ممنون از صبر و شکیبایی شما...

حکمت دویست و نود و هفتم نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحیمپ

شرح حکمتها:

حکمت دویست و نود و هفتم نهج البلاغه

۱۴۰۳/۱۱/۱۰ . ۲۸رجب

💢 حکمت ۲۹7 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
حکمت دویست و نود و هفتم نهج البلاغه
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
40:40 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ، وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ.

و فرمود (ع): چه بسيار است پندها و چه اندك اند، پند پذيرندگان.

💠وَ قَالَ (علیه السلام): مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ، وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ
اسباب عبرت، بسيار است ولى عبرت گيرنده كم است.
[عبرت در لغت به معنای عبور است، عبور از گذشته به حال.]

⏪️منظور از «عبرت»، حوادثى است كه در گذشته يا در زمان حال واقع مى شود، خواه درتاريخ زندگى انسانها و خواه در حوادث ديگر، كه مايه بيدارى و پند گرفتن و استفاده كردن براى اصلاح اشتباهات و پيمودن صراط مستقيم در زندگى است.

♻️چشم عبرت بین پیدا کنیم.
امیر المومنین در حکمت ۳۶۸ می فرماید:
إِنَّمَا يَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الدُّنْيَا بِعَيْنِ الِاعْتِبَارِ
انسان مؤمن، تنها با چشم عبرت به دنيا مى نگرد.
يكى از دانشمندان مى گويد:
«الْعِبْرَةُ أنْ تَجْعَلَ كُلَّ حاضِرٍ غائِباً وَ الْفِكْرَةُ أنْ تَجْعَلَ كُلَّ غائِبٍ حاضِراً
عبرت آن است كه تمام آنچه را حاضر است در گذشته مشاهده كنى و فكر آن است كه گذشته را امروز در برابر خود ببينى..

↙️فکر آن است که انسان مسئله ای که الان حاضر و آماده نیست را با استفاده از مقدمات و کنار هم قرار دادن قرائن، به الان بیاورد و غائب را حاضر کند.
ولی عبرت آن است که انسان اتفاقی که الان افتاده را به گذشته تاریخ ببرد، با آنجا بسنجد و راه مواجهه با این مساله را از گذشته پیدا کند.

⏪یکی از راه های کسب عبرت، قرآن است.امیر المومنین در خطبه ۱۷۶می فرماید:
وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ
خداوند سبحان، احدى را به چيزى مانند قرآن، پند و اندرز نداده است.
قرآن کریم در نقل ماجراى بسيار عبرت انگيز يوسف عليه السلام مى فرمايد:
《 لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لّاُوْلِى الاَلْبَابِ؛ بوسف – ۱۱۱》
در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه بود.

⏪ عبرتهایی از سرگذشت حضرت یوسف:

1️⃣جریان حسادت و تاثیرات منفی آن بر روی دیگران،

2️⃣جریان چاه و دستگیری خداوند از مومنین در لحظات سخت،

3️⃣اینکه خداوند اگر بخواهد به کسی عزت بدهد، او را از قعر چاه به اوج قدرت میرساند.

4️⃣داستان پاکی و نجابت حضرت یوسف، مایه درس برای دیگران،

5️⃣جریان زندانی شدن یوسف و یک ترک اُولی که از غیر خدا درخواست کرد و سبب گرفتاری او شد و..

♻️قرآن کریم در آیه ۱۷ به بعد در سوره قلم در مورد «اصحاب الجنّه» میفرماید:
پیرمردی بود که  هر ساله هنگام برداشت میوه‌ها و دیگر محصولات باغش، به مسکینان اجازه می‌‌داد وارد باغ شوند و از میوه‌‌های آن استفاده کنند. با مرگ پیرمرد، پسران او با این استدلال که ما مالک همه محصولات باغ هستیم، تصمیم گرفتند صبحگاهان قبل از باخبر شدن مسکینان، تمام میوه‌ها را بچینند و هیچ چیزی را باقی نگذارند، ولی صبح هنگامی که مخفیانه و بی‌‌سروصدا به باغ رفتند، ناباورانه آن را سوخته یا مانند ریگزاری دیدند که در آن هیچ درخت و گیاهی باقی نمانده است.

♻️ ابوذر از همین مسیر ابوذر شد.
در روایت داریم:
كَانَ أَكْثَرُ عِبَادَةِ أَبِيذَرٍّ؛ التَّفَكُّرَ وَالاِعْتِبَارَ
بيشترين عبادت ابوذر، انديشيدن و عبرت گرفتن بود‌

♻️عبرت بگیرید قبل از آنکه آینه عبرت شوید.حضرت در خطبه ۳۲ فرمود:
فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِكُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ 
بايد دنيا در چشم شما کم ارزشتر از تفاله برگ هايى باشد که با آن دبّاغى مى کنند که بسيار بدبو و متعفّن و بى ارزش است.
وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ
و باید بى بهاتر از بقاياى قيچى شده پشم حيوانات باشد، که بر زمين مى ريزد و کسى به آن اعتنا ندارد.
وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَبْلَ أَنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ
و از کسانى که پيش از شما بودند پند گيريد، قبل از آن که آيندگان ،
از شما پند گيرند.
[ انسان اگر چشم باز نکرد و عبرت نگرفت لاجرم دیگران از او عبرت خواهند گرفت]

✳️ به عمل کار برآید به سخنرانی / سخندانی نیست
حضرت درحکمت ۱۵۰ فرمود:
لَا تَكُنْ مِمَّنْ … يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لَا يَعْتَبِرُ
از کسانی نباش که  عبرت آموختن را مى ستايد و به ديگران آموزش مى دهد ولى خود عبرت نمى گيرد،
وَ يُبَالِغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ لَا يَتَّعِظُ
موعظه بسيار مى كند اما خود موعظه و اندرز نمى پذيرد.
فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ
در گفتار به خود مى نازد و در عمل بسيار كوتاهى مى كند.

🔽عبرتها را مى توان در سه بخش خلاصه كرد:

1️⃣ عبرت از تاريخ گذشتگان:
امیرالمومنین درخطبه ۱۸۲فرمود :
إِنَّ لَكُمْ فِي الْقُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبْرَةً!
در قرون گذشته براى شما درسهاى عبرت فراوانى است.
أَيْنالِقَةُ وَأَبْنَاءُ الْعَمَالِقَةِ! أَيْنَ الْفَرَاعِنَةُ وَأَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَةِ! أَيْنَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ الرَّسِّ الَّذِينَ قَتَلُوا النَّبِيِّينَ،
كجا هستند «عمالقه» و فرزندان عمالقه! كجايند فرعونها و فرزندانشان ،
وكجا هستند صاحبان شهرهاى «رسّ»؛ همانها كه پيامبران را كشتند.
وَ أَطْفَوُوا سُنَنَ الْمُرْسَلِينَ، وَأَحْيَوْا سُنَنَ الْجَبَّارِينَ!
و چراغ پرفروغ سنّت هاى فرستادگان خدا را خاموش كردند و سنّتهاى جباران را زنده ساختند.
أَيْنَ الَّذِينَ سَارُوا بِالْجُيُوشِ، وَهَزَمُوا بِالاُْلُوفِ، وَعَسْكَرُوا الْعَسَاكِرَ، وَمَدَّنُوا الْمَدَائِنَ!
كجايند آنها كه لشكرهاى گران به راه انداختند و هزاران نفر را شكست داده و متوارى ساختند، همانها كه سپاهيان فراوان گرد آوردند و شهرهاى بسيار بنا نهادند.

2️⃣ عبرت از زمان حاضر و تجربیات
خودمان: حضرت درغرر الحکم فرمود:
لَوِ اعْتَبَرْتَ بِما أضَعْتَ مِنْ ماضي عُمْرِکَ لَحَفِظْتَ ما بَقِىَ
اگر آنچه از گذشته عمرت ضايع كرده اى عبرت بگيرى، باقى مانده عمر را حفظ خواهى كرد.

3️⃣ عبرت از عالم طبیعت،
عبرت از زمین، عبرت از آسمان، عبرت از جریان رانده شدن ابلیس از درگاه خداوند، که امیر المومنین فرمود: ابلیس با شش هزار سال عبادت، به خاطر ترک یک امر الهی از درگاه خدا رانده شد.

❇️زبان حال طبیعت، زبان عبرت گیری است.
گویا طبیعت به ما میگوید به برگ هاى زرد درختان پاييزى نگاه كنيد كه با اندك نسيمى از شاخه جدا مى شوند و به هر سو پراكنده مى گردند. اگر كمى به عقب برگرديم و نشاط وطراوت و استحكام آنها را در فصل بهار ببينيم كه محكم به شاخه ها چسبيده بودند حتى اگر طوفان درخت را واژگون مى كرد، برگ از درخت جدا نمى شد.

❎ از اين منظره مى توانيم زندگى خود را بررسى كنيم، فصل جوانى و پيرى كه همچون بهار و پاييز عمر است در برابر ما مجسم مى شود و بهترين عبرتها را مى گيريم. كاخ هاى ويران شده شاهان و قبرستان هاى خاموش و اموال و ثروت هاى ثروتمندانى كه به فرزندان نااهل آنها رسيده، همگى براى ما درس عبرت است.

🔻نکته: ‏
چند داستان عبرت آموز
نمک نشناس نباشیم.

📗شهید دستغیب در کتاب شرح سوره حمد میفرماید:
يكى از اخيار اصفهان كه به علامه مجلسى ارادت داشت شبى بعد از نماز جماعت خدمت ايشان آمد و گفت :
گرفتارى مهمى برايم پيش آمده است . علامه مجلسى گفت : چه گرفتارى ؟
آن مرد گفت : لوطى باشى محل ، به من خبر داده است كه امشب با دوستانش مى خواهند به خانه من بيايند و شام ميهمان من باشند و قهرا مى دانم اسباب لهو و لعب را هم مى آورند و موجبات ناراحتى ما را فراهم مى كنند و ما را در حرام مى اندازند.
علامه مجلسى گفت : خودم مى آيم و به لطف خداوند مسئله را آنطورى كه خدا بخواهد حل و فصل مى كنم .
جناب علامه از راه مسجد جلوتر از ميهمانها به خانه آن مرد رسيد، وقتى بعد از مدتى لوطى باشى و رفقايش ‍ وارد شدند، ناگهان چشمشان به شيخ الاسلام اصفهان ؛ مرحوم مجلسى افتاد،
تنبك و تنبورهاى خود را پنهان كردند و
مؤدبانه در محضر او نشستند.اما لوطى باشى از ميزبان سخت ناراحت و دلگير شده كه او علامه مجلسى را موى دماغ و مزاحم عيششان كرده بود.
لوطى باشى شروع به سخن گفتن كرد و گفت : جناب مجلسى !
ما لوطيها صفات خوبى هم داريم ، كمتر از اهل علم هم نيستيم .
مجلسى گفت : من كه چيزى از خوبيهاى شما نمى دانم .
لوطى باشى گفت : جناب مجلسى تو با ما معاشرت ندارى كه بدانى ما چه صفات خوبى داريم ؛ ما در نمك شناسى بى نظيريم . لوطى كسى هست كه اگر نمك كسى را چشيد تا آخر عمر يادش ‍ نمى رود و به صاحب نمك خيانت نمى كند.
علامه گفت : من اين حرف شما را نمى توانم بپذيرم كه شما نمك شناسيد و نمكدان نمى شكنيد.
بگو ببينم چند سال از سن شما مى گذرد؟
لوطى باشى گفت : چهل سال .
علامه مجلسى گفت : چهل سال است نعمت خدا را مى خورى و معصيت خدا را مى كنى اى نمك به حرام !
اين جمله را كه گفت مثل آبى كه به آتش بريزند لوطى باشى خاموش شد و راستى كه او را تحت تاثير قرار داد تا آخر مجلس ديگر يك كلمه هم حرف نزد
و درفكر فرو رفت.
مجلس تمام شد و هر كس به خانه اش رفت . لوطى هم به خانه اش رفت تا بخوابد اما مگر خوابش مى برد!
بله درست گفت چهل سال عوض نمك شناسى نسبت به كسى كه به او همه چيز داده ؛ سلامتى ، بضاعت ، ثروت ، و… نمك بحرامى كرده فكر كرد و فكر كرد تا آخر تصميم خود را گرفت .
فردا صبح پس از اذان ، علامه مجلسى شنيد كه كسى در خانه اش را مى زند، در را باز كرد، ديد لوطى باشى است .
گفت : آقاى شيخ ! آيا اگر من توبه كنم خدا مرا مى بخشد و مى آمرزد و قبولم مى كند؟
علامه مجلسى گفت : بله ، البته خدا كريم و غفور است ، انسان هر قدر هم گناهش زياد باشد اما اگر حقيقتا پشيمان شود و به درگاه خداوند بزرگ توبه كند خداوند تعالى گناهان او را مى بخشد و او را قبول مى كند.
لوطى باشى گفت : من پشيمانم و توبه كردم تو از خدا بخواه تا مرا بيامرزد.

✅این داستان عبرت مهمی است که سوال علامه مجلسی را از خودمان بپرسیم؛ چند سال است سر سفره خدا نشسته ایم و در این زمان نمک شناسی کرده ایم یا نمکدان شکسته ایم؟!

⏪عبرت از دلقک فرعون:
سید نعمت الله جزایری در انوار النعمانیه نقل میکند:
فرعون دلقكى داشت كه از كارها و سخنان او لذت مى برد و مى خنديد.
روزى به قصر فرعون آمد تا داخل شود، مردى را ديد كه لباسهاى کهنه بر تن ، عبايى كهنه بر دوش و عصايى بر دست دارد. پرسيد: تو كيستى ؟
گفت : من پيامبر خدا، موسايم كه از طرف خداوند براى دعوت فرعون به توحيد آمده ام .
دلقك از همانجا بازگشت ، لباسى شبيه لباس موسى پوشيده و عصايى هم به دست گرفت ، نزد فرعون آمد.
از باب مسخره و استهزاء تقليد سخن گفتن حضرت موسى (ع ) كرد.
آن جناب از كار او بسيار خشمگين شد. هنگامى كه زمان كيفر فرعون و غرق شدن او رسيد و خداوند او را با لشكرش در رود نيل غرق ساخت ، آن مرد تقليدگر را نجات داد.
فقال يا رَبّ كَيف لا تُغرِق هذا وَ هو قَد آذاني؟
موسى عرض كرد: پروردگارا! چه شد كه اين مرد را غرق نكردى ، با اين كه مرا اذيت كرد؟
فَأوحى اللّه تعالى يا موسى اِنّی لا اُعَذِّب مَن تَشَبّه بأحبابي وَ اِن كان على غَير طَريقَهُم
خطاب رسيد: اى موسى ! من عذاب نمى كنم كسى را كه به دوستانم شبيه شود، اگر چه بر خلاف آنها باشد.

♻️عبرت این ماجرا آن است که انسان اگر حتی ظاهرش را شبیه خوبان کند، لباس، نوع گفتارش، تکه کلام و… را از خوبان اخذ کند؛ همین هم به داد او میرسد و یک جایی دستش را خواهد گرفت.

❇️هر چه طلب داریم را پای امیرالمومنین بنویسیم.
مرحوم شیخ یوسف بحرانی که از علمای بزرگ شیعه است و کتب مهمی نوشته است در کتاب «الکشکول» مینویسد:

📗در شهر كوفه تاجرى به نام ابوجعفر بود كه دركسب و كار، روش بسيار پسنديده اى داشت . تجارت او آميخته به اغراض مادى و ازدياد ثروت نبود،
بلكه بيشتر توجه به خشنودى و رضايت خدا داشت . هر گاه يكى از سادات چيزى از او به قرض مى خواست ، هيچگونه عذر و بهانه اى نمى آورد و به او مى داد و بعد به غلامش مى گفت : بنويس على بن ابى طالب – ع – فلان مبلغ قرض كرده و آن نوشته را به همان حال مى گذاشت . مدت زيادى بر اين روش گذشت تا ورشكسته شد و سرمايه خود را از دست داد. روزى غلام خود صدا زد و گفت :
دفتر حساب را بياورد و هر يك از مديونين كه فوت شده اند نام آنها را از دفتر پاک كند و دستور داد از كسانى كه زنده بودند مطالبه نمايد.
اين كار هم جبران ورشكستگى او را نكرد. يك روز بردر منزل نشسته بود، مردى رد شد و از روى تمسخر گفت :
چه كردى با كسى كه به نام او قرض ‍ مى دادى و دل خوش كرده بودى و نامش را در دفتر خود مى نوشتى ؟
_منظورش امیرالمومنین بود_
تاجر از اين سرزنش اندوهگين شد و با همان اندوه روز را شب كرد، در خواب رسول اكرم – ص – و امام حسن و حسين – عليهماالسلام – را ديد،
پيامبر به امام حسن فرمود: پدرت كجاست ؟
على عرض كرد: من در خدمت شمايم .
فرمود: چرا طلب اين مرد را نمى دهى ؟
گفت : اكنون آمده ام در خدمت شما بپردازم و كيسه سفيدى باهزار اشرفى به او داد.
فرمود: بگير، اين حق توست و از گرفتن آن خوددارى مكن .
بعد از اين اگر هر يك از فرزندان من قرض ‍خواست به او بده ، ديگر مستمند و فقير نخواهى شد.
ابوجعفر از خواب بيدار شد. ديد كيسه اى در دست دارد، آن را برداشت و به همسرخود نشان داد.
زن ابتدا باور نكرد و گفت : اگر دزدی کرده ای تا با آن قرضت را بپردازی ، از خدا بترس و نيرنگ و تزوير را ترك كن .
تاجر جريان خواب خود را شرح داد.
زن گفت : اگر به راستى خواب ديده اى و حقيقت دارد آن دفتر را نشان بده . چون دفتر را بررسى كردند، معلوم گرديد هر جا قرض به نام على بن ابى طالب بوده مبلغ آن محو و ناپديد شده است .

◀️ عبرتی که از این داستان میتوان گرفت آن است که علی علیه السلام مرد است و هر کسی با حضرت معامله کرد، قطعا سود برده و شکست در کار او راه ندارد. مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ، وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ

    اللهم اصلح لی دینی، ودنیای ،و آخرتی

حکمت دویست و نود و هفتم

حکمت دویست و نود و هفتم نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحیمپ

شرح حکمتها:

حکمت دویست و نود و هفتم نهج البلاغه

۱۴۰۳/۱۱/۱۰ . ۲۸رجب

💢 حکمت ۲۹7 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
حکمت دویست و نود و هفتم نهج البلاغه
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
40:40 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

وَ قَالَ (علیه السلام): مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ، وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ.

و فرمود (ع): چه بسيار است پندها و چه اندك اند، پند پذيرندگان.

💠وَ قَالَ (علیه السلام): مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ، وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ
اسباب عبرت، بسيار است ولى عبرت گيرنده كم است.
[عبرت در لغت به معنای عبور است، عبور از گذشته به حال.]

⏪️منظور از «عبرت»، حوادثى است كه در گذشته يا در زمان حال واقع مى شود، خواه درتاريخ زندگى انسانها و خواه در حوادث ديگر، كه مايه بيدارى و پند گرفتن و استفاده كردن براى اصلاح اشتباهات و پيمودن صراط مستقيم در زندگى است.

♻️چشم عبرت بین پیدا کنیم.
امیر المومنین در حکمت ۳۶۸ می فرماید:
إِنَّمَا يَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الدُّنْيَا بِعَيْنِ الِاعْتِبَارِ
انسان مؤمن، تنها با چشم عبرت به دنيا مى نگرد.
يكى از دانشمندان مى گويد:
«الْعِبْرَةُ أنْ تَجْعَلَ كُلَّ حاضِرٍ غائِباً وَ الْفِكْرَةُ أنْ تَجْعَلَ كُلَّ غائِبٍ حاضِراً
عبرت آن است كه تمام آنچه را حاضر است در گذشته مشاهده كنى و فكر آن است كه گذشته را امروز در برابر خود ببينى..

↙️فکر آن است که انسان مسئله ای که الان حاضر و آماده نیست را با استفاده از مقدمات و کنار هم قرار دادن قرائن، به الان بیاورد و غائب را حاضر کند.
ولی عبرت آن است که انسان اتفاقی که الان افتاده را به گذشته تاریخ ببرد، با آنجا بسنجد و راه مواجهه با این مساله را از گذشته پیدا کند.

⏪یکی از راه های کسب عبرت، قرآن است.امیر المومنین در خطبه ۱۷۶می فرماید:
وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ
خداوند سبحان، احدى را به چيزى مانند قرآن، پند و اندرز نداده است.
قرآن کریم در نقل ماجراى بسيار عبرت انگيز يوسف عليه السلام مى فرمايد:
《 لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لّاُوْلِى الاَلْبَابِ؛ بوسف – ۱۱۱》
در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه بود.

⏪ عبرتهایی از سرگذشت حضرت یوسف:

1️⃣جریان حسادت و تاثیرات منفی آن بر روی دیگران،

2️⃣جریان چاه و دستگیری خداوند از مومنین در لحظات سخت،

3️⃣اینکه خداوند اگر بخواهد به کسی عزت بدهد، او را از قعر چاه به اوج قدرت میرساند.

4️⃣داستان پاکی و نجابت حضرت یوسف، مایه درس برای دیگران،

5️⃣جریان زندانی شدن یوسف و یک ترک اُولی که از غیر خدا درخواست کرد و سبب گرفتاری او شد و..

♻️قرآن کریم در آیه ۱۷ به بعد در سوره قلم در مورد «اصحاب الجنّه» میفرماید:
پیرمردی بود که  هر ساله هنگام برداشت میوه‌ها و دیگر محصولات باغش، به مسکینان اجازه می‌‌داد وارد باغ شوند و از میوه‌‌های آن استفاده کنند. با مرگ پیرمرد، پسران او با این استدلال که ما مالک همه محصولات باغ هستیم، تصمیم گرفتند صبحگاهان قبل از باخبر شدن مسکینان، تمام میوه‌ها را بچینند و هیچ چیزی را باقی نگذارند، ولی صبح هنگامی که مخفیانه و بی‌‌سروصدا به باغ رفتند، ناباورانه آن را سوخته یا مانند ریگزاری دیدند که در آن هیچ درخت و گیاهی باقی نمانده است.

♻️ ابوذر از همین مسیر ابوذر شد.
در روایت داریم:
كَانَ أَكْثَرُ عِبَادَةِ أَبِيذَرٍّ؛ التَّفَكُّرَ وَالاِعْتِبَارَ
بيشترين عبادت ابوذر، انديشيدن و عبرت گرفتن بود‌

♻️عبرت بگیرید قبل از آنکه آینه عبرت شوید.حضرت در خطبه ۳۲ فرمود:
فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِكُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ 
بايد دنيا در چشم شما کم ارزشتر از تفاله برگ هايى باشد که با آن دبّاغى مى کنند که بسيار بدبو و متعفّن و بى ارزش است.
وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ
و باید بى بهاتر از بقاياى قيچى شده پشم حيوانات باشد، که بر زمين مى ريزد و کسى به آن اعتنا ندارد.
وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَبْلَ أَنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ
و از کسانى که پيش از شما بودند پند گيريد، قبل از آن که آيندگان ،
از شما پند گيرند.
[ انسان اگر چشم باز نکرد و عبرت نگرفت لاجرم دیگران از او عبرت خواهند گرفت]

✳️ به عمل کار برآید به سخنرانی / سخندانی نیست
حضرت درحکمت ۱۵۰ فرمود:
لَا تَكُنْ مِمَّنْ … يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لَا يَعْتَبِرُ
از کسانی نباش که  عبرت آموختن را مى ستايد و به ديگران آموزش مى دهد ولى خود عبرت نمى گيرد،
وَ يُبَالِغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ لَا يَتَّعِظُ
موعظه بسيار مى كند اما خود موعظه و اندرز نمى پذيرد.
فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ
در گفتار به خود مى نازد و در عمل بسيار كوتاهى مى كند.

🔽عبرتها را مى توان در سه بخش خلاصه كرد:

1️⃣ عبرت از تاريخ گذشتگان:
امیرالمومنین درخطبه ۱۸۲فرمود :
إِنَّ لَكُمْ فِي الْقُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبْرَةً!
در قرون گذشته براى شما درسهاى عبرت فراوانى است.
أَيْنالِقَةُ وَأَبْنَاءُ الْعَمَالِقَةِ! أَيْنَ الْفَرَاعِنَةُ وَأَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَةِ! أَيْنَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ الرَّسِّ الَّذِينَ قَتَلُوا النَّبِيِّينَ،
كجا هستند «عمالقه» و فرزندان عمالقه! كجايند فرعونها و فرزندانشان ،
وكجا هستند صاحبان شهرهاى «رسّ»؛ همانها كه پيامبران را كشتند.
وَ أَطْفَوُوا سُنَنَ الْمُرْسَلِينَ، وَأَحْيَوْا سُنَنَ الْجَبَّارِينَ!
و چراغ پرفروغ سنّت هاى فرستادگان خدا را خاموش كردند و سنّتهاى جباران را زنده ساختند.
أَيْنَ الَّذِينَ سَارُوا بِالْجُيُوشِ، وَهَزَمُوا بِالاُْلُوفِ، وَعَسْكَرُوا الْعَسَاكِرَ، وَمَدَّنُوا الْمَدَائِنَ!
كجايند آنها كه لشكرهاى گران به راه انداختند و هزاران نفر را شكست داده و متوارى ساختند، همانها كه سپاهيان فراوان گرد آوردند و شهرهاى بسيار بنا نهادند.

2️⃣ عبرت از زمان حاضر و تجربیات
خودمان: حضرت درغرر الحکم فرمود:
لَوِ اعْتَبَرْتَ بِما أضَعْتَ مِنْ ماضي عُمْرِکَ لَحَفِظْتَ ما بَقِىَ
اگر آنچه از گذشته عمرت ضايع كرده اى عبرت بگيرى، باقى مانده عمر را حفظ خواهى كرد.

3️⃣ عبرت از عالم طبیعت،
عبرت از زمین، عبرت از آسمان، عبرت از جریان رانده شدن ابلیس از درگاه خداوند، که امیر المومنین فرمود: ابلیس با شش هزار سال عبادت، به خاطر ترک یک امر الهی از درگاه خدا رانده شد.

❇️زبان حال طبیعت، زبان عبرت گیری است.
گویا طبیعت به ما میگوید به برگ هاى زرد درختان پاييزى نگاه كنيد كه با اندك نسيمى از شاخه جدا مى شوند و به هر سو پراكنده مى گردند. اگر كمى به عقب برگرديم و نشاط وطراوت و استحكام آنها را در فصل بهار ببينيم كه محكم به شاخه ها چسبيده بودند حتى اگر طوفان درخت را واژگون مى كرد، برگ از درخت جدا نمى شد.

❎ از اين منظره مى توانيم زندگى خود را بررسى كنيم، فصل جوانى و پيرى كه همچون بهار و پاييز عمر است در برابر ما مجسم مى شود و بهترين عبرتها را مى گيريم. كاخ هاى ويران شده شاهان و قبرستان هاى خاموش و اموال و ثروت هاى ثروتمندانى كه به فرزندان نااهل آنها رسيده، همگى براى ما درس عبرت است.

🔻نکته: ‏
چند داستان عبرت آموز
نمک نشناس نباشیم.

📗شهید دستغیب در کتاب شرح سوره حمد میفرماید:
يكى از اخيار اصفهان كه به علامه مجلسى ارادت داشت شبى بعد از نماز جماعت خدمت ايشان آمد و گفت :
گرفتارى مهمى برايم پيش آمده است . علامه مجلسى گفت : چه گرفتارى ؟
آن مرد گفت : لوطى باشى محل ، به من خبر داده است كه امشب با دوستانش مى خواهند به خانه من بيايند و شام ميهمان من باشند و قهرا مى دانم اسباب لهو و لعب را هم مى آورند و موجبات ناراحتى ما را فراهم مى كنند و ما را در حرام مى اندازند.
علامه مجلسى گفت : خودم مى آيم و به لطف خداوند مسئله را آنطورى كه خدا بخواهد حل و فصل مى كنم .
جناب علامه از راه مسجد جلوتر از ميهمانها به خانه آن مرد رسيد، وقتى بعد از مدتى لوطى باشى و رفقايش ‍ وارد شدند، ناگهان چشمشان به شيخ الاسلام اصفهان ؛ مرحوم مجلسى افتاد،
تنبك و تنبورهاى خود را پنهان كردند و
مؤدبانه در محضر او نشستند.اما لوطى باشى از ميزبان سخت ناراحت و دلگير شده كه او علامه مجلسى را موى دماغ و مزاحم عيششان كرده بود.
لوطى باشى شروع به سخن گفتن كرد و گفت : جناب مجلسى !
ما لوطيها صفات خوبى هم داريم ، كمتر از اهل علم هم نيستيم .
مجلسى گفت : من كه چيزى از خوبيهاى شما نمى دانم .
لوطى باشى گفت : جناب مجلسى تو با ما معاشرت ندارى كه بدانى ما چه صفات خوبى داريم ؛ ما در نمك شناسى بى نظيريم . لوطى كسى هست كه اگر نمك كسى را چشيد تا آخر عمر يادش ‍ نمى رود و به صاحب نمك خيانت نمى كند.
علامه گفت : من اين حرف شما را نمى توانم بپذيرم كه شما نمك شناسيد و نمكدان نمى شكنيد.
بگو ببينم چند سال از سن شما مى گذرد؟
لوطى باشى گفت : چهل سال .
علامه مجلسى گفت : چهل سال است نعمت خدا را مى خورى و معصيت خدا را مى كنى اى نمك به حرام !
اين جمله را كه گفت مثل آبى كه به آتش بريزند لوطى باشى خاموش شد و راستى كه او را تحت تاثير قرار داد تا آخر مجلس ديگر يك كلمه هم حرف نزد
و درفكر فرو رفت.
مجلس تمام شد و هر كس به خانه اش رفت . لوطى هم به خانه اش رفت تا بخوابد اما مگر خوابش مى برد!
بله درست گفت چهل سال عوض نمك شناسى نسبت به كسى كه به او همه چيز داده ؛ سلامتى ، بضاعت ، ثروت ، و… نمك بحرامى كرده فكر كرد و فكر كرد تا آخر تصميم خود را گرفت .
فردا صبح پس از اذان ، علامه مجلسى شنيد كه كسى در خانه اش را مى زند، در را باز كرد، ديد لوطى باشى است .
گفت : آقاى شيخ ! آيا اگر من توبه كنم خدا مرا مى بخشد و مى آمرزد و قبولم مى كند؟
علامه مجلسى گفت : بله ، البته خدا كريم و غفور است ، انسان هر قدر هم گناهش زياد باشد اما اگر حقيقتا پشيمان شود و به درگاه خداوند بزرگ توبه كند خداوند تعالى گناهان او را مى بخشد و او را قبول مى كند.
لوطى باشى گفت : من پشيمانم و توبه كردم تو از خدا بخواه تا مرا بيامرزد.

✅این داستان عبرت مهمی است که سوال علامه مجلسی را از خودمان بپرسیم؛ چند سال است سر سفره خدا نشسته ایم و در این زمان نمک شناسی کرده ایم یا نمکدان شکسته ایم؟!

⏪عبرت از دلقک فرعون:
سید نعمت الله جزایری در انوار النعمانیه نقل میکند:
فرعون دلقكى داشت كه از كارها و سخنان او لذت مى برد و مى خنديد.
روزى به قصر فرعون آمد تا داخل شود، مردى را ديد كه لباسهاى کهنه بر تن ، عبايى كهنه بر دوش و عصايى بر دست دارد. پرسيد: تو كيستى ؟
گفت : من پيامبر خدا، موسايم كه از طرف خداوند براى دعوت فرعون به توحيد آمده ام .
دلقك از همانجا بازگشت ، لباسى شبيه لباس موسى پوشيده و عصايى هم به دست گرفت ، نزد فرعون آمد.
از باب مسخره و استهزاء تقليد سخن گفتن حضرت موسى (ع ) كرد.
آن جناب از كار او بسيار خشمگين شد. هنگامى كه زمان كيفر فرعون و غرق شدن او رسيد و خداوند او را با لشكرش در رود نيل غرق ساخت ، آن مرد تقليدگر را نجات داد.
فقال يا رَبّ كَيف لا تُغرِق هذا وَ هو قَد آذاني؟
موسى عرض كرد: پروردگارا! چه شد كه اين مرد را غرق نكردى ، با اين كه مرا اذيت كرد؟
فَأوحى اللّه تعالى يا موسى اِنّی لا اُعَذِّب مَن تَشَبّه بأحبابي وَ اِن كان على غَير طَريقَهُم
خطاب رسيد: اى موسى ! من عذاب نمى كنم كسى را كه به دوستانم شبيه شود، اگر چه بر خلاف آنها باشد.

♻️عبرت این ماجرا آن است که انسان اگر حتی ظاهرش را شبیه خوبان کند، لباس، نوع گفتارش، تکه کلام و… را از خوبان اخذ کند؛ همین هم به داد او میرسد و یک جایی دستش را خواهد گرفت.

❇️هر چه طلب داریم را پای امیرالمومنین بنویسیم.
مرحوم شیخ یوسف بحرانی که از علمای بزرگ شیعه است و کتب مهمی نوشته است در کتاب «الکشکول» مینویسد:

📗در شهر كوفه تاجرى به نام ابوجعفر بود كه دركسب و كار، روش بسيار پسنديده اى داشت . تجارت او آميخته به اغراض مادى و ازدياد ثروت نبود،
بلكه بيشتر توجه به خشنودى و رضايت خدا داشت . هر گاه يكى از سادات چيزى از او به قرض مى خواست ، هيچگونه عذر و بهانه اى نمى آورد و به او مى داد و بعد به غلامش مى گفت : بنويس على بن ابى طالب – ع – فلان مبلغ قرض كرده و آن نوشته را به همان حال مى گذاشت . مدت زيادى بر اين روش گذشت تا ورشكسته شد و سرمايه خود را از دست داد. روزى غلام خود صدا زد و گفت :
دفتر حساب را بياورد و هر يك از مديونين كه فوت شده اند نام آنها را از دفتر پاک كند و دستور داد از كسانى كه زنده بودند مطالبه نمايد.
اين كار هم جبران ورشكستگى او را نكرد. يك روز بردر منزل نشسته بود، مردى رد شد و از روى تمسخر گفت :
چه كردى با كسى كه به نام او قرض ‍ مى دادى و دل خوش كرده بودى و نامش را در دفتر خود مى نوشتى ؟
_منظورش امیرالمومنین بود_
تاجر از اين سرزنش اندوهگين شد و با همان اندوه روز را شب كرد، در خواب رسول اكرم – ص – و امام حسن و حسين – عليهماالسلام – را ديد،
پيامبر به امام حسن فرمود: پدرت كجاست ؟
على عرض كرد: من در خدمت شمايم .
فرمود: چرا طلب اين مرد را نمى دهى ؟
گفت : اكنون آمده ام در خدمت شما بپردازم و كيسه سفيدى باهزار اشرفى به او داد.
فرمود: بگير، اين حق توست و از گرفتن آن خوددارى مكن .
بعد از اين اگر هر يك از فرزندان من قرض ‍خواست به او بده ، ديگر مستمند و فقير نخواهى شد.
ابوجعفر از خواب بيدار شد. ديد كيسه اى در دست دارد، آن را برداشت و به همسرخود نشان داد.
زن ابتدا باور نكرد و گفت : اگر دزدی کرده ای تا با آن قرضت را بپردازی ، از خدا بترس و نيرنگ و تزوير را ترك كن .
تاجر جريان خواب خود را شرح داد.
زن گفت : اگر به راستى خواب ديده اى و حقيقت دارد آن دفتر را نشان بده . چون دفتر را بررسى كردند، معلوم گرديد هر جا قرض به نام على بن ابى طالب بوده مبلغ آن محو و ناپديد شده است .

◀️ عبرتی که از این داستان میتوان گرفت آن است که علی علیه السلام مرد است و هر کسی با حضرت معامله کرد، قطعا سود برده و شکست در کار او راه ندارد. مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ، وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ

    اللهم اصلح لی دینی، ودنیای ،و آخرتی

حکمت دویست و نود و هفتم
error: کپی برداری این محتوا شرعاً جایز نیست.