ممنون از صبر و شکیبایی شما...

حکمت دویست و نود و چهارم نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حکمتها:
حکمت دویست و نود و چهارم نهج البلاغه
۴۰۳/۱۱/۶ . ۲۴رجب

💢حکمت ۲۹۴ نهج البلاغه💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
حکمت دویست و نود و چهارم
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
30:30 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَسَافَةِ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، فَقَالَ (علیه السلام): مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ.

از او فاصله مشرق و مغرب را پرسيدند، فرمود: به قدر يك روز سير خورشيد.

💠وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَسَافَةِ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ،
از امام عليه السلام درباره فاصله ميان مشرق و مغرب سؤال كردند.

💠فَقَالَ (علیه السلام): مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ.
امام عليه السلام در پاسخ فرمود: به اندازه مسير يك روز خورشيد است.

⏪شان صدور این حکمت :
در کتب روایی در چند مورد داریم که این سوال از امیرالمومنین پرسیده شد
یک مورد روایتی است که علامه مجلسی در بحار نقل میکند.
خَطَبَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ:
امير المؤمنين عليه السّلام در سخنرانى خود فرمود:
سَلُونِي فَإِنِّي لاَ أُسْأَلُ عَنْ شَيْءٍ دُونَ اَلْعَرْشِ إِلاَّ أَجَبْتُ فِيهِ
بپرسيد از من كه از هر چه زير عرش است که من به همه آنها پاسخ خواهم داد.
لاَ يَقُولُهَا بَعْدِي إِلاَّ جَاهِلٌ مُدَّعٍ أَوْ كَذَّابٌ مُفْتَرٍ
و هیچ کسی این سخن را نمی گوید مگر اینکه شخص نادان پر مدعا يا دروغگوى ياوه سرایی باشد .
فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ جَانِبِ مَسْجِدِهِ فِي عُنُقِهِ كِتَابٌ كَأَنَّهُ مُصْحَفٌ وَ هُوَ رَجُلٌ آدَمُ ضَرْبٌ طِوَالٌ جَعْدُ اَلشَّعْرِ …
و يك مردى گندم گون،و ظريف، بلند قد با موى ژولیده كه گويا از مرتاضان عرب بود و كتابى چون قرآن به گردن آويخته بود
فَقَالَ رَافِعاً صَوْتَهُ لِعَلِيٍّ
از گوشه مسجد برخاست و با صدای بلند گفت.
أَيُّهَا اَلْمُدَّعِي مَا لاَ يَعْلَمُ وَ اَلْمُقَلِّدُ مَا لاَ يَفْهَمُ أَنَا اَلسَّائِلُ فَأَجِبْ
اى على اى آنكه مدعى هستى چیزهایی را که نمیدانی و به گردن ميگيرى چيزى را كه نفهمى، من میپرسم و تو پاسخ بده.
فَوَثَبَ بِهِ أَصْحَابُ عَلِيٍّ وَ شِيعَتُهُ مِنْ كُلِّ نَاحِيَةٍ فَهَمُّوا بِهِ
ياران و شيعيان على از هر سو بر خواستند و قصد کشتن او را داشتند،
فَنَهَرَهُمْ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُمْ دَعُوهُ وَ لاَ تَعْجَلُوهُ
ولی حضرت به آنها تشر زد و فرمود:او را رها کنید و شتاب نكنيد
فَإِنَّ اَلطَّيْشَ لاَ تَقُومُ بِهِ حُجَجُ اَللَّهِ وَ لاَ بِهِ تَظْهَرُ بَرَاهِينُ اَللَّهِ
كه اقامه حجج الهی با زورگویی نمیشود و با این روش براهين خدا روشن نگردد.
ثُمَّ اِلْتَفَتَ إِلَى اَلرَّجُلِ وَ قَالَ لَهُ سَلْ بِكُلِّ لِسَانِكَ وَ مَا فِي جَوَانِحِكَ فَإِنِّي أُجِيبُكَ
به آن مرد رو كرد و فرمود: با همه زبانت و درونت هر چه میخواهى بپرس
إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى لاَ تَعْتَلِجُ عَلَيْهِ اَلشُّكُوكُ وَ لاَ يُهَيِّجُهُ وَسَنٌ
كه خدای تعالى دچار شك نگردد و چرتش نگيرد.
فَقَالَ اَلرَّجُلُ كَمْ بَيْنَ اَلْمَغْرِبِ وَ اَلْمَشْرِقِ آن مرد گفت:ميان مشرق و مغرب چه اندازه است‌؟

↙️ برخی شارحان از روی توصیفات ظاهری این شخص نتیجه گرفته اند که او احتمالا از خوارج بوده است و هدف او از این سوال به چالش کشیدن حضرت بوده است.

📚یک مورد نیز روایتی است که شیخ صدوق در کتاب خصال بیان فرموده است.
بَيْنَمَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي الرَّحْبَةِ وَ النَّاسُ عَلَيْهِ مُتَرَاكِمُونَ فَمِنْ بَيْنِ مُسْتَفْتٍ وَ مِنْ بَيْنِ مُسْتَعْدٍ
در آن ميان كه امير المؤمنين در رحبه_منطقه ای در مرز عراق و شام_ بود و مردم گرداگرد او را گرفته بودند بعضى فتوى مى‌پرسيد و بعضى شکایت داشتند.
إِذْ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
مردى برخاست و عرض كرد سلام بر تو اى امير المؤمنين و رحمت و بركات خدا بر تو باد.
فَنَظَرَ إِلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِعَيْنَيْهِ هَاتَيْكَ الْعَظِيمَتَيْنِ
امير المؤمنين با همان دو چشمان درشت‌اش (نگاه تیز بین)نگاهى باو كرد و سپس فرمود.
ثُمَّ قَالَ وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ مَنْ أَنْتَ؟
و عليك السلام و رحمة اللّٰه و بركاته
تو كيستى‌؟
فَقَالَ أَنَا رَجُلٌ مِنْ رَعِيَّتِكَ وَ أَهْلِ بِلَادِكَ
عرض كرد من مردى از رعيت و افراد كشور تو هستم
قَالَ مَا أَنْتَ مِنْ رَعِيَّتِي وَ أَهْلِ بِلَادِي
فرمود:تو از رعيت من و افراد كشور من نيستى،
وَ لَوْ سَلَّمْتَ عَلَيَّ يَوْماً وَاحِداً مَا خَفِيتَ عَلَيَّ
كه اگر يك روز هم به من سلام داده بودى از نظر من پنهان نمي ماند.
فَقَالَ الْأَمَانَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ
عرض كرد يا امير المؤمنين از شما خواستار امانم…
[ این احتمال هست که این فرد از نفوذی های معاویه بوده که خودش را در بین دوستان حضرت جا داده بود و حضرت او را شناسایی کرد.]
قَالَ أَنَا رَجُلٌ بَعَثَنِي إِلَيْكَ مُعَاوِيَةُ مُتَغَفِّلًا لَكَ أَسْأَلُكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ بَعَثَ فِيهِ ابْنُ الْأَصْفَرِ عرض كرد: من مردى هستم كه معاويه مرا به طور ناشناس به نزد شما فرستاده است تا مطلبى را كه پادشاه روم نزد معاويه فرستاده است از شما بپرسم.
وَ قَالَ لَهُ إِنْ كُنْتَ أَنْتَ أَحَقَّ بِهَذَا الْأَمْرِ وَ الْخَلِيفَةَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ فَأَجِبْنِي عَمَّا أَسْأَلُكَ پادشاه مصر به معاویه گفته است كه اگر پس از پیامبر براى زمامدارى و جانشينى تو شايسته‌تر هستی بايد بآنچه از تو مى‌پرسم پاسخ بگوئى.
فَإِنَّكَ إِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ اتَّبَعْتُكَ وَ أَبْعَثُ إِلَيْكَ بِالْجَائِزَةِ
اگر پاسخ بگوئى من پيرو تو خواهم شد و جايزه‌اى براى تو خواهم فرستاد.
فَلَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ جَوَابٌ وَ قَدْ أَقْلَقَهُ ذَلِكَ فَبَعَثَنِي إِلَيْكَ لِأَسْأَلَكَ عَنْهَا
و چون معاوية جوابى نداشت و از اين بابت پريشان خاطر بود مرا نزد تو فرستاد تا از تو بپرسم.
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قَاتَلَ اللَّهُ ابْنَ آكِلَةِ الْأَكْبَادِ مَا أَظَلَّهُ وَ أَعْمَاهُ وَ مَنْ مَعَهُ
امير المؤمنين عليه السّلام فرمود:خدا فرزند هند جگر خوار را بكشد تا چه قدر خود و همراهانش گمراه و كورند.
حَكَمَ اللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَ هَذِهِ الْأُمَّةِ قَطَعُوا رَحِمِي
خداوند ميان من و اين امت حكم فرمايد كه رابطۀ خويشاوندى مرا بريدند
وَ أَضَاعُوا أَيَّامِي
و روزهاى پر افتخار مرا از ميان بردند.
وَ دَفَعُوا حَقِّي
و حق مرا از من باز داشتند.
وَ صَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتِي
و مقام والاى مرا كوچك شمردند.
وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي
و همگى با من به ستيزه برخاستند.
عَلَيَّ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدٍ
فرمود: حسن و حسين و محمد حنفیه را نزد من حاضر كنيد،
فَأُحْضِرُوا
آنان حاضر شدند.
فَقَالَ يَا شَامِيُ‏ هَذَانِ ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ
پس فرمود:اى مرد شامى اينان دو فرزند رسول خدا هستند
وَ هَذَا ابْنِي فَاسْأَلْ أَيَّهُمْ أَحْبَبْتَ
و اين يكى فرزند من( محمد حنفیه) است از هر يك كه دوست دارى بپرس.
این مرد شامی گفت میخواهم سوالاتم را از حسن بن علی بپرسم.
فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ ع سَلْنِي عَمَّا بَدَا لَكَ امام مجتبی فرمود هر سوالی داری بپرس.

↙️فَقَالَ الشَّامِيُّ:
مرد شامی هشت سوال از امام مجتبی علیه السلام پرسید :

1⃣ كَمْ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ
شامى گفت ميان حق و باطل چه قدر فاصله است‌؟

2⃣ وَ كَمْ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ
و فاصلۀ ميان آسمان و زمين چه اندازه است‌؟

3⃣ وَ كَمْ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ…
و ميان مشرق و مغرب چه اندازه است‌؟

4⃣ وَ مَا عَشَرَةُ أَشْيَاءَ بَعْضُهَا أَشَدُّ مِنْ بَعْضٍ
و ده چيزى كه يكى از ديگرى سخت‌تر است چيست‌؟

5⃣و قوس و قزح چيست‌؟

6⃣ و چشمه‌اى كه ارواح مشركين در آن منزل گزينند كدام است‌؟

7⃣و چشمه‌اى كه ارواح مؤمنين در آن مأوى گيرند كدام‌؟

8⃣و مؤنث چيست‌؟

↙️فَقَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ
فرمود:ميان مشرق و مغرب به اندازه گردش يك روزۀ آفتاب است
تَنْظُرُ إِلَيْهَاحِينَ تَطْلُعُ مِنْ مَشْرِقِهَا وَ حِينَ تَغِيبُ مِنْ مَغْرِبِهَا
از آنجا كه بهنگام سرزدن آفتاب مى‌بينى تا آنجا كه هنگام غروب آفتاب دیده میشود.
قَالَ الشَّامِيُّ صَدَقْتَ
شامى گفت:راست گفتی.

↩️این جواب همان چیزی است که در حکمت دویست و نود و چهارم نهج البلاغه می خوانیم:وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ
سوال کرد از:

1⃣مَسَافَةِ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ،
از امام عليه السلام درباره فاصله ميان مشرق و مغرب سؤال كردند.

💠 فَقَالَ (علیه السلام): مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ.
امام عليه السلام در پاسخ فرمود: به اندازه مسير يك روز خورشيد است.

↕️بسیاری از شارحان نهج البلاغه گفته اند پاسخ حضرت، جواب اقناعی است.
حقيقت اين است كه گاه بعضى افراد سؤالاتى مى كنند كه پاسخ آن جنبه فنى دارد و فراتر از عقل و فهم سؤال كننده است. یا پرسش دارای وجوه مختلف و جواب هاى متعدد است كه هيچ يك از آنها براى پرسش كننده قابل درك نيست. در اينجا گوينده فصيح وبليغ به جواب اجمالى قناعت مى كند؛ جوابى شفاف كه شنونده را قانع سازد و نياز به پيچ وخم هاى علمى نداشته باشد.

↙️البته مرحوم میرزا مهدی صادقی میگوید از قرائنی که در همین کلام است به دست می آید که پاسخ حضرت اقناعی و ساده نبوده است بلکه کاملا فنی است و پاسخی تبیینی است نه اقناعی.

⏪مسافت ميان مشرق و مغرب معانى مختلفى دارد:
+ گاه شرق و غرب محلى است كه انسان در آن زندگى مى كند.
ممكن است مشرق و مغرب محلى كه ما در آن زندگى مى كنيم به اندازه پنجاه كيلومتر باشد.

+ و گاه شرق و غرب كره زمين است. مشرق و مغرب كره زمين در خط استوا حدود بيست هزار كيلومتر است،
زيرا كمربند زمين در خط استوا حدود چهل هزار كيلومتر است و اگر شرق و غرب آن مد نظر باشد میشود نصف.
حضرت برای فهم این مطلب به مخاطب می گوید نگاه کن به خورشید، در طول یک روز خورشید طلوع و غروب میکند و فاصله بین طلوع و غروب خورشید فاصله بین شرق و غرب زمین است.

👈نکته:
اگر چه مسلم است که، حركت كردن خورشيد از مشرق به مغرب در ديد ماست وگرنه مى دانيم كه خورشيد در منظومه شمسى جاى ثابتى دارد و اختلاف شب و روز براثر گردش زمين به دور خود است، همانگونه كه اختلاف فصول سال براثر گردش زمين به دور آفتاب است.
ولی باید توجه داشت کلام حضرت خود دلیلی است بر اعجاز علمی حضرت زیرا میفرماید:
مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ
مسیر یک روز که برای خورشید است. مسیری که برای خورشید است .
ولی نفرمود :
مَسِيرَةُ يَوْمِ الشَّمْسِ
یک روز حرکت کردن خورشید،

⏪ادامه روایت خصال شیخ صدوق:
فَقَالَ الشَّامِي:
دومین سوال مرد شامی :

2⃣كَمْ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ
فاصله بین حق و باطل چقدر است.
بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ أَرْبَعُ أَصَابِعَ
حسن بن على فرمود:ميان حق و باطل چهار انگشت فاصله است
فَمَا رَأَيْتَهُ بِعَيْنِكَ فَهُوَ الْحَقُّ
پس آنچه با چشمت ديدى حق است.
وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَيْكَ بَاطِلًا كَثِيراً
ولى گاهى با دو گوشت بسيار باطل ميشنوى
قَالَ الشَّامِيُّ صَدَقْتَ
شامى گفت:راست فرمودى.

🔰حضرت در خطبه ۱۴۱ فرمود :
لیس بین الحق و الباطل الا اربع اصابع…
بین حق و باطل فاصله ای نیست مگر بقدر چهار انگشت.

↙️فَقَالَ الشَّامِيُّ:
مرد شامی سومین سوال از امام مجتبی علیه السلام پرسید :

3⃣ وَ كَمْ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ
و فاصلۀ ميان آسمان و زمين چه اندازه است‌؟
قَالَ وَ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ دَعْوَةُ الْمَظْلُومِ
حضرت عليه السّلام فرمود:فاصلۀ ميان آسمان و زمين باندازۀ يك دعاى ستمديده است
وَ مَدُّ الْبَصَرِ فَمَنْ قَالَ لَكَ غَيْرَ هَذَا فَكَذِّبْهُ
و آن چیزی که چشم می بیند و هر كسی جز اين بگويد دروغ است.
قَالَ صَدَقْتَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
عرض کرد: درست فرمودى اى فرزند رسول خدا.

↙️یک فاصله ظاهری بین زمین و آسمان داریم که حضرت میفرماید فاصله ای است که چشم می بیند. یعنی آسمان اول همین آسمان دنیاست که با چشم قابل رویت است.
ولی آسمان دیگری هم داریم که او دیده شدنی نیست. فاصله بین زمین و آسمان یک آه و نفرین یا دعای مظلوم است.
پیامبر صلی الله علیه واله فرمود :
اِتَّقوا دَعْوَةَ الْمَظْلومِ وَإنْ كانَ كافِرا فَإِنَّها لَيْسَ دونَها حِجابٌ
از نفرين مظلوم بترسيد اگر چه كافر باشد، زيرا در برابر نفرين مظلوم پرده و مانعى نيست.

❇️امام باقر علیه السلام فرمود :
خَمْسُ دَعَوَاتٍ لَا يُحْجَبْنَ عَنِ الرَّبِّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
پنج دعا از خداوند تبارك و تعالى پوشيده نمى‌ماند:
دَعْوَةُ الْإِمَامِ الْمُقْسِطِ
۱. دعاى امام عادل.
وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُومِ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَأَنْتَقِمَنَّ لَكَ وَ لَوْ بَعْدَ حِينٍ
۲. دعاى مظلوم،كه خداوند عز و جل مى‌فرمايد:به عزت و جلالم سوگند كه حق تو را مى‌گيرم اگر چه پس از مدتى كوتاه، وَ دَعْوَةُ الْوَلَدِ الصَّالِحِ لِوَالِدَيْهِ
۳. دعاى فرزند صالح براى والدين خود،
وَ دَعْوَةُ الْوَالِدِ الصَّالِحِ لِوَلَدِهِ
۴. دعاى پدر صالح براى فرزندش،
وَ دَعْوَةُ الْمُؤْمِنِ لِأَخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ فَيَقُولُ وَ لَكَ مِثْلُهُ.
۵. و دعاى مؤمن براى برادر مؤمن خود در غياب او كه خداوند مى‌فرمايد:
همانند همين دعا براى تو نيز هست.

⏪ادامه روایت خصال شیخ صدوق:
فَقَالَ الشَّامِي:
چهارمین سوال مرد شامی

4⃣وَ مَا عَشَرَةُ أَشْيَاءَ بَعْضُهَا أَشَدُّ مِن بَعْضٍ
و اما ده چيزى كه بعضى از بعض ديگر سخت‌تر است.
فَأَشَدُّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْحَجَرُ
سخت ترین چيزى كه خداوند آن را آفريده است سنگ است.
وَ أَشَدُّ مِنَ الْحَجَرِ الْحَدِيدُ الَّذِي يُقْطَعُ بِهِ الْحَجَرُ
و سخت‌تر از سنگ آهن است كه با آن سنگ درهم شکسته مى‌شود.
وَ أَشَدُّ مِنَ الْحَدِيدِ النَّارُ تُذِيبُ الْحَدِيدَ
و از آهن سخت‌تر آتش است كه آهن را ذوب میکند.
وَ أَشَدُّ مِنَ النَّارِ الْمَاءُ يُطْفِئُ النَّارَ
و از آتش سخت‌تر آب است كه آتش را خاموش ميكند.
وَ أَشَدُّ مِنَ الْمَاءِ، السَّحَابُ يَحْمِلُ الْمَاءَ
و از آب سخت‌تر ابر است كه آب را با خود ميكشد.
وَ أَشَدُّ مِنَ السَّحَابِ، الرِّيحُ تَحْمِلُ السَّحَابَ و سخت‌تر از ابر، باد است كه ابر را به هر طرف حرکت میدهد.
وَ أَشَدُّ مِنَ الرِّيحِ ، الْمَلَكُ الَّذِي يُرْسِلُهَا
و سخت‌تر از باد فرشته‌اى است كه باد را ميفرستد.
وَ أَشَدُّ مِنَ الْمَلَكِ، مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي يُمِيتُ الْمَلَكَ
و سخت‌تر از فرشته، عزرائيل است كه فرشته را مي ميراند.
وَ أَشَدُّ مِنْ مَلَكِ الْمَوْتِ، الْمَوْتُ الَّذِي يُمِيتُ مَلَكَ الْمَوْتِ
و سخت‌تر از فرشتۀ مرگ، خود مرگ است كه ملك الموت را مي كشد
وَ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ، أَمْرُ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ يُمِيتُ الْمَوْتَ،
و سخت‌تر از مرگ فرمان پروردگار عالميان است كه مرگ را هم نابود ميسازد.
فَقَالَ الشَّامِيُّ أَشْهَدُ أَنَّكَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص حَقّاً
شامى گفت:گواهى ميدهم كه تو بحقيقت فرزند رسول خدائى،
وَ أَنَّ عَلِيّاً أَوْلَى بِالْأَمْرِ مِنْ مُعَاوِيَةَ
و على(عليه السّلام)بخلافت از معاوية سزاوارتر است.
ثُمَّ كَتَبَ هَذِهِ الْجَوَابَاتِ وَ ذَهَبَ بِهَا إِلَى مُعَاوِيَةَ فَبَعَثَهَا مُعَاوِيَةُ إِلَى ابْنِ الْأَصْفَرِ
سپس همين جوابها را نوشته و بنزد معاوية برد و معاوية هم براى پادشاه روم فرستاد
فَكَتَبَ إِلَيْهِ ابْنُ الْأَصْفَرِ يَا مُعَاوِيَةُ لِمَ
تُكَلِّمُنِي بِغَيْرِ كَلَامِكَ
پادشاه روم بمعاوية نوشت اى معاوية چرا با سخن ديگران با من سخن مي گوئى
وَ تُجِيبُنِي بِغَيْرِ جَوَابِكَ
و پاسخى كه از خودت نيست بمن ميدهى‌؟
أُقْسِمُ بِالْمَسِيحِ مَا هَذَا جَوَابُكَ
بعيسى مسيح سوگند كه اين پاسخ از تو نيست
وَ مَا هُوَ إِلَّا مِنْ مَعْدِنِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسَالَةِ وَ أَمَّا
و بجز از كان نبوت و خاندان رسالت بيرون نيامده است و تو اگر از من يك درهم تقاضا كنى بتو نميدهم.

اللهم حققنی بحقایق الایمان

حکمت دویست و نود و چهارم

حکمت دویست و نود و چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حکمتها
۴۰۳/۱۱/۶ . ۲۴رجب

💢حکمت ۲۹۴ 💢

 

استاد محمد کاظمی‌نیا
حکمت دویست و نود و چهارم
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
42:22 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَسَافَةِ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، فَقَالَ (علیه السلام): مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ.

از او فاصله مشرق و مغرب را پرسيدند، فرمود: به قدر يك روز سير خورشيد.

💠وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَسَافَةِ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ،
از امام عليه السلام درباره فاصله ميان مشرق و مغرب سؤال كردند.

💠فَقَالَ (علیه السلام): مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ.
امام عليه السلام در پاسخ فرمود: به اندازه مسير يك روز خورشيد است.

⏪شان صدور این حکمت :
در کتب روایی در چند مورد داریم که این سوال از امیرالمومنین پرسیده شد
یک مورد روایتی است که علامه مجلسی در بحار نقل میکند.
خَطَبَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ:
امير المؤمنين عليه السّلام در سخنرانى خود فرمود:
سَلُونِي فَإِنِّي لاَ أُسْأَلُ عَنْ شَيْءٍ دُونَ اَلْعَرْشِ إِلاَّ أَجَبْتُ فِيهِ
بپرسيد از من كه از هر چه زير عرش است که من به همه آنها پاسخ خواهم داد.
لاَ يَقُولُهَا بَعْدِي إِلاَّ جَاهِلٌ مُدَّعٍ أَوْ كَذَّابٌ مُفْتَرٍ
و هیچ کسی این سخن را نمی گوید مگر اینکه شخص نادان پر مدعا يا دروغگوى ياوه سرایی باشد .
فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ جَانِبِ مَسْجِدِهِ فِي عُنُقِهِ كِتَابٌ كَأَنَّهُ مُصْحَفٌ وَ هُوَ رَجُلٌ آدَمُ ضَرْبٌ طِوَالٌ جَعْدُ اَلشَّعْرِ …
و يك مردى گندم گون،و ظريف، بلند قد با موى ژولیده كه گويا از مرتاضان عرب بود و كتابى چون قرآن به گردن آويخته بود
فَقَالَ رَافِعاً صَوْتَهُ لِعَلِيٍّ
از گوشه مسجد برخاست و با صدای بلند گفت.
أَيُّهَا اَلْمُدَّعِي مَا لاَ يَعْلَمُ وَ اَلْمُقَلِّدُ مَا لاَ يَفْهَمُ أَنَا اَلسَّائِلُ فَأَجِبْ
اى على اى آنكه مدعى هستى چیزهایی را که نمیدانی و به گردن ميگيرى چيزى را كه نفهمى، من میپرسم و تو پاسخ بده.
فَوَثَبَ بِهِ أَصْحَابُ عَلِيٍّ وَ شِيعَتُهُ مِنْ كُلِّ نَاحِيَةٍ فَهَمُّوا بِهِ
ياران و شيعيان على از هر سو بر خواستند و قصد کشتن او را داشتند،
فَنَهَرَهُمْ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُمْ دَعُوهُ وَ لاَ تَعْجَلُوهُ
ولی حضرت به آنها تشر زد و فرمود:او را رها کنید و شتاب نكنيد
فَإِنَّ اَلطَّيْشَ لاَ تَقُومُ بِهِ حُجَجُ اَللَّهِ وَ لاَ بِهِ تَظْهَرُ بَرَاهِينُ اَللَّهِ
كه اقامه حجج الهی با زورگویی نمیشود و با این روش براهين خدا روشن نگردد.
ثُمَّ اِلْتَفَتَ إِلَى اَلرَّجُلِ وَ قَالَ لَهُ سَلْ بِكُلِّ لِسَانِكَ وَ مَا فِي جَوَانِحِكَ فَإِنِّي أُجِيبُكَ
به آن مرد رو كرد و فرمود: با همه زبانت و درونت هر چه میخواهى بپرس
إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى لاَ تَعْتَلِجُ عَلَيْهِ اَلشُّكُوكُ وَ لاَ يُهَيِّجُهُ وَسَنٌ
كه خدای تعالى دچار شك نگردد و چرتش نگيرد.
فَقَالَ اَلرَّجُلُ كَمْ بَيْنَ اَلْمَغْرِبِ وَ اَلْمَشْرِقِ آن مرد گفت:ميان مشرق و مغرب چه اندازه است‌؟

↙️ برخی شارحان از روی توصیفات ظاهری این شخص نتیجه گرفته اند که او احتمالا از خوارج بوده است و هدف او از این سوال به چالش کشیدن حضرت بوده است.

📚یک مورد نیز روایتی است که شیخ صدوق در کتاب خصال بیان فرموده است.
بَيْنَمَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي الرَّحْبَةِ وَ النَّاسُ عَلَيْهِ مُتَرَاكِمُونَ فَمِنْ بَيْنِ مُسْتَفْتٍ وَ مِنْ بَيْنِ مُسْتَعْدٍ
در آن ميان كه امير المؤمنين در رحبه_منطقه ای در مرز عراق و شام_ بود و مردم گرداگرد او را گرفته بودند بعضى فتوى مى‌پرسيد و بعضى شکایت داشتند.
إِذْ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
مردى برخاست و عرض كرد سلام بر تو اى امير المؤمنين و رحمت و بركات خدا بر تو باد.
فَنَظَرَ إِلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِعَيْنَيْهِ هَاتَيْكَ الْعَظِيمَتَيْنِ
امير المؤمنين با همان دو چشمان درشت‌اش (نگاه تیز بین)نگاهى باو كرد و سپس فرمود.
ثُمَّ قَالَ وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ مَنْ أَنْتَ؟
و عليك السلام و رحمة اللّٰه و بركاته
تو كيستى‌؟
فَقَالَ أَنَا رَجُلٌ مِنْ رَعِيَّتِكَ وَ أَهْلِ بِلَادِكَ
عرض كرد من مردى از رعيت و افراد كشور تو هستم
قَالَ مَا أَنْتَ مِنْ رَعِيَّتِي وَ أَهْلِ بِلَادِي
فرمود:تو از رعيت من و افراد كشور من نيستى،
وَ لَوْ سَلَّمْتَ عَلَيَّ يَوْماً وَاحِداً مَا خَفِيتَ عَلَيَّ
كه اگر يك روز هم به من سلام داده بودى از نظر من پنهان نمي ماند.
فَقَالَ الْأَمَانَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ
عرض كرد يا امير المؤمنين از شما خواستار امانم…
[ این احتمال هست که این فرد از نفوذی های معاویه بوده که خودش را در بین دوستان حضرت جا داده بود و حضرت او را شناسایی کرد.]
قَالَ أَنَا رَجُلٌ بَعَثَنِي إِلَيْكَ مُعَاوِيَةُ مُتَغَفِّلًا لَكَ أَسْأَلُكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ بَعَثَ فِيهِ ابْنُ الْأَصْفَرِ عرض كرد: من مردى هستم كه معاويه مرا به طور ناشناس به نزد شما فرستاده است تا مطلبى را كه پادشاه روم نزد معاويه فرستاده است از شما بپرسم.
وَ قَالَ لَهُ إِنْ كُنْتَ أَنْتَ أَحَقَّ بِهَذَا الْأَمْرِ وَ الْخَلِيفَةَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ فَأَجِبْنِي عَمَّا أَسْأَلُكَ پادشاه مصر به معاویه گفته است كه اگر پس از پیامبر براى زمامدارى و جانشينى تو شايسته‌تر هستی بايد بآنچه از تو مى‌پرسم پاسخ بگوئى.
فَإِنَّكَ إِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ اتَّبَعْتُكَ وَ أَبْعَثُ إِلَيْكَ بِالْجَائِزَةِ
اگر پاسخ بگوئى من پيرو تو خواهم شد و جايزه‌اى براى تو خواهم فرستاد.
فَلَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ جَوَابٌ وَ قَدْ أَقْلَقَهُ ذَلِكَ فَبَعَثَنِي إِلَيْكَ لِأَسْأَلَكَ عَنْهَا
و چون معاوية جوابى نداشت و از اين بابت پريشان خاطر بود مرا نزد تو فرستاد تا از تو بپرسم.
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قَاتَلَ اللَّهُ ابْنَ آكِلَةِ الْأَكْبَادِ مَا أَظَلَّهُ وَ أَعْمَاهُ وَ مَنْ مَعَهُ
امير المؤمنين عليه السّلام فرمود:خدا فرزند هند جگر خوار را بكشد تا چه قدر خود و همراهانش گمراه و كورند.
حَكَمَ اللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَ هَذِهِ الْأُمَّةِ قَطَعُوا رَحِمِي
خداوند ميان من و اين امت حكم فرمايد كه رابطۀ خويشاوندى مرا بريدند
وَ أَضَاعُوا أَيَّامِي
و روزهاى پر افتخار مرا از ميان بردند.
وَ دَفَعُوا حَقِّي
و حق مرا از من باز داشتند.
وَ صَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتِي
و مقام والاى مرا كوچك شمردند.
وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي
و همگى با من به ستيزه برخاستند.
عَلَيَّ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدٍ
فرمود: حسن و حسين و محمد حنفیه را نزد من حاضر كنيد،
فَأُحْضِرُوا
آنان حاضر شدند.
فَقَالَ يَا شَامِيُ‏ هَذَانِ ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ
پس فرمود:اى مرد شامى اينان دو فرزند رسول خدا هستند
وَ هَذَا ابْنِي فَاسْأَلْ أَيَّهُمْ أَحْبَبْتَ
و اين يكى فرزند من( محمد حنفیه) است از هر يك كه دوست دارى بپرس.
این مرد شامی گفت میخواهم سوالاتم را از حسن بن علی بپرسم.
فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ ع سَلْنِي عَمَّا بَدَا لَكَ امام مجتبی فرمود هر سوالی داری بپرس.

↙️فَقَالَ الشَّامِيُّ:
مرد شامی هشت سوال از امام مجتبی علیه السلام پرسید :

1⃣ كَمْ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ
شامى گفت ميان حق و باطل چه قدر فاصله است‌؟

2⃣ وَ كَمْ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ
و فاصلۀ ميان آسمان و زمين چه اندازه است‌؟

3⃣ وَ كَمْ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ…
و ميان مشرق و مغرب چه اندازه است‌؟

4⃣ وَ مَا عَشَرَةُ أَشْيَاءَ بَعْضُهَا أَشَدُّ مِنْ بَعْضٍ
و ده چيزى كه يكى از ديگرى سخت‌تر است چيست‌؟

5⃣و قوس و قزح چيست‌؟

6⃣ و چشمه‌اى كه ارواح مشركين در آن منزل گزينند كدام است‌؟

7⃣و چشمه‌اى كه ارواح مؤمنين در آن مأوى گيرند كدام‌؟

8⃣و مؤنث چيست‌؟

↙️فَقَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ
فرمود:ميان مشرق و مغرب به اندازه گردش يك روزۀ آفتاب است
تَنْظُرُ إِلَيْهَاحِينَ تَطْلُعُ مِنْ مَشْرِقِهَا وَ حِينَ تَغِيبُ مِنْ مَغْرِبِهَا
از آنجا كه بهنگام سرزدن آفتاب مى‌بينى تا آنجا كه هنگام غروب آفتاب دیده میشود.
قَالَ الشَّامِيُّ صَدَقْتَ
شامى گفت:راست گفتی.

↩️این جواب همان چیزی است که در حکمت ۲۹۴ می خوانیم:وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ
سوال کرد از:

1⃣مَسَافَةِ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ،
از امام عليه السلام درباره فاصله ميان مشرق و مغرب سؤال كردند.

💠 فَقَالَ (علیه السلام): مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ.
امام عليه السلام در پاسخ فرمود: به اندازه مسير يك روز خورشيد است.

↕️بسیاری از شارحان نهج البلاغه گفته اند پاسخ حضرت، جواب اقناعی است.
حقيقت اين است كه گاه بعضى افراد سؤالاتى مى كنند كه پاسخ آن جنبه فنى دارد و فراتر از عقل و فهم سؤال كننده است. یا پرسش دارای وجوه مختلف و جواب هاى متعدد است كه هيچ يك از آنها براى پرسش كننده قابل درك نيست. در اينجا گوينده فصيح وبليغ به جواب اجمالى قناعت مى كند؛ جوابى شفاف كه شنونده را قانع سازد و نياز به پيچ وخم هاى علمى نداشته باشد.

↙️البته مرحوم میرزا مهدی صادقی میگوید از قرائنی که در همین کلام است به دست می آید که پاسخ حضرت اقناعی و ساده نبوده است بلکه کاملا فنی است و پاسخی تبیینی است نه اقناعی.

⏪مسافت ميان مشرق و مغرب معانى مختلفى دارد:
+ گاه شرق و غرب محلى است كه انسان در آن زندگى مى كند.
ممكن است مشرق و مغرب محلى كه ما در آن زندگى مى كنيم به اندازه پنجاه كيلومتر باشد.

+ و گاه شرق و غرب كره زمين است. مشرق و مغرب كره زمين در خط استوا حدود بيست هزار كيلومتر است،
زيرا كمربند زمين در خط استوا حدود چهل هزار كيلومتر است و اگر شرق و غرب آن مد نظر باشد میشود نصف.
حضرت برای فهم این مطلب به مخاطب می گوید نگاه کن به خورشید، در طول یک روز خورشید طلوع و غروب میکند و فاصله بین طلوع و غروب خورشید فاصله بین شرق و غرب زمین است.

👈نکته:
اگر چه مسلم است که، حركت كردن خورشيد از مشرق به مغرب در ديد ماست وگرنه مى دانيم كه خورشيد در منظومه شمسى جاى ثابتى دارد و اختلاف شب و روز براثر گردش زمين به دور خود است، همانگونه كه اختلاف فصول سال براثر گردش زمين به دور آفتاب است.
ولی باید توجه داشت کلام حضرت خود دلیلی است بر اعجاز علمی حضرت زیرا میفرماید:
مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ
مسیر یک روز که برای خورشید است. مسیری که برای خورشید است .
ولی نفرمود :
مَسِيرَةُ يَوْمِ الشَّمْسِ
یک روز حرکت کردن خورشید،

⏪ادامه روایت خصال شیخ صدوق:
فَقَالَ الشَّامِي:
دومین سوال مرد شامی :

2⃣كَمْ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ
فاصله بین حق و باطل چقدر است.
بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ أَرْبَعُ أَصَابِعَ
حسن بن على فرمود:ميان حق و باطل چهار انگشت فاصله است
فَمَا رَأَيْتَهُ بِعَيْنِكَ فَهُوَ الْحَقُّ
پس آنچه با چشمت ديدى حق است.
وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَيْكَ بَاطِلًا كَثِيراً
ولى گاهى با دو گوشت بسيار باطل ميشنوى
قَالَ الشَّامِيُّ صَدَقْتَ
شامى گفت:راست فرمودى.

🔰حضرت درخطبه ۱۴۱ فرمود :
لیس بین الحق و الباطل الا اربع اصابع…
بین حق و باطل فاصله ای نیست مگر بقدر چهار انگشت.

↙️فَقَالَ الشَّامِيُّ:
مرد شامی سومین سوال از امام مجتبی علیه السلام پرسید :

3⃣ وَ كَمْ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ
و فاصلۀ ميان آسمان و زمين چه اندازه است‌؟
قَالَ وَ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ دَعْوَةُ الْمَظْلُومِ
حضرت عليه السّلام فرمود:فاصلۀ ميان آسمان و زمين باندازۀ يك دعاى ستمديده است
وَ مَدُّ الْبَصَرِ فَمَنْ قَالَ لَكَ غَيْرَ هَذَا فَكَذِّبْهُ
و آن چیزی که چشم می بیند و هر كسی جز اين بگويد دروغ است.
قَالَ صَدَقْتَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
عرض کرد: درست فرمودى اى فرزند رسول خدا.

↙️یک فاصله ظاهری بین زمین و آسمان داریم که حضرت میفرماید فاصله ای است که چشم می بیند. یعنی آسمان اول همین آسمان دنیاست که با چشم قابل رویت است.
ولی آسمان دیگری هم داریم که او دیده شدنی نیست. فاصله بین زمین و آسمان یک آه و نفرین یا دعای مظلوم است.
پیامبر صلی الله علیه واله فرمود :
اِتَّقوا دَعْوَةَ الْمَظْلومِ وَإنْ كانَ كافِرا فَإِنَّها لَيْسَ دونَها حِجابٌ
از نفرين مظلوم بترسيد اگر چه كافر باشد، زيرا در برابر نفرين مظلوم پرده و مانعى نيست.

❇️امام باقر علیه السلام فرمود :
خَمْسُ دَعَوَاتٍ لَا يُحْجَبْنَ عَنِ الرَّبِّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
پنج دعا از خداوند تبارك و تعالى پوشيده نمى‌ماند:
دَعْوَةُ الْإِمَامِ الْمُقْسِطِ
۱. دعاى امام عادل.
وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُومِ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَأَنْتَقِمَنَّ لَكَ وَ لَوْ بَعْدَ حِينٍ
۲. دعاى مظلوم،كه خداوند عز و جل مى‌فرمايد:به عزت و جلالم سوگند كه حق تو را مى‌گيرم اگر چه پس از مدتى كوتاه، وَ دَعْوَةُ الْوَلَدِ الصَّالِحِ لِوَالِدَيْهِ
۳. دعاى فرزند صالح براى والدين خود،
وَ دَعْوَةُ الْوَالِدِ الصَّالِحِ لِوَلَدِهِ
۴. دعاى پدر صالح براى فرزندش،
وَ دَعْوَةُ الْمُؤْمِنِ لِأَخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ فَيَقُولُ وَ لَكَ مِثْلُهُ.
۵. و دعاى مؤمن براى برادر مؤمن خود در غياب او كه خداوند مى‌فرمايد:
همانند همين دعا براى تو نيز هست.

⏪ادامه روایت خصال شیخ صدوق:
فَقَالَ الشَّامِي:
چهارمین سوال مرد شامی

4⃣وَ مَا عَشَرَةُ أَشْيَاءَ بَعْضُهَا أَشَدُّ مِن بَعْضٍ
و اما ده چيزى كه بعضى از بعض ديگر سخت‌تر است.
فَأَشَدُّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْحَجَرُ
سخت ترین چيزى كه خداوند آن را آفريده است سنگ است.
وَ أَشَدُّ مِنَ الْحَجَرِ الْحَدِيدُ الَّذِي يُقْطَعُ بِهِ الْحَجَرُ
و سخت‌تر از سنگ آهن است كه با آن سنگ درهم شکسته مى‌شود.
وَ أَشَدُّ مِنَ الْحَدِيدِ النَّارُ تُذِيبُ الْحَدِيدَ
و از آهن سخت‌تر آتش است كه آهن را ذوب میکند.
وَ أَشَدُّ مِنَ النَّارِ الْمَاءُ يُطْفِئُ النَّارَ
و از آتش سخت‌تر آب است كه آتش را خاموش ميكند.
وَ أَشَدُّ مِنَ الْمَاءِ، السَّحَابُ يَحْمِلُ الْمَاءَ
و از آب سخت‌تر ابر است كه آب را با خود ميكشد.
وَ أَشَدُّ مِنَ السَّحَابِ، الرِّيحُ تَحْمِلُ السَّحَابَ و سخت‌تر از ابر، باد است كه ابر را به هر طرف حرکت میدهد.
وَ أَشَدُّ مِنَ الرِّيحِ ، الْمَلَكُ الَّذِي يُرْسِلُهَا
و سخت‌تر از باد فرشته‌اى است كه باد را ميفرستد.
وَ أَشَدُّ مِنَ الْمَلَكِ، مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي يُمِيتُ الْمَلَكَ
و سخت‌تر از فرشته، عزرائيل است كه فرشته را مي ميراند.
وَ أَشَدُّ مِنْ مَلَكِ الْمَوْتِ، الْمَوْتُ الَّذِي يُمِيتُ مَلَكَ الْمَوْتِ
و سخت‌تر از فرشتۀ مرگ، خود مرگ است كه ملك الموت را مي كشد
وَ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ، أَمْرُ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ يُمِيتُ الْمَوْتَ،
و سخت‌تر از مرگ فرمان پروردگار عالميان است كه مرگ را هم نابود ميسازد.
فَقَالَ الشَّامِيُّ أَشْهَدُ أَنَّكَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص حَقّاً
شامى گفت:گواهى ميدهم كه تو بحقيقت فرزند رسول خدائى،
وَ أَنَّ عَلِيّاً أَوْلَى بِالْأَمْرِ مِنْ مُعَاوِيَةَ
و على(عليه السّلام)بخلافت از معاوية سزاوارتر است.
ثُمَّ كَتَبَ هَذِهِ الْجَوَابَاتِ وَ ذَهَبَ بِهَا إِلَى مُعَاوِيَةَ فَبَعَثَهَا مُعَاوِيَةُ إِلَى ابْنِ الْأَصْفَرِ
سپس همين جوابها را نوشته و بنزد معاوية برد و معاوية هم براى پادشاه روم فرستاد
فَكَتَبَ إِلَيْهِ ابْنُ الْأَصْفَرِ يَا مُعَاوِيَةُ لِمَ
تُكَلِّمُنِي بِغَيْرِ كَلَامِكَ
پادشاه روم بمعاوية نوشت اى معاوية چرا با سخن ديگران با من سخن مي گوئى
وَ تُجِيبُنِي بِغَيْرِ جَوَابِكَ
و پاسخى كه از خودت نيست بمن ميدهى‌؟
أُقْسِمُ بِالْمَسِيحِ مَا هَذَا جَوَابُكَ
بعيسى مسيح سوگند كه اين پاسخ از تو نيست
وَ مَا هُوَ إِلَّا مِنْ مَعْدِنِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسَالَةِ وَ أَمَّا
و بجز از كان نبوت و خاندان رسالت بيرون نيامده است و تو اگر از من يك درهم تقاضا كنى بتو نميدهم.

اللهم حققنی بحقایق الایمان

حکمت دویست و نود و چهارم
error: کپی برداری این محتوا شرعاً جایز نیست.