بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حکمتها
۱۴۰۳/۹/۲۴ . ۱۲جمادی الثانی
حکمت ۲۷۰
وَ رُوِيَ أَنَّهُ ذُكِرَ عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فِي أَيَّامِهِ حَلْيُ الْكَعْبَةِ وَ كَثْرَتُهُ، فَقَالَ قَوْمٌ لَوْ أَخَذْتَهُ فَجَهَّزْتَ بِهِ جُيُوشَ الْمُسْلِمِينَ كَانَ أَعْظَمَ لِلْأَجْرِ وَ مَا تَصْنَعُ الْكَعْبَةُ بِالْحَلْيِ، فَهَمَّ عُمَرُ بِذَلِكَ وَ سَأَلَ عَنْهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالَ:
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) وَ الْأَمْوَالُ أَرْبَعَةٌ: أَمْوَالُ الْمُسْلِمِينَ، فَقَسَّمَهَا بَيْنَ الْوَرَثَةِ فِي الْفَرَائِضِ، وَ الْفَيْءُ فَقَسَّمَهُ عَلَى مُسْتَحِقِّيهِ، وَ الْخُمُسُ فَوَضَعَهُ اللَّهُ حَيْثُ وَضَعَهُ، وَ الصَّدَقَاتُ فَجَعَلَهَا اللَّهُ حَيْثُ جَعَلَهَا؛ وَ كَانَ حَلْيُ الْكَعْبَةِ فِيهَا يَوْمَئِذٍ، فَتَرَكَهُ اللَّهُ عَلَى حَالِهِ وَ لَمْ يَتْرُكْهُ نِسْيَاناً وَ لَمْ يَخْفَ عَلَيْهِ [عَنْهُ] مَكَاناً؛ فَأَقِرَّهُ حَيْثُ أَقَرَّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ. فَقَالَ لَهُ عُمَرُ لَوْلَاكَ لَافْتَضَحْنَا، وَ تَرَكَ الْحَلْيَ بِحَالِهِ.
گويند در زمان خلافت عمر بن الخطاب و در نزد او سخن از زيورهاى كعبه و فراوانى آنها به ميان آمد. جمعى گفتند كه مى توان آنها را برگرفت و هزينه بسيج سپاهيان اسلام ساخت ثواب اين كار بيشتر است. زيرا كعبه زيور مى خواهد چه كند. عمر خواست چنان كند و از امير المؤمنين (ع) پرسيد. آن حضرت در جواب فرمود:
قرآن بر پيامبر (صلى الله عليه و آله) نازل شده و اموال را به چهار قسمت كرده است: يكى داراييهاى مسلمانان كه پس از آنها به ميان وارثانشان، به گونه اى كه مقرر شده، تقسيم مى شود. دو ديگر، فيىء يا غنايم جنگى است كه به مستحقانش داده شود و سوم، خمس كه خداوند تقسيم آن را طريقه اى معين كرده و چهارم، صدقات كه آنها را هم جايى مقرر است. زيورهاى كعبه در آن روزها هم بود ولى پيامبر (صلى الله عليه و آله) آنها را به حال خود گذاشت، نه اين كه تقسيم آنها را فراموش كرده باشد يا آنكه مكان آنها را ندانسته باشد. آنها را در همان جاى قرار ده كه خداوند و رسولش قرار داده بودند. عمر گفت: اگر تو نبودى ما رسوا مى شديم و زيورهاى كعبه را به حال خود رها كرد.
💠وَ رُوِيَ أَنَّهُ ذُكِرَ عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فِي أَيَّامِهِ حَلْيُ الْكَعْبَةِ وَ كَثْرَتُهُ
روايت شده است كه در ايام خلافت عمر بن الخطاب، در حضور او از زيورهاى كعبه و كثرت آن سخن به ميان آمد.
💠 فَقَالَ قَوْمٌ لَوْ أَخَذْتَهُ فَجَهَّزْتَ بِهِ جُيُوشَ الْمُسْلِمِينَ كَانَ أَعْظَمَ لِلْأَجْرِ وَ مَا تَصْنَعُ الْكَعْبَةُ بِالْحَلْيِ
گروهى به عمر گفتند: اگر آنها را مى گرفتى و مى فروختى و با آن، لشكرهاى مسلمين را مجهز مى ساختى، اجر آن بيشتر بود. كعبه چه احتياجى به اين زيورها دارد؟
💠 فَهَمَّ عُمَرُ بِذَلِكَ وَ سَأَلَ عَنْهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ
به دنبال آن، عمر تصميم به اين كار گرفت و از اميرمؤمنان عليه السلام دراين باره سؤال كرد.
💠(علیه السلام) فَقَالَ:
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) وَ الْأَمْوَالُ أَرْبَعَةٌ :
امام عليه السلام در پاسخ او فرمود:اين قرآن بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل شد در حالى كه چهار نوع مال وجود داشت
💠أَمْوَالُ الْمُسْلِمِينَ، فَقَسَّمَهَا بَيْنَ الْوَرَثَةِ فِي الْفَرَائِضِ
اموال مسلمانان، كه آنهارا طبق دستور قرآن به عنوان ارث مطابق سهام خاص در ميان ورثه تقسيم فرمود،
💠 وَ الْفَيْءُ فَقَسَّمَهُ عَلَى مُسْتَحِقِّيهِ
ودومین اموالد، «فىء» غنائمى كه از طريق جنگ يا غير جنگ به دست آمده بود كه آن را بر مستحقانش تقسيم كرد،
💠 وَ الْخُمُسُ فَوَضَعَهُ اللَّهُ حَيْثُ وَضَعَهُ وَ الصَّدَقَاتُ فَجَعَلَهَا اللَّهُ حَيْثُ جَعَلَهَا؛
و خمس، كه آن را در موارد خود قرار داد، وصدقات _زكوات_، كه آن را درآنجا كه لازم بود مقرر داشت ودر ميان مستحقانش تقسيم فرمود،
💠وَ كَانَ حَلْيُ الْكَعْبَةِ فِيهَا يَوْمَئِذٍ، فَتَرَكَهُ اللَّهُ عَلَى حَالِهِ
و در آن زمان زيورهاى كعبه وجود داشت و خدا آن را بر همان حال باقى گذاشت و حكم خاصى براى تقسيم آن بيان نكرد.
💠 وَلَمْ يَتْرُكْهُ نِسْيَاناً وَ لَمْ يَخْفَ عَلَيْهِ مَكَاناً
و اين امر نه از روى فراموشى بود و نه به دليل مخفى بودن مكان آن؛
💠فَأَقِرَّهُ حَيْثُ أَقَرَّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ بنابراين تو نيز آن را بر همان حال كه خدا و پيامبرش آن را قرار داده اند باقى بگذار و از تصرف در آن صرف نظر كن .
💠فَقَالَ لَهُ عُمَرُ لَوْلَاكَ لَافْتَضَحْنَا، وَ تَرَكَ الْحَلْيَ بِحَالِهِ
عمر هنگامى كه گفتار امام عليه السلام را شنيد عرض كرد: اگر تو نبودى رسوا مى شديم. و زيورهاى كعبه را به حال خود واگذاشت.
⏪ قرآن کریم تکلیف اموال را مشخص کرده است.
درباره اموال شخصى، حكم ارث به شكل مبسوط در سوره «نساء» آمده:
《يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ ۖ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْ…نساء – ۱۱》
در آیات و روایات به طور مبسوط در مورد اموال شخصی و کیفیت وصیت و سهم هر کدام از وراث و سهم خود میت از سرمایه اش بحث شده است.
↩️ درباره اموال عمومى مانند خمس، آمده:
《وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا؛ انفال – ۴۱ 》
ای مؤمنان بدانید که هر چه غنیمت و فایده برید خمس آن خاص خدا و رسول و خویشان او و یتیمان و فقیران و در راه سفر ماندگان است، اگر به خدا و به آنچه بر بنده خود نازل کردهایم ایمان آوردهاید.
↩️ درمورد حكم زكات، می فرماید :
《إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ ۖ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ؛ توبه – ۶۰ 》
_زکاتها مخصوص فقرا و مساکین،
_ و کارکنانی است که برای جمع آوری آن زحمت میکشند،
_ و کسانی که برای جلب محبّتشان اقدام میشود،
_ و برای آزادی بردگان،
_ و ادای دین بدهکاران،
_ و در راه تقویت آیین خدا،
_ و واماندگان در راه؛
این، یک فریضه مهم الهی است؛ و خداوند دانا و حکیم است!.
↩️ و درباره غنائم كه به صورت فىء وارد بيت المال مى شود می فرماید:
《مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ؛ حشر – ۷ 》
آنچه را که خدا از اموال کافران دیار به رسول خود غنیمت داد آن متعلق به خدا و رسول و خویشاوندان رسول و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان ایشان است. این حکم برای آن است که غنائم، دولت توانگران را نیفزاید بلکه به مبلغان دین و فقیران اسلام تخصیص یابد.
👈 نکته1:
علت سکوت قرآن در مورد اموال کعبه چیست؟
با توجه به اينكه زيورآلات و اموالِ متعلق به كعبه، كم نبوده است با اين حال قرآن سكوت اختيار كرده و اين سكوت هرگز به معناى فراموشى و از قلم افتادن نيست، مفهومش اين است كه این اموال بايد در اختيار كعبه باشد.
📚ابن ابی الحدید در شرح کتاب خود میگوید:
أصل الأشیاء الحظر و التحریم
اگر شریعت در مورد چیزی اظهار نظر نکرد، اصل آن است که این شیء بر ما حرام است و باید از آن دوری کنیم و ازآنجایی که قرآن در مورد این اموال حرفی نزده است پس باید آنها را به حال خود رها کنیم.
⏬ اما در بین فقهاء امامیه، بحث کاملا به عکس است یعنی آنجایی که شریعت در مورد طلبی اظهار نظر نکرده است، آنجا ممنوعیت ندارد و اصل در اباحه است.
⁉️سوالی که اینجا پیش می آید آن است که طبق قاعده این اموال باید حلال باشند، پس چرا حضرت آنها را حرام اعلام کرد؟
این سوال وقتی تقویت میشود که ما در روایات می بینیم گاهی اهل بیت حکم به فروش تزئینات و هدایای کعبه داده اند.
کافی بَابُ مَا يُهْدَى إِلَى الْكَعْبَة
شخصی از امام باقر پرسید:
إِنِّي أَهْدَيْتُ جَارِيَةً إِلَى الْكَعْبَةِ فَأُعْطِيتُ بِهَا خَمْسَمِائَةِ دِينَارٍ فَمَا تَرَى
شخصى خدمت آن حضرت عرض كرد: به كعبه كنيزى هديه كرده اند كه پانصد دينار ارزش دارد چه دستورى مى فرماييد؟
قَالَ بِعْهَا ثُمَّ خُذْ ثَمَنَهَا ثُمَّ قُمْ عَلَى حَائِطِ الْحِجْرِ ثُمَّ نَادِ وَ أَعْطِ كُلَّ مُنْقَطَعٍ بِهِ وَ كُلَّ مُحْتَاجٍ مِنَ الْحَاجِّ.
حضرت فرمود: آن را بفروش و مبلغ آن را به كسانى كه در راه مانده اند و حجاجى كه نيازمندند بده.
🔰در روایت دیگری داریم:
شخصى از موسى بن جعفر درباره خريدن قطعه اى از پرده كعبه سؤال كرد (هنگامى كه پرده كعبه را عوض مى كردند، پرده كهنه را قطعه قطعه كرده، هديه مى دادند و يا مى فروختند) كه قسمتى از آن را براى خود نگاه داشته و بقيه را مى خواست بفروشد. حضرت فرمود كه مانعى ندارد وبراى او بركت دارد.
↔️ با توجه به اینکه بین حکم امیرالمومنین و حکم دیگر ائمه اختلاف وجود دارد، برای پاسخ به این سوال وجوهی است:
◀️ الف . کلام آیت الله مکارم است:
دستور آن حضرت به ظاهر دستورى موقت بوده است و هدف اين بوده كه حتى الامكان آن زيورآلات حفظ شود تا اگر نيازى براى مرمت كعبه يا مسجدالحرام پيدا شود از آنها استفاده كنند؛ به خصوص اينكه كعبه و مسجد الحرام، پيوسته در معرض سيلهاى سنگين بود، بنابراين دستور امام عليه السلام دستورى هميشگى به شمار نمى آيد.
◀️ ب. چه بسا حکمی که امیرالمومنین فرموده بر مبنای نظر خلفا بوده باشد زیرا ابن ابی الحدید و مکتب خلفا قائل اند هرجا شرع حکمی صادر نکرده باشد، اصل بر احتیاط است و حضرت بر مبنای نظر آنها حکم صادر کرده است و به نوعی تقیه بوده است.
◀️ ج. در روایت امیرالمومنین و روایاتی که در کافی آمده است ، موضوع روایات متفاوت است پس حکم هم متفاوت است.
آنچه در حکمت ۲۷۰ آمده، زیور آلاتی است که نگهداری آنها ضرر و خسارتی به آنها نمیزند.پس فروش جایز نیست.
ولی آنچه در روایات کافی آمده است اموالی هستند که نگهداری آنها باعث خسارت است مانند پرده کعبه یا کنیز. و در این موارد اهل بیت حکم به فروش کرده اند.
👈نکته ۲:
اقرار خلیفه دوم به نادانی،
” فَقَالَ لَهُ عُمَرُ لَوْلَاكَ لَافْتَضَحْنَا “
در منابع روایی موارد متعددی وجود دارد که خلفا اقرار کرده اند مسیر اشتباه را پی گرفته بودند و اگر حضرت آنها را نجات نمیداد به هلاکت افتاده بودند.
لَوْلا عَلِىٌّ لَهَلَکَ عُمَر:
مرحوم علامه امينى در جلد ششم الغدير در بحث «نوادر الاثر» موارد متعددی از این اعترافات را با مدارك دقيق از كتب اهل سنت آورده است:
1⃣ «لَوْلا عَلِىٌّ لَضَلَّ عُمَرُ؛
اگر على نبود عمر گمراه مى شد».
2⃣ «اللّهُمَّ لا تَبْقِنى لِمُعْضِلَةٍ لَيْسَ لَهَا ابْنُ أبيطالِبٍ؛
خدايا! هرگاه مشكلى پيش آيد كه على براى حل آن حضور نداشته باشد مرا باقى مگذار».
3⃣ «لا أبْقانِىَ اللهُ بِأرْضٍ لَسْتَ فِيها يا أبَاالْحَسَنِ؛
خدا مرا در سرزمينى زنده ندارد كه تو در آن نباشى».
4⃣ «أعُوذُ بِاللهِ مِنْ مُعْضِلَةٍ لا عَلِىٌّ بِها؛
به خدا پناه مى برم از اينكه مشكلى پيش آيد و على براى حل آن حضور نداشته باشد».
5⃣ «عَجَزَتِ النِّساءُ أنْ تَلِدْنَ مِثْلَ عَلِىِّ بْنِ أبيطالِبٍ لَوْلا عَلِىٌّ لَهَلَکَ عُمَرُ؛
مادران عاجزند ازاينكه مثل على بن ابى طالب را بزايند اگر على نبود عمر هلاك مى شد».
6⃣ «يَابْنَ أبيطالبٍ ما زِلْتَ كاشِفُ كُلِّ شُبْهَةٍ وَمُوضِحُ كُلِّ حُكْمٍ؛
اى فرزند ابوطالب! تو همواره حل كننده شبهات و واضح كننده احكام بوده اى».
7⃣ «رُدُّوا قَوْلَ عُمَرِ إلى عَلِىٍّ. لَوْلا عَلِىٌّ لَهَلَکَ عُمَرُ؛
سخن عمر را به على بازگردانيد (و به وسيله او اصلاح كنيد) اگر على نبود عمر هلاك مى شد».
علامه حلی در کتاب کشف الیقین موارد دیگری از این دست جملات را آورده است:
⤵️ نه تنها علم خلیفه دوم در مقابل امیرالمومنین هیچ بود، حتی او از مردم عادی نیز در مورد دین اطلاعات کمتری داشت.
وَ خَطَبَ عُمَرُ يَوْماً فَقَالَ مَنْ غَالَى فِي مَهْرِ ابْنَتِهِ فَقَدْ جَعَلْتُهُ فِي بَيْتِ الْمَالِ
روزى عمر در سخنرانى خود گفت: هر كس مهر دخترش را از حدّ معمول و متعارف بالاتر قرار دهد، آن زيادى را به بيت المال برمىگردانم!
فَقَامَتِ امْرَأَةٌ إِلَيْهِ وَ قَالَتْ كَيْفَ تَمْنَعُنَا مَا مَنَحَنَا اللَّهُ تَعَالَى بِهِ فِي كِتَابِهِ
زنى از جمع حاضران برخاست و بر وى ايراد گرفته و گفت: چگونه ما را از موهبتى كه خداوند در قرآن كريم، براى ما قرار داده، منع مىكنى؟
فِي قَوْلِهِ تَعَالَى وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً
خداوند متعال در سورۀ نساء، آيه ۲۰ مىفرمايد: اگر زنى را به ظرفيت يك قنطار_پوست گاو پر از طلا_، مهر بستيد، چيزى از آنها نستانيد.
فَقَالَ كُلُّ النَّاسِ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ حَتَّى الْمُخَدَّرَاتُ فِي الْبُيُوت
عمر از گفته خود نادم شده و گفت، همه مردم از عمر داناتر و به احكام دين آشناترند حتى زنان پردهنشين.
📚در روایت داریم که خلیفه دوم،
على (عليه السّلام) بسيارى از داورىهاى عمر را نمىپذيرفت.
فَإِنَّهُ أَمَرَ بِرَجْمِ امْرَأَةٍ حَامِل كَانَتْ قَدْ زَنَتْ
يك بار عمر دستور سنگسار كردن زنى حامله را كه زنا كرده بود صادر كرد،
فَنَهَاهُ عَلِيٌّ ع وَ قَالَ لَهُ إِنْ كَانَ لَكَ عَلَيْهَا سَبِيلٌ
ولى على (عليه السّلام) او را از اين كار بازداشت و فرمود: اگر تو بر اين زن تسلّطى داری
فَلَيْسَ لَكَ عَلَى مَا فِي بَطْنِهَا سَبِيلٌ أَمْهِلْهَا إِلَى أَنْ تَضَعَ وَ تُرْضِعَ
بر آن چه در شكم دارد اختيارى ندارى، بگذار تا بار خود را بنهد و طفلش را شير دهد.
فَامْتَثَلَ عُمَرُ وَ قَالَ لَوْ لَا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ.
عمر خودداری کرد، پذیرفت و گفت: اگر علی نبود، عمر هلاک می شد.
📚وَ أُتِيَ عُمَرُ بِامْرَأَةٍ مَجْنُونَةٍ…قَدْ زَنَتْ فَأَمَرَ بِرَجْمِهَا
زن مجنونی که زنا کرده بود نزد عمر آوردند دستور به سنگسار او داد.
فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع أَ مَا سَمِعْتَ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ …
حضرت فرمود: ایا نشنیدی آنچه رسولخدا می فرمود :
رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثَةٍ
قلم تکلیف از دوش سه گروه برداشته شده است:
عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يَبْرَأَ
۱. از دیوانه تا هشیار گردد
وَ عَنِ الْغُلَامِ حَتَّى يُدْرِكَ
۲. از کودک تا آنگاه که به سن بلوغ برسد.
وَ عَنِ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ
۳. از خوابیده تا زمانی که بیدار شود،
وَ قَالَ لَوْ لَا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ.
عمر گفت دست بردارید از آن.
واگر علی نبود هرآینه عمر هلاک میشد.
👈نکته ۳:
یک نتیجه مهم از این حکمت.
◀️ اولا. ابن ابی الحدید گفت که از منظر ما هر چیزی که در مورد آن سکوت شده باشد، اصل بر احتیاط است و باید از آن دوری کرد.
◀️ ثانیا. در این حکمت مشخص شد که شورا در مقابل نص هیچ ارزشی ندارد.
ابتدای حکمت این بود که:
فَقَالَ قَوْمٌ لَوْ أَخَذْتَهُ فَجَهَّزْتَ بِهِ جُيُوشَ الْمُسْلِمِينَ كَانَ أَعْظَمَ لِلْأَجْرِ وَ مَا تَصْنَعُ الْكَعْبَةُ بِالْحَلْيِ…
جمعى گفتند كه مى توان آنها را (زیور و آلات کعبه ) برگرفت و هزينه بسيج سپاهيان اسلام ساخت ثواب اين كار بيشتر است. زيرا كعبه زيور مى خواهد چه كند.
و در پایان مشخص شد این شورا اشتباه تشخیص داده است.
👈 نتیجه:
◀️ اولا. از آنجایی که هیچ دلیل محکم قرآنی و روایی بر خلاقت خلفا نداریم، اصل آن است که اینها احتیاط کنند و نزدیک این جایگاه نشوند.
در حالی که می بینیم برای کسب جایگاه و مناسب سیاسی این احکام و قواعد زیر پا گذاشته میشود.
به خلاف امیرالمومنین که هم آیات و هم روایات نبوی صریح، امامت او را تایید میکنند. مثلا:
《إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ؛ مائده – ۵۵》
ولیّ امر و یاور شما تنها خدا و رسول و مؤمنانی خواهند بود که نماز به پا داشته و به فقرا در حال رکوع زکات میدهند (به اتفاق مفسّران مراد علی علیه السّلام است.)
◀️ ثانیا. وقتی نص وجود دارد، شوری فقط باعث ریخته شدن آبروی این افراد است. وقتی خلیفه دوم فهمید که از شوری حکم الهی بیرون نیامد، چرا دوباره برای تعیین خلیفه سوم متوسل به شوری شد؟
اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حکمتها
۱۴۰۳/۹/۲۴ . ۱۲جمادی الثانی
حکمت ۲۷۰
وَ رُوِيَ أَنَّهُ ذُكِرَ عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فِي أَيَّامِهِ حَلْيُ الْكَعْبَةِ وَ كَثْرَتُهُ، فَقَالَ قَوْمٌ لَوْ أَخَذْتَهُ فَجَهَّزْتَ بِهِ جُيُوشَ الْمُسْلِمِينَ كَانَ أَعْظَمَ لِلْأَجْرِ وَ مَا تَصْنَعُ الْكَعْبَةُ بِالْحَلْيِ، فَهَمَّ عُمَرُ بِذَلِكَ وَ سَأَلَ عَنْهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالَ:
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) وَ الْأَمْوَالُ أَرْبَعَةٌ: أَمْوَالُ الْمُسْلِمِينَ، فَقَسَّمَهَا بَيْنَ الْوَرَثَةِ فِي الْفَرَائِضِ، وَ الْفَيْءُ فَقَسَّمَهُ عَلَى مُسْتَحِقِّيهِ، وَ الْخُمُسُ فَوَضَعَهُ اللَّهُ حَيْثُ وَضَعَهُ، وَ الصَّدَقَاتُ فَجَعَلَهَا اللَّهُ حَيْثُ جَعَلَهَا؛ وَ كَانَ حَلْيُ الْكَعْبَةِ فِيهَا يَوْمَئِذٍ، فَتَرَكَهُ اللَّهُ عَلَى حَالِهِ وَ لَمْ يَتْرُكْهُ نِسْيَاناً وَ لَمْ يَخْفَ عَلَيْهِ [عَنْهُ] مَكَاناً؛ فَأَقِرَّهُ حَيْثُ أَقَرَّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ. فَقَالَ لَهُ عُمَرُ لَوْلَاكَ لَافْتَضَحْنَا، وَ تَرَكَ الْحَلْيَ بِحَالِهِ.
گويند در زمان خلافت عمر بن الخطاب و در نزد او سخن از زيورهاى كعبه و فراوانى آنها به ميان آمد. جمعى گفتند كه مى توان آنها را برگرفت و هزينه بسيج سپاهيان اسلام ساخت ثواب اين كار بيشتر است. زيرا كعبه زيور مى خواهد چه كند. عمر خواست چنان كند و از امير المؤمنين (ع) پرسيد. آن حضرت در جواب فرمود:
قرآن بر پيامبر (صلى الله عليه و آله) نازل شده و اموال را به چهار قسمت كرده است: يكى داراييهاى مسلمانان كه پس از آنها به ميان وارثانشان، به گونه اى كه مقرر شده، تقسيم مى شود. دو ديگر، فيىء يا غنايم جنگى است كه به مستحقانش داده شود و سوم، خمس كه خداوند تقسيم آن را طريقه اى معين كرده و چهارم، صدقات كه آنها را هم جايى مقرر است. زيورهاى كعبه در آن روزها هم بود ولى پيامبر (صلى الله عليه و آله) آنها را به حال خود گذاشت، نه اين كه تقسيم آنها را فراموش كرده باشد يا آنكه مكان آنها را ندانسته باشد. آنها را در همان جاى قرار ده كه خداوند و رسولش قرار داده بودند. عمر گفت: اگر تو نبودى ما رسوا مى شديم و زيورهاى كعبه را به حال خود رها كرد.
💠وَ رُوِيَ أَنَّهُ ذُكِرَ عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فِي أَيَّامِهِ حَلْيُ الْكَعْبَةِ وَ كَثْرَتُهُ
روايت شده است كه در ايام خلافت عمر بن الخطاب، در حضور او از زيورهاى كعبه و كثرت آن سخن به ميان آمد.
💠 فَقَالَ قَوْمٌ لَوْ أَخَذْتَهُ فَجَهَّزْتَ بِهِ جُيُوشَ الْمُسْلِمِينَ كَانَ أَعْظَمَ لِلْأَجْرِ وَ مَا تَصْنَعُ الْكَعْبَةُ بِالْحَلْيِ
گروهى به عمر گفتند: اگر آنها را مى گرفتى و مى فروختى و با آن، لشكرهاى مسلمين را مجهز مى ساختى، اجر آن بيشتر بود. كعبه چه احتياجى به اين زيورها دارد؟
💠 فَهَمَّ عُمَرُ بِذَلِكَ وَ سَأَلَ عَنْهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ
به دنبال آن، عمر تصميم به اين كار گرفت و از اميرمؤمنان عليه السلام دراين باره سؤال كرد.
💠(علیه السلام) فَقَالَ:
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) وَ الْأَمْوَالُ أَرْبَعَةٌ :
امام عليه السلام در پاسخ او فرمود:اين قرآن بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل شد در حالى كه چهار نوع مال وجود داشت
💠أَمْوَالُ الْمُسْلِمِينَ، فَقَسَّمَهَا بَيْنَ الْوَرَثَةِ فِي الْفَرَائِضِ
اموال مسلمانان، كه آنهارا طبق دستور قرآن به عنوان ارث مطابق سهام خاص در ميان ورثه تقسيم فرمود،
💠 وَ الْفَيْءُ فَقَسَّمَهُ عَلَى مُسْتَحِقِّيهِ
ودومین اموالد، «فىء» غنائمى كه از طريق جنگ يا غير جنگ به دست آمده بود كه آن را بر مستحقانش تقسيم كرد،
💠 وَ الْخُمُسُ فَوَضَعَهُ اللَّهُ حَيْثُ وَضَعَهُ وَ الصَّدَقَاتُ فَجَعَلَهَا اللَّهُ حَيْثُ جَعَلَهَا؛
و خمس، كه آن را در موارد خود قرار داد، وصدقات _زكوات_، كه آن را درآنجا كه لازم بود مقرر داشت ودر ميان مستحقانش تقسيم فرمود،
💠وَ كَانَ حَلْيُ الْكَعْبَةِ فِيهَا يَوْمَئِذٍ، فَتَرَكَهُ اللَّهُ عَلَى حَالِهِ
و در آن زمان زيورهاى كعبه وجود داشت و خدا آن را بر همان حال باقى گذاشت و حكم خاصى براى تقسيم آن بيان نكرد.
💠 وَلَمْ يَتْرُكْهُ نِسْيَاناً وَ لَمْ يَخْفَ عَلَيْهِ مَكَاناً
و اين امر نه از روى فراموشى بود و نه به دليل مخفى بودن مكان آن؛
💠فَأَقِرَّهُ حَيْثُ أَقَرَّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ بنابراين تو نيز آن را بر همان حال كه خدا و پيامبرش آن را قرار داده اند باقى بگذار و از تصرف در آن صرف نظر كن .
💠فَقَالَ لَهُ عُمَرُ لَوْلَاكَ لَافْتَضَحْنَا، وَ تَرَكَ الْحَلْيَ بِحَالِهِ
عمر هنگامى كه گفتار امام عليه السلام را شنيد عرض كرد: اگر تو نبودى رسوا مى شديم. و زيورهاى كعبه را به حال خود واگذاشت.
⏪ قرآن کریم تکلیف اموال را مشخص کرده است.
درباره اموال شخصى، حكم ارث به شكل مبسوط در سوره «نساء» آمده:
《يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ ۖ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْ…نساء – ۱۱》
در آیات و روایات به طور مبسوط در مورد اموال شخصی و کیفیت وصیت و سهم هر کدام از وراث و سهم خود میت از سرمایه اش بحث شده است.
↩️ درباره اموال عمومى مانند خمس، آمده:
《وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا؛ انفال – ۴۱ 》
ای مؤمنان بدانید که هر چه غنیمت و فایده برید خمس آن خاص خدا و رسول و خویشان او و یتیمان و فقیران و در راه سفر ماندگان است، اگر به خدا و به آنچه بر بنده خود نازل کردهایم ایمان آوردهاید.
↩️ درمورد حكم زكات، می فرماید :
《إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ ۖ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ؛ توبه – ۶۰ 》
_زکاتها مخصوص فقرا و مساکین،
_ و کارکنانی است که برای جمع آوری آن زحمت میکشند،
_ و کسانی که برای جلب محبّتشان اقدام میشود،
_ و برای آزادی بردگان،
_ و ادای دین بدهکاران،
_ و در راه تقویت آیین خدا،
_ و واماندگان در راه؛
این، یک فریضه مهم الهی است؛ و خداوند دانا و حکیم است!.
↩️ و درباره غنائم كه به صورت فىء وارد بيت المال مى شود می فرماید:
《مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ؛ حشر – ۷ 》
آنچه را که خدا از اموال کافران دیار به رسول خود غنیمت داد آن متعلق به خدا و رسول و خویشاوندان رسول و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان ایشان است. این حکم برای آن است که غنائم، دولت توانگران را نیفزاید بلکه به مبلغان دین و فقیران اسلام تخصیص یابد.
👈 نکته1:
علت سکوت قرآن در مورد اموال کعبه چیست؟
با توجه به اينكه زيورآلات و اموالِ متعلق به كعبه، كم نبوده است با اين حال قرآن سكوت اختيار كرده و اين سكوت هرگز به معناى فراموشى و از قلم افتادن نيست، مفهومش اين است كه این اموال بايد در اختيار كعبه باشد.
📚ابن ابی الحدید در شرح کتاب خود میگوید:
أصل الأشیاء الحظر و التحریم
اگر شریعت در مورد چیزی اظهار نظر نکرد، اصل آن است که این شیء بر ما حرام است و باید از آن دوری کنیم و ازآنجایی که قرآن در مورد این اموال حرفی نزده است پس باید آنها را به حال خود رها کنیم.
⏬ اما در بین فقهاء امامیه، بحث کاملا به عکس است یعنی آنجایی که شریعت در مورد طلبی اظهار نظر نکرده است، آنجا ممنوعیت ندارد و اصل در اباحه است.
⁉️سوالی که اینجا پیش می آید آن است که طبق قاعده این اموال باید حلال باشند، پس چرا حضرت آنها را حرام اعلام کرد؟
این سوال وقتی تقویت میشود که ما در روایات می بینیم گاهی اهل بیت حکم به فروش تزئینات و هدایای کعبه داده اند.
کافی بَابُ مَا يُهْدَى إِلَى الْكَعْبَة
شخصی از امام باقر پرسید:
إِنِّي أَهْدَيْتُ جَارِيَةً إِلَى الْكَعْبَةِ فَأُعْطِيتُ بِهَا خَمْسَمِائَةِ دِينَارٍ فَمَا تَرَى
شخصى خدمت آن حضرت عرض كرد: به كعبه كنيزى هديه كرده اند كه پانصد دينار ارزش دارد چه دستورى مى فرماييد؟
قَالَ بِعْهَا ثُمَّ خُذْ ثَمَنَهَا ثُمَّ قُمْ عَلَى حَائِطِ الْحِجْرِ ثُمَّ نَادِ وَ أَعْطِ كُلَّ مُنْقَطَعٍ بِهِ وَ كُلَّ مُحْتَاجٍ مِنَ الْحَاجِّ.
حضرت فرمود: آن را بفروش و مبلغ آن را به كسانى كه در راه مانده اند و حجاجى كه نيازمندند بده.
🔰در روایت دیگری داریم:
شخصى از موسى بن جعفر درباره خريدن قطعه اى از پرده كعبه سؤال كرد (هنگامى كه پرده كعبه را عوض مى كردند، پرده كهنه را قطعه قطعه كرده، هديه مى دادند و يا مى فروختند) كه قسمتى از آن را براى خود نگاه داشته و بقيه را مى خواست بفروشد. حضرت فرمود كه مانعى ندارد وبراى او بركت دارد.
↔️ با توجه به اینکه بین حکم امیرالمومنین و حکم دیگر ائمه اختلاف وجود دارد، برای پاسخ به این سوال وجوهی است:
◀️ الف . کلام آیت الله مکارم است:
دستور آن حضرت به ظاهر دستورى موقت بوده است و هدف اين بوده كه حتى الامكان آن زيورآلات حفظ شود تا اگر نيازى براى مرمت كعبه يا مسجدالحرام پيدا شود از آنها استفاده كنند؛ به خصوص اينكه كعبه و مسجد الحرام، پيوسته در معرض سيلهاى سنگين بود، بنابراين دستور امام عليه السلام دستورى هميشگى به شمار نمى آيد.
◀️ ب. چه بسا حکمی که امیرالمومنین فرموده بر مبنای نظر خلفا بوده باشد زیرا ابن ابی الحدید و مکتب خلفا قائل اند هرجا شرع حکمی صادر نکرده باشد، اصل بر احتیاط است و حضرت بر مبنای نظر آنها حکم صادر کرده است و به نوعی تقیه بوده است.
◀️ ج. در روایت امیرالمومنین و روایاتی که در کافی آمده است ، موضوع روایات متفاوت است پس حکم هم متفاوت است.
آنچه در حکمت ۲۷۰ آمده، زیور آلاتی است که نگهداری آنها ضرر و خسارتی به آنها نمیزند.پس فروش جایز نیست.
ولی آنچه در روایات کافی آمده است اموالی هستند که نگهداری آنها باعث خسارت است مانند پرده کعبه یا کنیز. و در این موارد اهل بیت حکم به فروش کرده اند.
👈نکته ۲:
اقرار خلیفه دوم به نادانی،
” فَقَالَ لَهُ عُمَرُ لَوْلَاكَ لَافْتَضَحْنَا “
در منابع روایی موارد متعددی وجود دارد که خلفا اقرار کرده اند مسیر اشتباه را پی گرفته بودند و اگر حضرت آنها را نجات نمیداد به هلاکت افتاده بودند.
لَوْلا عَلِىٌّ لَهَلَکَ عُمَر:
مرحوم علامه امينى در جلد ششم الغدير در بحث «نوادر الاثر» موارد متعددی از این اعترافات را با مدارك دقيق از كتب اهل سنت آورده است:
1⃣ «لَوْلا عَلِىٌّ لَضَلَّ عُمَرُ؛
اگر على نبود عمر گمراه مى شد».
2⃣ «اللّهُمَّ لا تَبْقِنى لِمُعْضِلَةٍ لَيْسَ لَهَا ابْنُ أبيطالِبٍ؛
خدايا! هرگاه مشكلى پيش آيد كه على براى حل آن حضور نداشته باشد مرا باقى مگذار».
3⃣ «لا أبْقانِىَ اللهُ بِأرْضٍ لَسْتَ فِيها يا أبَاالْحَسَنِ؛
خدا مرا در سرزمينى زنده ندارد كه تو در آن نباشى».
4⃣ «أعُوذُ بِاللهِ مِنْ مُعْضِلَةٍ لا عَلِىٌّ بِها؛
به خدا پناه مى برم از اينكه مشكلى پيش آيد و على براى حل آن حضور نداشته باشد».
5⃣ «عَجَزَتِ النِّساءُ أنْ تَلِدْنَ مِثْلَ عَلِىِّ بْنِ أبيطالِبٍ لَوْلا عَلِىٌّ لَهَلَکَ عُمَرُ؛
مادران عاجزند ازاينكه مثل على بن ابى طالب را بزايند اگر على نبود عمر هلاك مى شد».
6⃣ «يَابْنَ أبيطالبٍ ما زِلْتَ كاشِفُ كُلِّ شُبْهَةٍ وَمُوضِحُ كُلِّ حُكْمٍ؛
اى فرزند ابوطالب! تو همواره حل كننده شبهات و واضح كننده احكام بوده اى».
7⃣ «رُدُّوا قَوْلَ عُمَرِ إلى عَلِىٍّ. لَوْلا عَلِىٌّ لَهَلَکَ عُمَرُ؛
سخن عمر را به على بازگردانيد (و به وسيله او اصلاح كنيد) اگر على نبود عمر هلاك مى شد».
علامه حلی در کتاب کشف الیقین موارد دیگری از این دست جملات را آورده است:
⤵️ نه تنها علم خلیفه دوم در مقابل امیرالمومنین هیچ بود، حتی او از مردم عادی نیز در مورد دین اطلاعات کمتری داشت.
وَ خَطَبَ عُمَرُ يَوْماً فَقَالَ مَنْ غَالَى فِي مَهْرِ ابْنَتِهِ فَقَدْ جَعَلْتُهُ فِي بَيْتِ الْمَالِ
روزى عمر در سخنرانى خود گفت: هر كس مهر دخترش را از حدّ معمول و متعارف بالاتر قرار دهد، آن زيادى را به بيت المال برمىگردانم!
فَقَامَتِ امْرَأَةٌ إِلَيْهِ وَ قَالَتْ كَيْفَ تَمْنَعُنَا مَا مَنَحَنَا اللَّهُ تَعَالَى بِهِ فِي كِتَابِهِ
زنى از جمع حاضران برخاست و بر وى ايراد گرفته و گفت: چگونه ما را از موهبتى كه خداوند در قرآن كريم، براى ما قرار داده، منع مىكنى؟
فِي قَوْلِهِ تَعَالَى وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً
خداوند متعال در سورۀ نساء، آيه ۲۰ مىفرمايد: اگر زنى را به ظرفيت يك قنطار_پوست گاو پر از طلا_، مهر بستيد، چيزى از آنها نستانيد.
فَقَالَ كُلُّ النَّاسِ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ حَتَّى الْمُخَدَّرَاتُ فِي الْبُيُوت
عمر از گفته خود نادم شده و گفت، همه مردم از عمر داناتر و به احكام دين آشناترند حتى زنان پردهنشين.
📚در روایت داریم که خلیفه دوم،
على (عليه السّلام) بسيارى از داورىهاى عمر را نمىپذيرفت.
فَإِنَّهُ أَمَرَ بِرَجْمِ امْرَأَةٍ حَامِل كَانَتْ قَدْ زَنَتْ
يك بار عمر دستور سنگسار كردن زنى حامله را كه زنا كرده بود صادر كرد،
فَنَهَاهُ عَلِيٌّ ع وَ قَالَ لَهُ إِنْ كَانَ لَكَ عَلَيْهَا سَبِيلٌ
ولى على (عليه السّلام) او را از اين كار بازداشت و فرمود: اگر تو بر اين زن تسلّطى داری
فَلَيْسَ لَكَ عَلَى مَا فِي بَطْنِهَا سَبِيلٌ أَمْهِلْهَا إِلَى أَنْ تَضَعَ وَ تُرْضِعَ
بر آن چه در شكم دارد اختيارى ندارى، بگذار تا بار خود را بنهد و طفلش را شير دهد.
فَامْتَثَلَ عُمَرُ وَ قَالَ لَوْ لَا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ.
عمر خودداری کرد، پذیرفت و گفت: اگر علی نبود، عمر هلاک می شد.
📚وَ أُتِيَ عُمَرُ بِامْرَأَةٍ مَجْنُونَةٍ…قَدْ زَنَتْ فَأَمَرَ بِرَجْمِهَا
زن مجنونی که زنا کرده بود نزد عمر آوردند دستور به سنگسار او داد.
فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع أَ مَا سَمِعْتَ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ …
حضرت فرمود: ایا نشنیدی آنچه رسولخدا می فرمود :
رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثَةٍ
قلم تکلیف از دوش سه گروه برداشته شده است:
عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يَبْرَأَ
۱. از دیوانه تا هشیار گردد
وَ عَنِ الْغُلَامِ حَتَّى يُدْرِكَ
۲. از کودک تا آنگاه که به سن بلوغ برسد.
وَ عَنِ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ
۳. از خوابیده تا زمانی که بیدار شود،
وَ قَالَ لَوْ لَا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ.
عمر گفت دست بردارید از آن.
واگر علی نبود هرآینه عمر هلاک میشد.
👈نکته ۳:
یک نتیجه مهم از این حکمت.
◀️ اولا. ابن ابی الحدید گفت که از منظر ما هر چیزی که در مورد آن سکوت شده باشد، اصل بر احتیاط است و باید از آن دوری کرد.
◀️ ثانیا. در این حکمت مشخص شد که شورا در مقابل نص هیچ ارزشی ندارد.
ابتدای حکمت این بود که:
فَقَالَ قَوْمٌ لَوْ أَخَذْتَهُ فَجَهَّزْتَ بِهِ جُيُوشَ الْمُسْلِمِينَ كَانَ أَعْظَمَ لِلْأَجْرِ وَ مَا تَصْنَعُ الْكَعْبَةُ بِالْحَلْيِ…
جمعى گفتند كه مى توان آنها را (زیور و آلات کعبه ) برگرفت و هزينه بسيج سپاهيان اسلام ساخت ثواب اين كار بيشتر است. زيرا كعبه زيور مى خواهد چه كند.
و در پایان مشخص شد این شورا اشتباه تشخیص داده است.
👈 نتیجه:
◀️ اولا. از آنجایی که هیچ دلیل محکم قرآنی و روایی بر خلاقت خلفا نداریم، اصل آن است که اینها احتیاط کنند و نزدیک این جایگاه نشوند.
در حالی که می بینیم برای کسب جایگاه و مناسب سیاسی این احکام و قواعد زیر پا گذاشته میشود.
به خلاف امیرالمومنین که هم آیات و هم روایات نبوی صریح، امامت او را تایید میکنند. مثلا:
《إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ؛ مائده – ۵۵》
ولیّ امر و یاور شما تنها خدا و رسول و مؤمنانی خواهند بود که نماز به پا داشته و به فقرا در حال رکوع زکات میدهند (به اتفاق مفسّران مراد علی علیه السّلام است.)
◀️ ثانیا. وقتی نص وجود دارد، شوری فقط باعث ریخته شدن آبروی این افراد است. وقتی خلیفه دوم فهمید که از شوری حکم الهی بیرون نیامد، چرا دوباره برای تعیین خلیفه سوم متوسل به شوری شد؟
اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین