بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حکمتها
۱۴۰۳/۰۸/۲۹_۱۷جمادیالاولی
💢حکمت۲۶۲💢
وَ قِيلَ: إنَّ الْحارِثَ بْنَ حُوطٍ أتاهُ فَقالَ: أَتَراني أَظُنُّ أصْحابَ الْجَمَلِ کانُوا عَلى ضَلالَةٍ؟
وَ قَالَ عَليهِ السَّلامُ
يَا حَارِثُ، إِنَّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ! إِنَّکَ لَمْ تَعْرِفِ آلْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ، وَ لَمْ تَعْرَفِ آلْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ.
فَقالَ الْحارِثُ: فَإِنّي أعْتَزِلُ مَعَ سَعيدِ بْنِ مالِکٍ وَ عَبْدِاللهِ بْنِ عُمَرَ، فَقَالَ (عليه السلام): إِنَّ سَعِيداً وَ عَبْدَاللهِ بْن عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا آلْحَقَّ وَ لَمْ يَخْذُلاَ البَاطِلَ.
بعضى گفته اند: (شخصى به نام) «حارث بن حوط» (که از ياران آن حضرت (عليه السلام) محسوب مى شد؛ ولى راه خطا را مى پيمود) خدمت حضرت آمد و عرض کرد: شما فکر مى کنيد من هم لشکر جمل را گمراه مى دانم؟ (چنين نيست)
امام (عليه السلام) فرمود:
«اى حارث! تو به پايين نگاه کردى نه به بالاى سرت به همين دليل حيران و سرگردان شدى (اگر به من و جمعيت مهاجران و انصار پيامبر (صلي الله عليه و آله) نگاه مى کردى در شناخت حق گرفتار سرگردانى نمى شدى) تو حق را نشناختى تا کسانى را که به سراغ حق آمده اند بشناسى. باطل را نيز نشناخته اى تا کسانى را که به سراغ باطل رفته اند شناسايى کنى».
حارث (براى تبرئه خود) گفت: «من همراه سعيد بن مالک (سعد بن مالک، مشهور به سعد ابى وقاص) و عبدالله بن عمر کناره گيرى مى کنم (و بى طرف مى مانم)».
امام (عليه السلام) فرمود: «سعيد (سعد) و عبدالله بن عمر حق را يارى نکردند و باطل را نيز خوار نساختند (آن ها راه خطا پيمودند، چگونه به آن ها اقتدا مى کنى؟)».
💠وَ قِيلَ إِنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ أَتَاهُ (علیه السلام) فَقَالَ
شخصى به نام «حارث بن حوط» خدمت حضرت آمد وعرض كرد :
💠أَ تَرَانِي أَظُنُّ أَنَّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ كَانُوا عَلَى ضَلَالَةٍ؟
شما فكر مى كنيد من هم لشكر جمل را گمراه مى دانم؟ _چنين نيست، من آنها را گمراه نمیدانم.
💠فَقَالَ (علیه السلام): يَا حَارِثُ [حَارِ] إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ، فَحِرْتَ
اى حارث! تو به پايين نگاه كردى نه به بالاى سرت به همين دليل حيران وسرگردان شدى؛
💠إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ، فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ [أَهْلَهُ]، وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ، فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ.
تو حق را نشناخته اى كه اهل حق را بشناسى و باطل را ندانسته اى تا بدانى آنها كه راه باطل مى سپرند، كدام اند.
💠فَقَالَ الْحَارِثُ فَإِنِّي أَعْتَزِلُ مَعَ [سَعْدِ] سَعِيدِ بْنِ مَالِكٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ
حارث گفت: من و سعد بن مالك و عبد الله بن عمر كناره گرفتيم.
💠فَقَالَ (علیه السلام) إِنَّ [سَعْداً] سَعِيداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا الْحَقَّ وَ لَمْ يَخْذُلَا الْبَاطِلَ
على علیه السلام فرمود: سعد بن مالك و عبد الله بن عمر حق را يارى نكردند و باطل را فرو نگذاشتند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✳️فضای این حکمت مربوط به جنگ جمل است ، جنگ سختی که هم از نظر ظاهری و فیزیکی سخت بود ،و هم دور بودن مسافت از امیرالمؤمنین علیهالسلام ،وهم از جهت اشخاص
این جنگ در مقابل افراد مهمی مثل طلحه و زبیر و عایشه شکل گرفت و در زمانی روی داد که امام علیهالسلام تازه حکومت را در دست گرفته اند و حکومت هنوز مستقر نشده.
امیرالمؤمنین در عراق یار آنچنانی ندارد و همه دوستان حضرت در مدینه هستند،
واین افراد هم از مدینه به جنگ با امیرالمؤمنین برمی خیزند و همین موجب تردید عدهی کثیری شد.
✅تبار شناسی مردم در مواجهه با جنگ جمل:
در ماجراى جنگ جمل، مردم به سه گروه تقسيم شدند:
👈گروه اوّل، مؤمنان آگاه بودند كه دست به دامان اميرمؤمنان على عليه السلام زدند و بر بيعتى كه با او كرده بودند ثابت قدم ماندند و به فرمان آن حضرت براى خاموش كردن آتش فتنه «طلحه» و «زبير» به بصره آمدند.
طبق نقل تواریخ در لشکر امیرالمومنین بیش از ۴۰۰ نفر از مهاجرین و انصار و صحابه پیامبر حضور داشتند و با حضرت همراهی کردند. ( علت تاکید بر این موضوع آن است که توجه شود فقط آن سمت نیست که اصحاب پیامبر«طلحه، زبیر،عایشه همسر پیامبر»شرکت دارند، این سمت هم چهارصد نفر از اصحاب بزرگ پیامبر فقط از مدینه ، امیرالمؤمنین را همراهی کردند)
👈گروه دوم، فريب خوردگانى بودند كه به تحريك «طلحه»، «زبير»، «عايشه» و «معاويه» بيعت خود را شكستند و يا هرگز بيعت نكردند و در مقابل آن حضرت ايستادند.
_یکی از اشخاصی که در جمل مقابل امیرالمومنین قرار گرفت معبَد پسر مقداد بود.
🔺شیخ مفید در کتاب الجمل مینویسد بعد از جنگ، امیرالمؤمنین علیهالسلام بین کشته های جمل راه میرفتند:
وَ مَرَّ بِمَعْبَدِ بْنِ الْمِقْدَادِ بْنِ عَمْرٍو وَ هُوَ فِي الْصَّرْعَى فَقَالَ:
وقتی به جنازه معبد بن مقداد رسید فرمود:
«رَحِمَ اللَّهُ أَبَا هَذَا إِنَّمَا كَانَ رَأْيُهُ فِينَا أَحْسَنَ مِنْ رَأْيِ هَذَا»
خدا پدرش را رحمت کند پدرش در مورد ما رای و نظر خوبی داشت اما نظر فرزند اشتباه است.
فَقَالَ عَمَّارٌ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَوْقَعَهُ وَ جَعَلَ خَدَّهُ الْأَسْفَلَ إِنَّا وَ اللَّهِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَا نُبَالِي بِمَنْ عَنَدَ عَنِ الْحَقِّ مِنْ وَلَدٍ وَ وَالِدٍ
عمار گفت: الحمدلله که دشمنان شما سرکوب و منکوب شدند وبر خاک افتادند ،به خدا قسم برای ما دوستان شما فرقی ندارد ،هر کسی که در مقابل شما بایستد میخواهد پسر ما باشد یا پدر ما ،ما مقابل او میایستیم.
فَقَالَ ع:«رَحِمَكَ اللَّهُ يَا عَمَّارُ وَ جَزَاكَ عَنِ الْحَقِّ خَيْراً»
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:خدا تورا رحمت کند و خدا جزای خیر به خاطر این سخنان به تو بدهد.
⏪در مواجهه با حق (امیرالمؤمنین علی علیهالسلام) ما باید حضرت را ببینیم و هیچ نبینیم.
👈گروه سوم؛ گروه كوچكى نيز بودند كه بى طرفى را برگزيدند و به گمان باطل، به احتياط عمل كردند؛ نه به صفوف ياران على عليه السلام پيوستند و نه دنبال «طلحه» و «زبير» به راه افتادند كه از جمله آنها «سعد بن ابى وقاص» ( عمر بن سعد که در کربلاء به جنگ امام حسین آمد فرزند همین سعد است.)و «عبدالله بن عمر» و «ابوموسی اشعری» بودند.
_یکی از این افراد ابوموسی اشعری بود. او که از زمان خلیفه سوم حاکم کوفه بود و حضرت هنوز فرصت جابجایی پیدا نکرده بود؛ در مواجهه با جمل و دستور حضرت بر آماده سازی لشکری برای جنگ ،اعلام بی طرفی کرد و با اینکه فرماندار حضرت بود ولی گفت نه خود در جنگ شرکت میکند و نه از کوفه سپاهی اعزام میکند.
🔺امیرالمومنین علیهالسلام نامه ۶۳ نهج البلاغه که نامه بسیار تندی هست را برای او نوشتند و در پایان فرمودند:
فَبِالْحَرِيِّ لَتُكْفَيَنَّ وَ أَنْتَ نَائِمٌ حَتَّى لَا يُقَالَ أَيْنَ فُلَانٌ
اگر تو وظیفه ات را انجام ندهی، شایسته و سزاوار این است که افراد دیگری جای تو را خواهند گرفت و کار را انجام میدهند در حالی که تو در خواب هستی و حتی پرسیده نمیشود که فلان کجاست.
✅یکی دیگر از این افراد که اعلام بی طرفی کرد شخصی به نام ” الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ” است که این حکمت خطاب به او است. آنگونه که از کتب رجالی بر می آید او شخصیت شناخته شده و قابل توجهی نبوده است و جایگاه اجتماعی و سیاسی خاصی نداشته است و چه بسا با بیان این جملات میخواسته برای خودش یک اسم و رسمی در بیاورد.
_البته شبیه این فرد، افراد دیگری هم بودند که میخواستند با حرفهای بی مورد، برای خودشان جایگاه اجتماعی ایجاد کنند:
🔺نصر در وقعة صفین مینویسد:
قامَ عَلِيٌّ خَطِيباً عَلَى مِنْبَرِهِ فَكُنْتُ تَحْتَ الْمِنْبَرِ حِينَ حَرَّضَ النَّاسَ وَ أَمَرَهُمْ بِالْمَسِيرِ إِلَى صِفِّينَ لِقِتَالِ أَهْلِ الشَّامِ فَبَدَأَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ
امام علی علیهالسلام بر بالای منبر در حالی که مردم را برای شرکت در جنگ صفین و مبارزه با اهل شام امر میکرد ، بعد از حمد و ثنای خداوند فرمود:
«سِيرُوا إِلَى أَعْدَاءِ اللَّهِ سِيرُوا إِلَى أَعْدَاءِ السُّنَنِ وَ الْقُرْآنِ سِيرُوا إِلَى بَقِيَّةِ الْأَحْزَابِ قَتَلَةِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ»
به جنگ با دشمنان خدا و سنت پیامبر و قرآن بروید و به سمت همان کسانی که در جنگ احزاب باعث کشته شدن مهاجرین و انصار شدند برخیزید.
فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي فَزَارَةَ يُقَالُ لَهُ أَرْبَدُ فَقَالَ أَ تُرِيدُ أَنْ تُسَيِّرَنَا إِلَى إِخْوَانِنَا مِنْ
أَهْلِ الشَّامِ فَنَقْتُلَهُمْ لَكَ كَمَا سِرْتَ بِنَا إِلَى إِخْوَانِنَا مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ فَقَتَلْنَاهُمْ كَلَّا هَا اللَّهِ إِذاً لَا نَفْعَلُ ذَلِكَ.
شخصی به نام اربد از قبیله بنی فزاره برخواست و گفت: تو میخواهی ما به جنگ برادرانمان در شام برویم و آنها را بکشیم همانگونه که به جنگ اهل بصره رفتیم و آنها را کشتیم، حاشا که این کار را انجام دهیم.
فَقَامَ الْأَشْتَرُ فَقَالَ مَنْ لِهَذَا أَيُّهَا النَّاسُ؟ وَ هَرَبَ الْفَزَارِيُّ وَ اشْتَدَّ النَّاسُ عَلَى أَثَرِهِ فَلُحِقَ بِمَكَانٍ مِنَ السُّوقِ تُبَاعُ فِيهِ الْبَرَاذِينُ فَوَطِئُوهُ بِأَرْجُلِهِمْ وَ ضَرَبُوهُ بِأَيْدِيهِمْ وَ نِعَالِ سُيُوفِهِمْ حَتَّى قُتِلَ…
مالک اشتر برخواست و گفت چه کسی این حرف را زد؟ ، این شخص که دید فضا بر علیه اوست فورا فرار کرد مردم هم به دنبال او دویدند ، جایی در بازار او را گیر انداختند تا اینکه زیر مشت و لگد مردم جان باخت و کشته شد.
⏪این شخص که فرد شناخته شده نبود فقط برای مطرح کردن خود دست به چنین کاری زد که در نهایت به قیمت جانش تمام شد .
حارث بن حوط که در این حکمت در مورد جنگ جمل نظر مخالفش را به حضرت اعلام کرد هم چنین فردی است ، شخصی ناشناخته که برای مهم کردن خود دست به مخالفت بیجا میزند.
👈نکته اول:
در مورد این جمله حضرت :
💠 يَا حَارِثُ إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ، فَحِرْتَ
اى حارث! تو به پايين نگاه كردى نه به بالاى سرت به همين دليل حيران وسرگردان شدى؛
در اینکه مقصود از “نگاه کردن به پایین و نگاه نکردن به بالا” چیست، سه نظر است:
1⃣ انسان برای کسب معرفت، باید به بالاتر از خود نگاه کند. به انسانهای فهیم و جا افتاده.
🔺ابن میثم: یعنی تو تنها به اعمال بیعت شکنان از اصحاب جمل که فقط به ظاهر اسلام عمل می کردند، و از نظر اعتقادی از تو پایین تر بودند ننگریستی، در نتیجه فریب شبهه ی آنان را خوردی و از آنان پیروی کردی، و به بالاتر از خودت، یعنی امامت که اطاعتش واجب بود، و مهاجرین و انصار که همراه او بودند، نگاه نکردی، و به نظر آنها گوش، ندادی، به دلیل این که روی باطل با آنها دشمن بودی، و این باعث سرگردانی و حیرت تو شد.
✍اگر فقط به ظاهر نگاه کنی، گمراه میشوی:
🔺علامه شوشتری میفرماید:
فالحارث رای ان عایشه یقال لها ام المومنین اخذا من قوله تعالی فی حرمة نکاح ازواج نبیه
امثال حارث میگفتند که عایشه ام المومنین است همانگونه که در قرآن در مورد حرمت ازدواج همسران پیامبر بیان شده است:
(النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ)
پیغمبر اولی و سزاوارتر به مؤمنان است از خود آنها (یعنی مؤمنان باید حکم و اراده او را مقدم بر اراده خود بدارند و از جان و مال در اطاعتش مضایقه نکنند) و زنان او (در اطاعت و عطوفت و حرمت نکاح، به حکم) مادران مؤمنان هستند.
الا انه لم یلاحظ قوله تعالی:
چرا که او این آیه قرآن را در نظرش لحاظ نکرده بود:
يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ ۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا
ای همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشی مرتکب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود؛ و این برای خدا آسان است.
🔺 و در آیه دیگر میفرماید:
وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ
و در خانههای خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین در میان مردم ظاهر نشوید.
⏪امثال حارث با ملاحظه یک آیه ابن نتیجه گیری را کردند ولی اگر با چند شخص دیدار میکردند نظرات آنها را میگرفتند و به سایر آیات قرآن هم توجه میکردند دچار این انحراف نمیشدند.
2⃣از عقل و هوش بهره ببر نه شکم و شهوت:
برخی شاراحان نهج البلاغه نیز این نکته را بیان کرده اند که علت کناره گیری امثال حارث بن حوط از جنگ، شانه خالی کردن از زیر سختی های جنگ بوده است. شکم پرستی و شهوت پرستی میگوید کناره بگیرید و راحت باشید و به عیش و نوش بپردازید. ولی عاقل که قسمت بالای وجود انسان است میگوید باید سختی های جهاد را به جان خرید و به استقبال آنها رفت نه اینکه به خاطر شکم و شهوت از زیر بار آنها فرار کرد.
3⃣انسان باید مسائل را از بالا ببیند تا زوایای کار پیدا شود، ولی نگاه از نزدیک انسان را محدود میکند.
یکی از تکنیک های مهم رسیدن به آرامش و خروج از تحیّر و نگرانی، نگاه از بالاست.
در روانشانسی نیز میگویند “تکنیک نگاه از بالکن”.
اگر افراد در همه مسائل و مشکلاتی که سر راهشان قرار میگیرد از آن پایین بیرون بیاییند و از فضای بالاتری به ماجرا نگاه کنند، خیلی رود راه را تشخیص میدهند و از بن بست خارج میشوند.
به عنوان مثال کسی که در ترافیک گیر افتاده است فقط چهار تا از ماشین های قبل بعد خود را میبیند ولی کسی از بالای یک ساختمان بلند نظارهگر است علاوه بر ماشین ها راه ها و کوچه های خروج از ترافیک را میبیند ،علت بروز ترافیک را میبیند و….
_حضرت میفرماید تو آن پایین بین افکار محدود خودت گرفتار شده ای، در حالی که اگر از بالا به قضیه نگاه کنی صحنه کاملا روشن است:
اگر طبق نظر شیعه بخواهی پیش بروی که حق با علی است و مخالفت با او حرام است.
اگر طبق نظر اهل سنت هم بخواهی پیش بروی مخالفت با خلیفه حاضر حرام است. حالا خواه این خروج کننده طلحه باشد یا زبیر یا عایشه و…
👈نکته دوم:
در رابطه با این جملهی حضرت:
💠إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ، فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ [أَهْلَهُ]، وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ، فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ.
تو حق را نشناخته اى كه اهل حق را بشناسى و باطل را ندانسته اى تا بدانى آنها كه راه باطل مى سپرند، كدام اند.
✍حق را بشناس و اهلش را:
🔺در روایتی امیرالمومنین به جناب حارث همدانی فرمود:
إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآيَةِ الْحَقِّ فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه
حق با شخصیتها شناخته نمیشود؛ حق را بشناس تا اهل آنرا بشناسی. آیا این حدیث از نظر سندی معتبر است؟
⏪راه صحيح اين است كه اول حق را بشناسى و آن را معيار قرار دهى. هركس به سراغ آن آمد آن را خوب بدانى، خواه از افراد برجسته باشد يا از افراد ناشناخته. همچنين باطل را خوب بشناسى و بر اساس آن طرفداران باطل را شناسايى كنى، خواه از افراد برجسته باشند يا از مردم عادى. اشاره به اينكه تو نگاه به «طلحه» و «زبير» كردى كه از ياران پيامبر صلي الله عليه وآله بودند و روزى در ركاب آن حضرت جهاد و فداكارى داشتند و همچنين به همسر پيغمبرصلي الله عليه وآله عايشه نگريستى و حق و باطل را بر معيار آنها قرار دادى و اين اشتباه بزرگ توست.
در همین نهجالبلاغه “زبیر منا اهل البیت” است ولی دچار انحراف شد، پس نباید اورا معیار و نماد حق دانست.
روایات در این باب بسیار زیاد است به خصوص از امیرالمومنین علیه السلام در غررالحکم که عیناً همین مضمون را دارند.
👈نکته سوم:
هر کسی صلاحیت پیروی ندارد:
🔺حارث بن حوط برای موجه نشان دادن کار خویش گفت:
فَقَالَ الْحَارِثُ فَإِنِّي أَعْتَزِلُ مَعَ [سَعْدِ] سَعِيدِ بْنِ مَالِكٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ حارث گفت: من و سعد بن مالك و عبد الله بن عمر كناره گرفتيم.
حضرت در پاسخ فرمود این فکر از اصل باطل است:
فَقَالَ (علیه السلام) إِنَّ [سَعْداً] سَعِيداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا الْحَقَّ وَ لَمْ يَخْذُلَا الْبَاطِلَ
همانا سعد و عبدالله بن عمر حق را یاری نکردند و باطل را خار و ذلیل نکردند.
(سعد همان سعد بن ابی وقاص است که فرزندش عمربن سعد است و قاتل امام حسین است که معلوم میشود)
درکتب مفصل تر یک جمله ی دیگر هم حضرت در ادامه فرمود:
مَتَى كَانَا إِمَامَيْنِ فِي الْخَيْرِ فَيُتَّبَعَان
این دو کی امام خیر بودند که بخواهیم از آنها پیروی کنیم.
⏪ اینها که اسم بردی صلاحیت پیروی ندارند.
🔺ابن میثم بحرانی میگوید:
پیروی عبدالله بن عمر و سعد ابی وقاص در گوشه نشینی روا نیست، و گوشه نشینی نکوهیده است. و هر کسی از طرفداری با حق کناره گیری کند، پیروی از او روا نیست.
👈نکته چهارم:
منظور از جمله « إِنَّ [سَعْداً] سَعِيداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا الْحَقَّ وَ لَمْ يَخْذُلَا الْبَاطِلَ » چيست؟
_ظاهر این کلمه آن است که اینها نه حق را یاری کردند و نه باطل را خار کردند.
🔺در حکمت ۱۸ نیز در مورد کسانی که از جنگ یر باز میزنند فرمود:
خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ
آنها دست از يارى حق برداشتند (و حق را تنها گذاشتند) و باطل را نيز يارى نكردند.
⏪ولی با توجه به اینکه یاری نکردن حق مساوی است با یاری کردن باطل، برخی شارحین گفته اند خذلان به معناى ترك يارى است، بنابراين «لَمْ يَخْذُلا» منفی در منفی است و مثبت است یعنی “آن دو حق را یاری نکردند ولی باطل را یاری کردند”.
❇️پایان کار عبدالله بن عمر:
موقعی که حجاج در مکه نفوذ کرد و عبدالله بن زبیر را بدار آویخت عبدالله بن عمر شبانه پیش حجاج رفت و به او گفت: دستت را بده تا برای عبدالله با تو بیعت کنم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: (من مات و لم یعرف اما زمانه مات میته جاهلیه) کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناخته است به مرگ جاهلیت مرده است. حجاج پای خود را دراز کرد و گفت: با پای من بیعت کن چون دست من مشغول است. عبدالله بن عمر گفت: مرا مسخره می کنی؟ حجاج گفت: ای احمق طائفه عدی! با علی (علیه السلام) بیعت نکردی و امروز روایت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را درباره شناخت امام (علیه السلام) می خوانی! مگر علی (علیه السلام) امام زمان تو نبود! بخدا سوگند بخاطر فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیامدی بلکه از ترس درختی که ابن زبیر را بر آن اعدام کردم آمدی!
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حکمتها
۱۴۰۳/۰۸/۲۹_۱۷جمادیالاولی
💢حکمت۲۶۲💢
وَ قِيلَ: إنَّ الْحارِثَ بْنَ حُوطٍ أتاهُ فَقالَ: أَتَراني أَظُنُّ أصْحابَ الْجَمَلِ کانُوا عَلى ضَلالَةٍ؟
وَ قَالَ عَليهِ السَّلامُ
يَا حَارِثُ، إِنَّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ! إِنَّکَ لَمْ تَعْرِفِ آلْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ، وَ لَمْ تَعْرَفِ آلْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ.
فَقالَ الْحارِثُ: فَإِنّي أعْتَزِلُ مَعَ سَعيدِ بْنِ مالِکٍ وَ عَبْدِاللهِ بْنِ عُمَرَ، فَقَالَ (عليه السلام): إِنَّ سَعِيداً وَ عَبْدَاللهِ بْن عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا آلْحَقَّ وَ لَمْ يَخْذُلاَ البَاطِلَ.
بعضى گفته اند: (شخصى به نام) «حارث بن حوط» (که از ياران آن حضرت (عليه السلام) محسوب مى شد؛ ولى راه خطا را مى پيمود) خدمت حضرت آمد و عرض کرد: شما فکر مى کنيد من هم لشکر جمل را گمراه مى دانم؟ (چنين نيست)
امام (عليه السلام) فرمود:
«اى حارث! تو به پايين نگاه کردى نه به بالاى سرت به همين دليل حيران و سرگردان شدى (اگر به من و جمعيت مهاجران و انصار پيامبر (صلي الله عليه و آله) نگاه مى کردى در شناخت حق گرفتار سرگردانى نمى شدى) تو حق را نشناختى تا کسانى را که به سراغ حق آمده اند بشناسى. باطل را نيز نشناخته اى تا کسانى را که به سراغ باطل رفته اند شناسايى کنى».
حارث (براى تبرئه خود) گفت: «من همراه سعيد بن مالک (سعد بن مالک، مشهور به سعد ابى وقاص) و عبدالله بن عمر کناره گيرى مى کنم (و بى طرف مى مانم)».
امام (عليه السلام) فرمود: «سعيد (سعد) و عبدالله بن عمر حق را يارى نکردند و باطل را نيز خوار نساختند (آن ها راه خطا پيمودند، چگونه به آن ها اقتدا مى کنى؟)».
💠وَ قِيلَ إِنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ أَتَاهُ (علیه السلام) فَقَالَ
شخصى به نام «حارث بن حوط» خدمت حضرت آمد وعرض كرد :
💠أَ تَرَانِي أَظُنُّ أَنَّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ كَانُوا عَلَى ضَلَالَةٍ؟
شما فكر مى كنيد من هم لشكر جمل را گمراه مى دانم؟ _چنين نيست، من آنها را گمراه نمیدانم.
💠فَقَالَ (علیه السلام): يَا حَارِثُ [حَارِ] إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ، فَحِرْتَ
اى حارث! تو به پايين نگاه كردى نه به بالاى سرت به همين دليل حيران وسرگردان شدى؛
💠إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ، فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ [أَهْلَهُ]، وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ، فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ.
تو حق را نشناخته اى كه اهل حق را بشناسى و باطل را ندانسته اى تا بدانى آنها كه راه باطل مى سپرند، كدام اند.
💠فَقَالَ الْحَارِثُ فَإِنِّي أَعْتَزِلُ مَعَ [سَعْدِ] سَعِيدِ بْنِ مَالِكٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ
حارث گفت: من و سعد بن مالك و عبد الله بن عمر كناره گرفتيم.
💠فَقَالَ (علیه السلام) إِنَّ [سَعْداً] سَعِيداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا الْحَقَّ وَ لَمْ يَخْذُلَا الْبَاطِلَ
على علیه السلام فرمود: سعد بن مالك و عبد الله بن عمر حق را يارى نكردند و باطل را فرو نگذاشتند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✳️فضای این حکمت مربوط به جنگ جمل است ، جنگ سختی که هم از نظر ظاهری و فیزیکی سخت بود ،و هم دور بودن مسافت از امیرالمؤمنین علیهالسلام ،وهم از جهت اشخاص
این جنگ در مقابل افراد مهمی مثل طلحه و زبیر و عایشه شکل گرفت و در زمانی روی داد که امام علیهالسلام تازه حکومت را در دست گرفته اند و حکومت هنوز مستقر نشده.
امیرالمؤمنین در عراق یار آنچنانی ندارد و همه دوستان حضرت در مدینه هستند،
واین افراد هم از مدینه به جنگ با امیرالمؤمنین برمی خیزند و همین موجب تردید عدهی کثیری شد.
✅تبار شناسی مردم در مواجهه با جنگ جمل:
در ماجراى جنگ جمل، مردم به سه گروه تقسيم شدند:
👈گروه اوّل، مؤمنان آگاه بودند كه دست به دامان اميرمؤمنان على عليه السلام زدند و بر بيعتى كه با او كرده بودند ثابت قدم ماندند و به فرمان آن حضرت براى خاموش كردن آتش فتنه «طلحه» و «زبير» به بصره آمدند.
طبق نقل تواریخ در لشکر امیرالمومنین بیش از ۴۰۰ نفر از مهاجرین و انصار و صحابه پیامبر حضور داشتند و با حضرت همراهی کردند. ( علت تاکید بر این موضوع آن است که توجه شود فقط آن سمت نیست که اصحاب پیامبر«طلحه، زبیر،عایشه همسر پیامبر»شرکت دارند، این سمت هم چهارصد نفر از اصحاب بزرگ پیامبر فقط از مدینه ، امیرالمؤمنین را همراهی کردند)
👈گروه دوم، فريب خوردگانى بودند كه به تحريك «طلحه»، «زبير»، «عايشه» و «معاويه» بيعت خود را شكستند و يا هرگز بيعت نكردند و در مقابل آن حضرت ايستادند.
_یکی از اشخاصی که در جمل مقابل امیرالمومنین قرار گرفت معبَد پسر مقداد بود.
🔺شیخ مفید در کتاب الجمل مینویسد بعد از جنگ، امیرالمؤمنین علیهالسلام بین کشته های جمل راه میرفتند:
وَ مَرَّ بِمَعْبَدِ بْنِ الْمِقْدَادِ بْنِ عَمْرٍو وَ هُوَ فِي الْصَّرْعَى فَقَالَ:
وقتی به جنازه معبد بن مقداد رسید فرمود:
«رَحِمَ اللَّهُ أَبَا هَذَا إِنَّمَا كَانَ رَأْيُهُ فِينَا أَحْسَنَ مِنْ رَأْيِ هَذَا»
خدا پدرش را رحمت کند پدرش در مورد ما رای و نظر خوبی داشت اما نظر فرزند اشتباه است.
فَقَالَ عَمَّارٌ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَوْقَعَهُ وَ جَعَلَ خَدَّهُ الْأَسْفَلَ إِنَّا وَ اللَّهِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَا نُبَالِي بِمَنْ عَنَدَ عَنِ الْحَقِّ مِنْ وَلَدٍ وَ وَالِدٍ
عمار گفت: الحمدلله که دشمنان شما سرکوب و منکوب شدند وبر خاک افتادند ،به خدا قسم برای ما دوستان شما فرقی ندارد ،هر کسی که در مقابل شما بایستد میخواهد پسر ما باشد یا پدر ما ،ما مقابل او میایستیم.
فَقَالَ ع:«رَحِمَكَ اللَّهُ يَا عَمَّارُ وَ جَزَاكَ عَنِ الْحَقِّ خَيْراً»
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:خدا تورا رحمت کند و خدا جزای خیر به خاطر این سخنان به تو بدهد.
⏪در مواجهه با حق (امیرالمؤمنین علی علیهالسلام) ما باید حضرت را ببینیم و هیچ نبینیم.
👈گروه سوم؛ گروه كوچكى نيز بودند كه بى طرفى را برگزيدند و به گمان باطل، به احتياط عمل كردند؛ نه به صفوف ياران على عليه السلام پيوستند و نه دنبال «طلحه» و «زبير» به راه افتادند كه از جمله آنها «سعد بن ابى وقاص» ( عمر بن سعد که در کربلاء به جنگ امام حسین آمد فرزند همین سعد است.)و «عبدالله بن عمر» و «ابوموسی اشعری» بودند.
_یکی از این افراد ابوموسی اشعری بود. او که از زمان خلیفه سوم حاکم کوفه بود و حضرت هنوز فرصت جابجایی پیدا نکرده بود؛ در مواجهه با جمل و دستور حضرت بر آماده سازی لشکری برای جنگ ،اعلام بی طرفی کرد و با اینکه فرماندار حضرت بود ولی گفت نه خود در جنگ شرکت میکند و نه از کوفه سپاهی اعزام میکند.
🔺امیرالمومنین علیهالسلام نامه ۶۳ نهج البلاغه که نامه بسیار تندی هست را برای او نوشتند و در پایان فرمودند:
فَبِالْحَرِيِّ لَتُكْفَيَنَّ وَ أَنْتَ نَائِمٌ حَتَّى لَا يُقَالَ أَيْنَ فُلَانٌ
اگر تو وظیفه ات را انجام ندهی، شایسته و سزاوار این است که افراد دیگری جای تو را خواهند گرفت و کار را انجام میدهند در حالی که تو در خواب هستی و حتی پرسیده نمیشود که فلان کجاست.
✅یکی دیگر از این افراد که اعلام بی طرفی کرد شخصی به نام ” الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ” است که این حکمت خطاب به او است. آنگونه که از کتب رجالی بر می آید او شخصیت شناخته شده و قابل توجهی نبوده است و جایگاه اجتماعی و سیاسی خاصی نداشته است و چه بسا با بیان این جملات میخواسته برای خودش یک اسم و رسمی در بیاورد.
_البته شبیه این فرد، افراد دیگری هم بودند که میخواستند با حرفهای بی مورد، برای خودشان جایگاه اجتماعی ایجاد کنند:
🔺نصر در وقعة صفین مینویسد:
قامَ عَلِيٌّ خَطِيباً عَلَى مِنْبَرِهِ فَكُنْتُ تَحْتَ الْمِنْبَرِ حِينَ حَرَّضَ النَّاسَ وَ أَمَرَهُمْ بِالْمَسِيرِ إِلَى صِفِّينَ لِقِتَالِ أَهْلِ الشَّامِ فَبَدَأَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ
امام علی علیهالسلام بر بالای منبر در حالی که مردم را برای شرکت در جنگ صفین و مبارزه با اهل شام امر میکرد ، بعد از حمد و ثنای خداوند فرمود:
«سِيرُوا إِلَى أَعْدَاءِ اللَّهِ سِيرُوا إِلَى أَعْدَاءِ السُّنَنِ وَ الْقُرْآنِ سِيرُوا إِلَى بَقِيَّةِ الْأَحْزَابِ قَتَلَةِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ»
به جنگ با دشمنان خدا و سنت پیامبر و قرآن بروید و به سمت همان کسانی که در جنگ احزاب باعث کشته شدن مهاجرین و انصار شدند برخیزید.
فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي فَزَارَةَ يُقَالُ لَهُ أَرْبَدُ فَقَالَ أَ تُرِيدُ أَنْ تُسَيِّرَنَا إِلَى إِخْوَانِنَا مِنْ
أَهْلِ الشَّامِ فَنَقْتُلَهُمْ لَكَ كَمَا سِرْتَ بِنَا إِلَى إِخْوَانِنَا مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ فَقَتَلْنَاهُمْ كَلَّا هَا اللَّهِ إِذاً لَا نَفْعَلُ ذَلِكَ.
شخصی به نام اربد از قبیله بنی فزاره برخواست و گفت: تو میخواهی ما به جنگ برادرانمان در شام برویم و آنها را بکشیم همانگونه که به جنگ اهل بصره رفتیم و آنها را کشتیم، حاشا که این کار را انجام دهیم.
فَقَامَ الْأَشْتَرُ فَقَالَ مَنْ لِهَذَا أَيُّهَا النَّاسُ؟ وَ هَرَبَ الْفَزَارِيُّ وَ اشْتَدَّ النَّاسُ عَلَى أَثَرِهِ فَلُحِقَ بِمَكَانٍ مِنَ السُّوقِ تُبَاعُ فِيهِ الْبَرَاذِينُ فَوَطِئُوهُ بِأَرْجُلِهِمْ وَ ضَرَبُوهُ بِأَيْدِيهِمْ وَ نِعَالِ سُيُوفِهِمْ حَتَّى قُتِلَ…
مالک اشتر برخواست و گفت چه کسی این حرف را زد؟ ، این شخص که دید فضا بر علیه اوست فورا فرار کرد مردم هم به دنبال او دویدند ، جایی در بازار او را گیر انداختند تا اینکه زیر مشت و لگد مردم جان باخت و کشته شد.
⏪این شخص که فرد شناخته شده نبود فقط برای مطرح کردن خود دست به چنین کاری زد که در نهایت به قیمت جانش تمام شد .
حارث بن حوط که در این حکمت در مورد جنگ جمل نظر مخالفش را به حضرت اعلام کرد هم چنین فردی است ، شخصی ناشناخته که برای مهم کردن خود دست به مخالفت بیجا میزند.
👈نکته اول:
در مورد این جمله حضرت :
💠 يَا حَارِثُ إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ، فَحِرْتَ
اى حارث! تو به پايين نگاه كردى نه به بالاى سرت به همين دليل حيران وسرگردان شدى؛
در اینکه مقصود از “نگاه کردن به پایین و نگاه نکردن به بالا” چیست، سه نظر است:
1⃣ انسان برای کسب معرفت، باید به بالاتر از خود نگاه کند. به انسانهای فهیم و جا افتاده.
🔺ابن میثم: یعنی تو تنها به اعمال بیعت شکنان از اصحاب جمل که فقط به ظاهر اسلام عمل می کردند، و از نظر اعتقادی از تو پایین تر بودند ننگریستی، در نتیجه فریب شبهه ی آنان را خوردی و از آنان پیروی کردی، و به بالاتر از خودت، یعنی امامت که اطاعتش واجب بود، و مهاجرین و انصار که همراه او بودند، نگاه نکردی، و به نظر آنها گوش، ندادی، به دلیل این که روی باطل با آنها دشمن بودی، و این باعث سرگردانی و حیرت تو شد.
✍اگر فقط به ظاهر نگاه کنی، گمراه میشوی:
🔺علامه شوشتری میفرماید:
فالحارث رای ان عایشه یقال لها ام المومنین اخذا من قوله تعالی فی حرمة نکاح ازواج نبیه
امثال حارث میگفتند که عایشه ام المومنین است همانگونه که در قرآن در مورد حرمت ازدواج همسران پیامبر بیان شده است:
(النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ)
پیغمبر اولی و سزاوارتر به مؤمنان است از خود آنها (یعنی مؤمنان باید حکم و اراده او را مقدم بر اراده خود بدارند و از جان و مال در اطاعتش مضایقه نکنند) و زنان او (در اطاعت و عطوفت و حرمت نکاح، به حکم) مادران مؤمنان هستند.
الا انه لم یلاحظ قوله تعالی:
چرا که او این آیه قرآن را در نظرش لحاظ نکرده بود:
يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ ۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا
ای همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشی مرتکب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود؛ و این برای خدا آسان است.
🔺 و در آیه دیگر میفرماید:
وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ
و در خانههای خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین در میان مردم ظاهر نشوید.
⏪امثال حارث با ملاحظه یک آیه ابن نتیجه گیری را کردند ولی اگر با چند شخص دیدار میکردند نظرات آنها را میگرفتند و به سایر آیات قرآن هم توجه میکردند دچار این انحراف نمیشدند.
2⃣از عقل و هوش بهره ببر نه شکم و شهوت:
برخی شاراحان نهج البلاغه نیز این نکته را بیان کرده اند که علت کناره گیری امثال حارث بن حوط از جنگ، شانه خالی کردن از زیر سختی های جنگ بوده است. شکم پرستی و شهوت پرستی میگوید کناره بگیرید و راحت باشید و به عیش و نوش بپردازید. ولی عاقل که قسمت بالای وجود انسان است میگوید باید سختی های جهاد را به جان خرید و به استقبال آنها رفت نه اینکه به خاطر شکم و شهوت از زیر بار آنها فرار کرد.
3⃣انسان باید مسائل را از بالا ببیند تا زوایای کار پیدا شود، ولی نگاه از نزدیک انسان را محدود میکند.
یکی از تکنیک های مهم رسیدن به آرامش و خروج از تحیّر و نگرانی، نگاه از بالاست.
در روانشانسی نیز میگویند “تکنیک نگاه از بالکن”.
اگر افراد در همه مسائل و مشکلاتی که سر راهشان قرار میگیرد از آن پایین بیرون بیاییند و از فضای بالاتری به ماجرا نگاه کنند، خیلی رود راه را تشخیص میدهند و از بن بست خارج میشوند.
به عنوان مثال کسی که در ترافیک گیر افتاده است فقط چهار تا از ماشین های قبل بعد خود را میبیند ولی کسی از بالای یک ساختمان بلند نظارهگر است علاوه بر ماشین ها راه ها و کوچه های خروج از ترافیک را میبیند ،علت بروز ترافیک را میبیند و….
_حضرت میفرماید تو آن پایین بین افکار محدود خودت گرفتار شده ای، در حالی که اگر از بالا به قضیه نگاه کنی صحنه کاملا روشن است:
اگر طبق نظر شیعه بخواهی پیش بروی که حق با علی است و مخالفت با او حرام است.
اگر طبق نظر اهل سنت هم بخواهی پیش بروی مخالفت با خلیفه حاضر حرام است. حالا خواه این خروج کننده طلحه باشد یا زبیر یا عایشه و…
👈نکته دوم:
در رابطه با این جملهی حضرت:
💠إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ، فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ [أَهْلَهُ]، وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ، فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ.
تو حق را نشناخته اى كه اهل حق را بشناسى و باطل را ندانسته اى تا بدانى آنها كه راه باطل مى سپرند، كدام اند.
✍حق را بشناس و اهلش را:
🔺در روایتی امیرالمومنین به جناب حارث همدانی فرمود:
إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآيَةِ الْحَقِّ فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه
حق با شخصیتها شناخته نمیشود؛ حق را بشناس تا اهل آنرا بشناسی. آیا این حدیث از نظر سندی معتبر است؟
⏪راه صحيح اين است كه اول حق را بشناسى و آن را معيار قرار دهى. هركس به سراغ آن آمد آن را خوب بدانى، خواه از افراد برجسته باشد يا از افراد ناشناخته. همچنين باطل را خوب بشناسى و بر اساس آن طرفداران باطل را شناسايى كنى، خواه از افراد برجسته باشند يا از مردم عادى. اشاره به اينكه تو نگاه به «طلحه» و «زبير» كردى كه از ياران پيامبر صلي الله عليه وآله بودند و روزى در ركاب آن حضرت جهاد و فداكارى داشتند و همچنين به همسر پيغمبرصلي الله عليه وآله عايشه نگريستى و حق و باطل را بر معيار آنها قرار دادى و اين اشتباه بزرگ توست.
در همین نهجالبلاغه “زبیر منا اهل البیت” است ولی دچار انحراف شد، پس نباید اورا معیار و نماد حق دانست.
روایات در این باب بسیار زیاد است به خصوص از امیرالمومنین علیه السلام در غررالحکم که عیناً همین مضمون را دارند.
👈نکته سوم:
هر کسی صلاحیت پیروی ندارد:
🔺حارث بن حوط برای موجه نشان دادن کار خویش گفت:
فَقَالَ الْحَارِثُ فَإِنِّي أَعْتَزِلُ مَعَ [سَعْدِ] سَعِيدِ بْنِ مَالِكٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ حارث گفت: من و سعد بن مالك و عبد الله بن عمر كناره گرفتيم.
حضرت در پاسخ فرمود این فکر از اصل باطل است:
فَقَالَ (علیه السلام) إِنَّ [سَعْداً] سَعِيداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا الْحَقَّ وَ لَمْ يَخْذُلَا الْبَاطِلَ
همانا سعد و عبدالله بن عمر حق را یاری نکردند و باطل را خار و ذلیل نکردند.
(سعد همان سعد بن ابی وقاص است که فرزندش عمربن سعد است و قاتل امام حسین است که معلوم میشود)
درکتب مفصل تر یک جمله ی دیگر هم حضرت در ادامه فرمود:
مَتَى كَانَا إِمَامَيْنِ فِي الْخَيْرِ فَيُتَّبَعَان
این دو کی امام خیر بودند که بخواهیم از آنها پیروی کنیم.
⏪ اینها که اسم بردی صلاحیت پیروی ندارند.
🔺ابن میثم بحرانی میگوید:
پیروی عبدالله بن عمر و سعد ابی وقاص در گوشه نشینی روا نیست، و گوشه نشینی نکوهیده است. و هر کسی از طرفداری با حق کناره گیری کند، پیروی از او روا نیست.
👈نکته چهارم:
منظور از جمله « إِنَّ [سَعْداً] سَعِيداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا الْحَقَّ وَ لَمْ يَخْذُلَا الْبَاطِلَ » چيست؟
_ظاهر این کلمه آن است که اینها نه حق را یاری کردند و نه باطل را خار کردند.
🔺در حکمت ۱۸ نیز در مورد کسانی که از جنگ یر باز میزنند فرمود:
خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ
آنها دست از يارى حق برداشتند (و حق را تنها گذاشتند) و باطل را نيز يارى نكردند.
⏪ولی با توجه به اینکه یاری نکردن حق مساوی است با یاری کردن باطل، برخی شارحین گفته اند خذلان به معناى ترك يارى است، بنابراين «لَمْ يَخْذُلا» منفی در منفی است و مثبت است یعنی “آن دو حق را یاری نکردند ولی باطل را یاری کردند”.
❇️پایان کار عبدالله بن عمر:
موقعی که حجاج در مکه نفوذ کرد و عبدالله بن زبیر را بدار آویخت عبدالله بن عمر شبانه پیش حجاج رفت و به او گفت: دستت را بده تا برای عبدالله با تو بیعت کنم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: (من مات و لم یعرف اما زمانه مات میته جاهلیه) کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناخته است به مرگ جاهلیت مرده است. حجاج پای خود را دراز کرد و گفت: با پای من بیعت کن چون دست من مشغول است. عبدالله بن عمر گفت: مرا مسخره می کنی؟ حجاج گفت: ای احمق طائفه عدی! با علی (علیه السلام) بیعت نکردی و امروز روایت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را درباره شناخت امام (علیه السلام) می خوانی! مگر علی (علیه السلام) امام زمان تو نبود! بخدا سوگند بخاطر فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیامدی بلکه از ترس درختی که ابن زبیر را بر آن اعدام کردم آمدی!