بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۸/۲۱ – ۱۷ ربیع الثانی
💢بخش اول خطبه ۱۶۵💢
بخش اول
وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ. قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ:
إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ،
سخنى از آن حضرت (ع) به كميل بن زياد نخعى. كميل بن زياد گويد: امير مؤمنان، على بن ابى طالب، دست مرا گرفت و از شهر بيرون برد. چون به صحرا رسيدم آه بلندى كشيد و فرمود:
اى كميل، دلها چونان ظرفهايند و بهترين آنها نگهدارنده ترين آنهاست. پس، هر چه مى گويم به خاطر بسپار. مردم سه دسته اند، عالمى ربّانى و آموزنده اى كه در راه راست گام برمى دارد و سه ديگر همج الرّعاع.
خلقت عجیب طاووس
یکی از موضوعاتی که در نهج البلاغه قابل توجه است بحث حیوان در نهج البلاغه است گاهی فقط اشاره به حیوان گاهی اشاره به ویژگی های خاص از آنها می کند و در چند خط به طور تفصیلی در مورد حیوانات حرف میزند در جهان بینی توحیدی امیرالمومنین اشاره به هر کدام از این موجودات اشاره به عظمت ، قدرت و وجود خداوند متعال است این خطبه راجع به طاووس ومورچه است
♦️اِبتَدَعُتم خلقاً عجیباً گِن حَیوانِِ و مواتِِ ،و ساکنِِ و ذی حرَکات
خداوند متعال خلق نمود موجودات را که البته هر کدام از موجودات یک موجود عجیبی است و خلقت هرکدام بدون نمونه و ابتدایی است و هیچ کم و کسری ندارد آزمون و خطا نشده .خداوند موجودات را ابتدئا خلق کرد در حالی که هیچ نقصی ندارند بعضی مخلوقات متحرک [حَیَوان]و بعضی جماد[موات] هستند حیوان شامل حیوانات و انسان و گیاه است و موات موجوداتی ذی روح نیستند مثل سنگ و چوب واین موجودات ساکن وذی حرکات بعضی ساکن هستند وبعضی حرکاتی دارند .کوه از یک طرف ثابت و از جهت دیگر دارای حرکات است موجودات عالم بعضی ساکن و بعضی دارای حرکت بعضی رشد و نمو میکنند و بعضی جامدند همه را خدا خلق کرد وخلق او نیز عجیب بود
♦️فاَقامَ مِن شَواهدِ البیناتِ علز لطیفِ صنعتِهِ و عظیمِ قدرتِه
خدا اقامه کرد شواهد آشکاری(بینات) برای صنعت لطیف و دقیق . و قدرت عظیم خود را برای صنعت لطیف و قدرت نشان داد.
اقامه شواهد کرد وقتی خدا موجودات را آفرید هرکدام شاهد و گواهی بر وجود خدا هستند خدا به انها استشهاد و استناد کرد.
♦️مَا نقادَت لهُ العقولُ معترفهًَ بهِ و مسَلِمهًَ لهُ
آنچنان که مطیع شدند [انقادت] در مقابل خدا تمام عقول در حالی که اعتراف می کردند به وجود خدا و تسلیم شده بودند.
♦️و نقَعَت فی اسماعِنا دلائلُهُ علی وحدانیتِه
خدا فریاد زد[نقَعت] در گوش ما دلایل یگانه بودنش را ، خدا عالم را خلق کرده این عالم لطیف ، دقیق ، نظم دارد که نشانه قدرت است وقتی کنسان به انها نگاه کرد عقل باید خاضع شود. عقل در مقابل این عظمت خاضع میشود . انسان عاقل با نگاه به این موجودات در مقابل خدا تسلیم و تعظیم می کند نه تنها بر اصل وجود خدا شهادت می دهند بلکه وحدانیت خدا را ثابت میکند.
اصل وجود خدا یک حرف و یگانه بودن او حرف دیگری است اثبات یگانگی خدا
《 لو کان فیهما الهه الاالله لفسدتا 》اگر دو خدا در عالم بود فساد کل عالم را می گرفت موجودات به این نظم و لطافت و پیوستگی نبودند عالم یک زنجیره ای است که هر موجود به دیگری وابسته است اگر چند خدایی بود این زنجیر پاره میشد پس تمام این عالم اولاً خدا را نشان می دهد ثانیاً یگانه بودن خدا را برای ما اثبات میکند
♦️و ما ذرَاَ من مختلفِ صُوَرِ الاَطیارِ التی اَکَنَها اَخادیدَ الارض و خُروقَ فِجاجِها و رواسِیَ اَعلامِها
آنچه که خدا خلق کرد از صورتهای مختلف پرندگان. پرندگان را از چند جهت تقسیم بندی کرده ، یک تقسیم بندی از جهت مکان زندگی خداخلق کرد صورت ها و شکل های مختلفی از پرندگان را که سکنا داد این پرندگان را در جاهای مختلف :
۱-بعضی پرندگان در شکاف ها و در دره ها زندگی می کند [اخادید الارض] در زمینهای پایین و اعماق زمین زندگی می کنند.
۲-عدهای در جاهای وسیع بسیاری از پرندگان بیابانی ودر دشت و بیابانها [خروق فجاجها] کویر و در جاهای وسیع زندگی می کنند.
۳-عدهای هم در کوه های بلند[رواسی اعلام] زندگی می کنند بعضی در اوج قله ها زندگی می کنند
♦️مِن ذاتِ اَجنِحهَِِ مختلِفه ، هَیَئاتِِ مُتبایِنَه
تقسیم بندی دوم پرندگان از جهت بال و پرمختلف آنها ست. بعضی بال وپرکم بعضی زیاد، پر بزرگ یاکوچک، پرپشت و کم پشت دارند . اینها هیئات متباینه هستند که هرکدام متناسب با نیاز و کیفیت زندگی دارای بال های مختلف و شکل مجزا [متباین]دارند.
۰
♦️مُصَرَفَهَِِ فی زِمامِ التسخیر
یک اصل کلی در مورد پرندگان صادق است و آن این است که همه در ید قدرت الهی هستند و تسخیر این بال ها به دست خداست خدا انها را خلق کرده روزی می دهد و گوش به فرمان خدا هستند مخلوق هستند و از خالق دستور میگیرند
متن نویسی : محی الدین
♦️و مُرَفرَفَهَِِ باَجنِحَتِها فی مَخارِقذ الجَوِ المُنفَسِحِ و القضاءِ المُنفَرِج
انها بالهای خودگشوده اند [مرفرفه] درهوای باز و در فضای وسیع[منفسح] بالها را باز کرده و حرکت می کنند.
به تعبیر قرآن کریم در آیه ۷۹ سوره نحل ( الم یروا الی الطیر مسخرات فی جوالسماء ما یمسکهن الا الله ان فی ذلک لآیات لقوم یومنون) آیا نمی بینید پرندگان را در آسمان ، خداست که آنها را در آسمان نگه داشته این نشانه هایی است برای اهل ایمان.
حضرت در این خطبه فرمودند. عاقل میفهمد قرآن می فرماید یومنون معلوم است مومن ها عاقل هستند.
♦️کَوَنَها بادَ اذ لم تکن فی عجائبِ صُوَرِِ ظاهره
خدا پرنده را آفرید بعد از این خبری در عالم نبود هیچ چیز نبود ولی هر کدام را با صورت و شکل عجیبی خلق کرد. عجیب از نظر زیبایی و وحشت .
بعضی پرندگان وحشتناک هستند بعضی زیبا هر کدام در نوع خود عجیبند و ضعف و نقصی ندارند
♦️و رَکَبَها فی حِقاقِ مفاصِل مُحتَجِبَهَِِ
خدا ترکیب کرد[رکبها] پرندگان را در گودی [حقاق] مفصل که روی آن مفصل ها را گوشت پوشانده [محتجبه]مفصل باید در گوشت باشد تا خشک نشود.
♦️و مَنعَ بعضَها بعَبالَهَِ خلقِهِ اَن یَسمُوَ فی الهَواءِ خُفوفاً
سومین تقسیم بندی پرندگان در مورد پر و پرواز انهاست.
بعضی را منع از پرواز کرد چون سنگین بودند [عَباله] و خلقت آنها درشت بود منع شدند از اینکه بلند شوند [یسمو]و پرواز کنند در هوا به سرعت[خفوف]
♦️و جَعلَهُ یَدِفُ دَفیفاً
و قرارداد بال زدن را نزدیک به زمین و نزدیک سطح زمین پرواز میکند.
♦️و نَسَقَها علیَ اختِلافِها فی الاَصابیغِ بلیفِ قدرتِه، و دقیقِ صنعتِه
خدا منظم کرد[نسق] پرندگان را با تمام اختلاف در رنگ های [اصابیغ] مختلف با قدرت و صنعت دقیقی که داشت
♦️فمنها مَغموسُُ فز بالبِ لونِِ لا یَشُوبُهُ غیرُ لَونِ ما عُمِسَ فیه
بعضی از این پرندگان یک رنگ سرتا پا سفید یا سیاه گویا این پرنده در قالب رنگ رفته[مغموس] و هیچ رنگی با آن مخلوط نشده[لایشوبُه]
♦️و منها مَغموسُُ فی لَونِ صِبغِِ قد طُوِقَ بخلاف ما صبغ به
برخی دیگر را گویا در ظرف رنگ فرو کردهاند تنها جایی که رنگش متفاوت است گردنبندی[طوق] که دور گردن آنهارنگ متفاوت است.
✳️ نگاه حضرت به آفرینش نگاه توحیدی
– عالم نظم دارد
– عالم خلقت را لطیف خلق کرد.
– نگاه به خلقت کافی نیست ، حضرت زیبایی ها و لطایف خلقت را هم می بیند. پرنده ایست خدایی دارد حضرت زیبایی ها را دیده و می گوید هر چیز که این پرنده نیاز دارد خدا به او داده امیرالمومنین ما را عاشق مخلوقات خدا می کند وقتی عاشق مخلوقات شدیم عاشق خدا هم می شویم .همه اینها جمال خدا هستند به عالم نگاه کنید.
یک : خالق را ببینید.
دو : یگانگی خدا را ببینید.
سه: زیبایی خدا را ببینید.
♦️و مِن اَعجَبِها خلقاً الطاووس الذی اَقامَهُ فی اَحکَمِ تعدیل
از عجیب ترین پرندگان طاووس است همان طاووسی که خدا او را در معتدل ترین حالت محکم خلق کرد.
♦️و نَضَدَ اَلوانُهُ فی اَحسنِ تَنضید
رنگ های او را در بهترین نظم[تنضید] همه رنگ ها با زیبایی و در کنار هم نظم و ترتیب داد.[نضدَ]
♦️بِجَناحِِ اَشرَجَ یَقصَبَهُ ، و ذَنبِ اَطالَ مَسنَبَهُ
از جمله نظم در خلقت طاووس بالهایی که از این نی ها[قصب] به هم تنیده است از هر کدام این نی ها دهها پر بیرون آمده و دم طولانی[ذنب] دارد که روی زمین کشیده می شود
♦️اذا دَرَجَ الی الاُنثی نَشَرَهُ مِن طَیّهِِ ، و سما بهِ مُظِلاً علی راسِه
وقتی طاووس نر حرکت می کند و به سمت طاووس ماده میرود باز می کند پیچیدگی [طیه] دم را . دم را مانند چتری [مظلاً]بالای سر خود باز می کند
♦️کاَنَهُ قِلعُ دارِیِِ عَنَجَهُ نُوتیُّهُ
مانند بادبانی[قلع] که کشتی ها در شهر داریِّ (شهری در بحرین )این شهر از دو جهت معروف بوده
۱- عطر ۲-بادبان هایی که می ساختند )
چون مردم با شهر داری و بادبان ان اشنا بودند حضرت دم را به ان تشبیه می کند. و ناخدا این بادبان را مرتب در جای خود می گرداند
♦️یَختالُ باَلوانِه ، و یَمیسُ بِزَبَفانِه
متکبر میشود با رنگ های رنگارنگ خود.
خرامان خرامان[زیفانه] راه میرود نگاهی به خود می کند و مغرور میشود
♦️یُقضی کاِفضاءِ الدَّیکهِ
نزدیکی میکند ( یفضی)مثل نزدیکی کردن خروس[دیکه]
♦️و یَوُرُّ بمُلاقَحَهِ اَرَّ الفُحُولِ المُغتَلِمَهِ للضِراب
طاووس نر نزدیکی می کند مانند حیوانات نر که به اوج شهوت[فخول] رسیدهاند
متن نویسی: محی الدین
♦️اُحِیلُکَ مِن ذالک علی مُعایَنَهِِ
من شما را به دیدن حواله می دهم.[اُحیلک]
این اشتباهات و افکار نادست را از کسی نپذیرید و خود به مشاهده ان اقدام کنید.
♦️لا کمَن تُحِیلُ علی ضعیفِ اِسنادِهِ
نه مثل کسانی که بدون دلیل و سند حرف میزنند و حواله میدهند.
♦️ولو کانَ کزَعمِ مَن یَزعَمُ اَنهُ یُلحِقُ بدمعَتِِ تَسفَحُها مَدامِعُهُ فتَقِفُ فی ضَفَتی جُفُونِهِ
اگر کسی گمان کند که به اینکه طاووس با خوردن اشک چشم نر آمیزش میکند.
اشکی[دمع] که جاری می شود(تسفَح) در گوشه[ضَفت] چشم طاووس نر
♦️و اَنَ اُنثاهُ تَطعمُ ذاک ثم تَبیضُ لا مِن لَقاحِ فَحلرِ سِوَی الدَمعِ المُنبَجِس
و ماده هم این اشک را می خورد. سپس تخم میگذارد [تبیَض]تخم نطفه دار بدون اینکه نزدیکی کرده باشد با حیوان نر، از طریق اشک نطفه دار میشود
♦️لَما کانَ ذالک باَعجَبَ مِن مُطاعَمَهِ الغُراب
اگر کسی این گمان را کند این قصه عجیب تر نیست که می گویند کلاغ از راه آب دهان باردار می شود .
✳️ نکته۱ : چرا حضرت به این موضوع لقاح طاووس پرداختند؟و در اثنای زیبایی حیوان به این موضوع اشاره می کند ، تا یک افسانه علط را از باورها دور کند. ما نمی توانیم از راه باطل حق را اثبات کنیم طاووس مثل بقیه و از عجیب ترین موجودات است باید نسبت به شبهات و افسانه های دروغین حساس بود باید طبق حق و عقل رفتار کرد از طریق باطل به حق نمی شود رسید.
✳️ نکته ۲: حضرت فرمود شما باید با سند دقیق صحبت کنید فرمود من شما را به دیدن حواله می کنم انسان باید در همه امور عالمانه فکر کند ،حرف بزند، ببیند و عمل کند عقل میگوید عاقلانه فکر کن، حرف بزن و عاقلانه عمل کن حرف باید عقلی و علمی باشد و با استناد به قرآن و روایات باشد.
✳️نکته۳ : حضرت کجا طاووس دیده ؟در حجاز طاووس بوده ؟ حچاز منطقه خشک بی آبو علف و طاووس در مناطق لطیف، سرسبز جنگلی زندگی می کند.
به این شبهه چند جور پاسخ داده شده .
ابن ابی الحدید گفته این خطبه در کوفه خوانده شده کوفه دارای هوای معتدل وسرسبز ، بازارتجاری داشته، ترانزیت بوده و بعید نیست حضرت در بازار دیده باشند یا برای حضرت هدیه آورده شده
ابرخی قائلند دیدن فقط صرف چشم نیست. حضرت علم دارد و آگاه بوده خواه از نظر بصری یا علمی .
کلاًحضرت ما را با توحید و زیبایی های خلقت آشنا و عاشق زیبایی می کند.
اللهم عجل لولیک الفرج
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۸/۲۲ – ۱۸ ربیع الثانی
💢 بخش دوم خطبه ۱۶۵💢
بخش دوم
أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ. يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ،
يعنى كسانى كه از پى هر آواز مى روند و با وزش هر باد به چپ و راست ميل مى كنند. از فروغ دانش بهره ور نشده اند و به ركن استوارى پناه نجسته اند.
اى كميل، علم بهتر از مال است. علم تو را نگه مى دارد و تو بايد مال را نگه دارى.
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۸/۱۹ – ۱۵ ربیع الثانی
💢 خطبه ۱۶۴💢
و من كلام له (علیه السلام) لما اجتمع الناس إليه و شكوا ما نقموه على عثمان و سألوه مخاطبته لهم و استعتابه لهم، فدخل عليه فقال:
إِنَّ النَّاسَ وَرَائِي وَ قَدِ اسْتَسْفَرُونِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ، وَ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لَكَ؟ مَا أَعْرِفُ شَيْئاً تَجْهَلُهُ وَ لَا أَدُلُّكَ عَلَى أَمْرٍ لَا تَعْرِفُهُ، إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ، مَا سَبَقْنَاكَ إِلَى شَيْءٍ فَنُخْبِرَكَ عَنْهُ وَ لَا خَلَوْنَا بِشَيْءٍ فَنُبَلِّغَكَهُ، وَ قَدْ رَأَيْتَ كَمَا رَأَيْنَا وَ سَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا وَ صَحِبْتَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) كَمَا صَحِبْنَا، وَ مَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ لَا ابْنُ الْخَطَّابِ بِأَوْلَى بِعَمَلِ [الْخَيْرِ] الْحَقِّ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَقْرَبُ إِلَى أَبِي رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَشِيجَةَ رَحِمٍ مِنْهُمَا وَ قَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ مَا لَمْ يَنَالا. فَاللَّهَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ، فَإِنَّكَ وَ اللَّهِ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمًى وَ لَا تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ وَ إِنَّ الطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ وَ إِنَّ أَعْلَامَ الدِّينِ لَقَائِمَةٌ.
سخنى از آن حضرت (ع) هنگامى كه مردم نزد او گرد آمدند و، در آنچه از عثمان ناپسندشان افتاده بود، به وى شكايت كردند و خواستند كه از سوى آنها با عثمان سخن گويد و بخواهد تا خشنودشان سازد، نزد عثمان شد و چنين گفت:
مردم پشت سر من هستند و مرا چون سفيرى از سوى خود به نزد تو فرستاده اند. به خدا سوگند، ندانم كه تو را چه گويم. من از چيزى آگاه نيستم كه تو خود آن را ندانى. و تو را به چيزى راه ننمايم كه آن را نشناسى. هر چه ما مى دانيم تو نيز مى دانى. ما، در چيزى از تو پيشى نگرفته ايم كه اكنون تو را از آن خبر دهيم. و در جايى با يكديگر خلوت نكرده ايم كه تو را از ماجراى آن بياگاهانيم. تو ديده اى، چنانكه ما ديده ايم و شنيده اى آنسان كه ما شنيده ايم. با رسول الله (صلى الله عليه و آله) صحبت داشته اى، همان گونه، كه ما صحبت داشته ايم. فرزند ابو قحافه و فرزند خطّاب، به كار حق و صواب سزاوارتر از تو نبودند. تو به خويشاوندى از آن دو، به رسول الله (صلى الله عليه و آله) نزديكترى تو به دامادى او مرتبتى يافته اى كه آن دو نيافته اند. پس خداى را، بر جان خود بترس. نابينا نيستى كه چشمانت بگشايند و نادان نيستى كه چيزى به تو آموزند. راه ها روشن است و نشانه هاى دين برپاى.
خطاب به عثمان:
امیرالمومنین صلوات الله علیه بر عثمان وارد شد فرمود :
♦️اِن آلناسَ ورائی و قدِ استَسفِرونی بینَک و بینَهم
من ،خود نیامدم .مردم پشت در منتظر ومرا به عنوان نماینده فرستادند.
من الان جایگاه حقوقی دارم نه حقیقی.
سفیر مردم هستم. اما، نمیدانم بتو چه بگویم ،چون تو همه چیز را میدانی.
♦️واللهِ ما اَدری ما اَقولُ لک ؟ ما اَعرفُ شیئاً تَجهَلُه
بخدا قسم یک شی یی را نمیدانم که تو ، به آن جاهل باشی و آنرا ندانی.
پس ،به کدام عمل پسندیده تو را دعوت کنم.
از اوضاع کنونی کاملا با خبر هستی.مردم به ستوه آمدند.
♦️ولا اَدُلُکَ علی اَمرِِ لا تَعرِفُهُ ، انَکَ لتَعلَمُ ما نَعلَم
به کدام امر تو را راهنمایی کنم در حالیکه همهْ امور برایت واضح است .چیز مجهولی و ناشناخته ای نیست. با اینکه میدانی امابه خطا میروی .این خطا رفتن تو ، باعث شورش عمومی بر ضد تو می شود.
حضرت در برخورد با عثمان سه روش تربیتی ،را استفاده میکنند.
اول، در مواجهه با دیگران ، در رابطه با آگاهی از خطای او و راهنمایی کردن ، ابتدا اورا متهم نمی کند.
با کلمات « توکه آگاهی » «توکه با خبری چرا به خطا میروی » «همه چیز برای تو واضح و روشن است بیراهه میروی برای تو خیلی زشت است »
اثر تربیتی و تاثیر اینگونه کلمات خیلی بیشتر است از متهم کردن و…..
✳️ یک شبهه ای هم از گفتار حضرت پیش آوردند که (هرچه من می دانم تو عثمان هم میدانی ) به این نتیجه رسیدند که علم علی ، با علم عثمان مساویست.
خلافت علی ،با خلافت عثمان مساوی است.
این شبهه را اینگونه القا کردهاند که خود علی به این موضوع اقرار میکند. در حالیکه سخن آنها بسیار ضعیف و بی خردی است.
✳️ ابن ابی الحدید پاسخ میدهد.
هیچوقت علم علی، با علم عثمان شبیه به هم ، حتی نزدیک بهم نیست.
علم علی کجا !! و علم عثمان کجا !!
اینکه فرمود : هرچه من میدانم تو هم می دانی و بلدی ، یعنی : صحبت از علم و مقامات نیست. همه در امور جامعه است تو که می دانی همه مردم به تنگ آمدند ،فکری به حال مردم کن.
در ادامه میگوید : این حرف امیر مقام و شأن و جایگاهی برای عثمان نیست.
حتی بچه های کوچک می فهمیدند حق کشی و حق خوری ها را ، چه برسد به عقلا و ممیزین .
عثمان یا نمی فهمید یا میفهمید و خلاف آن عمل می کرد
عامل دوم در تربیت :
♦️ما سبَقناکَ الی شیئ فتُخبِرُکَ عنهُ ولا خَلَونا بشَیِِ فنُبَلِغَکَهُ
(در امور جامعه) مطلبی نیست که ما سبقت گرفته باشیم و تو را به ان آگاه سازیم.
در هیچ حکمی خلوت نکردیم [ما خَلَونا]تا انرا بتو ابلاغ کنیم. هر دو با پیغمبر بودیم. اورا درک کردیم ، رفتارش را با مردم می شناسیم
♦️وقد رَاَیتَ کما راَینا
آنچه ما دیدیم تو هم دیدی. این مقام
بالایی ست. از مسیر اشتباه حکومت داری برگرد. عدالت پیامبر را دیدی.رعایت کن .
♦️و سَمِعتَ کما سَملنا ، و صَبِحتَ رسول الله کما صَبَحنا
آنچه ما شنیدیم تو هم شنیدی ، مصاحبت داشتیم ،تو هم مصاحب پیامبر بودی.
بر تو باد ، رعایت کردن و مراقبت از روش پیامبر ،که آنرا در جامعه پیاده کنی.
عثمان ! تو مگر عدالت پیامبر ندیدی .
پس چگونه بی عدالتی میکنی.
از مسیر خطا و اشتباهت برگرد و اصلاح کن.
عامل سوم در تربیت روش مقایسه است .
♦️وما ابنُ اَبی قُحافه ولا ابنُ الخَطاب باَولی بعمل الحقِ منک
عثمان ، تو خود را با خلفای قبل قیاس کن .
تو بلند مرتبه تر از آنها ، و جایگاهی که داری بالاتر از آنهاست.
تو سزاوارتر هستی به عمل کردن از دستورات پیامبر ، وآن دو در عمل اولیٰ نیستند. تو دو ویژگی داری ، که آن دو ندارند.
♦️وانت اَقرَبُ الی رسول الله ص و شِیحَهً رَحِمِِ منهما
تو قرابت به پیامبر داری همین امر مردم را به این وا می دارد که تو بیشتر به سیرهْ پیامبر نزدیک باشی.
♦️و قد نِلت مِن صِهرِهِ ما لم یَنالا
یک ویژگی تو ،از جهت خاندان است. تو به دامادی [صهر] پیامبر رسیدی [نلتَ] که دیگران نرسیدند. نسب تو به پیامبر نزدیک است .برای تو جا دارد که حق خویشاوندی را بیشتر مراعات کنی.
✳️ دختران خواهر زاده های حصرت خدیجه بودند که سرپرستی انها با خدیجه کبری بود و ان دختران با عثمان ازدواج کردند اولی مرد دومی با عثمان ازدواج کرد.
✳️ عثمان در جد سوم (عبد مناف) با پیامبر مشترک است .جد هر دو یکی است.
ابابکر در جد ششم (مَرِّه) با پیامبر یکی است.
عمر در جد هفتم (کعب ) با پیامبر مشترک است.
و جمله پایانی انذار خود را میگوید:
♦️فاللهَ فاللهَ فی نفسِکَ
مواظب خودت باش و فضای غبار آلود اطراف خود را مراقبت کن.
♦️فاِنَکَ ما تُبَصّرُ مِن عَمیً
بخدا قسم تو کور نیستی ؛ بتو بینایی بدهم.
♦️ولا تُعَلَمُ مِن جهلِِ
تو مشکل جهل نداری ؛ که من تو را آگاه کنم و جهل تو را تبدیل به آگاهی کنم.
♦️واِنَ الطُرُق لَواضِحَه ،و اِنَ اَعلامَ الدینِ الَقائمه
راههای احکام خدا اشکار و نشانه های دین. برپا و بر قرار است. عمل نکنی مردم تو را از سر راه بر میدارند. سیرهْ پیامبر باید سیره ی تو باشد.
بعد یادآوری و تذکرات به خلیفه، امیرالمومنین وارد بحث امام عادل می شود می فرماید:
یک ملاکی برای تو، از امام عادل معرفی میکنم که هرکس در راس امور قرار گرفت با این معیار خود را بسنجد .
اگر این ویژگی را داشت امام عادل ، و اگر این ویژگی را نداشت حاکم جائر است.
حضرت دوباره از یک روش تربیتی دیگری استفاده میکند.
گرچه کلام مولا مصداق دارد. اما ،تا قیامت در هر دوره ای ، برای هر کسی که در راس قرارمیگیرد باید خود را با آن تطبیق بدهد.
(در مورد عثمان بجای اینکه اورا خطاب قرار دهد و بگوید تو فاسق یا فاجری ، ویژگی یک حاکم در راس امور را بیان میکند. که او خود بفهمد و تطبیق دهد.)
♦️فَاعلَم اَنَ اَفضلَ عباد اللهِ عند الله امامُ عادلُُ هُدِیَ و هَدی
بدان برترین بندگان در نزد خدا ، کسی ست که ویژگی عادل را دارا باشد.
ویژگی این امام عادل اینست که خود ،هدایت شده [هُدِیَ]و هدایت گر هم باشد.
یعنی علم دین داشته باشد. در عمل از دیگران افضل باشد.و بیشتر عمل کند.
مجموع آگاهی و عمل کردن ، میشود هدایت.
وهدایت گر هم باشد ،یعنی هم و غم او بر تفرقه و گمراهی نباشد .بتواند جامعه را در بحران هدایت کند. در غیر اینصورت ، خودرا بنا حق در منصب حکومت نشانده است.
♦️فاَقامَ سنتهً معلومه ، و اماتَ بدعهً مجهُولَه
دومین ویژگی امام :
سنت های معلومه را در جامعه زنده بدارد ،پابرجا نگه دارد.
و بدعتهای مجهوله را بمیراند و در جامعه نابود کند.
♦️و اِنَ السُنن لنَیِرَهُُ لها اَعلام ، وانَ البِدَعَ لظاهرهُُ لها اَعلام
حاکم اسلامی باید سنتی اقامه کند که هم از طریق شرع و روایات ،تاریخ ، و عقل بدست آمده باشد.
سنتها و بدعتها هر دو ظاهرند ولی تفاوتی هم دارند .
سنتها، ظاهر و نورانی هستند. جان و روح انسان را نورانی میکنند. در مقابل ، بدعت هم ظاهر است اما نور ندارد.
و هر دو نشانه هایی هم دارند.
نشانه سنت الهی : باعث آرامش ، امنیت و اتحاد می شود.
نشانه بدعت : موجب تفرقه ، نا آرامی ، و هرج و مرج میشود.
✅اگر خواستید بدانید یک عملی از سنت است یا بدعت ؟!!!
ببینید آن عمل موجب وحدت و اتحاد می شود یا باعث تفرقه..
اگر تفرقه زاست بدانید ، آن بدعت است.
چون دین باعث اجتماع است.
♦️وانَ شرّ الناسَ عند الله امامُُ جائرُُ ضَلَّ و ضُلَّ به
بدترین مردم از دید خدا کسی است که ظلم و جور دارد.
هم خود گمراه است و هم دیگران را به تباهی میکشاند.
♦️فاَماتَ سُنهً ماخُوذَه ، و اَحیا بدعهً مَتروکه
حاکم گمراه سنتهای گرفته شده از رسولخدا را می میراند. و بدعتهای از بین رفته را زنده می کند.
حاکم گمراه باشد، مردم نیز گمراه می شوند.
♦️و اِنی سَمعتُ رسول لله ص یقول: یُوتی یومَ القیمهِ بالامامِ الجائر و لیس معهُ نصیرُُ ولا عاذِر
بدان عثمان ،از پیغمبر خدا مکرر شنیدم که فرمود :
در روز قیامت امام ظالم و جائر را کشان کشان به دوزخ می آورند و اورا پرتاب میکنند. که هیچ ناصر و عذر خواهی[عاذر] ندارد. برای او کسی نیست که اشتباهات او را عذر تراشی کند . یاوری ندارد که پشتیبانی اوکند. بمانند دنیا که اطراف حاکمان ظالم ، این دو دسته افراد فراوان وجود دارند.
♦️فیُلقی فی نار جهنمَ فیَدُورُ فیهاکما تَدورُ الرَّحی
او را در جهنم میچرخانند بمانند چرخش میله آسیاب [الرحی]در مقابل دید جهنمیان که خودخوار و ذلیلند.اورابه خفت میکشانند.
سپس در قعر دوزخ می بندند.
♦️و اِنی اُنشِدُکَ اللهَ اَن تکونَ امامَ هدهِ الاُمّهِ اامامُُ یَفتَحُ علیهد القتلَ والقتالَ الی یومِ القیمه
عثمان ؛ تو را بخدا قسم میدهم .مبادا تو همان پیشوا یی باشی که کشته شوی .
از پیامبر شنیدم حاکمی بدست مردم کشته میشود. و بعد از او جامعه اسلامی روی خوشی نخواهد دید.. و باب قتل و کشتار تا قیامت باز میشود.
من تو را می ترسانم،مبادا با عملکرد تو ، خلیفه کشی باب شود.
پیامبر فرمود با کشته شدن حاکم ، درهای قتل و قتال باز می شود. و تا دنیا برپاست جامعه روی خوش نمی بیند.
عثمان ؛ مبادا سرآغاز از تو باشد.
تورا می ترسانم از پایان چنین کاری.
نقش خواص ، در هدایت حکومت و جامعه !
ونقش خواص ، در انحراف حکومت و جامعه!
♦️ویَلبسُ اُمورَها علیها و یَبُثُ الفتنَ فیها
حاکم جائر امورات را مشتبه میکند.
آسیبهای اجتماعی را در میان امت گسترش میدهد. فضا را تیره و غبار آلود میکند .
♦️فلا یُبصرونَ الحق من الباطل
تشخیص حق از باطل برای مردم بوضوح نیست .با هم مخلوط میشود.حاکم فتنه را گسترش می دهد
♦️یموجونَ فیها مَوجاً. و یَمرُجونَ بیها مُرجاً
مردم در این فتنه موج میزنند.هرج و مرج ، اضطراب بوجود می آورند.[یموجون]
از تیره و تار کردن جامعه توسط حاکم ، خود مردمی که روزی خوب بودند شروع میکنند به فساد ،وفتنه هارا بیشتر دامن میزنند[یمرجون] چون سلسلهٰ انحراف را آن حاکم ایجاد کرد.
حاکم خود، مهدی باشد مردم نیز هدایت میشوند
♦️فلا تکونَنَّ لمروان سَیِقَهًَ ، یَسوقُکَ حیثُ شاءَ بعدَ جلالِ السِّنِ و تَقَضِّی العمر
عثمان ؛ تو مانند (آن شتر آرامی که افسار به دست به هر طرف صاحبش بخواهد میرود ) [سیِقَه] مباش .خودرا از مروان جدا کن .اختیار خود بدست مروان نده که تو را به هر طرف میخواهد بکشد.
عمری گذراندی[تقَضی] از تو سنی گذشته تجربه کسب کردی از پیشینیان درس بگیر ، نگذار تو را بازی دهند.
تاثیر کارهای مروان در حکومت داری تو، نمایان است. خود را از این اطرافیان دور نگهدار.
♦️فقال له عثمان: کلِمَ الناسَ فی اَن یُوَجِلُونی حتی اَخرُج الیهم مِن مَظالِمِهم
عثمان به حضرت گفت : با مردم گفتگو کن مهلت بدهند تا ستمهایی که به آنها وارد شده را برطرف کنم.
♦️فقال علیه السلام: ما کانَ بالمدینهَِ فلا اَجلَ فیه
فرمود: آن عده مردم که در مدینه هستند مهلت لازم نیست خارج شو و در حضور آنان عذر خواهی و وعده جبران بده.
♦️و ما غابَ فاَجلُهُ وُصولُ اَمرِکَ الیهِ
وآن عده ای که در مدینه نیستند در شهرهای اطراف هستند، مهلت ، تا رسیدن فرمان تو (نامه عدر خواهی) به انان باشد. به تناسب مسافت شهرها از هم چند روزی زمان لازم دارد.
اللهم اخرجنا من ظلمات الوهم
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۸/۲۳ – ۲۰ربیع الثانی
💢بخش سوم خطبه ۱۶۵💢
بخش سوم
أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ. يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ،
يعنى كسانى كه از پى هر آواز مى روند و با وزش هر باد به چپ و راست ميل مى كنند. از فروغ دانش بهره ور نشده اند و به ركن استوارى پناه نجسته اند.
اى كميل، علم بهتر از مال است. علم تو را نگه مى دارد و تو بايد مال را نگه دارى.
♦️فَکَیْفَ تَصِلُ إِلَى صِفَةِ هذَا عَمَائِقُ الْفِطَنِ،
برای شما ویژگیهای طاووس را بیان کردیم .حالا چگونه کسی می تواند به باطن و عمق این صفات عجیب دست یابد ؟!
♦️ أَوْ تَبْلُغُهُ قَرَائِحُ الْعُقُولِ
آیا آنچه به عقل خطور می کند می تواند از باطن طاووس و همه مخلوقات آگاه شود ؟!
♦️اَوْ تَسْتَنْظِمُ وَصْفَهُ أَقْوَالُ الْوَاصِفِینَ!
آیا سخنرانان و وصف کنندگان می توانند آن را به رشته سخن در آورند ؟!
♦️وَ أَقَلُّ أَجْزَائِهِ قَدْ أَعْجَزَ الاَْوْهَامَ أَنْ تُدْرِکَهُ
عقل و وهم از وصف کوچکترین اجزاءاو هم درمانده و ناتوان است .
♦️وَ الاَْلْسِنَةَ أَنْ تَصِفَهُ
وزبان قاصر از توصیف آنست
♦️فَسُبْحَانَ الَّذِی بَهَرَ الْعُقُولَ عَنْ وَصْفِ خَلْق جَلاَّهُ لِلْعُیُونِ،
پس پاک و منزه است خدا (که به کنه دانش پی برند ) آن خدایی که عقول را از وصف مخلوقی که آشکار به همه نشان داد ،ناتوان کرد
♦️ فَأَدْرَکَتْهُ مَحْدُوداً مُکَوَّناً، وَ مُؤَلَّفاً مُلَوَّناً
به همین دلیل مردم طاووس را یک موجود محدود خلق شده و ترکیب شده رنگارنگ، توصیف می کنند
♦️وَاَعْجَزَ الاَْلْسُنَ عَنْ تَلْخِیصِ صِفَتِهِ وَقَعَدَ بِهَا عَنْ تَأْدِیَةِ نَعْتِهِ!
و زبان ها را از ادای وصف کامل طاووس زمین گیر گردانید و هیچکس نمیتواند حق وصف او را به جا آورد
♦️سُبْحَانَ مَنْ أَدْمَجَ قَوَائِمَ الذَّرَّةِ وَ الْهَمَجَةِ
پاک و منزه است خدایی که ستونهای بدن مورچه را محکم گردانید که در برابر بار سنگین دوام می آورد و همان پشه ای را هم که گاهی نمیتوانیم ببینیم در اوج استحکام قرار داد
♦️إِلَى مَا فَوْقَهُمَا مِنْ خَلْقِ الْحِیتَانِ وَ الْفِیَلَةِ
از کوچکترین حیوان تا بزرگترین که نهنگ [حیتان]و فیل می باشد ،مگر می توان وصفشان کرد؟!
《قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى طه -۵۰ 》
✅نهنگ موجودی است که شیر خود را در دریا برای تغذیه بچه نهنگ می ریزد و او شیر و آب را می خورد و أب را بیرون می ریزد !!
♦️وَأَى عَلَى نَفْسِهِ أَلَّا یَضْطَرِبَ شَبَحٌ مِمَّا أَوْلَجَ فِیهِ الرُّوحَ
خداوند وعده داده و مقرر فرموده که هیچ موجودی از موجودات روح دار به حرکت در نیایند[یضطرب] مگر !!
♦️ إِلَّا وَ جَعَلَ الْحِمَامَ مَوْعِدَهُ وَ الْفَنَاءَ غَایَتَهُ
مگر آنکه مرگ [حمام]را سرانجام او قرار داد و غایت او فنا خواهد شد
حال که مرگ در خدا راه ندارد شما می توانید به وصف خدا دست یابید؟؛
امیرالمومنین (ع) بعد از بیان مظاهر جمال الهی ، ونمونهْ طاووس ، زیبایی جنت را بیان میدارد.
♦️فَلَوْ رَمَیْتَ بِبَصَرِ قَلْبِکَ نَحْوَ مَا یُوصَفُ لَکَ مِنْهَا
ای انسان اگر چشم بازیگوش ظاهری را کنار بگذارید و با چشم دل و عقل ببینید (در روایت داریم مومن چهار چشم دارد دو چشم سر و دو چشم دل )آنچه که برای انسان از بهشت وصف شده را ببینید.
♦️عَزَفَتْ نَفْسُکَ عَنْ بَدَائِعِ مَا أُخْرِجَ إِلَى الدُّنْیَا مِنْ شَهَوَاتِهَا وَ لَذَّاتِهَا وَ زَخَارِفِ مَنَاظِرِهَا
نفس انسان از تمام امور عجیب که از دنیا یافته و تمام شهوات و لذائذ ، زیورهای بکر دنیا رویگردان میشود و اصلا حاضر به فروش آن به ثمن دنیا نمیشود .
♦️قَوْمٌ لَمْ تَزَلِ الْکَرَامَةُ تَتَمَادَى بِهِمْ حَتَّى حَلُّوا دَارَ الْقَرَارِ وَ أَمِنُوا نُقْلَةَ الْأَسْفَارِ
اهل بهشت قومی هستند که همیشه اهل کرامت بودند. تا آنکه به بهشت دارالقرآن رسیدند. .کرامتشان علی الدوام بوده اس
و از نقل و انتقال ها [نُقلَه]ایمن شدند.
«و لَقد کَرَّمنا بَنِی آدَم»
خدا به انسانها کرامت داده قرار نیست کرامت به دست آورند بلکه وظیفه شأن نگه داشتن و حفظ کرامت است .
✅این است که توهین به خود و دیگران جایز نیست چون کرامت او را از بین میبرد لذا در مورد خود ، هم نباید تواضع با هتک حرمت اشتباه شود.
سفر مرگ اتمام سفر نیست در پیش سفر برزخ داریم ..لذا برخی در این سفرها آرام برخی ناآرام هستند آنکه کرامت دارد آرام می باشد .اهل بهشت کرامت را تا قیامت رساندند .
🔺در کتاب برهان و مرات العقول نقل شده که حضرت عیسی دعا کرد خداوند پسرخاله اش یحیی بن زکریا را زنده گرداند پس خدا اجابت فرمود یحیی از قبر بیرون آمده فرمود چرا مرا دعوت کردی حضرت عیسی علیه السلام فرمود می خواهم با تو مونس باشم .یحیی علیه السلام فرمود هنوز گرمی مرگ از تن من بیرون نرفته(شدت مرگ) تو میخواهی دوباره به این حرارت برگردم پس یه داخل قبر برگشت .
♦️فَلَوْ شَغَلْتَ قَلْبَکَ أَیُّهَا الْمُسْتَمِعُ بِالْوُصُولِ إِلَى مَا یَهْجُمُ عَلَیْکَ مِنْ تِلْکَ الْمَنَاظِرِ الْمُونِقَةِ لَزَهِقَتْ نَفْسُکَ شَوْقاً إِلَیْهَا
ای کسی که سخنان مرا می شنوی من با چشم ظاهری انسان کاری ندارم اگر قلب را مشغول کنید، به آنچه گفتم و بهشتی که وصف کردم برسید،جان از تن بیرون می رود و کسی حاضر نیست به خاطر شوق بهشت در تن بماند .
✳️حضرت در خطبه متقین هم در وصف متقین فرمود :آنهاجان از تنشان می خواهربیرون رود اگر مقدر خدا نبود آنها می خواستند روحشان پرواز نماید .
♦️وَ لَتَحَمَّلْتَ مِنْ مَجْلِسِی هَذَا إِلَى مُجَاوَرَةِ أَهْلِ الْقُبُورِ اسْتِعْجَالًا بِهَا
و هم اکنون از همین مجلس به مجاورت اهل قبور می روید چون خیلی عجله و شوق بهشت دارید .
🔺در نگاه حضرت قبر، فتح الباب رسیدن به بهشت است .کسی که کلام حضرت را با عمق جان شنید هر لحظه می خواهد برود و با کسی که قبر را عذاب می بیند فرق دارد .
اگر کسی خواست از دنیا مستقیم بهشت رود باید در مجلس امیر المومنین علی علیه السلام بنشیند
✅تعبیر حضرت در جایی
«از من اطاعت کنید من شما را إن شاءالله به بهشت می رسانم »
♦️جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ مِمَّنْ یَسْعَى بِقَلْبِهِ إِلَى مَنَازِلِ الْأَبْرَارِ بِرَحْمَتِهِ
خدا ما و شما را به رحمت خودبرساند و از کسانی قرار بدهدکه با تمام وجود و قلب سعی می کنند به منازل ابرار برسند.
🔺 بهشت درجاتی دارد که اعمال امروز ما درجات فردا را می سازد .
در قرآن لفظ «لهم درجات »به معنای اینکه در درجات بهشت ،فرد بهشتی را جا میدهند
و لفظ «هم درجات » به معنای آن است که خود شخص درجه شده دیگران به او راهنمایی می شوند .
♦️وَ لَذَهِلَتْ بِالْفِکْرِ فِی [اصْطِفَافِ] اصْطِفَاقِ أَشْجَارٍ غُیِّبَتْ عُرُوقُهَا فِی کُثْبَانِ الْمِسْکِ
فکر شما حیران میشود[ذَهلَت] از آن بهشت که شاخه های درختان به هم می خورد. [اصطفاق]درحتانی که ریشه هایشان در تپه ای شنی [کثبان]مشک هستند .
♦️عَلَى سَوَاحِلِ أَنْهَارِهَا
در کنار رودخانه های از رودهای بهشتی .
اگر وصف کنم برای شما شاخ و برگ درختان بهشت را ، وقتی که بهم میخورند چه لذتی دارد . شما اصلا بدنیا نگاه نمی کنید.
فکر واله و حیران می شود
ریشه این درختان در تلی از مشک ،مخفی شده اند.از بالا ، بهم خوردن شاخ و برگ با یک نسیم ملایم ، و صدر وساقه ی آن تنومند، ریشه آن نه در خاک ، بلکه تپه ای از مشک و عطر معطر، وهمه این صحنه زیبا ، بر ساحل یکی از رودخانه و نهر های بهشت است
♦️وَ فِی تَعْلِیقِ کَبَائِسِ اللُّؤْلُؤِ الرَّطْبِ فِی عَسَالِیجِهَا وَ أَفْنَانِهَا
و خوشه های تازه از شاخه های آن که برخی نرم برخی پهن است آویزان می باشند
اگر وصف کنم خوشه های معلق از لؤ لؤ،
ترو تازه با طراوت ، در حالیکه همه مروارید ها از یک شاخهْ نازک آویزان ، و آن شاخه نازک به شاخه محکمی وصل است.
ذهن متحیر می شود .عقل واله و سرگردان می گردد و از تمام زیبایی ظاهری دل می کنید
♦️طُلُوعِ تِلْکَ الثِّمَارِ مُخْتَلِفَةً فِی غُلُفِ أَکْمَامِهَا
میوه های مختلف در پوشش شکوفه هایشان نمایان می باشند (در نگاه باطن میوه را می بینید )
♦️تُجْنَى مِنْ غَیْرِ تَکَلُّفٍ فَتَأْتِی عَلَى مُنْیَةِ مُجْتَنِیهَا
میوه ها بدون زحمت چیده می شوند و
همیشه در دسترس هستند دو معنی:
۱- میوه به سمت بهشتی جلو می آید ،
۲- هر میوه ای اراده کنی همان میوه میشود.
وصف کنم میوه های بهشت ،در حالیکه از نظر جنس و رنگ و تمام جهات مختلفند.در محفظه ای از شکوفه ها هستند .
شما برای خوردن نیاز به انتظار تغییر فصل ،
و زحمت بدست آوردن ندارید بمحض اراده آنرا می چینید .
«فٖی جَنةٕ عالیه قُطُوفُها دانیه الحاقه -۲۳ »
بهشتیان در جنت عالی رتبه هستند که میوه ها بهم نزدیکند.
میوه ای را که اراده کنید ،همان میوه بمحض اراده به میوه ی دیگر تبدیل می شود.
《فَتَأتی علی مُنیَّةٕ مُجَّتَنٖیهٰا 》
بر اساس میل و اراده چیننده ْمیوه ، میوه می آید. آنجا دار ،دارِ اراده ست. نه ، دار مشقت اراده کنی طبق اراده عمل میکند
لذا از امام هشتم علیه السلام پرسیدند این میوه که حضرت آدم خورد چه بود ؟گندم یا سیب یا …؟
فرمود : در بهشت بسته به اراده آن میوه تبدیل میشود
حصرت واقعیتی را در قالب الفاظ اینچنینی بیان میدارد. به یکی دیگر از ویژگی جنت غیر از میوه ها اشاره می کند.
♦️یُطَافُ عَلَى نُزَّالِهَا فِی أَفْنِیَةِ قُصُورِهَا بِالْأَعْسَالِ الْمُصَفَّقَةِ وَ الْخُمُورِ الْمُرَوَّقَةِ
ماموران بهشتی بر آنها در حیاط قصرهای بهشت با عسل های پاک و تسویه شده طواف می کنند.
این گردش دورتا دوری ،یا بصورت جوی رونده از عسل ، ویا بدست حوریان که ساکنان را طواف میکنند .صورت میگیرد
✳️در زیارت عاشورا آمده «حلت بفنائک ». منظور سلام بر کسانی است که دور و بر و اطراف سیدالشهدا علیه السلام بودند
🔺شبهه:چرا شرابی که در دنیا حرام است در بهشت حلال است و به عنوان پاداش مقرر شده ؟
پاسخ :این آن شراب نیست همانطور که در سوره واقعه داریم
《وکأسِِ مِن مَعینِِ لایَصَّدَعُونَ عَنهاوَلاُیَنزَفُون شراب بهشتی نه سر درد دارد نه عقل را صایع می کند. در حالیکه مسکرات هم عقل و هم جسم را از بین میبرد.
شراب دنیا با ان شراب تباین کلی دارد.
هیچ شباهت و تناسبی بین انها نیست.
دو روایت از مرحوم خویی (رحمت الله ) در منهاج البرایه آمده که :
۱- در جنگ جمل در بحبوبه جنگ، عرق از سر و صورت حضرت میریخت تقاضای آب نمود شخصی گفت به عوض آب، عسل مناسب تر است با توجه به وضعیت شما. به محض آنکه لب و دهان حضرت به عسل رسید حضرت فرمود: نوع عسل طایفی ست. تشخیص دادند.
فرد گفت آقا شما در این وضعیت که از اضطراب جانها به لب رسیده چطور تشخیص نوع عسل دادید؟!
فرمود :برادر بدان و آگاه باش به خدا قسم من کسی هستم که سینه من هرگز پر نمی شود آنقدر سعه صدر دارم که هزاران مثل این اتفاق هم بیفتد توجه نمی کنم
۲- پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود در شب معراج در آسمان ششم به درختی با عظمت رسیدم که مانند آن ندیده بودم از جبرییل راجع به آن پرسیدم
گفت :نام این درخت طوبی است دیدم صدای همهمه بم از آن می آید گفتم صدای چیست؟ جبرییل فرمود این درخت صحبت می کند و می گوید ای علی جان چقدرمشتاقم تو را ببینم .
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابی طالب و اولاده المعصومین علیهم السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۸/۲۱ – ۱۷ ربیع الثانی
💢بخش اول خطبه ۱۶۵💢
بخش اول
وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ. قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ:
إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ،
سخنى از آن حضرت (ع) به كميل بن زياد نخعى. كميل بن زياد گويد: امير مؤمنان، على بن ابى طالب، دست مرا گرفت و از شهر بيرون برد. چون به صحرا رسيدم آه بلندى كشيد و فرمود:
اى كميل، دلها چونان ظرفهايند و بهترين آنها نگهدارنده ترين آنهاست. پس، هر چه مى گويم به خاطر بسپار. مردم سه دسته اند، عالمى ربّانى و آموزنده اى كه در راه راست گام برمى دارد و سه ديگر همج الرّعاع.
خلقت عجیب طاووس
یکی از موضوعاتی که در نهج البلاغه قابل توجه است بحث حیوان در نهج البلاغه است گاهی فقط اشاره به حیوان گاهی اشاره به ویژگی های خاص از آنها می کند و در چند خط به طور تفصیلی در مورد حیوانات حرف میزند در جهان بینی توحیدی امیرالمومنین اشاره به هر کدام از این موجودات اشاره به عظمت ، قدرت و وجود خداوند متعال است این خطبه راجع به طاووس ومورچه است
♦️اِبتَدَعُتم خلقاً عجیباً گِن حَیوانِِ و مواتِِ ،و ساکنِِ و ذی حرَکات
خداوند متعال خلق نمود موجودات را که البته هر کدام از موجودات یک موجود عجیبی است و خلقت هرکدام بدون نمونه و ابتدایی است و هیچ کم و کسری ندارد آزمون و خطا نشده .خداوند موجودات را ابتدئا خلق کرد در حالی که هیچ نقصی ندارند بعضی مخلوقات متحرک [حَیَوان]و بعضی جماد[موات] هستند حیوان شامل حیوانات و انسان و گیاه است و موات موجوداتی ذی روح نیستند مثل سنگ و چوب واین موجودات ساکن وذی حرکات بعضی ساکن هستند وبعضی حرکاتی دارند .کوه از یک طرف ثابت و از جهت دیگر دارای حرکات است موجودات عالم بعضی ساکن و بعضی دارای حرکت بعضی رشد و نمو میکنند و بعضی جامدند همه را خدا خلق کرد وخلق او نیز عجیب بود
♦️فاَقامَ مِن شَواهدِ البیناتِ علز لطیفِ صنعتِهِ و عظیمِ قدرتِه
خدا اقامه کرد شواهد آشکاری(بینات) برای صنعت لطیف و دقیق . و قدرت عظیم خود را برای صنعت لطیف و قدرت نشان داد.
اقامه شواهد کرد وقتی خدا موجودات را آفرید هرکدام شاهد و گواهی بر وجود خدا هستند خدا به انها استشهاد و استناد کرد.
♦️مَا نقادَت لهُ العقولُ معترفهًَ بهِ و مسَلِمهًَ لهُ
آنچنان که مطیع شدند [انقادت] در مقابل خدا تمام عقول در حالی که اعتراف می کردند به وجود خدا و تسلیم شده بودند.
♦️و نقَعَت فی اسماعِنا دلائلُهُ علی وحدانیتِه
خدا فریاد زد[نقَعت] در گوش ما دلایل یگانه بودنش را ، خدا عالم را خلق کرده این عالم لطیف ، دقیق ، نظم دارد که نشانه قدرت است وقتی کنسان به انها نگاه کرد عقل باید خاضع شود. عقل در مقابل این عظمت خاضع میشود . انسان عاقل با نگاه به این موجودات در مقابل خدا تسلیم و تعظیم می کند نه تنها بر اصل وجود خدا شهادت می دهند بلکه وحدانیت خدا را ثابت میکند.
اصل وجود خدا یک حرف و یگانه بودن او حرف دیگری است اثبات یگانگی خدا
《 لو کان فیهما الهه الاالله لفسدتا 》اگر دو خدا در عالم بود فساد کل عالم را می گرفت موجودات به این نظم و لطافت و پیوستگی نبودند عالم یک زنجیره ای است که هر موجود به دیگری وابسته است اگر چند خدایی بود این زنجیر پاره میشد پس تمام این عالم اولاً خدا را نشان می دهد ثانیاً یگانه بودن خدا را برای ما اثبات میکند
♦️و ما ذرَاَ من مختلفِ صُوَرِ الاَطیارِ التی اَکَنَها اَخادیدَ الارض و خُروقَ فِجاجِها و رواسِیَ اَعلامِها
آنچه که خدا خلق کرد از صورتهای مختلف پرندگان. پرندگان را از چند جهت تقسیم بندی کرده ، یک تقسیم بندی از جهت مکان زندگی خداخلق کرد صورت ها و شکل های مختلفی از پرندگان را که سکنا داد این پرندگان را در جاهای مختلف :
۱-بعضی پرندگان در شکاف ها و در دره ها زندگی می کند [اخادید الارض] در زمینهای پایین و اعماق زمین زندگی می کنند.
۲-عدهای در جاهای وسیع بسیاری از پرندگان بیابانی ودر دشت و بیابانها [خروق فجاجها] کویر و در جاهای وسیع زندگی می کنند.
۳-عدهای هم در کوه های بلند[رواسی اعلام] زندگی می کنند بعضی در اوج قله ها زندگی می کنند
♦️مِن ذاتِ اَجنِحهَِِ مختلِفه ، هَیَئاتِِ مُتبایِنَه
تقسیم بندی دوم پرندگان از جهت بال و پرمختلف آنها ست. بعضی بال وپرکم بعضی زیاد، پر بزرگ یاکوچک، پرپشت و کم پشت دارند . اینها هیئات متباینه هستند که هرکدام متناسب با نیاز و کیفیت زندگی دارای بال های مختلف و شکل مجزا [متباین]دارند.
۰
♦️مُصَرَفَهَِِ فی زِمامِ التسخیر
یک اصل کلی در مورد پرندگان صادق است و آن این است که همه در ید قدرت الهی هستند و تسخیر این بال ها به دست خداست خدا انها را خلق کرده روزی می دهد و گوش به فرمان خدا هستند مخلوق هستند و از خالق دستور میگیرند
متن نویسی : محی الدین
♦️و مُرَفرَفَهَِِ باَجنِحَتِها فی مَخارِقذ الجَوِ المُنفَسِحِ و القضاءِ المُنفَرِج
انها بالهای خودگشوده اند [مرفرفه] درهوای باز و در فضای وسیع[منفسح] بالها را باز کرده و حرکت می کنند.
به تعبیر قرآن کریم در آیه ۷۹ سوره نحل ( الم یروا الی الطیر مسخرات فی جوالسماء ما یمسکهن الا الله ان فی ذلک لآیات لقوم یومنون) آیا نمی بینید پرندگان را در آسمان ، خداست که آنها را در آسمان نگه داشته این نشانه هایی است برای اهل ایمان.
حضرت در این خطبه فرمودند. عاقل میفهمد قرآن می فرماید یومنون معلوم است مومن ها عاقل هستند.
♦️کَوَنَها بادَ اذ لم تکن فی عجائبِ صُوَرِِ ظاهره
خدا پرنده را آفرید بعد از این خبری در عالم نبود هیچ چیز نبود ولی هر کدام را با صورت و شکل عجیبی خلق کرد. عجیب از نظر زیبایی و وحشت .
بعضی پرندگان وحشتناک هستند بعضی زیبا هر کدام در نوع خود عجیبند و ضعف و نقصی ندارند
♦️و رَکَبَها فی حِقاقِ مفاصِل مُحتَجِبَهَِِ
خدا ترکیب کرد[رکبها] پرندگان را در گودی [حقاق] مفصل که روی آن مفصل ها را گوشت پوشانده [محتجبه]مفصل باید در گوشت باشد تا خشک نشود.
♦️و مَنعَ بعضَها بعَبالَهَِ خلقِهِ اَن یَسمُوَ فی الهَواءِ خُفوفاً
سومین تقسیم بندی پرندگان در مورد پر و پرواز انهاست.
بعضی را منع از پرواز کرد چون سنگین بودند [عَباله] و خلقت آنها درشت بود منع شدند از اینکه بلند شوند [یسمو]و پرواز کنند در هوا به سرعت[خفوف]
♦️و جَعلَهُ یَدِفُ دَفیفاً
و قرارداد بال زدن را نزدیک به زمین و نزدیک سطح زمین پرواز میکند.
♦️و نَسَقَها علیَ اختِلافِها فی الاَصابیغِ بلیفِ قدرتِه، و دقیقِ صنعتِه
خدا منظم کرد[نسق] پرندگان را با تمام اختلاف در رنگ های [اصابیغ] مختلف با قدرت و صنعت دقیقی که داشت
♦️فمنها مَغموسُُ فز بالبِ لونِِ لا یَشُوبُهُ غیرُ لَونِ ما عُمِسَ فیه
بعضی از این پرندگان یک رنگ سرتا پا سفید یا سیاه گویا این پرنده در قالب رنگ رفته[مغموس] و هیچ رنگی با آن مخلوط نشده[لایشوبُه]
♦️و منها مَغموسُُ فی لَونِ صِبغِِ قد طُوِقَ بخلاف ما صبغ به
برخی دیگر را گویا در ظرف رنگ فرو کردهاند تنها جایی که رنگش متفاوت است گردنبندی[طوق] که دور گردن آنهارنگ متفاوت است.
✳️ نگاه حضرت به آفرینش نگاه توحیدی
– عالم نظم دارد
– عالم خلقت را لطیف خلق کرد.
– نگاه به خلقت کافی نیست ، حضرت زیبایی ها و لطایف خلقت را هم می بیند. پرنده ایست خدایی دارد حضرت زیبایی ها را دیده و می گوید هر چیز که این پرنده نیاز دارد خدا به او داده امیرالمومنین ما را عاشق مخلوقات خدا می کند وقتی عاشق مخلوقات شدیم عاشق خدا هم می شویم .همه اینها جمال خدا هستند به عالم نگاه کنید.
یک : خالق را ببینید.
دو : یگانگی خدا را ببینید.
سه: زیبایی خدا را ببینید.
♦️و مِن اَعجَبِها خلقاً الطاووس الذی اَقامَهُ فی اَحکَمِ تعدیل
از عجیب ترین پرندگان طاووس است همان طاووسی که خدا او را در معتدل ترین حالت محکم خلق کرد.
♦️و نَضَدَ اَلوانُهُ فی اَحسنِ تَنضید
رنگ های او را در بهترین نظم[تنضید] همه رنگ ها با زیبایی و در کنار هم نظم و ترتیب داد.[نضدَ]
♦️بِجَناحِِ اَشرَجَ یَقصَبَهُ ، و ذَنبِ اَطالَ مَسنَبَهُ
از جمله نظم در خلقت طاووس بالهایی که از این نی ها[قصب] به هم تنیده است از هر کدام این نی ها دهها پر بیرون آمده و دم طولانی[ذنب] دارد که روی زمین کشیده می شود
♦️اذا دَرَجَ الی الاُنثی نَشَرَهُ مِن طَیّهِِ ، و سما بهِ مُظِلاً علی راسِه
وقتی طاووس نر حرکت می کند و به سمت طاووس ماده میرود باز می کند پیچیدگی [طیه] دم را . دم را مانند چتری [مظلاً]بالای سر خود باز می کند
♦️کاَنَهُ قِلعُ دارِیِِ عَنَجَهُ نُوتیُّهُ
مانند بادبانی[قلع] که کشتی ها در شهر داریِّ (شهری در بحرین )این شهر از دو جهت معروف بوده
۱- عطر ۲-بادبان هایی که می ساختند )
چون مردم با شهر داری و بادبان ان اشنا بودند حضرت دم را به ان تشبیه می کند. و ناخدا این بادبان را مرتب در جای خود می گرداند
♦️یَختالُ باَلوانِه ، و یَمیسُ بِزَبَفانِه
متکبر میشود با رنگ های رنگارنگ خود.
خرامان خرامان[زیفانه] راه میرود نگاهی به خود می کند و مغرور میشود
♦️یُقضی کاِفضاءِ الدَّیکهِ
نزدیکی میکند ( یفضی)مثل نزدیکی کردن خروس[دیکه]
♦️و یَوُرُّ بمُلاقَحَهِ اَرَّ الفُحُولِ المُغتَلِمَهِ للضِراب
طاووس نر نزدیکی می کند مانند حیوانات نر که به اوج شهوت[فخول] رسیدهاند
متن نویسی: محی الدین
♦️اُحِیلُکَ مِن ذالک علی مُعایَنَهِِ
من شما را به دیدن حواله می دهم.[اُحیلک]
این اشتباهات و افکار نادست را از کسی نپذیرید و خود به مشاهده ان اقدام کنید.
♦️لا کمَن تُحِیلُ علی ضعیفِ اِسنادِهِ
نه مثل کسانی که بدون دلیل و سند حرف میزنند و حواله میدهند.
♦️ولو کانَ کزَعمِ مَن یَزعَمُ اَنهُ یُلحِقُ بدمعَتِِ تَسفَحُها مَدامِعُهُ فتَقِفُ فی ضَفَتی جُفُونِهِ
اگر کسی گمان کند که به اینکه طاووس با خوردن اشک چشم نر آمیزش میکند.
اشکی[دمع] که جاری می شود(تسفَح) در گوشه[ضَفت] چشم طاووس نر
♦️و اَنَ اُنثاهُ تَطعمُ ذاک ثم تَبیضُ لا مِن لَقاحِ فَحلرِ سِوَی الدَمعِ المُنبَجِس
و ماده هم این اشک را می خورد. سپس تخم میگذارد [تبیَض]تخم نطفه دار بدون اینکه نزدیکی کرده باشد با حیوان نر، از طریق اشک نطفه دار میشود
♦️لَما کانَ ذالک باَعجَبَ مِن مُطاعَمَهِ الغُراب
اگر کسی این گمان را کند این قصه عجیب تر نیست که می گویند کلاغ از راه آب دهان باردار می شود .
✳️ نکته۱ : چرا حضرت به این موضوع لقاح طاووس پرداختند؟و در اثنای زیبایی حیوان به این موضوع اشاره می کند ، تا یک افسانه علط را از باورها دور کند. ما نمی توانیم از راه باطل حق را اثبات کنیم طاووس مثل بقیه و از عجیب ترین موجودات است باید نسبت به شبهات و افسانه های دروغین حساس بود باید طبق حق و عقل رفتار کرد از طریق باطل به حق نمی شود رسید.
✳️ نکته ۲: حضرت فرمود شما باید با سند دقیق صحبت کنید فرمود من شما را به دیدن حواله می کنم انسان باید در همه امور عالمانه فکر کند ،حرف بزند، ببیند و عمل کند عقل میگوید عاقلانه فکر کن، حرف بزن و عاقلانه عمل کن حرف باید عقلی و علمی باشد و با استناد به قرآن و روایات باشد.
✳️نکته۳ : حضرت کجا طاووس دیده ؟در حجاز طاووس بوده ؟ حچاز منطقه خشک بی آبو علف و طاووس در مناطق لطیف، سرسبز جنگلی زندگی می کند.
به این شبهه چند جور پاسخ داده شده .
ابن ابی الحدید گفته این خطبه در کوفه خوانده شده کوفه دارای هوای معتدل وسرسبز ، بازارتجاری داشته، ترانزیت بوده و بعید نیست حضرت در بازار دیده باشند یا برای حضرت هدیه آورده شده
ابرخی قائلند دیدن فقط صرف چشم نیست. حضرت علم دارد و آگاه بوده خواه از نظر بصری یا علمی .
کلاًحضرت ما را با توحید و زیبایی های خلقت آشنا و عاشق زیبایی می کند.
اللهم عجل لولیک الفرج
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۸/۲۲ – ۱۸ ربیع الثانی
💢 بخش دوم خطبه ۱۶۵💢
بخش دوم
أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ. يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ،
يعنى كسانى كه از پى هر آواز مى روند و با وزش هر باد به چپ و راست ميل مى كنند. از فروغ دانش بهره ور نشده اند و به ركن استوارى پناه نجسته اند.
اى كميل، علم بهتر از مال است. علم تو را نگه مى دارد و تو بايد مال را نگه دارى.
در بخش ابتدایی حضرت راجع به حکمت الهی و هر امری که از خدا صادر می شود هدفمند است و البته هدف رشد خدا نیست چون کمال مطلق است بلکه غرض رشد انسان است.
🔷یدعی بزعمه انه یرجو الله
انسان ادعا میکند به ظن و گمان خود، این که امیدوار به خداست.
این بخش مربوط به خوف و رجاست.
یک نفر زعم و گمان دارد که امیدوار به خداست.
🔷کذب والعظیم
قسم به خدای بزرگ که دروغ میگوید اینطور نیست که رجا ادعایی باشد.
《 البینه علی المدعی 》هرکس ادعای کاری را دارد باید دلیل بیاورد
🔷ما باله لایتبین رجاوه فی عمله؟
این شخص را چه شده است؟ چرا این رجا و امیدواری در عملش آشکار نیست؟ وقتی ادعای رجاء میکند در عمل باید چیزی مشخص باشد.
🔷فکل من رجاعرف رجاوه فی عمله الا رجاء الله تعالی فانه مدخول
هرکس ادعای رجا و امیدواری دارد باید در عمل مشخص باشد به تعبیر قرآن
《فمن کان یرجوالقاء ربه فلیعمل عملا صالحا کهف 》اگر کسی امید به لقاء پروردگار دارد باید عمل صالح انجام دهد ادعا کافی نیست دلیل برای ادعا چیست؟ امیدوار بخدا باید در عمل مشخص باشد ولی ما در عمل چیزی از رجا و امیدواری نداریم.
تعبیر حضرت این است اگر واقعاً دنبال رسیدن به رجاهستید باید نشانه داشته باشد در کافی ج۲ ص۶۸باب خوف ورجا آمده
《قلت له قوم یعملون بالمعاصی و یقولون نرجو 》 خدمت امام معصوم میگویند عدهای هستند گناه می کند میگویند ما به خدا امیدواریم.
دست از ادعا بر نمی دارند تا اینکه مرگ می رسد. امام می فرمایند: آنها قومی هستند که ادعای رجادارند. دنبال امید واهی هستند. امیدوار نیستند انسان اگر واقعا امیدوار باشد عمل صالح انجام می دهد این گونه نیست که اهل بیت سپر وساتر برای گناه ما باشند ما پیوسته گناه کنیم و پیوسته درخواست بخشش داشته باشیم.
اثر ذاتی توسل و اشک بر اهل بیت پاک کردن گناهان است ولی از طرفی نباید پیوسته گناه کرد تا امام حسین ما را ببخشد این امیدواری نیست، امید واهی است.
اگر انسان از چیزی بترسد از آن فرار میکند چطور از گناه میترسیم از آن فرار نمی کنیم یا عملی که مورد رضایت خدا باشد انجام نمی دهیم.
🔷فکل من رجا عرف رجاوءه فی عمله الا رجاء الله تعالی فانه مدخول
هرکس ادعای امید به خدا دارد باید امیدواری در عملش نشان داده شود هررجاء و امیدواری بدون امید به خدا نابجا [مدخول] است. به هر کس غیر خدا امید داشته باشید. این امید باطل واشتباه است.
کسی که قدرت وعلم کامل دارد خداست وخدا معرفی کرده .توسل جستن به چهارده نور مقدس، تا کار راه بیفتد. امید باید بخدا باشد، به هرکس غیر خدا، به خود، علم ، قدرت ، جوانی امید باشد، بخطا رفتن است.
🔷وکل خوفِِ محقِقِِ الا خوف الله فانه معلول
هر خوفی که به مرتبه تحقق برسد غیر از خوف و ترس از خدا مریض[معلولُ] است است. به هر کسی غیر خدا امیدباشد این امید مردود و امید واهی است.
از هر کس غیر خدا ترس باشد این ترس واهی است. در مباحث دشمن شناسی اهل بیت میگویند دشمن را ببینید و برآورد کنید و و برنامه ریزی اورا مهندسی معکوس کنید دشمن را ببینید ولی از دشمن نترسید حضرت فرمود ترس از هر کس غیر خدا اشتباه است.
آرامش در توحید و تکیه به خداست امام صادق فرمود :طلب فتنه کنید از فتنه ها نترسید در فتنه شهید و جانباز و گرفتاری هست ولی همه اینها خیر و رحمت است تعبیر حضرت در حکمت ۸۹
پنج توصیه به شما دارم که اگر روزهای طولانی بدون توقف حرکت کنید و سختی بکشید برای این پنج مورد جا دارد.
لا یرجون احد منکم الا ربه
به هیچ کس جز خدا امید نداشته باشید.
ولا یخافن الا ذنبه
از هیچ کس جزاز گناه خود نترسید از گناه خود بترسید.
🔷یرجو الله فی الکبیر ویرجو العباد فی الصغیر
بعضی راه را اشتباه می روند به جای ترس و امید به خدا به دیگران امیدوارند.
در تذکر دوم می گوید انها یک امیدواری به خدا دارند ولی امیدواری تام و کامل ندارند در بعضی امور بهخدا امیدوارن، در بعضی امور دیگر به پدر و رئیس توجه دارند.
برخی افراد در امور بزرگ به خدا امید دارند جهنم یا بهشت، در گرفتاری ها به خدا امید دارند و در امور کوچک، به مردم ، به پول تو جیبی ، به دوست، امید به غیر خداست.
🔷فیعطی العبد ما لا یعطی الرب
فروتنی میکند [یعطی]نسبت به بندگان ، به گونهای که، در مقابل خدا تواضع و فروتنی نمیکند. در کار کوچک در مقابل مردم بگونه ای عبد میشود که در مقابل تمام نعمت های خدا این گونه تواضع ندارد.
اولاً : شرک دارد چون امید به غیر خداست دوما: نسبت به مخلوقات تواضع بیشتری دارد تا نسبت به خدا.
🔷فما بال الله جل ثناوه یقصر به عما یصنع به لعباده
چگونه است که حق خداوند کمتر از حق بندگان رعایت می شود چرا از خدا کم می گذاریم و از مردم کم نمی گذاریم چه شده که خدا را آن آنقدر کوچک می بینیم که حاضر نیستیم در مقابل، تواضع و انجام وظیفه کنیم.
🔷اَتَخافُ ان تکون فی رجائک له کاذبا؟
آیا می ترسید که امیدواری شما نسبت به خدا دروغ باشد. (این جمله دو معنا دارد.)
آیا می ترسید که خدا امید شما را دروغ بشمارد و دست رد به سینه شما بزند.
معنای دوم : شاید خدا را رحمان و رحیم نمیدانید. مشکل اعتقادی ست. شاید خدا را فقط منتقم می دانید.
در هر صورت فکر اشتباه است باید امید به خدا باشد، در مقابل الطاف او فروتن باشید.
🔷او تکون لا تراه للرجاء موضعا؟
یا خدا را شایسته رجا و امیدواری نمیدانید یا فکر می کنید خدا صلاحیت امیدواری ندارد. قدرت، علم ، رحمت، همه چیز در اختیار اوست و باید از او بخواهیم.
🔷وکذلک ان هو خاف عبداًمن عبیده اعطاه من خوفه ما لا یعطی ربه
در باب خوف، اگر از بنده ای ترسید طوری نسبت به او می ترسد و تواضع و کرنش می کند که هیچ گاه نسبت به خدا اینگونه تواضع و کرنش نکرده . چقدر ترس از مردم، و کوتاه آمدن در برابر حق، در حالی که این ترس از خدا نیست که در همان حال مال و جان را بگیرد وبه جهنم ببرد.
🔷فجعل خوفه من العباد نقداً و خوفه من خالقه ضماراً و وعداً
چون ترس از مردم نقد است میترسد همین الان مردم از او انتقام بگیرند و ترس از خدا مانند پول نسیه ای است که هیچگاه امید به وصول آن ندارد[ضمارا و وعدا]
تاکید حضرت اینست که مرگ را هیچ گاه دور نبینید حضرت فرمود صور دوم به صدا درآمده و وارد قیامت شده اید آنقدر نزدیک که گویا رسیده ولی ما فراموش کرده ایم.
🔷وکذلک من عظمت الدنیا فی عینه و کبر موقعها من قلبه
کسی که دنیا در نگاه او بزرگ و جایگاه[موقعها] دنیا در قلب او بزرگ شود.
🔷آثَرَها علیَ اللهِ تَعالی
اولویت داده [آثر] دنیا را بر خدا مقدم کرده. چون دنیا در چشم او بزرگ بود.
در جایی فرمود : در گذشته برادری داشتم که در چشم من بزرگ شده بود چون دنیا در چشم او کوچک شده بود مومنین واقعی دنیا را کوچک و حقیر می بینند قرآن میگوید
دنیا متاع قلیل است ولی این افراد، ادعای رجا دارند و در مقابل مردم کرنش می کنند کسانی هستند که دنیا را بزرگ می بینند.
🔷فانقطع الیها وصار عبداً لها
نسبت بدنیا انقطاع حاصل میکند.
ما نسبت به دنیا 《الهی هب لی کمال انقطاع الیک》را از خدا خواهانیم. خدابه ماهبه کند انقطاع ما به سمت خدا باشد.
در تاریخ امثال عمر سعد بینش دنیایی داشتند و همه دغدغه آنها دنیا شده بر سر شهادت حسین بن علی یا ملک ری.
ملک ری رامقدم میدارند اشعاری است از عمرسعد در دوراهی می گفت :
دنیا نقد ودم دست است کدام عاقل نقد را به نسیه می فروشد ؟ بهشت کو ؟ وقتی غم دنیا باشد حسین را می کشد تا به دنیا برسد ولی مکتب پیامبر می گوید :《 الدنیا دار من لا دار له دنیا خانه بی خانمانهاست 》
《ولها یجمع من لاعقل لهکسی که عقل ندارد برای دنیا جمع می کند
این دو مکتب ، با نگاه دنیایی حسین را می کشد تا به دنیا برسد. وبا نگاه رسول الهی گپیامبر اسوه زاهدان می شود.
🔷ولقد کان فی رسول الله صلی الله علیه وآله کاف لک فی الاسوه
مسلمان ، ناچار به اسوه پذیری هست حتی رسول الله هم اسوه دارد جبرئیل اسوه اوست از طریق وحی با خدا ارتباط دارد و نیاز به اسوه و الگو دارد. پیامبر کفایت می کند تو را در اسوه بودن نگاه تو به پیامبر باشد
🔷ودلیل لک علی ذم الدنیا و عیبها
پیامبر دلیل و راهنمای همگانست برای اینکه دنیا مذمت شود به پیامبر نگاه کنید تا مذمت دنیا در نگاه شما بزرگ شود.
فرق اسوه و دلیل در این است اسوه کسی است که ما باید به سمت او برویم ودلیل کسی است که ما را به سمت خود می خواند پیامبراسوه است ما باید به سمت او برویم پیامبر دلیل است مدام ما را دعوت می کند پیامبر ما را میخواند و ما باید به سمت او برویم .
🔷وکثره مخازیها ومساویها
و ببینید که دنیا چقدر رسوایی[مَخازی] و چقدر بدی[مَساوی] دارد
🔷اذ قبضت عنه اطرافها و وطئت لغیره اکنافها
نگاه کنید که اطراف و اکناف دنیا از پیامبر گرفته شده سفره دنیا از مقابل پیامبر جمع شد. و دنیا رام شد[ وطئت]و مهیا شد برای غیر پیامبر. چون خدا پیامبر را دوست داشت دنیا را از جلوی پیامبر برداشت
🔷وفطم عن رضاعها و زوی عن زخارفها
پیامبر را از شیر این دنیا گرفت[فطم]
دنیا برای یک عده بمنزله ی مادر که به او شیر میدهد و رشد جسمی و روحی میدهد. ولی برای پیامبر تمام زر وزیور[زخارف] دنیا دور شد.
🔷وان شئت ثنیت بموسی کلیم الله صلی الله علیه
اگر میخواهید مثال دوم بزنم در زهد و بی توجهی دنیا جناب موسی کلیم الله هست.
🔷حیث یقول “رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر”
در جایی گفت خدایا به آنچه که تو بر من نازل کنی فقیر هستم.
موسی کلیم با طرفداران فرعون درگیر شد به شخصی مشتی زد و او مرد.
موسی را تعقیب کردند جناب موسی از مصر بدون معرفی خود فرار کرد در مسیر از گیاهان صحرایی می خورد، از مصر به شام تا به مدین رسید. جریان دختران شعیب پیش آمد وقتی برای آنها آب کشید گفت خدایا من فقیر و گرفتار تو هستم میدانی زهد موسی کجا بود؟
🔷والله ما ساله الا خبزاً یاکله
به خدا قسم وقتی موسی این درخواست را از خدا کرد فقط یک قرص نان [خُبزاً]می خواست تا آن وعده را سیر شود با همه رنج ها یک وعده خواست این زهد موسی بود.
🔷لانه کان یَاکُل بَقلَهُ الارض
برای اینکه در این چند روز گیاهان زمین را می خورد
🔷ولقد کانت خضره البقل تری من شفیف صفاق بطنه لهزاله وتشذب لحمه
آنقدر گیاهان بیابانی خورده بود که سبزی گیاهان از زیر لایه های پوست شکم
[صِفاقِ بطنه] پیدا بود چون به شدت لاغر[هَزال] و آب شده بود[تَشذُبُ لَحمِه]
وقتی موسی این را گفت که من فقیرم حق فرمود《 یا موسی الفقیر من لیس مثلی کفیل》فقیر کسی است که کفیلی مثل من نداشته باشد.
🔷وان شئت ثَلثت بداود صلی الله علیه صاحب المزامیر و قاری اهل الجنه
سومین مثال شخص داوود نبی صاحب مزامیر (کتاب دعای داوود )در روایات آمده وقتی داوود مزامیر را می خواند همه پرندگان و موجودات جمع می شدند .
در بهشت هم مداح اهل بهشت است معلوم است صدای زیبا داشتند زهد او در کجا بود؟
🔷فلقد کان یَعمَلُ سفائف الخوص بیده
جناب داوود با دست خود زنبیل هایی می بافت و کاراو همین بود. قرآن در مورد داوود میگوید:
《 و شَدَدنا مُلکَهُ و آتیناهُ الحِکمهَ و فَصلَ الخِطاب ص – ۲۰ 》 حضرت داوود حکومت داشت قبل از حکومت هم باز از طریق بافتن حصیر ها ارتزاق می کرد حضرت برای خود چیزی نمی خواست ولی به خدا گفت مردم از من درخواست هایی دارند و فقرا از من نیازهایی دارند.《 و اَلَنا لهُ الحَدید 》 آهن در دست او نرم و سرد شد.
حضرت زره می بافت و آنها را می فروخت و به فقرا می داد
🔷ویقول لجلسائه : اَیُکُم یَکفِینِی بِبَیعِها؟
و هر بار که حصیری می بافت می گفت کدام یک از جانب من حاضر است این حصیرها را بفروشد.
(ایکم یکفینی بیعها)
این جمله دو معنا دارد.
یک : حضرت داوود دنبال کارآفرینی بود هم در مورد بافتن حصیرو هم زره را برای فروش به دیگران می سپرد. انبیا کارآفرینی می کردند.
دو: جناب داوود هیچ گاه به بازار نمی رفت چون حاکم بود و مردم به قیمت خوب از او می خریدند. روز بعد از او انتظاراتی داشتند برای برداشتن شبهه بیعدالتی ، شیوه انبیا بود که دیگران را می فرستاد.
🔷ویاکل قرص الشعیر من ثمنها
و یک نان جو از حاصل فروش حصیر تهیه می کرد واز دسترنج خود می خورد.
🔷وان شئت قلت فی عیسی بن مریم علیه السلام
چهارمین اسوه والگو جناب عیسی بن مریم را معرفی میکنم.
🔷فلقد کان یتوسد الحجر
عیسی بن مریم بالش زیر سر [یَتَوَسَد] او سنگ بود
🔷ویَلبَسُ الخَشِن ویَاکُلُ الجَشِب
لباسهای خشن وزبر می پوشید و نان خشک می خورد.
عبدالله بن عباس می گوید حضرت علی ( ع) نانی با خود بهمراه داشت که با دست بسختی شکسته میشد چه برسد به دندان. حضرت هم در سیر زهد است.
🔷وکانَ اِدامُهُ الجُوع و سِراجهُ باللیل القمر
خورش[ اِدامُ] جناب عیسی گرسنگی بود بعضی گفته اند آنقدر دیر به دیر غذا میخورد که حسابی گرسنه وهر چه برای او می گذاشتند بهترین غذا بود.
معنای دوم: خورش وغذای لذیذ او گرسنگی بود از گرسنگی لذت میبرد چراغ راهش در شبها ماه بود
🔷وظلاله فی الشتاء مشارق الارض ومغاربها
سرپناه او [ظِلال] در زمستانها در مشرق رو به خورشید می ایستاد و هنگام عصر به سمت مغرب رو به خورشید می ایستاد.
🔷وفاکهَتُهَ ورَیحانُهُ ما تُنبِتُ الارض لِلبَهائِم
میوه و سبزیجات او چیزهایی بود که از زمین برای حیوانات می رویید.
🔷ولم تکن له زوجه تَفتِنُهُ ولا ولدُ یَحزُنُه
عیسی همسری نداشت تا اورا بفریبد[تَفتِن] واورا بخود مشغول کند و فرزندی نداشت که اورا محزون کند
🔷ولا مال یَلفِتُه ولا طمع یَذُلُه
مالی نداشت که اورا بخود ملتفت ومتوجه کند[یلفت] و طمعی نداشت که او را به ذلت بکشاند.
داشتنی ها بارنج همراه است اگر نداشتید غصه نخورید. عیسی به درجه ای از زهد رسیده بود که هیچ طمعی نداشت. .
🔷دابَتُهُ رِجلاهُ وخادِمُهُ یَداهُ
مرکب او [دابته] پا و خادم او دستهای او بودند. همه کارها را خود انجام میداد.
حضرت علی(ع) فرمود《 اشرف الغنی ترک المنی》بالاترین بی نیازی ترک آرزوها ونیازهاست عیسی به بالاترین درجه غنی رسیده بود ( معنوی)
گاهی شخص غنی ولی فقیر است زهد با غنی وبی نیازی خوب است.
پس خوف ورجا داشته باشید وسپس بی توجه به دنیا باشید چون الگو داریم .
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۸/۱۹ – ۱۵ ربیع الثانی
💢 خطبه ۱۶۴💢
و من كلام له (علیه السلام) لما اجتمع الناس إليه و شكوا ما نقموه على عثمان و سألوه مخاطبته لهم و استعتابه لهم، فدخل عليه فقال:
إِنَّ النَّاسَ وَرَائِي وَ قَدِ اسْتَسْفَرُونِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ، وَ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لَكَ؟ مَا أَعْرِفُ شَيْئاً تَجْهَلُهُ وَ لَا أَدُلُّكَ عَلَى أَمْرٍ لَا تَعْرِفُهُ، إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ، مَا سَبَقْنَاكَ إِلَى شَيْءٍ فَنُخْبِرَكَ عَنْهُ وَ لَا خَلَوْنَا بِشَيْءٍ فَنُبَلِّغَكَهُ، وَ قَدْ رَأَيْتَ كَمَا رَأَيْنَا وَ سَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا وَ صَحِبْتَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) كَمَا صَحِبْنَا، وَ مَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ لَا ابْنُ الْخَطَّابِ بِأَوْلَى بِعَمَلِ [الْخَيْرِ] الْحَقِّ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَقْرَبُ إِلَى أَبِي رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَشِيجَةَ رَحِمٍ مِنْهُمَا وَ قَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ مَا لَمْ يَنَالا. فَاللَّهَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ، فَإِنَّكَ وَ اللَّهِ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمًى وَ لَا تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ وَ إِنَّ الطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ وَ إِنَّ أَعْلَامَ الدِّينِ لَقَائِمَةٌ.
سخنى از آن حضرت (ع) هنگامى كه مردم نزد او گرد آمدند و، در آنچه از عثمان ناپسندشان افتاده بود، به وى شكايت كردند و خواستند كه از سوى آنها با عثمان سخن گويد و بخواهد تا خشنودشان سازد، نزد عثمان شد و چنين گفت:
مردم پشت سر من هستند و مرا چون سفيرى از سوى خود به نزد تو فرستاده اند. به خدا سوگند، ندانم كه تو را چه گويم. من از چيزى آگاه نيستم كه تو خود آن را ندانى. و تو را به چيزى راه ننمايم كه آن را نشناسى. هر چه ما مى دانيم تو نيز مى دانى. ما، در چيزى از تو پيشى نگرفته ايم كه اكنون تو را از آن خبر دهيم. و در جايى با يكديگر خلوت نكرده ايم كه تو را از ماجراى آن بياگاهانيم. تو ديده اى، چنانكه ما ديده ايم و شنيده اى آنسان كه ما شنيده ايم. با رسول الله (صلى الله عليه و آله) صحبت داشته اى، همان گونه، كه ما صحبت داشته ايم. فرزند ابو قحافه و فرزند خطّاب، به كار حق و صواب سزاوارتر از تو نبودند. تو به خويشاوندى از آن دو، به رسول الله (صلى الله عليه و آله) نزديكترى تو به دامادى او مرتبتى يافته اى كه آن دو نيافته اند. پس خداى را، بر جان خود بترس. نابينا نيستى كه چشمانت بگشايند و نادان نيستى كه چيزى به تو آموزند. راه ها روشن است و نشانه هاى دين برپاى.
خطاب به عثمان:
امیرالمومنین صلوات الله علیه بر عثمان وارد شد فرمود :
♦️اِن آلناسَ ورائی و قدِ استَسفِرونی بینَک و بینَهم
من ،خود نیامدم .مردم پشت در منتظر ومرا به عنوان نماینده فرستادند.
من الان جایگاه حقوقی دارم نه حقیقی.
سفیر مردم هستم. اما، نمیدانم بتو چه بگویم ،چون تو همه چیز را میدانی.
♦️واللهِ ما اَدری ما اَقولُ لک ؟ ما اَعرفُ شیئاً تَجهَلُه
بخدا قسم یک شی یی را نمیدانم که تو ، به آن جاهل باشی و آنرا ندانی.
پس ،به کدام عمل پسندیده تو را دعوت کنم.
از اوضاع کنونی کاملا با خبر هستی.مردم به ستوه آمدند.
♦️ولا اَدُلُکَ علی اَمرِِ لا تَعرِفُهُ ، انَکَ لتَعلَمُ ما نَعلَم
به کدام امر تو را راهنمایی کنم در حالیکه همهْ امور برایت واضح است .چیز مجهولی و ناشناخته ای نیست. با اینکه میدانی امابه خطا میروی .این خطا رفتن تو ، باعث شورش عمومی بر ضد تو می شود.
حضرت در برخورد با عثمان سه روش تربیتی ،را استفاده میکنند.
اول، در مواجهه با دیگران ، در رابطه با آگاهی از خطای او و راهنمایی کردن ، ابتدا اورا متهم نمی کند.
با کلمات « توکه آگاهی » «توکه با خبری چرا به خطا میروی » «همه چیز برای تو واضح و روشن است بیراهه میروی برای تو خیلی زشت است »
اثر تربیتی و تاثیر اینگونه کلمات خیلی بیشتر است از متهم کردن و…..
✳️ یک شبهه ای هم از گفتار حضرت پیش آوردند که (هرچه من می دانم تو عثمان هم میدانی ) به این نتیجه رسیدند که علم علی ، با علم عثمان مساویست.
خلافت علی ،با خلافت عثمان مساوی است.
این شبهه را اینگونه القا کردهاند که خود علی به این موضوع اقرار میکند. در حالیکه سخن آنها بسیار ضعیف و بی خردی است.
✳️ ابن ابی الحدید پاسخ میدهد.
هیچوقت علم علی، با علم عثمان شبیه به هم ، حتی نزدیک بهم نیست.
علم علی کجا !! و علم عثمان کجا !!
اینکه فرمود : هرچه من میدانم تو هم می دانی و بلدی ، یعنی : صحبت از علم و مقامات نیست. همه در امور جامعه است تو که می دانی همه مردم به تنگ آمدند ،فکری به حال مردم کن.
در ادامه میگوید : این حرف امیر مقام و شأن و جایگاهی برای عثمان نیست.
حتی بچه های کوچک می فهمیدند حق کشی و حق خوری ها را ، چه برسد به عقلا و ممیزین .
عثمان یا نمی فهمید یا میفهمید و خلاف آن عمل می کرد
عامل دوم در تربیت :
♦️ما سبَقناکَ الی شیئ فتُخبِرُکَ عنهُ ولا خَلَونا بشَیِِ فنُبَلِغَکَهُ
(در امور جامعه) مطلبی نیست که ما سبقت گرفته باشیم و تو را به ان آگاه سازیم.
در هیچ حکمی خلوت نکردیم [ما خَلَونا]تا انرا بتو ابلاغ کنیم. هر دو با پیغمبر بودیم. اورا درک کردیم ، رفتارش را با مردم می شناسیم
♦️وقد رَاَیتَ کما راَینا
آنچه ما دیدیم تو هم دیدی. این مقام
بالایی ست. از مسیر اشتباه حکومت داری برگرد. عدالت پیامبر را دیدی.رعایت کن .
♦️و سَمِعتَ کما سَملنا ، و صَبِحتَ رسول الله کما صَبَحنا
آنچه ما شنیدیم تو هم شنیدی ، مصاحبت داشتیم ،تو هم مصاحب پیامبر بودی.
بر تو باد ، رعایت کردن و مراقبت از روش پیامبر ،که آنرا در جامعه پیاده کنی.
عثمان ! تو مگر عدالت پیامبر ندیدی .
پس چگونه بی عدالتی میکنی.
از مسیر خطا و اشتباهت برگرد و اصلاح کن.
عامل سوم در تربیت روش مقایسه است .
♦️وما ابنُ اَبی قُحافه ولا ابنُ الخَطاب باَولی بعمل الحقِ منک
عثمان ، تو خود را با خلفای قبل قیاس کن .
تو بلند مرتبه تر از آنها ، و جایگاهی که داری بالاتر از آنهاست.
تو سزاوارتر هستی به عمل کردن از دستورات پیامبر ، وآن دو در عمل اولیٰ نیستند. تو دو ویژگی داری ، که آن دو ندارند.
♦️وانت اَقرَبُ الی رسول الله ص و شِیحَهً رَحِمِِ منهما
تو قرابت به پیامبر داری همین امر مردم را به این وا می دارد که تو بیشتر به سیرهْ پیامبر نزدیک باشی.
♦️و قد نِلت مِن صِهرِهِ ما لم یَنالا
یک ویژگی تو ،از جهت خاندان است. تو به دامادی [صهر] پیامبر رسیدی [نلتَ] که دیگران نرسیدند. نسب تو به پیامبر نزدیک است .برای تو جا دارد که حق خویشاوندی را بیشتر مراعات کنی.
✳️ دختران خواهر زاده های حصرت خدیجه بودند که سرپرستی انها با خدیجه کبری بود و ان دختران با عثمان ازدواج کردند اولی مرد دومی با عثمان ازدواج کرد.
✳️ عثمان در جد سوم (عبد مناف) با پیامبر مشترک است .جد هر دو یکی است.
ابابکر در جد ششم (مَرِّه) با پیامبر یکی است.
عمر در جد هفتم (کعب ) با پیامبر مشترک است.
و جمله پایانی انذار خود را میگوید:
♦️فاللهَ فاللهَ فی نفسِکَ
مواظب خودت باش و فضای غبار آلود اطراف خود را مراقبت کن.
♦️فاِنَکَ ما تُبَصّرُ مِن عَمیً
بخدا قسم تو کور نیستی ؛ بتو بینایی بدهم.
♦️ولا تُعَلَمُ مِن جهلِِ
تو مشکل جهل نداری ؛ که من تو را آگاه کنم و جهل تو را تبدیل به آگاهی کنم.
♦️واِنَ الطُرُق لَواضِحَه ،و اِنَ اَعلامَ الدینِ الَقائمه
راههای احکام خدا اشکار و نشانه های دین. برپا و بر قرار است. عمل نکنی مردم تو را از سر راه بر میدارند. سیرهْ پیامبر باید سیره ی تو باشد.
بعد یادآوری و تذکرات به خلیفه، امیرالمومنین وارد بحث امام عادل می شود می فرماید:
یک ملاکی برای تو، از امام عادل معرفی میکنم که هرکس در راس امور قرار گرفت با این معیار خود را بسنجد .
اگر این ویژگی را داشت امام عادل ، و اگر این ویژگی را نداشت حاکم جائر است.
حضرت دوباره از یک روش تربیتی دیگری استفاده میکند.
گرچه کلام مولا مصداق دارد. اما ،تا قیامت در هر دوره ای ، برای هر کسی که در راس قرارمیگیرد باید خود را با آن تطبیق بدهد.
(در مورد عثمان بجای اینکه اورا خطاب قرار دهد و بگوید تو فاسق یا فاجری ، ویژگی یک حاکم در راس امور را بیان میکند. که او خود بفهمد و تطبیق دهد.)
♦️فَاعلَم اَنَ اَفضلَ عباد اللهِ عند الله امامُ عادلُُ هُدِیَ و هَدی
بدان برترین بندگان در نزد خدا ، کسی ست که ویژگی عادل را دارا باشد.
ویژگی این امام عادل اینست که خود ،هدایت شده [هُدِیَ]و هدایت گر هم باشد.
یعنی علم دین داشته باشد. در عمل از دیگران افضل باشد.و بیشتر عمل کند.
مجموع آگاهی و عمل کردن ، میشود هدایت.
وهدایت گر هم باشد ،یعنی هم و غم او بر تفرقه و گمراهی نباشد .بتواند جامعه را در بحران هدایت کند. در غیر اینصورت ، خودرا بنا حق در منصب حکومت نشانده است.
♦️فاَقامَ سنتهً معلومه ، و اماتَ بدعهً مجهُولَه
دومین ویژگی امام :
سنت های معلومه را در جامعه زنده بدارد ،پابرجا نگه دارد.
و بدعتهای مجهوله را بمیراند و در جامعه نابود کند.
♦️و اِنَ السُنن لنَیِرَهُُ لها اَعلام ، وانَ البِدَعَ لظاهرهُُ لها اَعلام
حاکم اسلامی باید سنتی اقامه کند که هم از طریق شرع و روایات ،تاریخ ، و عقل بدست آمده باشد.
سنتها و بدعتها هر دو ظاهرند ولی تفاوتی هم دارند .
سنتها، ظاهر و نورانی هستند. جان و روح انسان را نورانی میکنند. در مقابل ، بدعت هم ظاهر است اما نور ندارد.
و هر دو نشانه هایی هم دارند.
نشانه سنت الهی : باعث آرامش ، امنیت و اتحاد می شود.
نشانه بدعت : موجب تفرقه ، نا آرامی ، و هرج و مرج میشود.
✅اگر خواستید بدانید یک عملی از سنت است یا بدعت ؟!!!
ببینید آن عمل موجب وحدت و اتحاد می شود یا باعث تفرقه..
اگر تفرقه زاست بدانید ، آن بدعت است.
چون دین باعث اجتماع است.
♦️وانَ شرّ الناسَ عند الله امامُُ جائرُُ ضَلَّ و ضُلَّ به
بدترین مردم از دید خدا کسی است که ظلم و جور دارد.
هم خود گمراه است و هم دیگران را به تباهی میکشاند.
♦️فاَماتَ سُنهً ماخُوذَه ، و اَحیا بدعهً مَتروکه
حاکم گمراه سنتهای گرفته شده از رسولخدا را می میراند. و بدعتهای از بین رفته را زنده می کند.
حاکم گمراه باشد، مردم نیز گمراه می شوند.
♦️و اِنی سَمعتُ رسول لله ص یقول: یُوتی یومَ القیمهِ بالامامِ الجائر و لیس معهُ نصیرُُ ولا عاذِر
بدان عثمان ،از پیغمبر خدا مکرر شنیدم که فرمود :
در روز قیامت امام ظالم و جائر را کشان کشان به دوزخ می آورند و اورا پرتاب میکنند. که هیچ ناصر و عذر خواهی[عاذر] ندارد. برای او کسی نیست که اشتباهات او را عذر تراشی کند . یاوری ندارد که پشتیبانی اوکند. بمانند دنیا که اطراف حاکمان ظالم ، این دو دسته افراد فراوان وجود دارند.
♦️فیُلقی فی نار جهنمَ فیَدُورُ فیهاکما تَدورُ الرَّحی
او را در جهنم میچرخانند بمانند چرخش میله آسیاب [الرحی]در مقابل دید جهنمیان که خودخوار و ذلیلند.اورابه خفت میکشانند.
سپس در قعر دوزخ می بندند.
♦️و اِنی اُنشِدُکَ اللهَ اَن تکونَ امامَ هدهِ الاُمّهِ اامامُُ یَفتَحُ علیهد القتلَ والقتالَ الی یومِ القیمه
عثمان ؛ تو را بخدا قسم میدهم .مبادا تو همان پیشوا یی باشی که کشته شوی .
از پیامبر شنیدم حاکمی بدست مردم کشته میشود. و بعد از او جامعه اسلامی روی خوشی نخواهد دید.. و باب قتل و کشتار تا قیامت باز میشود.
من تو را می ترسانم،مبادا با عملکرد تو ، خلیفه کشی باب شود.
پیامبر فرمود با کشته شدن حاکم ، درهای قتل و قتال باز می شود. و تا دنیا برپاست جامعه روی خوش نمی بیند.
عثمان ؛ مبادا سرآغاز از تو باشد.
تورا می ترسانم از پایان چنین کاری.
نقش خواص ، در هدایت حکومت و جامعه !
ونقش خواص ، در انحراف حکومت و جامعه!
♦️ویَلبسُ اُمورَها علیها و یَبُثُ الفتنَ فیها
حاکم جائر امورات را مشتبه میکند.
آسیبهای اجتماعی را در میان امت گسترش میدهد. فضا را تیره و غبار آلود میکند .
♦️فلا یُبصرونَ الحق من الباطل
تشخیص حق از باطل برای مردم بوضوح نیست .با هم مخلوط میشود.حاکم فتنه را گسترش می دهد
♦️یموجونَ فیها مَوجاً. و یَمرُجونَ بیها مُرجاً
مردم در این فتنه موج میزنند.هرج و مرج ، اضطراب بوجود می آورند.[یموجون]
از تیره و تار کردن جامعه توسط حاکم ، خود مردمی که روزی خوب بودند شروع میکنند به فساد ،وفتنه هارا بیشتر دامن میزنند[یمرجون] چون سلسلهٰ انحراف را آن حاکم ایجاد کرد.
حاکم خود، مهدی باشد مردم نیز هدایت میشوند
♦️فلا تکونَنَّ لمروان سَیِقَهًَ ، یَسوقُکَ حیثُ شاءَ بعدَ جلالِ السِّنِ و تَقَضِّی العمر
عثمان ؛ تو مانند (آن شتر آرامی که افسار به دست به هر طرف صاحبش بخواهد میرود ) [سیِقَه] مباش .خودرا از مروان جدا کن .اختیار خود بدست مروان نده که تو را به هر طرف میخواهد بکشد.
عمری گذراندی[تقَضی] از تو سنی گذشته تجربه کسب کردی از پیشینیان درس بگیر ، نگذار تو را بازی دهند.
تاثیر کارهای مروان در حکومت داری تو، نمایان است. خود را از این اطرافیان دور نگهدار.
♦️فقال له عثمان: کلِمَ الناسَ فی اَن یُوَجِلُونی حتی اَخرُج الیهم مِن مَظالِمِهم
عثمان به حضرت گفت : با مردم گفتگو کن مهلت بدهند تا ستمهایی که به آنها وارد شده را برطرف کنم.
♦️فقال علیه السلام: ما کانَ بالمدینهَِ فلا اَجلَ فیه
فرمود: آن عده مردم که در مدینه هستند مهلت لازم نیست خارج شو و در حضور آنان عذر خواهی و وعده جبران بده.
♦️و ما غابَ فاَجلُهُ وُصولُ اَمرِکَ الیهِ
وآن عده ای که در مدینه نیستند در شهرهای اطراف هستند، مهلت ، تا رسیدن فرمان تو (نامه عدر خواهی) به انان باشد. به تناسب مسافت شهرها از هم چند روزی زمان لازم دارد.
اللهم اخرجنا من ظلمات الوهم
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح خطبه ها
۱۴۰۱/۸/۲۳ – ۲۰ربیع الثانی
💢بخش سوم خطبه ۱۶۵💢
بخش سوم
أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ. يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ،
يعنى كسانى كه از پى هر آواز مى روند و با وزش هر باد به چپ و راست ميل مى كنند. از فروغ دانش بهره ور نشده اند و به ركن استوارى پناه نجسته اند.
اى كميل، علم بهتر از مال است. علم تو را نگه مى دارد و تو بايد مال را نگه دارى.
♦️فَکَیْفَ تَصِلُ إِلَى صِفَةِ هذَا عَمَائِقُ الْفِطَنِ،
برای شما ویژگیهای طاووس را بیان کردیم .حالا چگونه کسی می تواند به باطن و عمق این صفات عجیب دست یابد ؟!
♦️ أَوْ تَبْلُغُهُ قَرَائِحُ الْعُقُولِ
آیا آنچه به عقل خطور می کند می تواند از باطن طاووس و همه مخلوقات آگاه شود ؟!
♦️اَوْ تَسْتَنْظِمُ وَصْفَهُ أَقْوَالُ الْوَاصِفِینَ!
آیا سخنرانان و وصف کنندگان می توانند آن را به رشته سخن در آورند ؟!
♦️وَ أَقَلُّ أَجْزَائِهِ قَدْ أَعْجَزَ الاَْوْهَامَ أَنْ تُدْرِکَهُ
عقل و وهم از وصف کوچکترین اجزاءاو هم درمانده و ناتوان است .
♦️وَ الاَْلْسِنَةَ أَنْ تَصِفَهُ
وزبان قاصر از توصیف آنست
♦️فَسُبْحَانَ الَّذِی بَهَرَ الْعُقُولَ عَنْ وَصْفِ خَلْق جَلاَّهُ لِلْعُیُونِ،
پس پاک و منزه است خدا (که به کنه دانش پی برند ) آن خدایی که عقول را از وصف مخلوقی که آشکار به همه نشان داد ،ناتوان کرد
♦️ فَأَدْرَکَتْهُ مَحْدُوداً مُکَوَّناً، وَ مُؤَلَّفاً مُلَوَّناً
به همین دلیل مردم طاووس را یک موجود محدود خلق شده و ترکیب شده رنگارنگ، توصیف می کنند
♦️وَاَعْجَزَ الاَْلْسُنَ عَنْ تَلْخِیصِ صِفَتِهِ وَقَعَدَ بِهَا عَنْ تَأْدِیَةِ نَعْتِهِ!
و زبان ها را از ادای وصف کامل طاووس زمین گیر گردانید و هیچکس نمیتواند حق وصف او را به جا آورد
♦️سُبْحَانَ مَنْ أَدْمَجَ قَوَائِمَ الذَّرَّةِ وَ الْهَمَجَةِ
پاک و منزه است خدایی که ستونهای بدن مورچه را محکم گردانید که در برابر بار سنگین دوام می آورد و همان پشه ای را هم که گاهی نمیتوانیم ببینیم در اوج استحکام قرار داد
♦️إِلَى مَا فَوْقَهُمَا مِنْ خَلْقِ الْحِیتَانِ وَ الْفِیَلَةِ
از کوچکترین حیوان تا بزرگترین که نهنگ [حیتان]و فیل می باشد ،مگر می توان وصفشان کرد؟!
《قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى طه -۵۰ 》
✅نهنگ موجودی است که شیر خود را در دریا برای تغذیه بچه نهنگ می ریزد و او شیر و آب را می خورد و أب را بیرون می ریزد !!
♦️وَأَى عَلَى نَفْسِهِ أَلَّا یَضْطَرِبَ شَبَحٌ مِمَّا أَوْلَجَ فِیهِ الرُّوحَ
خداوند وعده داده و مقرر فرموده که هیچ موجودی از موجودات روح دار به حرکت در نیایند[یضطرب] مگر !!
♦️ إِلَّا وَ جَعَلَ الْحِمَامَ مَوْعِدَهُ وَ الْفَنَاءَ غَایَتَهُ
مگر آنکه مرگ [حمام]را سرانجام او قرار داد و غایت او فنا خواهد شد
حال که مرگ در خدا راه ندارد شما می توانید به وصف خدا دست یابید؟؛
امیرالمومنین (ع) بعد از بیان مظاهر جمال الهی ، ونمونهْ طاووس ، زیبایی جنت را بیان میدارد.
♦️فَلَوْ رَمَیْتَ بِبَصَرِ قَلْبِکَ نَحْوَ مَا یُوصَفُ لَکَ مِنْهَا
ای انسان اگر چشم بازیگوش ظاهری را کنار بگذارید و با چشم دل و عقل ببینید (در روایت داریم مومن چهار چشم دارد دو چشم سر و دو چشم دل )آنچه که برای انسان از بهشت وصف شده را ببینید.
♦️عَزَفَتْ نَفْسُکَ عَنْ بَدَائِعِ مَا أُخْرِجَ إِلَى الدُّنْیَا مِنْ شَهَوَاتِهَا وَ لَذَّاتِهَا وَ زَخَارِفِ مَنَاظِرِهَا
نفس انسان از تمام امور عجیب که از دنیا یافته و تمام شهوات و لذائذ ، زیورهای بکر دنیا رویگردان میشود و اصلا حاضر به فروش آن به ثمن دنیا نمیشود .
♦️قَوْمٌ لَمْ تَزَلِ الْکَرَامَةُ تَتَمَادَى بِهِمْ حَتَّى حَلُّوا دَارَ الْقَرَارِ وَ أَمِنُوا نُقْلَةَ الْأَسْفَارِ
اهل بهشت قومی هستند که همیشه اهل کرامت بودند. تا آنکه به بهشت دارالقرآن رسیدند. .کرامتشان علی الدوام بوده اس
و از نقل و انتقال ها [نُقلَه]ایمن شدند.
«و لَقد کَرَّمنا بَنِی آدَم»
خدا به انسانها کرامت داده قرار نیست کرامت به دست آورند بلکه وظیفه شأن نگه داشتن و حفظ کرامت است .
✅این است که توهین به خود و دیگران جایز نیست چون کرامت او را از بین میبرد لذا در مورد خود ، هم نباید تواضع با هتک حرمت اشتباه شود.
سفر مرگ اتمام سفر نیست در پیش سفر برزخ داریم ..لذا برخی در این سفرها آرام برخی ناآرام هستند آنکه کرامت دارد آرام می باشد .اهل بهشت کرامت را تا قیامت رساندند .
🔺در کتاب برهان و مرات العقول نقل شده که حضرت عیسی دعا کرد خداوند پسرخاله اش یحیی بن زکریا را زنده گرداند پس خدا اجابت فرمود یحیی از قبر بیرون آمده فرمود چرا مرا دعوت کردی حضرت عیسی علیه السلام فرمود می خواهم با تو مونس باشم .یحیی علیه السلام فرمود هنوز گرمی مرگ از تن من بیرون نرفته(شدت مرگ) تو میخواهی دوباره به این حرارت برگردم پس یه داخل قبر برگشت .
♦️فَلَوْ شَغَلْتَ قَلْبَکَ أَیُّهَا الْمُسْتَمِعُ بِالْوُصُولِ إِلَى مَا یَهْجُمُ عَلَیْکَ مِنْ تِلْکَ الْمَنَاظِرِ الْمُونِقَةِ لَزَهِقَتْ نَفْسُکَ شَوْقاً إِلَیْهَا
ای کسی که سخنان مرا می شنوی من با چشم ظاهری انسان کاری ندارم اگر قلب را مشغول کنید، به آنچه گفتم و بهشتی که وصف کردم برسید،جان از تن بیرون می رود و کسی حاضر نیست به خاطر شوق بهشت در تن بماند .
✳️حضرت در خطبه متقین هم در وصف متقین فرمود :آنهاجان از تنشان می خواهربیرون رود اگر مقدر خدا نبود آنها می خواستند روحشان پرواز نماید .
♦️وَ لَتَحَمَّلْتَ مِنْ مَجْلِسِی هَذَا إِلَى مُجَاوَرَةِ أَهْلِ الْقُبُورِ اسْتِعْجَالًا بِهَا
و هم اکنون از همین مجلس به مجاورت اهل قبور می روید چون خیلی عجله و شوق بهشت دارید .
🔺در نگاه حضرت قبر، فتح الباب رسیدن به بهشت است .کسی که کلام حضرت را با عمق جان شنید هر لحظه می خواهد برود و با کسی که قبر را عذاب می بیند فرق دارد .
اگر کسی خواست از دنیا مستقیم بهشت رود باید در مجلس امیر المومنین علی علیه السلام بنشیند
✅تعبیر حضرت در جایی
«از من اطاعت کنید من شما را إن شاءالله به بهشت می رسانم »
♦️جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ مِمَّنْ یَسْعَى بِقَلْبِهِ إِلَى مَنَازِلِ الْأَبْرَارِ بِرَحْمَتِهِ
خدا ما و شما را به رحمت خودبرساند و از کسانی قرار بدهدکه با تمام وجود و قلب سعی می کنند به منازل ابرار برسند.
🔺 بهشت درجاتی دارد که اعمال امروز ما درجات فردا را می سازد .
در قرآن لفظ «لهم درجات »به معنای اینکه در درجات بهشت ،فرد بهشتی را جا میدهند
و لفظ «هم درجات » به معنای آن است که خود شخص درجه شده دیگران به او راهنمایی می شوند .
♦️وَ لَذَهِلَتْ بِالْفِکْرِ فِی [اصْطِفَافِ] اصْطِفَاقِ أَشْجَارٍ غُیِّبَتْ عُرُوقُهَا فِی کُثْبَانِ الْمِسْکِ
فکر شما حیران میشود[ذَهلَت] از آن بهشت که شاخه های درختان به هم می خورد. [اصطفاق]درحتانی که ریشه هایشان در تپه ای شنی [کثبان]مشک هستند .
♦️عَلَى سَوَاحِلِ أَنْهَارِهَا
در کنار رودخانه های از رودهای بهشتی .
اگر وصف کنم برای شما شاخ و برگ درختان بهشت را ، وقتی که بهم میخورند چه لذتی دارد . شما اصلا بدنیا نگاه نمی کنید.
فکر واله و حیران می شود
ریشه این درختان در تلی از مشک ،مخفی شده اند.از بالا ، بهم خوردن شاخ و برگ با یک نسیم ملایم ، و صدر وساقه ی آن تنومند، ریشه آن نه در خاک ، بلکه تپه ای از مشک و عطر معطر، وهمه این صحنه زیبا ، بر ساحل یکی از رودخانه و نهر های بهشت است
♦️وَ فِی تَعْلِیقِ کَبَائِسِ اللُّؤْلُؤِ الرَّطْبِ فِی عَسَالِیجِهَا وَ أَفْنَانِهَا
و خوشه های تازه از شاخه های آن که برخی نرم برخی پهن است آویزان می باشند
اگر وصف کنم خوشه های معلق از لؤ لؤ،
ترو تازه با طراوت ، در حالیکه همه مروارید ها از یک شاخهْ نازک آویزان ، و آن شاخه نازک به شاخه محکمی وصل است.
ذهن متحیر می شود .عقل واله و سرگردان می گردد و از تمام زیبایی ظاهری دل می کنید
♦️طُلُوعِ تِلْکَ الثِّمَارِ مُخْتَلِفَةً فِی غُلُفِ أَکْمَامِهَا
میوه های مختلف در پوشش شکوفه هایشان نمایان می باشند (در نگاه باطن میوه را می بینید )
♦️تُجْنَى مِنْ غَیْرِ تَکَلُّفٍ فَتَأْتِی عَلَى مُنْیَةِ مُجْتَنِیهَا
میوه ها بدون زحمت چیده می شوند و
همیشه در دسترس هستند دو معنی:
۱- میوه به سمت بهشتی جلو می آید ،
۲- هر میوه ای اراده کنی همان میوه میشود.
وصف کنم میوه های بهشت ،در حالیکه از نظر جنس و رنگ و تمام جهات مختلفند.در محفظه ای از شکوفه ها هستند .
شما برای خوردن نیاز به انتظار تغییر فصل ،
و زحمت بدست آوردن ندارید بمحض اراده آنرا می چینید .
«فٖی جَنةٕ عالیه قُطُوفُها دانیه الحاقه -۲۳ »
بهشتیان در جنت عالی رتبه هستند که میوه ها بهم نزدیکند.
میوه ای را که اراده کنید ،همان میوه بمحض اراده به میوه ی دیگر تبدیل می شود.
《فَتَأتی علی مُنیَّةٕ مُجَّتَنٖیهٰا 》
بر اساس میل و اراده چیننده ْمیوه ، میوه می آید. آنجا دار ،دارِ اراده ست. نه ، دار مشقت اراده کنی طبق اراده عمل میکند
لذا از امام هشتم علیه السلام پرسیدند این میوه که حضرت آدم خورد چه بود ؟گندم یا سیب یا …؟
فرمود : در بهشت بسته به اراده آن میوه تبدیل میشود
حصرت واقعیتی را در قالب الفاظ اینچنینی بیان میدارد. به یکی دیگر از ویژگی جنت غیر از میوه ها اشاره می کند.
♦️یُطَافُ عَلَى نُزَّالِهَا فِی أَفْنِیَةِ قُصُورِهَا بِالْأَعْسَالِ الْمُصَفَّقَةِ وَ الْخُمُورِ الْمُرَوَّقَةِ
ماموران بهشتی بر آنها در حیاط قصرهای بهشت با عسل های پاک و تسویه شده طواف می کنند.
این گردش دورتا دوری ،یا بصورت جوی رونده از عسل ، ویا بدست حوریان که ساکنان را طواف میکنند .صورت میگیرد
✳️در زیارت عاشورا آمده «حلت بفنائک ». منظور سلام بر کسانی است که دور و بر و اطراف سیدالشهدا علیه السلام بودند
🔺شبهه:چرا شرابی که در دنیا حرام است در بهشت حلال است و به عنوان پاداش مقرر شده ؟
پاسخ :این آن شراب نیست همانطور که در سوره واقعه داریم
《وکأسِِ مِن مَعینِِ لایَصَّدَعُونَ عَنهاوَلاُیَنزَفُون شراب بهشتی نه سر درد دارد نه عقل را صایع می کند. در حالیکه مسکرات هم عقل و هم جسم را از بین میبرد.
شراب دنیا با ان شراب تباین کلی دارد.
هیچ شباهت و تناسبی بین انها نیست.
دو روایت از مرحوم خویی (رحمت الله ) در منهاج البرایه آمده که :
۱- در جنگ جمل در بحبوبه جنگ، عرق از سر و صورت حضرت میریخت تقاضای آب نمود شخصی گفت به عوض آب، عسل مناسب تر است با توجه به وضعیت شما. به محض آنکه لب و دهان حضرت به عسل رسید حضرت فرمود: نوع عسل طایفی ست. تشخیص دادند.
فرد گفت آقا شما در این وضعیت که از اضطراب جانها به لب رسیده چطور تشخیص نوع عسل دادید؟!
فرمود :برادر بدان و آگاه باش به خدا قسم من کسی هستم که سینه من هرگز پر نمی شود آنقدر سعه صدر دارم که هزاران مثل این اتفاق هم بیفتد توجه نمی کنم
۲- پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود در شب معراج در آسمان ششم به درختی با عظمت رسیدم که مانند آن ندیده بودم از جبرییل راجع به آن پرسیدم
گفت :نام این درخت طوبی است دیدم صدای همهمه بم از آن می آید گفتم صدای چیست؟ جبرییل فرمود این درخت صحبت می کند و می گوید ای علی جان چقدرمشتاقم تو را ببینم .
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابی طالب و اولاده المعصومین علیهم السلام
در بخش ابتدایی حضرت راجع به حکمت الهی و هر امری که از خدا صادر می شود هدفمند است و البته هدف رشد خدا نیست چون کمال مطلق است بلکه غرض رشد انسان است.
🔷یدعی بزعمه انه یرجو الله
انسان ادعا میکند به ظن و گمان خود، این که امیدوار به خداست.
این بخش مربوط به خوف و رجاست.
یک نفر زعم و گمان دارد که امیدوار به خداست.
🔷کذب والعظیم
قسم به خدای بزرگ که دروغ میگوید اینطور نیست که رجا ادعایی باشد.
《 البینه علی المدعی 》هرکس ادعای کاری را دارد باید دلیل بیاورد
🔷ما باله لایتبین رجاوه فی عمله؟
این شخص را چه شده است؟ چرا این رجا و امیدواری در عملش آشکار نیست؟ وقتی ادعای رجاء میکند در عمل باید چیزی مشخص باشد.
🔷فکل من رجاعرف رجاوه فی عمله الا رجاء الله تعالی فانه مدخول
هرکس ادعای رجا و امیدواری دارد باید در عمل مشخص باشد به تعبیر قرآن
《فمن کان یرجوالقاء ربه فلیعمل عملا صالحا کهف 》اگر کسی امید به لقاء پروردگار دارد باید عمل صالح انجام دهد ادعا کافی نیست دلیل برای ادعا چیست؟ امیدوار بخدا باید در عمل مشخص باشد ولی ما در عمل چیزی از رجا و امیدواری نداریم.
تعبیر حضرت این است اگر واقعاً دنبال رسیدن به رجاهستید باید نشانه داشته باشد در کافی ج۲ ص۶۸باب خوف ورجا آمده
《قلت له قوم یعملون بالمعاصی و یقولون نرجو 》 خدمت امام معصوم میگویند عدهای هستند گناه می کند میگویند ما به خدا امیدواریم.
دست از ادعا بر نمی دارند تا اینکه مرگ می رسد. امام می فرمایند: آنها قومی هستند که ادعای رجادارند. دنبال امید واهی هستند. امیدوار نیستند انسان اگر واقعا امیدوار باشد عمل صالح انجام می دهد این گونه نیست که اهل بیت سپر وساتر برای گناه ما باشند ما پیوسته گناه کنیم و پیوسته درخواست بخشش داشته باشیم.
اثر ذاتی توسل و اشک بر اهل بیت پاک کردن گناهان است ولی از طرفی نباید پیوسته گناه کرد تا امام حسین ما را ببخشد این امیدواری نیست، امید واهی است.
اگر انسان از چیزی بترسد از آن فرار میکند چطور از گناه میترسیم از آن فرار نمی کنیم یا عملی که مورد رضایت خدا باشد انجام نمی دهیم.
🔷فکل من رجا عرف رجاوءه فی عمله الا رجاء الله تعالی فانه مدخول
هرکس ادعای امید به خدا دارد باید امیدواری در عملش نشان داده شود هررجاء و امیدواری بدون امید به خدا نابجا [مدخول] است. به هر کس غیر خدا امید داشته باشید. این امید باطل واشتباه است.
کسی که قدرت وعلم کامل دارد خداست وخدا معرفی کرده .توسل جستن به چهارده نور مقدس، تا کار راه بیفتد. امید باید بخدا باشد، به هرکس غیر خدا، به خود، علم ، قدرت ، جوانی امید باشد، بخطا رفتن است.
🔷وکل خوفِِ محقِقِِ الا خوف الله فانه معلول
هر خوفی که به مرتبه تحقق برسد غیر از خوف و ترس از خدا مریض[معلولُ] است است. به هر کسی غیر خدا امیدباشد این امید مردود و امید واهی است.
از هر کس غیر خدا ترس باشد این ترس واهی است. در مباحث دشمن شناسی اهل بیت میگویند دشمن را ببینید و برآورد کنید و و برنامه ریزی اورا مهندسی معکوس کنید دشمن را ببینید ولی از دشمن نترسید حضرت فرمود ترس از هر کس غیر خدا اشتباه است.
آرامش در توحید و تکیه به خداست امام صادق فرمود :طلب فتنه کنید از فتنه ها نترسید در فتنه شهید و جانباز و گرفتاری هست ولی همه اینها خیر و رحمت است تعبیر حضرت در حکمت ۸۹
پنج توصیه به شما دارم که اگر روزهای طولانی بدون توقف حرکت کنید و سختی بکشید برای این پنج مورد جا دارد.
لا یرجون احد منکم الا ربه
به هیچ کس جز خدا امید نداشته باشید.
ولا یخافن الا ذنبه
از هیچ کس جزاز گناه خود نترسید از گناه خود بترسید.
🔷یرجو الله فی الکبیر ویرجو العباد فی الصغیر
بعضی راه را اشتباه می روند به جای ترس و امید به خدا به دیگران امیدوارند.
در تذکر دوم می گوید انها یک امیدواری به خدا دارند ولی امیدواری تام و کامل ندارند در بعضی امور بهخدا امیدوارن، در بعضی امور دیگر به پدر و رئیس توجه دارند.
برخی افراد در امور بزرگ به خدا امید دارند جهنم یا بهشت، در گرفتاری ها به خدا امید دارند و در امور کوچک، به مردم ، به پول تو جیبی ، به دوست، امید به غیر خداست.
🔷فیعطی العبد ما لا یعطی الرب
فروتنی میکند [یعطی]نسبت به بندگان ، به گونهای که، در مقابل خدا تواضع و فروتنی نمیکند. در کار کوچک در مقابل مردم بگونه ای عبد میشود که در مقابل تمام نعمت های خدا این گونه تواضع ندارد.
اولاً : شرک دارد چون امید به غیر خداست دوما: نسبت به مخلوقات تواضع بیشتری دارد تا نسبت به خدا.
🔷فما بال الله جل ثناوه یقصر به عما یصنع به لعباده
چگونه است که حق خداوند کمتر از حق بندگان رعایت می شود چرا از خدا کم می گذاریم و از مردم کم نمی گذاریم چه شده که خدا را آن آنقدر کوچک می بینیم که حاضر نیستیم در مقابل، تواضع و انجام وظیفه کنیم.
🔷اَتَخافُ ان تکون فی رجائک له کاذبا؟
آیا می ترسید که امیدواری شما نسبت به خدا دروغ باشد. (این جمله دو معنا دارد.)
آیا می ترسید که خدا امید شما را دروغ بشمارد و دست رد به سینه شما بزند.
معنای دوم : شاید خدا را رحمان و رحیم نمیدانید. مشکل اعتقادی ست. شاید خدا را فقط منتقم می دانید.
در هر صورت فکر اشتباه است باید امید به خدا باشد، در مقابل الطاف او فروتن باشید.
🔷او تکون لا تراه للرجاء موضعا؟
یا خدا را شایسته رجا و امیدواری نمیدانید یا فکر می کنید خدا صلاحیت امیدواری ندارد. قدرت، علم ، رحمت، همه چیز در اختیار اوست و باید از او بخواهیم.
🔷وکذلک ان هو خاف عبداًمن عبیده اعطاه من خوفه ما لا یعطی ربه
در باب خوف، اگر از بنده ای ترسید طوری نسبت به او می ترسد و تواضع و کرنش می کند که هیچ گاه نسبت به خدا اینگونه تواضع و کرنش نکرده . چقدر ترس از مردم، و کوتاه آمدن در برابر حق، در حالی که این ترس از خدا نیست که در همان حال مال و جان را بگیرد وبه جهنم ببرد.
🔷فجعل خوفه من العباد نقداً و خوفه من خالقه ضماراً و وعداً
چون ترس از مردم نقد است میترسد همین الان مردم از او انتقام بگیرند و ترس از خدا مانند پول نسیه ای است که هیچگاه امید به وصول آن ندارد[ضمارا و وعدا]
تاکید حضرت اینست که مرگ را هیچ گاه دور نبینید حضرت فرمود صور دوم به صدا درآمده و وارد قیامت شده اید آنقدر نزدیک که گویا رسیده ولی ما فراموش کرده ایم.
🔷وکذلک من عظمت الدنیا فی عینه و کبر موقعها من قلبه
کسی که دنیا در نگاه او بزرگ و جایگاه[موقعها] دنیا در قلب او بزرگ شود.
🔷آثَرَها علیَ اللهِ تَعالی
اولویت داده [آثر] دنیا را بر خدا مقدم کرده. چون دنیا در چشم او بزرگ بود.
در جایی فرمود : در گذشته برادری داشتم که در چشم من بزرگ شده بود چون دنیا در چشم او کوچک شده بود مومنین واقعی دنیا را کوچک و حقیر می بینند قرآن میگوید
دنیا متاع قلیل است ولی این افراد، ادعای رجا دارند و در مقابل مردم کرنش می کنند کسانی هستند که دنیا را بزرگ می بینند.
🔷فانقطع الیها وصار عبداً لها
نسبت بدنیا انقطاع حاصل میکند.
ما نسبت به دنیا 《الهی هب لی کمال انقطاع الیک》را از خدا خواهانیم. خدابه ماهبه کند انقطاع ما به سمت خدا باشد.
در تاریخ امثال عمر سعد بینش دنیایی داشتند و همه دغدغه آنها دنیا شده بر سر شهادت حسین بن علی یا ملک ری.
ملک ری رامقدم میدارند اشعاری است از عمرسعد در دوراهی می گفت :
دنیا نقد ودم دست است کدام عاقل نقد را به نسیه می فروشد ؟ بهشت کو ؟ وقتی غم دنیا باشد حسین را می کشد تا به دنیا برسد ولی مکتب پیامبر می گوید :《 الدنیا دار من لا دار له دنیا خانه بی خانمانهاست 》
《ولها یجمع من لاعقل لهکسی که عقل ندارد برای دنیا جمع می کند
این دو مکتب ، با نگاه دنیایی حسین را می کشد تا به دنیا برسد. وبا نگاه رسول الهی گپیامبر اسوه زاهدان می شود.
🔷ولقد کان فی رسول الله صلی الله علیه وآله کاف لک فی الاسوه
مسلمان ، ناچار به اسوه پذیری هست حتی رسول الله هم اسوه دارد جبرئیل اسوه اوست از طریق وحی با خدا ارتباط دارد و نیاز به اسوه و الگو دارد. پیامبر کفایت می کند تو را در اسوه بودن نگاه تو به پیامبر باشد
🔷ودلیل لک علی ذم الدنیا و عیبها
پیامبر دلیل و راهنمای همگانست برای اینکه دنیا مذمت شود به پیامبر نگاه کنید تا مذمت دنیا در نگاه شما بزرگ شود.
فرق اسوه و دلیل در این است اسوه کسی است که ما باید به سمت او برویم ودلیل کسی است که ما را به سمت خود می خواند پیامبراسوه است ما باید به سمت او برویم پیامبر دلیل است مدام ما را دعوت می کند پیامبر ما را میخواند و ما باید به سمت او برویم .
🔷وکثره مخازیها ومساویها
و ببینید که دنیا چقدر رسوایی[مَخازی] و چقدر بدی[مَساوی] دارد
🔷اذ قبضت عنه اطرافها و وطئت لغیره اکنافها
نگاه کنید که اطراف و اکناف دنیا از پیامبر گرفته شده سفره دنیا از مقابل پیامبر جمع شد. و دنیا رام شد[ وطئت]و مهیا شد برای غیر پیامبر. چون خدا پیامبر را دوست داشت دنیا را از جلوی پیامبر برداشت
🔷وفطم عن رضاعها و زوی عن زخارفها
پیامبر را از شیر این دنیا گرفت[فطم]
دنیا برای یک عده بمنزله ی مادر که به او شیر میدهد و رشد جسمی و روحی میدهد. ولی برای پیامبر تمام زر وزیور[زخارف] دنیا دور شد.
🔷وان شئت ثنیت بموسی کلیم الله صلی الله علیه
اگر میخواهید مثال دوم بزنم در زهد و بی توجهی دنیا جناب موسی کلیم الله هست.
🔷حیث یقول “رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر”
در جایی گفت خدایا به آنچه که تو بر من نازل کنی فقیر هستم.
موسی کلیم با طرفداران فرعون درگیر شد به شخصی مشتی زد و او مرد.
موسی را تعقیب کردند جناب موسی از مصر بدون معرفی خود فرار کرد در مسیر از گیاهان صحرایی می خورد، از مصر به شام تا به مدین رسید. جریان دختران شعیب پیش آمد وقتی برای آنها آب کشید گفت خدایا من فقیر و گرفتار تو هستم میدانی زهد موسی کجا بود؟
🔷والله ما ساله الا خبزاً یاکله
به خدا قسم وقتی موسی این درخواست را از خدا کرد فقط یک قرص نان [خُبزاً]می خواست تا آن وعده را سیر شود با همه رنج ها یک وعده خواست این زهد موسی بود.
🔷لانه کان یَاکُل بَقلَهُ الارض
برای اینکه در این چند روز گیاهان زمین را می خورد
🔷ولقد کانت خضره البقل تری من شفیف صفاق بطنه لهزاله وتشذب لحمه
آنقدر گیاهان بیابانی خورده بود که سبزی گیاهان از زیر لایه های پوست شکم
[صِفاقِ بطنه] پیدا بود چون به شدت لاغر[هَزال] و آب شده بود[تَشذُبُ لَحمِه]
وقتی موسی این را گفت که من فقیرم حق فرمود《 یا موسی الفقیر من لیس مثلی کفیل》فقیر کسی است که کفیلی مثل من نداشته باشد.
🔷وان شئت ثَلثت بداود صلی الله علیه صاحب المزامیر و قاری اهل الجنه
سومین مثال شخص داوود نبی صاحب مزامیر (کتاب دعای داوود )در روایات آمده وقتی داوود مزامیر را می خواند همه پرندگان و موجودات جمع می شدند .
در بهشت هم مداح اهل بهشت است معلوم است صدای زیبا داشتند زهد او در کجا بود؟
🔷فلقد کان یَعمَلُ سفائف الخوص بیده
جناب داوود با دست خود زنبیل هایی می بافت و کاراو همین بود. قرآن در مورد داوود میگوید:
《 و شَدَدنا مُلکَهُ و آتیناهُ الحِکمهَ و فَصلَ الخِطاب ص – ۲۰ 》 حضرت داوود حکومت داشت قبل از حکومت هم باز از طریق بافتن حصیر ها ارتزاق می کرد حضرت برای خود چیزی نمی خواست ولی به خدا گفت مردم از من درخواست هایی دارند و فقرا از من نیازهایی دارند.《 و اَلَنا لهُ الحَدید 》 آهن در دست او نرم و سرد شد.
حضرت زره می بافت و آنها را می فروخت و به فقرا می داد
🔷ویقول لجلسائه : اَیُکُم یَکفِینِی بِبَیعِها؟
و هر بار که حصیری می بافت می گفت کدام یک از جانب من حاضر است این حصیرها را بفروشد.
(ایکم یکفینی بیعها)
این جمله دو معنا دارد.
یک : حضرت داوود دنبال کارآفرینی بود هم در مورد بافتن حصیرو هم زره را برای فروش به دیگران می سپرد. انبیا کارآفرینی می کردند.
دو: جناب داوود هیچ گاه به بازار نمی رفت چون حاکم بود و مردم به قیمت خوب از او می خریدند. روز بعد از او انتظاراتی داشتند برای برداشتن شبهه بیعدالتی ، شیوه انبیا بود که دیگران را می فرستاد.
🔷ویاکل قرص الشعیر من ثمنها
و یک نان جو از حاصل فروش حصیر تهیه می کرد واز دسترنج خود می خورد.
🔷وان شئت قلت فی عیسی بن مریم علیه السلام
چهارمین اسوه والگو جناب عیسی بن مریم را معرفی میکنم.
🔷فلقد کان یتوسد الحجر
عیسی بن مریم بالش زیر سر [یَتَوَسَد] او سنگ بود
🔷ویَلبَسُ الخَشِن ویَاکُلُ الجَشِب
لباسهای خشن وزبر می پوشید و نان خشک می خورد.
عبدالله بن عباس می گوید حضرت علی ( ع) نانی با خود بهمراه داشت که با دست بسختی شکسته میشد چه برسد به دندان. حضرت هم در سیر زهد است.
🔷وکانَ اِدامُهُ الجُوع و سِراجهُ باللیل القمر
خورش[ اِدامُ] جناب عیسی گرسنگی بود بعضی گفته اند آنقدر دیر به دیر غذا میخورد که حسابی گرسنه وهر چه برای او می گذاشتند بهترین غذا بود.
معنای دوم: خورش وغذای لذیذ او گرسنگی بود از گرسنگی لذت میبرد چراغ راهش در شبها ماه بود
🔷وظلاله فی الشتاء مشارق الارض ومغاربها
سرپناه او [ظِلال] در زمستانها در مشرق رو به خورشید می ایستاد و هنگام عصر به سمت مغرب رو به خورشید می ایستاد.
🔷وفاکهَتُهَ ورَیحانُهُ ما تُنبِتُ الارض لِلبَهائِم
میوه و سبزیجات او چیزهایی بود که از زمین برای حیوانات می رویید.
🔷ولم تکن له زوجه تَفتِنُهُ ولا ولدُ یَحزُنُه
عیسی همسری نداشت تا اورا بفریبد[تَفتِن] واورا بخود مشغول کند و فرزندی نداشت که اورا محزون کند
🔷ولا مال یَلفِتُه ولا طمع یَذُلُه
مالی نداشت که اورا بخود ملتفت ومتوجه کند[یلفت] و طمعی نداشت که او را به ذلت بکشاند.
داشتنی ها بارنج همراه است اگر نداشتید غصه نخورید. عیسی به درجه ای از زهد رسیده بود که هیچ طمعی نداشت. .
🔷دابَتُهُ رِجلاهُ وخادِمُهُ یَداهُ
مرکب او [دابته] پا و خادم او دستهای او بودند. همه کارها را خود انجام میداد.
حضرت علی(ع) فرمود《 اشرف الغنی ترک المنی》بالاترین بی نیازی ترک آرزوها ونیازهاست عیسی به بالاترین درجه غنی رسیده بود ( معنوی)
گاهی شخص غنی ولی فقیر است زهد با غنی وبی نیازی خوب است.
پس خوف ورجا داشته باشید وسپس بی توجه به دنیا باشید چون الگو داریم .
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا