لُجَّةِ تَیَّارِهِ وَ رَدَّتْ مِنْ نَخْوَةِ بَأْوِهِ وَ اعْتِلَائِهِ وَ شُمُوخِ أَنْفِهِ وَ سُمُوِّ غُلَوَائِهِ وَ کَعَمَتْهُ عَلَى کِظَّةِ جَرْیَتِهِ فَهَمَدَ بَعْدَ نَزَقَاتِهِ وَ لَبَدَ بَعْدَ زَیَفَانِ وَثَبَاتِهِ فَلَمَّا سَکَنَ هَیْجُ الْمَاءِ مِنْ تَحْتِ أَکْنَافِهَا
زمین در دل این موجهای پر تلاطم گسترش یافته (مَدْحُوَّةً).
خداوند این آبها را از نخوت ،کبر و بالا انگاری  بازداشت ،فرمود: دیگر بلند پروازی نکنید اکنون موقع آرام گرفتن است .

🔺 گاهی علوم مطالب را اثبات می کنند.  گاهی هم هنوز به آن دست نیافته اند .
آنچه حضرت می فرماید حق و مسلم است
وقتی صحبت از این مراحل می شود منظور میلیاردها سال است که گاهی دانشمندان تا ۱۵میلیارد سال هم تخمین زده اند .

در خطبه یک هم حضرت می فرمایند توده عظیمی که پروردگار خلق کرد آبی بود که در  زیر  آن هوا بود و از بالا بادی که آن را به خروش می آورد .این برخوردها باعث جوشاندن مواد مذاب شد و هر کدام از تکه ها جایی پرتاب شدند  که هر کدام در دایره ای که خدا تعیین کرده بود قرار گرفته و  همین کهکشان است که میبینیم ایجاد شد .
❓چه شد که این مواد مذاب آرام گرفتند :
دو پاسخ 
۱_نظریه طول زمان
چون میلیاردها سال گذشت این لایه های  نزدیک  سطح در مجاورت هوا سرد شدند و این باعث شد مواد مذاب تبدیل به سنگ یا لایه های بیرونی زمین شوند .
۲_نظریه بارش بارانهای دائمی 
میلیاردها سال بارانهای سیل آسا برزمین  آنقدر بارید که سر تا سر زمین را آب فراگرفت .آرام آرام دحوالارض شکل گرفت .برخی از زمین ها از زیر آب بیرون آمد و فضا برای اسکان آدمیان فراهم شد.

💠حَمَلَ شَوَاهِقَ الْجِبَالِ الشُّمَّخِ الْبُذَّخِ عَلَى أَبِیدِهَا وَ أَخَادِیدِهَا وَ عَدَّلَ حَرَکَاتِهَا بِالرَّاسِیَاتِ مِ جَلَامِیدِهَا وَ ذَوَاتِ الشَّنَاخِیبِ الشُّمِّ مِنْنْ صیَاخِیدِهَا فَسَکَنَتْ مِنَ الْمَیَدَانِ لِرُسُوبِ الْجِبَالِ فِی قِطَعِ أَدِیمِهَا وَ تَغَلْغُلِهَا مُتَسَرِّبَةً فِی جَوْبَاتِ خَیَاشِیمِهَا وَ رُکُوبِهَا أَعْنَاقَ سُهُولِ الْأَرَضِینَ وَ جَرَاثِیمِهَا.
وقتی آب از هیجان ایستاد و اطراف آن ساکن شدند خدا کوههای سنگین سر به فلک کشیده را به دوش زمین قرار داد .این کوهها از طرف خدا مامور بودند که آرامش به زمین بدهند و صفحات زمین را از حرکات اضافی حفظ کنند .بعد از کوهها چشمه هایی از بین کوهها  (عَرَانِینِ) کنایه از قله یا نزدیک قله جاری شدند.. 
خداوندآبهارا در سرزمین هموار، بیابان ، فلات ، دره ها ،گستراند .رشته کوههای سر به فلک کشیده ،صخره های سختی که به راحتی دست بردن به آنها آسان نیست ‌.
این کوهها در حوزه های داخل زمین فرو رفته اند (تَغَلْغُلِهَا)و کوهها در پهنه ی دشت ها و اعماق زمین قرار گرفته اند که اگر اینگونه نبود آرامش برقرار نمی شد .انتهای کوههای آتشفشانی در عمق زمین نفوذ دارند .

🔺حضرت به گونه ای صحبت می فرمایند که آنجا در هنگام ایجاد این پدیده ها حضور داشتند. نور حضرت پیامبرصلی الله  علیه و آله و حضرت علی علیه السلام قبل از خلقت آسمان و زمین بوده .

🔅حضرت رسول صلی الله علیه و آله 
«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورِی فَفَتَقَ مِنْهُ نُورَ عَلِیٍّ ثُمَّ خَلَقَ اَلْعَرْشَ وَ اَللَّوْحَ وَ اَلشَّمْسَ وَ ضَوْءَ اَلنَّهَارِ وَ نُورَ اَلْأَبْصَارِ وَ اَلْعَقْلَ وَ اَلْمَعْرِفَةَ اَلْخَبَرَ» 
بحار الانوار  

💠وَ فَسَحَ بَیْنَ الْجَوِّ وَ بَیْنَهَا وَ أَعَدَّ الْهَوَاءَ مُتَنَسَّماً لِسَاکِنِهَا وَ أَخْرَجَ إِلَیْهَا أَهْلَهَا عَلَى تَمَامِ مَرَافِقِهَا. 
خدای متعال بین زمینی که ما قرار داریم و جو بالای سر ما یک فاصله به وجود آورد (فَسَحَ).
مابین زمین و لایه ازن را برای تنفس (مُتَنَسَّماً)هوا پر کرد .
بعد از اتمام این مراحل به انسان امر کرد. روی زمین  زندگی کنید در حالی که به زمین وهر آنچه  برای زندگی لازم دارید عطا کردم، 

 یک برهان است که خدا هیچ گاه کاری را که نمی شود  انجام داد را به عهده انسان نگذاشته ،بلکه شرایط و امکانات را فراهم آورده است.
🔺پس تا زمانی که سلامت هستی و عقل داری  ملزم به انجام تکلیف هم هستی وبعد از ان هیچ عذری پذیرفته نیست.

💠ثُمَّ لَمْ یَدَعْ جُرُزَ الْأَرْضِ الَّتِی تَقْصُرُ مِیَاهُ الْعُیُونِ عَنْ رَوَابِیهَا وَ لَا تَجِدُ جَدَاوِلُ الْأَنْهَارِ ذَرِیعَةً إِلَى بُلُوغِهَاحَتَّى أَنْشَأَ لَهَا نَاشِئَةَ سَحَابٍ تُحْیِی مَوَاتَهَا وَ تَسْتَخْرِجُ نَبَاتَهَا أَلَّفَ غَمَامَهَا بَعْدَ افْتِرَاقِ لُمَعِهِ وَ تَبَایُنِ قَزَعِهِ حَتَّى إِذَا تَمَخَّضَتْ لُجَّةُ الْمُزْنِ فِیهِ
خدا برای آن قسمت های از زمین که بلند و در قله بودند و به طور معمول  آب چشمه ای به آنها نمی رسد یا امکان جدول کشی و هدایت آب رودخانه ها به آنها نمی باشد ،ابرهایی را  ایجاد کرد که مرده این زمین را زنده می کند. و‌گیاهان نهفته ی زمین را بیرون می ریزند .


ابرها را  بعد از تکه تکه بودن ،یگانه کرد و الفت داد(أَلَّفَ غَمَامَهَا)
این ابرهای کوچک در گوشه ای بودند

💠حَتَّى إِذَا تَمَخَّضَتْ لُجَّةُ الْمُزْنِ فِیهِ وَ الْتَمَعَ بَرْقُهُ فِی کُفَفِهِ وَ لَمْ یَنَمْ وَمِیضُهُ فِی کَنَهْوَرِ رَبَابِهِ وَ مُتَرَاکِمِ سَحَابِهِ أَرْسَلَهُ سَحّاً مُتَدَارِکاً قَدْ أَسَفَّ هَیْدَبُهُ تَمْرِیهِ الْجَنُوبُ دِرَرَ أَهَاضِیبِهِ وَ دُفَعَ شَآبِیبِهِ
.
 تا اینکه ابرها  به شدت به حرکت در آمدند ،آب فراوانی در ابرها بود .و خدا رعد و برق را به ابرها اضافه کرد
رعد و برق خلع و فاصله بین قطره ها را برطرف می کندو به دلیل غرش شدید انها به هم می پیوندند و هیچ گاه نورانیت این ابر متراکم خاموش نشد .
خدای متعال آب های از هم گسیخته را ابر یک دست (مُتَدَارِکاً)ایجاد کرد که این ابر به دلیل وزن زیاد از ارتفاع پایین آمد و به زمین نزدیک شد .
باد جنوب که به سمت شمال می وزد و اغلب این باد جنوب است که باران ها را فراهم می کند بارانی که داخل آبر است را می دوشد و باران شدیدی از این ابرها به زمین میریزد (دُفَعَ شَآبِیبِهِ)

💠أَلْقَتِ السَّحَابُ بَرْکَ بِوَانَیْهَا وَ بَعَاعَ مَا اسْتَقَلَّتْ بِهِ مِنَ الْعِبْ‏ءِ الْمَحْمُولِ عَلَیْهَا أَخْرَجَ بِهِ مِنْ هَوَامِدِ الْأَرْضِ النَّبَاتَ وَ مِنْ زُعْرِ الْجِبَالِ
 الْأَعْشَابَ.
وقتی که ابر سنگین شد سینه به زمین نزدیک می کند که الان وقت وضع حمل است و باران را مانند بچه ی در آغوش کشیده شده به زمین میریزد. .

💠فَهِیَ تَبْهَجُ بِزِینَةِ رِیَاضِهَا وَ تَزْدَهِی بِمَا أُلْبِسَتْهُ مِنْ رَیْطِ أَزَاهِیرِهَا وَ حِلْیَةِ مَا سُمِطَتْ بِهِ مِنْ نَاضِرِ أَنْوَارِهَا وَ جَعَلَ ذَلِکَ بَلَاغاً لِلْأَنَامِ وَ رِزْقاً لِلْأَنْعَامِ وَ خَرَقَ الْفِجَاجَ فِی آفَاقِهَا وَ أَقَامَ الْمَنَارَ لِلسَّالِکِینَ عَلَى جَوَادِّ طُرُقِهَا.
همین زمین خشک و لم یزرع بمحض سیراب شدن  گیاهان سبز از زمین سر در می آورد .
زمین تا وقتی که سر سبز نباشد افسرده است .همین که سرسبز شد و گل‌های متنوع رویید ، به اینکه باغهای زمین فراوان شد ،بهجت می یابد .و به آن لباسی که خدا به او پوشانده  کرشمه می کند.

🔺نشاط زمین به سر سبزی اوست .نشاط محله به سر سبزی آن است .و ما اهل زمین هم با سرزندگی زمین ، سرزنده  می شویم .
 این فراز نهج البلاغه را می توان به عنوان کیفیت رابطه انسان و محیط زیست مطرح نمود .انسان باید کاری کند که فضای سبز زیاد شود . زمین به لباس گلدار  و گردن بندی که از گلبرگهای مختلف به کردن آویخته ،سرخوش می شود.

چرا خدا آسمان و زمین را خلق کرد؟
خدا همه این آسمان و زمین را خلق کرد که انسان طعام ، و لذت داشته باشد ،به اهداف خود برسد و این گل وگیاه و…. غذای حیوانات می شوند که آن هم برای انسان می تواند سودمند باشد .

🔺 نکته🔺
خدا که این مواد مذاب را میلیاردها سال آرام کرد ما را هم  می تواند به قطع و یقین  آرام کند به شرط آنکه ما هم مانند آسمان و زمین ،مطیع امر خدا باشیم.🔺

غفرالله لی و لکم الحمدلله رب العالمین

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۴/۳  –  ۲۱ذیحجه

💢بخش دهم خطبه ۹۱💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش10)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
44:45 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش دهم

اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمى ماند. خواه آشكار و مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديده ها. تا حجتها و نشانه هاى روشن دين خدا از ميان نرود اينان آيا چند تن هستند، يا در كجايند به خدا سوگند، كه شمارشان بس اندك است، ولى قدر و منزلتشان بسيار است. خداوند به اينان حجتها و نشانه هاى روشن خود را حفظ كند، تا آن را به همانندان خود به وديعت سپارند و اين بذر در دلهاى ايشان بكارند. علم و حقيقت و بصيرت به آنان روى آور شده و روح يقين را يافته اند و آنچه ناز پروردگان، دشوار پنداشته اند، بر خود آسان ساخته اند. و بر آنچه نادانان از آن مى ترسند انس گرفته اند. به تن همدم دنيايند ولى جانشان به جهان بالا پيوسته است. جانشينان خداوند در روى زمين هستند و داعيان دين اويند. آه، آه. چه آرزومند ديدارشان هستم. اى كميل، اگر خواهى بازگرد.

امادگی زمین برای خلق ادم

خلاصه درس قبل :
خدای متعال زمین را خلق کرد. خشکی ها از زیر آب بیرون آمدند . کوه ها سر برافراشتند. رودخانه ها جاری شدند. در میانه ی این کوه ها  دره هایی قرار داد. 
و نشانه هایی برای آنان که بخواهند از جاده های وسیع آن عبور کنند، تعیین کرد. 
نشانه هایی قرار داد که اگر کسی خواست از این کوه ها عبور کند، سرگردان نشود.  

⬅️نکته ی اول: 
تصور کنید کوه ها و رشته کوه ها هیچ راه عبوری نداشتند و مثل یک سدّ بزرگ زمین را به دو قسمت تقسیم می کردند. اولاً چقدر باعث تفرقه ی انسان ها می شد و جدایی بین شهرها و روستاها اتفاق می افتاد. ثانیاً حرکت آب مختل می شد. سرزمین های پایین دست آب نمی خوردند. 
خدای متعال کوه را با همه ی مزایا و خواصی که دارد، ایجاد نمود؛ ولی در عین حال کوه برای انسان خلق شد، لذا راه هایی در میانه ی این کوه ها قرار داد تا انسان راحت رفت و آمد کند.
 
⬅️نکته ی دوم: 
در این کوه ها نشانه هایی قرار داد که راه را پیدا کنند. کوهنوردان ظاهر کوه ها را شبیه به یکدیگر نمی بینند و تفاوت های آنها را با یکدیگر خوب می دانند. کوه ها اشکال مختلف و جنس های گوناگون دارند و این یک نشانه ای است که انسان ها بتوانند مسیرهای مختلف و شهرهای مختلف را به سبب همین کوه ها بشناسند و جاده را پیدا کنند. .

🔶فَلَمَّا مَهَّدَ أَرضَهُ
هنگامی که خداوند زمین را آماده ی زندگی انسان ساخت.

🔶وَ أَنفَذَ أَمرَهُ 
و فرمان خود را صادر فرمود
خداوند متعال زمین را آماده کرد و نافذ کرد حرفش را و هر چه دستور داد، دستورش اجرایی شد و همه ی این مقدمات فراهم شد تا این که :

🔶اختَارَ آدَمَ خّیَرَةً مِن خَلقِهِ 
آدم (ع) را از میان مخلوقاتش برگزید. 
خدای متعال جناب آدم (ع) را به عنوان یک مخلوق برگزیده اختیار کرد.

🔶وَ جَعَلَهُ أَوَّلَ جِبِلَّتِهِ 
و او را نخستین و برترین مخلوق خود در زمین قرار داد.
اولین کسی که خلق کرد تا روی زمین بیاید و اولین انسانی که در قالب جسم بود و جسم او برای دنیا خلق شد، جناب آدم (ع) بود. 

از نکات مهم این است که حضرت می فرمایند: کُنتُ صَدَّقتَهُ وَ آدَمُ بَینَ المَاءِ وَ الطِّین: من پیامبر خدا (ص) را تصدیق کردم و به نبوّت او اعتراف و اعتقاد داشتم در حالی که خدای متعال گل آدم را می سرشت. وجود مقدّس پیامبر (ص) و اهل بیت علیهم السلام همه قبل از حضرت آدم (ع) بودند.  
 
🔆شبهه: آیا انسان تکامل یافته ی مخلوقات دیگر است؟
پاسخ: در مکتب حضرت، انسان مخلوق خاص خداست. پرورش یافته و تکامل یافته ی مخلوقات دیگر نیست. انسان، انسان خلق شده است. 

🔶وَ أَسکَنَهُ جَنَّتَهُ 
ابتدا آدم (ع) را در بهشت جای داد.
 بین مفسّرین اختلاف، و سؤال این است که بهشتی که خدای متعال انسان را در آن جای داد، چگونه بهشتی بود؟

–عده ای اعتقاد دارند که آن بهشت، همان بهشت خلد برین بود که خدا  وعده داده . ولی از ظاهر کلمات اهل بیت (ع) استفاده می شود  این جنت معنای باغ و بوستان می دهد که دنیایی بود.. آیات «خالدین فیها ابدا» « و ما هم بخارجین  منها » در قرآن کریم دلالت بر این دارد که بهشت خلد برین جاودانه است و کسی از آن خارج نمی شود. به همین دلیل بهشتی که آدم (ع) در آن سکنی گزید، بهشت جاویدان نبود. ضمن این که شیطان به بهشت خلد برین راه ندارد. پس بهشتی که آدم (ع) در آن ساکن بود، بهشت دنیایی بود.

🔶وَ أَرغَدَ فِیهَا أُکُلَهُ
و خوراکی های گوارا به او بخشید.
 هر چه می خواهید بخورید.

🔶وَ أَوعَزَ أِلَیهِ فِیمَا نَهَاهُ عَنهُ
و از آنچه که او را منع کرد، پرهیز داد. 
با اشاره به جناب آدم (ع) فهماند و امر کرد که همه چیز مجاز است، به غیر از آن چیزی که از تو منع کردیم. با استفاده از قرآن کریم معلوم می شود که منظور حضرت، شجره ی ممنوعه است. 

🔶وَ أَعلَمَهُ أَنَّ فِی الأِقدَامِ عَلَیهِ التَعَرُّضَ لِمَعصِیَتِهِ 
و آگاهش ساخت که اقدام بر آن، نا فرمانی بوده 
خدای متعال به آدم (ع) فهماند و آموخت که اگر به سراغ آن کاری که نهی کردم ، بروی معصیت کردی .

🔶وَ المُخَاطَرَةَ بِمَنزِلَتِهِ 
مقام و ارزش آدم را به خطر خواهد افکند. 
 

✅شبهه :چرا آدم (ع) گناه کرد؟ مگر پیامبران الهی معصوم نیستند؟

پاسخ: اولاً این کار جناب آدم (ع) ترک اولی بود. ثانیاً برخی از نهی ها نتیجه ی تکوینی دارد که اثر آن در دنیاست و گناهی بر آن مترتب نیست. خوردن از شجره ی ممنوعه از جنس تشریعی نبود، بلکه از سنخ تکوینی است. یعنی اثر خوردن، هبوط است و خروج از مقام و منزلتی است که آدم (ع) داشت.
 در حقیقت گناهی حاصل نشد؛ ولی تبعات آن برای آدم (ع) به وجود آمد که افتادن در تلاش، رنج و سختی دنیا بود. 

🔶فَأَقدَمَ عَلِی مَا نَهَاهُ عَنهُ 
اما آدم (ع) به آنچه نهی شد، اقدام کرد. 
آدم به سمت شجره ی ممنوعه رفت و از آن خورد و اقدام کرد به چیزی که خدای متعال از آن نهی کرده بود. 

🔶مُوَافَاةً لِسَابِقِ عِلمِهِ 
و علم خداوند در باره ی او تحقق یافت. 
این عملی که آدم (ع) انجام داد موافق بود با علمی که خدا از قبل داشت. 
این فراز به علم ازلی خدا نسبت به اشیاء قبل از خلقت آنها اشاره دارد. خدای متعال می دانست که آدم (ع) با اختیار خودش از شجره ی ممنوعه می خورد. عده ای قائل به جبر شده اند و این شبهه را مطرح می کنند. 

🔆شبهه: من مجبورم گناه کنم تا علم خداوند زیر سؤال نرود.
✅پاسخ: درست است که خدا به اشیاء علم دارد، ولی ما با اراده ی خود عملی را انجام می دهیم. اگر معتقد باشیم که خدای متعال علم دارد و علم او به فعل ما تعلق می گیرد، این جبر است.
 در حالی که ما معتقدیم که علم الهی به اراده ی ما تعلق می گیرد. به عبارت دیگر خداوند متعال می داند که من با اراده ی خودم فعلی مرتکب می شوم. علم الهی به اراده ی من است پس علم الهی به جبر ختم نمی شود و خدای متعال اراده ی ما را می داند. 

🔶فَأَهبَطَهُ بَعدَ التَّوبَةِ 
تا آن که پس از توبه، او را ازبهشت به سوی زمین فرستاد 
 مناقشه ای در مورد هبوط وجود دارد. اگر منظور از هبوط، هبوط مکانی باشد، منظور این است که آدم (ع) از بهشت برین هبوط کرد که ذهنیت غالب مردم هم همین است. در حالی که هبوط در اینجا به معنای تنزّل درجه است. یعنی انسان از جایگاهی که در زمین داشت و با خوبان عالم و فرشتگان در ارتباط بود، جدا شد و باید شرایط سختی را تحمل کند و در قالب جسم قرار گیرد. پس هبوط ، مکانی نیست. 

🔶لِیَعمُرَ أَرضَهُ بِنَسلِهِ
تا زمین را با نسل و ذریّه ی خود آباد کند.
 و عمارت و آبادانی را به جامعه برگرداند. در قرآن کریم نیز هدف از خلقت انسان در زمین را این گونه بیان داشته:  
« هوَ اَنشأکم منَ الارضِ  واستَعمرَکم فیها واستَغفِروه  هود – ۶۳ » 
خلق کرد تا انسان زمین را آباد کند. هیچ کس حق تخریب ندارد. انسان باید آباد کند و رشد و ترقّی ایجاد کند. 
در حقیقت توبه ی آدم (ع) پذیرفته شد تا آبادانی ایجاد کند. پس آمدن بر روی زمین یک، برای ازدیاد نسل،  ودیگری برای آبادانی بود. 

 نتیجه می گیریم که توبه ی برخی از گناهان، خدمات اجتماعی و عام المنفعه است. خدمت به خلق  و کوشش در راه سعادت و فلاح مردم مهم است و خدمات اجتماعی باعث رشد و تعالی می گردد. 

🔶وَ لِیُقِیمَ الحُجَّةَ بِهِ عَلَی عِبَادِهِ 
و بدین وسیله حجت را بر بندگان تمام کرد.
خدای متعال آدم (ع) را فرستاد تا حجتش را اقامه کند. و آدم بر دیگران حجت و دلیل شد. 

🔶وَ لَم یُخلِهِم بَعدَ أَن قَبَضَهُ مُمَّا یُؤَکِّدُ عَلَیهِم حُجَّةَ رُبوُبِیَّتِهِ 
و پس از وفات آدم (ع) زمین را از حجّت خالی نگذاشت. این موضوع ترک نشد و ادامه پیدا کرد و خدای متعال مخلوقاتش را رها نکرد.

🔶وَ یَصِلُ بَینَهُم وَ بَینَ مَعرِفَتِهِ
و میان فرزندان آدم و خود پیوند شناسایی برقرار فرمود. پیامبران آمدند و بین شناخت خدای متعال و مخلوقات پیوند برقرار نمودند. 

🔶بَل تَعَاهَدَهُم بِالحُجَجِ عَلَی ألسُنِ الخِیَرَةِ مِن أَنبِیَائِهِ وَ مُتَحَمِّلِی وَدَائِعِ رِسَالاتِهِ قَرناً فَقَرناً
و قرن به قرن، حجت ها و دلیل ها را بر زبان پیامبران برگزیده و آسمانی و حاملان رسالت خویش جاری ساخت.
خدای متعال از طریق انبیای الهی که بار رسالت را به دوش کشیدند، با مردم حرف زد و صلاح و فلاح آنها را بیان نمود. دوره به دوره انبیای الهی آمدند و حجت های الهی را آوردند. 

🔶حَتَّی تَمَّت بِنَبِیّنَا مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلّم) حُجَّتُهُ 
تا اینکه سلسله ی انبیاء با پیامبر اسلام (ص) به اتمام رسید. 
بار رسالت و امانت الهی به پیامبر خاتم صلی الله علیه واله رسید و رسالت کامل شد و پیامبر اسلام آنچه را که نیاز بود برای مردم بازگو کرد.

🔶وَ بَلَغَ المَقطَعَ عُذرُهُ وَ نُذُرُهُ 
و بیان احکام،  انذار و بشارت الهی به سرمنزل نهایی راه یافت. 
پیامبر (ص) همه ی بشارت ها و انذارها را برای انسان ها بیان کرد و بعد از پیامبر (ص) هم این سلسله در قالب دیگری توسط اوصیاء ادامه پیدا نمود. با این تفاوت که انبیای الهی شریعت آوردند؛ ولی ائمه ی اطهار (ع) بیان کننده و مبلّغ شریعت رسول خاتم (ص) هستند. 
حضرت دو ابتلا و امتحان را برای بشر بیان می نماید ارزاق و مرگ که امتحان الهی است.

🔶وَ قَدَّرَ الأَرزَاقَ
خدای متعال روزی انسان ها را اندازه گیری و مقدّر فرمود. ارزاق را بین بندگان تقسیم کرد و متکفل روزی انسان شد. 

🔶فَکَثَّرَهَا وَ قَلَّلَهَا 
گاهی کم و زمانی زیاد داد. به برخی بیشتر و به برخی از بندگان کمتر عطاء نمود. 

🔶وَ قَسَّمَهَا عَلَی الضَّیقِ وَ السَّعَةِ 
به تنگی و وسعت روزی داد. به بعضی از بندگان کمبود و تنگی و به برخی روزی وسیع داد. 

✅ سؤال: خدای متعال که عادل است. روی چه حسابی به برخی کمتر و به برخی بیشتر می دهد. 
حضرت ، خود پاسخ می دهد: 

🔶فَعَدَلَ فِیهَا لِیَبتَلِیَ مَن أَرَادَ بِمَیسوُرِهَا وَ مَعسوُرِهَا
تا هر کس را که بخواهد بیازماید.
اصلاً این فکر به ذهن شما خطور نکند که خدای متعال بی عدالتی کرده است. خدا به عدالت رفتار نموده و این کم و زیاد برای امتحان است . مخالفتی با عدالت ندارد.

 همچنین بر اساس روایتی از رسول خدا (ص) برخی از مؤمنین را فقط فقر می تواند سربراه و مؤمن نگه دارد و اگر آن بنده غنا و ثروت داشته باشد، فاسد می شود و خدای متعال برای رعایت مصالح بندگان، ابدیت آنها را به دنیایشان ترجیح میدهد.مریضی، تنگدستی و …همه از عدالت و حکمت خدای متعال است.

🔶وَ لِیَختَبِرَ بِذَلِکَ الشُّکرَ وَ الصَّبرَ مِن غَنِیِّهَا وَ فَقِیرِهَا 
و با شکر و صبر غنی و فقیر را مورد آزمایش قرار دهد. 
خدای متعال می خواهد از همه ی بندگان امتحان بگیرد. از غنی به خاطر این که شکر عملی به جا می آورد یا نه؟ و از فقیر امتحان صبر می گیرد. 

🔶ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِیلَ فَاقَتِهَا وَ بِسَلَامَتِهَا طَوَارِقَ آفَاتِهَا 
پس روزی گسترده را با فقر و بیچارگی، در آمیخت و تندرستی را با حوادث دردناک پیوند داد. البته اگر امروز کسی ثروتمند باشد، فردا معلوم نیست این گونه بماند و اگر امروز مریض باشد، فردا ممکن است سلامت را بازیابد. 

🔶وَ بِفُرَجِ أَفرَاحِهَا غُصَصَ أَترَاحِهَا 
دوران شادی و سرور را با غصه و اندوه نزدیک ساخت. خدای متعال رهایی از شادی ها را با غصه ها قرین کرد. شادی و غصه به هم متصل شده اند. (به قول صائب تبریزی )
شکوفه با ثمر هرگز نگردد جمع در یک جا
یک روز شادی و یک روز غم است. پس دل نگران نباشید و در هر موقعیت امتحان خوبی پس دهید. 

🔶وَ خَلَقَ الآجَالَ فَأَطَالَهَا وَ قَصَّرَهَا وً قَدَّمَهَا وَ أَخَّرَهَا 
اجل و سرآمد زندگی را مشخص کرد . آن را گاهی طولانی و زمانی کوتاه قرار داد . مقدّم و مؤخّر داشت. 
خدای متعال مرگ را خلق کرد. گاه عمر انسان را کوتاه و برخی طولانی نمود. گاهی مرگ به تعویق می افتد و گاهی جلو می آید. جزع و فزع و بیتابی از عواملی است که انسان زودتر می میرد. انسان آرام، عمر بیشتری دارد و انسان مضطرب و نا آرام کمتر عمر می کند. صله ی رحم و خوش خلقی عمر را طولانی می کند.

🔶وَ وَصَلَ بِالمَوتِ أسبَابَهَا 
خدای متعال موجبات مرگ را هم فراهم ساخت. 
مرگ بر اثر تصادف، بیماری، سکته، شهادت و …. اسباب مختلف مرگ هستند.

🔶وَ جَعَلَهُ خَالِجاً لِأَشطَانِهَا 
و با مرگ رشته های زندگی را در هم پیچید. وقتی اسباب مرگ فراهم می شوند، وضع به هم می خورد.  

🔶وَ قَاطِعاً لِمَرَائِرِ أَقرَانِهَا
پیوندهای خویشاوندی را از هم گسست تا آزمایش گردند. 
خدای متعال مرگ را قطع کننده ی طناب های زندگی قرار داد. انسان تعلقاتی دارد. خدا مرگ را باعث قطع کردن انسان از این تعلّقات قرار می دهد. زیرا در حقیقت، مرگ انقطاع است. هر چه تعلّقات بیشتر باشد، دل کندن از این تعلّقات سخت تر خواهد بود.

اللهم اَحینا حیات محمدٕ وال محمدٕ

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۵/۱  –  ۲۳ ذیحجه 

💢بخش یازدهم خطبه ۹۱💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش11)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
53:11 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش یازدهم

اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمى ماند. خواه آشكار و مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديده ها. تا حجتها و نشانه هاى روشن دين خدا از ميان نرود اينان آيا چند تن هستند، يا در كجايند به خدا سوگند، كه شمارشان بس اندك است، ولى قدر و منزلتشان بسيار است. خداوند به اينان حجتها و نشانه هاى روشن خود را حفظ كند، تا آن را به همانندان خود به وديعت سپارند و اين بذر در دلهاى ايشان بكارند. علم و حقيقت و بصيرت به آنان روى آور شده و روح يقين را يافته اند و آنچه ناز پروردگان، دشوار پنداشته اند، بر خود آسان ساخته اند. و بر آنچه نادانان از آن مى ترسند انس گرفته اند. به تن همدم دنيايند ولى جانشان به جهان بالا پيوسته است. جانشينان خداوند در روى زمين هستند و داعيان دين اويند. آه، آه. چه آرزومند ديدارشان هستم. اى كميل، اگر خواهى بازگرد.

لطائف علم الهی      
 
 بخش پایانی خطبه حضرت در مورد هبوط جناب آدم به زمین  وامتحاناتی که از انسان گرفته می شود.
 امتحان فقر وغنا و امتحان مرگ همه می میرند تعلقات از دنیا قطع میشود وباید برای آن سرا آماده بود.

 در این بخش حضرت از جزییات علم الهی می گوید وقتی می گوییم خدا همه چیز را می داند  منظور کلیات است در حالیکه حضرت می فرماید خدا ریزترین امور خلقت را می داند علم الهی به کلیات وجزییات أست . 

🔶عالمُ السّرِ مِن ضمائِرِ المضمِرین
خدا عالم ، آگاه أست ، می داند سر ضمیر انسانها را گاهی سری در درون انسان أست که خود انسان هم آن را فراموش کرده . خدا هم ظاهر را می داند وهم سر را ،سری را که فراموش شده را می داند .

🔶ونَجویَ المُتَخافتین 
خدا نجوای در گوشی را هم می داند . دو نفر  آهسته و پنهانی [متخافتین] ودر گوشی حرف بزنند گرچه از دیگران پنهان است از خدا پنهان نیست . لفظ نجوی آرام بودن درون آن هست. ما باید مناجات( صحبت آرام با خدا) وهم منادات(بلند دعا خواندن) داشته باشیم

🔶و خَواطرِ نجمِ الظنون
خدا گمانهایی که به ذهن انسان خطور می کند می داند گاهی چیزهایی به ذهن انسان خطور میکند که غیر عمدی أست ولی خدا همه را می داند از بزرگان عرفا نقل شده که نسبت به خواطر هم باید سلوک باشد خواطر گناه ندارد ولی در تربیت انسان اثر دارد. خدا خواطر که از ذهن انسان می گذرد می داند .

🔶 وعقدِ عزیماتِ الیقین
تصمیمات قطعی وعقیده ها که انسان قصد  انجام  آن دارد ، خدا می داند.

🔶و مَسارِقِ ایماضِ الجُفون
خدا نگاه دزدکی [مسارق]چشم ها را می داند.
 زمانی که چشم ها[جفون] برق زد [ایماض] و به دیگران نگاه کرد را می داند.
 سرقت فقط بالا رفتن از دیوار مردم نیست فردی که محدود وعفیف أست ، کسی وارد حیطه او شود دزدی أست.

🔶وما ضَمِنَتهُ اکنانُ القلوب و غیاباتُ القلوب
خدا آنچه که در قلب ها پنهان شده، نگاه آلوده، خطورات ذهن ، میداند.
 غیب وپنهان میداند بعضی چیزها که از نظر ما غیب هستند برای ملائکه آشکار أست ، بعضی موارد برأی ملائکه هم پنهان أست خدا انچه که  غیب الغیوب هست را می داند .

🔶 وما اَصغَت لِاستِراقِه مَصائِخِ الاَسماع
 گوشها یی که مخفیانه در صدد شنیدن و استراق سمع هستند  خدا انها را می داند.
جایی که گوش تیز کرده تا سخنان پنهان را که مربوط به او نیست بشنود خدا میداند.
 
🔶ومَصائِفِ الذَّر  
حضرت از این قسمت  بحث را عوض می کند. وشروع علم دیگری که خدا می داند .
خداوند علم دارد به مورچه هایی[الذر]  که در اقامتگاه های تابستانی[مصائف] اقامت دارند.
 مورچه بخاطر ریز بودن به چشم نمی آید مورچه ها در تابستان اوج حرکتشان ودر حال تهیه غذا هستند خدا به همه اینها علم دارد.

🔶ومَشاتی الهَوام
وزمانی که حشرات به خواب زمستانی فرو میروند عالم است. خدا هم به مورچه های ریز در حال رفت وآمد وهم مورچه هایی که درون زمین به خواب زمستانی فرورفته اند علم دارد.

🔶 ورَجَعَ الحَنین منَ المُولَهاتِ
خدا می داند هق هق گریه مادران فرزند از دست داده[مولهات] را . 
همه این موارد یک ظاهر دارند و یک باطن . این موضوع در مورد حیوان فرزند از دست داده هم صادق أست. خدا آه جانسوز هر موجودی که غم دارد را می داند.
 علت گریه و ناله ، حتی نوع گریه را میداند برای چیست.

🔶و مُنفَسَحِ الثمرَةِ مِن وَلائِجِ غُلُفِ الاَکمام
 خدا می داند شکوفه هایی که بر روی درخت زده دارای غلافیست که میوه در آن شکل می گیرد  میداند داخل هر غلاف چه میوه ای ودارای چه شرایطی أست از کجا آمده وسرانجام آن چیست.  شیرین می شود ، کال أست یا رسیده ، به زمین می افتد یا چیده می شود؟

 🔶ومُنقَمَعِ الوُحُوشِ مِن غِیرانِ الجِبالِ واَودِیتِها 
خدا میداند حیوانات وحشی در بیابانها ودر شکاف کوهها در کجا خانه گزینه اند.
این حیوانات از سرماو گرما وحمله دسته جمعی در امان نیستند خدا میداند درکدام بیابان[اودیتها] کدام حیوان وحشی در کدام غارهای کوه[غیران] لانه کرده ودرد اوچیست.

🔶ومُختَبَا البَعُوض بینَ سُوقِ الاَشجارِ واَلحِیَتِها 
خدا میداند پشه ها وحشرات لابلای ساقه وپوسته درختان چگونه لانه ساخته اند وچند مورچه وپشه در این درخت لانه کرده اند. 


🔶ومَغرزِ الاَوراق منَ الاَفنان
وخدا محل اتصال برگها به شاخه ها[معرز] را میداند. درخت برگ وساقه وشاخه دارد واین برگ چگونه محکم به درخت چسبیده که در برابر باد اینگونه استحکام دارد.

🔶ومَحطِ الاَمشاجِ مِن مَساربِ الاَصلاب
ومیداند محل فرود آمدن نطفه ها در رحم ها را، نطفه هایی که از صلب پدران حرکت و به قرارگاه خود یعنی رحم مادران می رسند را می داند امشاج(شی به هم مخلوط شده) چرا به نطفه امشاج گفته می شود ؟ چون استعداد فراوانی در نطفه قرار گرفته.

🔶 وناشِئةِ الغُیُومِ ومُتَلاحِمِها
می داند ابرهای ازهم گسسته وبهم پیوسته کدام أست. ابرها ابتدا از هم جدا و بعد بهم متصل می شوند.

🔶ودُرُورِ قَطرِ السحابِ فی مُتراکِمِها 
زمانیکه ابرها به هم پیوستند ، ریزش باران را از ابرهای متراکم شده  چه مقدار ، به کدام سرزمین ، باران نافع یا مضر همه رامی داند.

🔶وما تَسفِی الاَعاصِیر بِذُیُولِها و تَعفُو الاَمطارِ بِسُیُولِها 
خدا پراکندگی و جمع کردنی که گرد بادها بوجود می آورند را میداند.
 حضرت گرد باد را به دامن زن[ذیولها] تشبیه کرده وقتی دامن می چرخدمحیط زیادی را در بر می گیرد گرد باد مثل دامنی أست که محیط وسیعی را در بر میگیرد وبسیاری از خار وخاشاک رابلند کرده وبه آسمان میبرد.
خدا میداند وقتی گرد باد به هوا خاست وهوا را آلوده کرد کی باران می آید وآثار خاک، حاصل از گرد باد را محو می کند[تعفو]

🔶وعَومِ نَباتِ الارضِ فی کُثبانِ الرِّمالِ
خدا فرو رفتن حشرات در رملهای بیابانها را می داند ، میداند در زیر بیابان چه حشره ای و چه تعداد در زمین فرو رفته.
 
🔶ومستقرِ ذَواتِ الاَجنِحَةِ بِذُریٰ شَناخِیبِ الجبال
حضرت از زمین به اوج آسمان می پردازد.
خدا میداند در قله کوهها کدام پرنده ها[ذوات الاجنحة] ساکن هستند رزقشان چیست ؟ چند بچه دارد و بچه ها را چگونه سیر میکند ؟ چرا این کوه را انتخاب کرده همه را میداند .

🔶وتَغریدِ ذَواتِ المنطق فی دَیاجِیرِ الاَوکار
خدا نغمه مرغهای سخنگو در تاریکی لانه ها را میداند . پرنده لانه ای دارد در بالای درخت و تاریکی لانه ، بالای درخت ونجوای پرندگان را بخوبی می داند.

🔶وما اَوعِبتِه الَاصدافِ وح‍َضَنَت علیهِ اَمواجِ البِحار 
خدا می داند در دریا واقیانوسهای پهناور چند صدف زنده وداخل هر صدف چند مروارید أست مرواریدها به بار می نشینند وبه دست انسان میرسند  یا خیر؟
 خدا موجهایی را مامور حفاظت از صدف می کند تا مروارید آنگونه که خدا میخواهد شکل بگیرد امواج دریا برای صدف مادری میکند[حضنت] تا حفظ شوند.
امواج برای ما ظاهرا یکسان ولی برای خدا هر موج مسئول کاری أست یک موج مامور حفظ صدفها، یکی مسئول حمل ماهی ، یکی مسئول گرفتن جان کسی أست وظیفه هرموج جداست.

🔶وما غَشیَته سُدفه لیل او ذر علیه شارقٌ نهار
خدا آنچه را که تاریکی شب پوشانده می داند.
 چه کسی کجا وچه نیازی دارد؟ همین که چیزی از ذهن عبور کند خدا می داند.
 میداند آنچه را که نور درخشنده خورشید بر آن تابیده است.


🔶ومَا اعْتَقبَت علیه اَطباقِ الدَّیاجِیر وسُبُحاتِ النور 
تاریکی ها ونورهای شدید پشت سر هم میآیند [اعتقبت]مربوط به عالم بالاست.
آنچه را که پرده های تاریکی و پرده های نور بر روی چیزی قرار گرفته اند ؟ ماورای این حجابها چه چیز أست که مخلوقات از دیدن آن منع شده اند .

🔶واثَرَ کلِ خَطوَة
چرا حضرت روی علم الهی دست گذارده؟ حضرت صرفا مسائل علمی نمی گوید بلکه میخواهد ما را به راه هدایت  بکشاند.
ثمره دانستن علم الهی اینست که انسان باید دست با احتیاط و مراقبت حرکت کند. خدا به همه چیز آگاه أست باید مواظب اعمال باشد. هر قدمی که برمی دارد اثر ونتیجه آن را خدا می داند.  اثر علم الهی این أست.

توحید به این نیست که بگوییم خدا یگانه أست.  توحید می گوید توهم به این وادی وارد شو خدا عالم أست یعنی به مقام وجایگاه خدا علم پیدا کن.  باید اثر اورا در زندگی ببینی خدا عالم أست یعنی گناه نکن ، خطورات را کنترل کن همه جا محضر خدا هست. اثر کل خطوه را خدا میداند . «انا نحنُ نُحییِ المَوتیٰ ونکُتبُ ما قَدَّموا واثارهم» 
روزی ازاین دنیا خواهیم رفت، وقتی رفتیم دو چیز از ما ثبت وضبط أست.
 ١- چه چیز پیش فرستادیم.
٢- واثارهم :آثار اعمال هم حساب میشود . حرفی که زده شد اثرآن چه بود ؟ هم اصل عمل وهم اثر عمل به حساب می آید .

🔶حَسَّ کلِّ حَرکة
خدا حس هر حرکتی، صدای هر حرکتی را میداند. حس رفتن هم مهم أست. عبادت بدون حس را میداند، مغرورانه است یا از روی اکراه.
 
🔶ورَجعَ کلِّ کلمة 
رجع دو معنا دارد:
١- آهنگ ؛ هر کلمه با چه آهنگی، با تواضع یا با آهنگ  کبر گفته شد.
٢- بازگشت ، خدا می داند بازگشت حرف توچیست ؟ حرف تو چه آتش فتنه ای را می خواباند یا آتشی را روشن میکند ؟

🔶وتَحریکِ کلِّ شَفَة ومستقَرِ کلِّ نَسِمَة
خدا حرکت لب ها و هر کس در هرکجای عالم هستی ایستاده را علم دارد.
 
🔶ومثقال کل ذرة
وزن هر ذره را میداند البته ذره در جملات قبل به معنی مورچه آمده و میداند هر مورچه کوچک چه وزنی دارد.

🔶وهَماهِمَ کلِّ نفسٕ هامَّة
 همهمه و سر وصدای هر انسان غمناکی را میداند. خدا صدای ناله ی گریه کنان ، صدای آه حسرت خورندگان را میشنود. 
یک معنا به همهمه و یک معنا به همت است.
خدا میداند هر کدام چه همتی دارید ونتیجه همت شما چیست؟ هر چه همت بلندتر بازگشت نور ورحمت خدا بیشتر أست . صدای ناله واوج همت را میداند در حکمت ها آمده ” قدر الرجل علی قدر همته”قدر هر انسان به آن أست که چقدر همت دارد . بلندهمتی را خدا خریدار أست وترتیب اثر می دهد. 

🔶وما علیها مِن ثمرِ شجرةٕ او ساقطِ وَرَقة 
خدا می داند کجا میوه یا برگی از درخت ساقط می شود وعلت سقوط برگ و میوه را میداند. ما افتادن برگی از درخت می بینیم، چون پاییز است برگ درختان میریزد. اما درختان با هم متفاوت اند‌ .برگ توسط کدام باد، و جهت باد از چه سمتی ، جهت سقوط یک برگ شد. در نظر ما همین طوری برگی افتاد، اماهر چیز در دستگاه الهی دارای حساب وکتاب است .

🔶او قرارة نطفة
خدا می داند مقر هر نطفه ای کجاست خدا قرار هر نطفه را میداند .

🔶او نقاعة دم ومضغة او ناشئة خلق وسلالة
واین نطفه کی تبدیل به خون وکی به انسان کامل تبدیل می شود ومی داند از این نطفه چه نسلی پا می گیرد  نسل وذریه او چه می شود ؟ اینکه خدا علم دارد یعنی در همین نطفه حرفها هست در نطفه استعداد نسلهای آینده هم هست . یکی از علوم غیبی فرزندان داخل رحم است یعنی این بچه چه آینده ای داردسعید میشود یا شقی؟

🔶لم تَلحِقُه فی ذلک کُلفَة
این همه علم و آگاهی به جزییات امور برای خدا سختی ندارد .

🔶ولاَ اعتَرَضَتهَ فی حفظِ مَا ابتَدَعَ مِن خلقِه عارِضَة
 خلق هر چیزی برای خدا سخت نیست.

🔶ولاَ اعْتَوَرته فی تنفیذِ الامورِ وتدابیر المخلوقین ملالة ولافترة 
خدا در اجرای  دستوراتش نسبت به مخلوقین هیچ سختی وملالتی  برایش نیست وضعف و وسستی از خلق برای خدا حاصل نشود.
 
🔶بل نفذهم علمه و احصاهم عده
علم خدا بر همه هستی نفوذ دارد.
عده همه مخلوقین را می داند. 

🔶و وسعهم عدله
همه کارهای خدا از روی عدل أست. چرا و پرسش در دستگاه الهی راه ندارد او همه چیز را میداند و هر کار خدا از روی عدل و حکمت أست. 

🔶وغَمَرهم فَضله
فضل ورحمت و بخشش خدا برهمه موجودات احاطه دارد[غمرهم] لطف خدا بیش از عدل أوست ،وهمه را بیش از استحقاق می دهد.
 
✅کسی از حضرت سوال کرد” صف لنا ربنا” خدارا برای ما توصیف کن.
 
🔶مَعَ تَقصیرِهم عن کُنه ما هو اهلُه
مخلوقات در مقابل علم خدا، پر کاهی بیش نیستند انسانی که تصور علم خدا به مخلوقات را ندارد چگونه از علم خدا سر در می آورد؟! خداشناسی ، علم خدا به خود أست . 

ابن ابی الحدید:
 زمانی می گوییم پیامبر از چه طایفه أست ؟ پیامبر از قریش وبنی هاشم أست. اما وقتی رسول خدا به عظمتی می رسد  که می گوییم قریش از پیامبر أست. از لحاظ عظمت پیامبر  بجای نسبت دادن پیامبر به کل ، کل را به پیامبر نسبت میدهیم.
درست نیست بگوییم علی ادیب، فصیح است. یا ادبیات عرب میداند. باید بگوییم ادبیات یعنی علی ، فصاحت یعنی علی ، توصیف توحید وعدل ونبوت یعنی علی. 

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین 

بسم الله الرحمن الرحیم 
شرح خطبه ها 
۱۴۰۱/۵/۴  – ۲۴ ذی الحجه

💢بخش دوازدهم خطبه ۹۱💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
خطبه نود و یکم(بخش12)
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
42:42 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

بخش دوازدهم

اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ، وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ. انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

آرى، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوندى خالى نمى ماند. خواه آشكار و مشهور باشد يا ترسان و پنهان از ديده ها. تا حجتها و نشانه هاى روشن دين خدا از ميان نرود اينان آيا چند تن هستند، يا در كجايند به خدا سوگند، كه شمارشان بس اندك است، ولى قدر و منزلتشان بسيار است. خداوند به اينان حجتها و نشانه هاى روشن خود را حفظ كند، تا آن را به همانندان خود به وديعت سپارند و اين بذر در دلهاى ايشان بكارند. علم و حقيقت و بصيرت به آنان روى آور شده و روح يقين را يافته اند و آنچه ناز پروردگان، دشوار پنداشته اند، بر خود آسان ساخته اند. و بر آنچه نادانان از آن مى ترسند انس گرفته اند. به تن همدم دنيايند ولى جانشان به جهان بالا پيوسته است. جانشينان خداوند در روى زمين هستند و داعيان دين اويند. آه، آه. چه آرزومند ديدارشان هستم. اى كميل، اگر خواهى بازگرد.

     خطبة الاشباح 

✳️ خلاصه ای از قبل: 
در پاسخ سوال کننده ای که گفت خدا را توصیف کن چنان که ببینیم . امیرالمومنین در پاسخ از کلام او ناراحت شد، 
الف)چرا خدا را مجسمه و مشبهه فرض می‌کنید!! 
ب) دسترسی به شناخت ذات خدا نیست و باید شناخت از طریق آثار و تدبر در نشانه های هستی باشد!!
حضرت مصادیقی از آثار، از جمله خلق اسمان و زمین، ملائکه،  سلسله آدم و انبیاء، اسرار خلقت و علم الهی را بیان فرمود.ودر بخش پایانی دعایی با حال و هوای آن سوال کننده فرمود:

💠 اللهم انت اهل الوصف الجمیل
خداوندا تو اهل اوصاف و صفات جمیل هستی و همه صفات خوب که در عالم هست از تو سرچشمه گرفته وهرکسی صفات جمالی دارد از تو وام گرفته و به مقام رسیده اند و به تعبیر قرآن تو کسی هستی که همه اسماء الهی و اسماء الحسنی از آن توست.
« و لِلهِ اسماءُ الحسنیٰ فادعُوهُ بها »
حتی جایی که خداوند منتقم است از روی لجبازی دنیایی و ظلم وتعدّی  نیست بلکه صفت منتقم از اسماء جمال و زیبایی الهی است *چرا که در عین جمال الهی بودن باطن این صفت به کمال الهی میرسد* و منتقم باید باشد تا مجرم را در دادگاه عدل الهی حاضر کند و از او انتقام بگیرد، پس انتقام خداوند زیباست چون ظلم به کسی نمیشود.

💠 والتَّعدادِ الکثیر 
خدایا تو دارای صفات بیشماری هستی برای حمد و ثنا وستایش. هرکدام از این صفات خداوند کارکرد و جایگاه خاص و ویژه ای دارند مثل یا رزّاق جهت طلب رزق و روزی .

💠 ان تؤمل فخیر مأمول و ان ترج فخیر مرجوّ
یک اصل وجود دارد که هرچه میخواهید از خدا بخواهید، هرچه امیدواری دارید از خداوند بخواهید نه خلق خدا.
خدایا ما رضایت خودت را میطلبیم، خواهش وخواسته من رسیدن به رضایت توست نه واسطه شدن تو برای رسیدن من به بهشت، و خواسته های دنیایی یا امیدوار بودن به غیر از تو.
طبق فرمایشات قبلی در همین خطبه از عجایب علم که حضرت امیر اشاره داشتند تسلّط و علم غیب خداوند بر همه هستی وکائنات ،و این چیز کمی نیست وجای تشکر دارد.
  مثال: ما در گوشه بیابان تنهای تنها گیر افتاده ایم و.گرفتار شده ایم کسی که ما رامی بیند و صدای ما را میشنود و به ما کمک میکند و مارا از گرفتاری نجات میدهد و دستگیری از ما میکند ذات اقدس خداوند عالمیان است،  جای شکر و سپاس ندارد؟؟

ما از اول خطبه ۹۱ پا به پای حضرت امیر علیه السلام آمدیم تا یک مطلبی را بگوییم! آن مطلب چیست؟ اینکه خدایا خودِ تو آرزو و امیدِ ما باش و از آن بالاتر اینکه  به جایی برسیم که جز تو امیدی نداشته باشیم، که تو.محبوب و یار دلخواه ما باشی، نه اینکه تو واسطه باشی ما به آنچه میخواهیم برسیم:
*ما از تو و از غیر تو تمنّا نداریم*
*حلوا به کسی ده که محبت نچشیده*
کسی که محبت حضرت علی علیه السلام را چشیده باشد دل به دیگران نمیدهد.

💠 اللهم و قد بسطت لی فیما لاأمدح به غیرک و لا اثنی به علی احد سواک
خدایا این توفیق را به علی دادی تا تو را مدح کنم، آنگونه که دیگران را مدح نمی کنم.
جزء مسلّمات است هرکسی خدمتی عرضه کرد باید قدردانی و قدرشناسی بشود، ولی لغت *الحمدلله* مخصوص ذات مقدّس خالق یگانه است، اگر کسی توانسته کاری یا خدمتی برای کسی انجام دهد تو او را فرستادی و او خود به تنهایی و بدون اراده تو نمیتوانست کاری بکند، پس من حمد و ثنایم جز برای خدا نیست . 

💠 اللهم وقد بسطت لی فیما لاأمدح به غیرک ولا اثنی به علی احد سواک
 خدایا تو یک شرایطی برای من مهیّا کردی که شاکر و مادح تو هستم، و جز تو. مدح و ثنای کسی نمیکنم.

💠 ولا أوجّهه الی معادن الخیبة ومواضع الریبة
 خدایا ممنونم از تو، تو کسی هستی که توفیق نشستن بر سر سفره احسان علی را به من دادی. خدایا ما را منصرف و رویگردان نکن و توجه ما را جلب نکن به مردمی که رویگردان هستند، ما را محتاج کسانیکه معدن شک و شبهِه هستندو پر از آشوب و دلهره نکن،چون به جان ماهم شک و دلهره می اندازند و نمیدانند همه چیز در اراده و مشیّت توست.

 باید با همنشینی عالمان و مطالعه، غده شک و شبهِه را تا تبدیل به غده بدخیمی که تمام اعتقادات توحیدی و نبوت و امامت ما مورد هدف و ضربه قرارنداده را از بین ببریم.

✳️ وظیفه ی ما ترک تا امیدی و و یقین را در جان مستقر کنیم.

💠و عَدَلَت بلسانی عن مَدائحِ الادَمیّین والثناء علی المربوبین المخلوقین.
خدایا از تو شاکرم که زبان مرا عدول دادی از اینکه مدح دیگران گویم و چاپلوسی و وثنای مخلوق کنم.
 زبانم را منصرف کردی. به ثنای مخلوقی چون خودم مشغول باشم. آنان مربوب و مخلوق تو هستند.
مدح کردن دیگران به تملق و چاپلوسی می کشاند.

خداوند همه عالم را خلق و تسخیر انسان کرده بشرطی که انسانیت را فراموش نکند. در مقابل قانون خدا سرپیچی نکند. به عبودیت برسد و در مقابل خدا فقط گردن خم کند.
« تو هم گردن از حکم داور مپیچ »
انسان گردن از قانون عالم نپیچاند عالم برای او پیچیده میشود.

💠اللهم و لِکلُّ مُثنٕ علیٰ مَن اَثنیٰ علیه مثوبةٌ من جزاءٕ اَو عارفةٌ من عطاء
(از قدیم رسم بر این بود شاعران در نزد پادشاهان مدح و ثنا گویی می کردند و صله ای با ارزش دریافت می‌کردند)
خدایا کسی مدح و ثنا کرد شخص بزرگ یک جزایی و پاداشی[مثوبه] میدهد.ومن عمری به درگاه تو ثناگوی تو هستم مدح کسی بجز تو بر زبانم جاری نشد. جزا و عطایی درشت و چشم پرکن [عارفه] تقاضا دارم.

💠وقد رَجَوتُکَ دلیلاً علیٰ ذخایِرِ الرحمةِ و کنُوزِ المغفره
امید دارم که مرا راهنمایی کنی ، دلیل من باشی تا به ذخائر رحمت تو برسم.
پاداش ما این باشد که به رحمت خود متصل و به گنجهای مغفرت خود برسانی.
به جزای کم راضی نمی شویم ،  رسیدن به دو پاداش با ارزش ، گنج مغفرت و معدن رحمت ما را راضی می کند.

💠اللهم و هذا مقامُ مَن اَفرَدَکَ بالتوحید الذی هو لک 
خدایا در مقام و جایگاهی که هستم با تو سخن میگویم فقط تو را خدای یگانه می دانم.[افردک]
ودر واقع هم همینطور است[ الذی هو لک] 
جز تو در عالم خدایی نیست. همه کاره ی عالمِ هستی فقط تو هستی.

شروط استجابت دعا به اینست: 
عاملی که سبب اجابت دعا میگردد انقطاع از اسباب و ابزار است، چرا که با قطع آنان به توحید رسیده است. و توحید شرط استجابت است.

💠ولم یَرَ مستحقاً لهذهِ المَحامدِ والمَمادِحِ عیرَک 
هیچ کس جز تو را مستحق مدح و ثنا نمیدانم.
کسی غیر تو لایق مدح نیست.

💠و بی فاقَةٌ آلیک 
خدایا ما فقیر درگاه تو هستیم .
اعتراف به فقر خود در بارگاه الهی ، عزت ، غنا و شکوه است. بر خلاف برای دیگران اظهار فقر ذلت و عجز دارد.

💠ولایجبُر مَسکنَتُها الا فضلُک 
خدایا ، کسی نمی‌تواند فقر و مسکنت، مرا جبران کند.
شکستگی روح مرا ترمیم کند جز فضل تو .

💠ولا یَتَعَشَ مِن خَلَتِها الا منَّک و جودُک 
کسی نمی‌تواند جز جود تو  خلت و نداری مرا برطرف کند.

اولا، اثبات فقر خود، 
ثانیاً ، پیدا نکردن کسی جز خدا
ثالثا، یافتن جود و فضل از خدا
رابعاً، استمداد و طلب از خدا برابر با اجابت. 

💠فهَب لنا فی هٰذَا المقام رضاک 
ارزانی بدار بر ما رضایت خود را.
خدایا جز به رضایت تو به چیزی راضی نمیشوم .

ارزش هر آدمی به دعا و دغدغه مندی اوست! 
افق دید او چقدر است!!
جز رضایت الهی و راضی شدن از خدا  به چیزی راضی نمیشوم.  در برابر فقر و غنا ، بیماری و سلامت، غم و شادی ، نارضایتی در فانوس ما نباشد و رضایتمند باشیم.

💠و اَغنِنا عن مَدِّ الاَیدی الیٰ سِواک
خدایا دست ما را کوتاه کن.
مارا بی نیاز کن از اینکه به غیر تو دست نیاز دراز کنیم.

حضرت فرمود: آبروی انسان جامد وسخت است، اگر به کسی رو انداخت و دست دراز کرد، آن جامد تبدیل به مایع شده فرو می ریزد.

💠انَّک علی کل شئ قدیر
تو همان خدایی هستی که بر هر چیزی قادر و توانایی. همه امور بدست تو و از کسی کاری بر نمی‌آید.

حضرت در نهج البلاغه در سه موضع لفظ «انک علی کل شیء قدیر» را بکار برده.
۱- در خطبه قاصعه ( در جریان معجزه پیامبر)
درخواست کردند درخت با تمام ریشه از جای خود حرکت کرده و مجدد بجای خود برگردد.
این معجزه را دیدند ولی ایمان نیاوردند.در نقل معجزه از پیامبر فرمود ، همه کاره عالم خداست. در جریان معجزه فرمود : « انک علی کل شیٕ قدیر »

۲- در انتهای همین خطبه ، دست بسوی کسی دراز نشود و امید ما جز خدا بغیر نباشد.
«انک علی کل شیء قدیر»

۳- در خطبه ۲۲۵ ، در تنگدستی و نیاز ، مبادا ابراز حاجت به غیر آبروی ما را بریزد.
اگر خدا بخواهد می‌رسد و اگر نخواهد هرگز نمیرسد «انک علی کل شئ قدیر»

یک مورد آن در معجزه و دو مورد در همین مسائل دنیایی، درخواست‌ها ، و طلب رزق بود‌ه
معجزه از دست غیر خارج است عهده دار آن فقط خداست. پس همان خدا هم میتواند در امور عادی هم خوب دستگیری کند.

خطبه نود و یکم
error: کپی برداری این محتوا شرعاً جایز نیست.