ممنون از صبر و شکیبایی شما...

نامه هفتاد و هفتم نهج البلاغه

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
شرح نامه ها:
نامه هفتاد و هفتم نهج البلاغه
۴٠٢/٨/٣٠ – ٧جمادی الاولی

💢 نامه ٧٧ 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
نامه هفتاد و هفتم
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
44:04 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

و من وصية له (علیه السلام) لعبد الله بن العباس [أيضا] لمّا بَعَثَه للإحتجاج على الخوارج:
لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ، فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ، تَقُولُ وَ يَقُولُونَ …، وَ لَكِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ، فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصاً.

از وصيت آن حضرت (علیه‌السلام) به عبد الله بن عباس هنگامى كه او را براى گفتگو با خوارج فرستاد:
با ايشان به قرآن مناظره مكن، زيرا قرآن بار معناهاى گوناگون را تحمل كند. تو چيزى مى گويى و آنها چيزى مى گويند، بلكه با ايشان به سنت مناظره كن كه راه گريز نيابند.

⭕️و من وصية له (علیه السلام) لِعَبْدِاللهِ بْنِ الْعَبّاسِ لَمّا بَعَثَهُ لِلاِحْتِجاجِ عَلَى الْخَوارِجِ
نامه هفتاد و هفتم نهج البلاغه از توصیه های امیر المونین علیه السلام به عبدالله بن عباس هنگامی که او را برای گفتگو با خوارج فرستادند.
این کلمات امیرالمومنین نامه هفتاد و هفتم نهج البلاغه در به صورت شفاهی به ابن عباس گوشزد شده ولی سید رضی در بخش نامه ها آورده‌اند.

✳️ پیدایش خوارج بعد از جنگ صفین:
در اثناء جنگ صفین، وقتی معاویه پیشنهاد حکمیت قرآن را مطرح کرد، نفوذی های معاویه عده ای ساده لوح ظاهر بین را تحریک کرده و به حضرت برای قبول حکمیت فشار آوردند .

وقتی حضرت را مجبور به این کار کردند از عمل خودشان پشیمان شدند و حضرت را متهم به کفر کردند.

حضرت در مقابل افکارآنها ایستاد، این گروه از لشکر حضرت جدا شدند.
تا وقتی که فقط کار تبلیغاتی میکردند حضرت هم به کار تبلیغاتی در مقابل آنها بسنده کرد ولی زمانی که دست به شمشیر بردند، حضرت با آنها وارد جنگ شد و آنها را از بین برد.
که یکی از انها ابن ملجم است که شهادت حضرت را رقم زد.

✴️صفات خوارج در نهج البلاغه:
حضرت در رابطه با تفاوت معاویه و خوارج در خطبه ۶۱ نهج البلاغه فرمودند :
لَا تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي
پس از من با خوارج جنگ و کشتار نکنیيد.
فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ
زيرا كسى كه خواستار حق بوده و به طلب آن برخاسته و به خطا رفته،
كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ‏
همانند كسى نيست كه به طلب باطل برخيزد و به آن دست يابد.
[قال الشريف يعني معاوية و أصحابه‏]
[سید رضی: مراد معاويه است و اصحاب او].

♦️لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ
با خوارج به قرآن احتجاج نکن،

♦️فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ
همانا قرآن معانی مختلفی دارد،

♦️تَقُولُ وَ يَقُولُونَ …،
تو چیزی میگویی و آنها چیز دیگری می‌گویند.(انها برداشت خودشان را از ایات قرآن بیان میکنند.)

✳️محکم و متشابه در قرآن:
《 هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ ؛ آل عمران 》
او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد،قسمتی از آن،
آیات «محکم» [= صریح و روشن‌] است؛ که اساس این کتاب می‌باشد؛ (و هر گونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف می‌گردد.)
وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ و قسمتی از آن، «متشابه» است [= آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می‌رود؛ ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار می‌گردد.]
《فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ 》
اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‌انگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسیر (نادرستی) برای آن می‌طلبند؛
《وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ؛ آل عمران – ۷》
در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‌دانند.

✳️راسخون در علم چه کسانی هستند؟
بنا بر کلام حضرت در خطبه ۱۴۴ نهنج البلاغه ائمه راسخون در علم هستند:
أَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ
كجا هستند كسانى كه پنداشتند دانايان علم قرآن آنان مى باشند نه ما ،
دُونَنَا كَذِباً وَ بَغْياً عَلَيْنَا
كه اين ادّعا را بر أساس دروغ و ستمكارى بر ضدّ ما روا داشتند،
أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَ وَضَعَهُمْ
خدا ما اهل بيت پيامبر عليهم السّلام را بالا آورد و آنان را پست و خوار كرد،
وَ أَعْطَانَا وَ حَرَمَهُمْ
به ما عطا فرمود و آنها را محروم ساخت،
وَ أَدْخَلَنَا وَ أَخْرَجَهُمْ
ما را در حريم نعمت هاى خويش داخل و آنان را خارج كرد،
بِنَا يُسْتَعْطَى الْهُدَى وَ يُسْتَجْلَى الْعَمَى‏
كه راه هدايت را با راهنمايى ما مى پويند، و روشنى دل هاى كور را از ما مى جويند.

✴️اولین کسی که گفت ما از قرآن همه چیز را میفهمیم خلیفه دوم بود.
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ (ص) الْوَفَاةُ،قَالَ:
از ابن عباس نقل شده که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در بستر وفات بودند،فرمودند:
هَلُمَّ بِالدَّوَاةِ وَ الصَّحِيفَةِ
برایم قلم و کاغذی بیاورید تا،
أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّونَ بَعْدَهُ أَبَداً،
برای شما نوشته ای بنویسم تا بعد از من گمراه نشوید
فَقَالَ الثَّانِي عُمَرُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ
عمر گفت درد بر پیامبر غالب شده (در روایت دیگری گفته شده عمر صراحتا میگوید که پیامبر هذیان میگوید)
وَ عِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ!
و درنزد ما قرآن هست وهمین برای ما کفایت میکند.

♦️وَ لَكِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ، فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصاً
بلکه از طریق سنت پیامبر با انها به محاجه بپرداز، چرا که راه فراری‌[مَحِيصاً] از پذیرش سنت ندارند.

استفاده از احادیث نبوی در مورد جایگاه حضرت دیگر جایی برای انکار و بحث در مورد امیرالمؤمنین نمی گذارد، در حالی که خوارج از متشابهات قرآن سوء استفاده میکردند و مطابق میل خود از آنها برداشت میکردند.

اگر ابن عباس مثلاً به حدیث معروف «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ»
یا حدیث «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» که از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به طور مسلم نقل شده استدلال کند، دیگر آنها نمى توانند پاسخى به آن بگویند.

کلام حضرت در اینجا به پایان میرسد، در ادامه عملکرد ابن عباس را در مواجهه با خوارج خواهیم خواند:

🔺این روایت در بحار مجلسی آمده است:
أَنَّ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَرْسَلَ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ إِلَى اَلْخَوَارِجِ وَ كَانَ بِمَرْأًى مِنْهُمْ وَ مَسْمَعٍ
امیرمؤمنان علیه السلام عبدالله بن عباس را به سوی خوارج فرستاد درحالی که در دید و محل شنیدن از آنان بود
لِيَسْأَلَهُمْ مَا ذَا اَلَّذِي نَقَمُوا عَلَيْهِ
تا از آنان بپرسد چرا با او دشمنی دارند؟
فَقَالَ لَهُمُ اِبْنُ عَبَّاسٍ مَا ذَا نَقَمْتُمْ عَلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ.
پس ابن عباس به آنان گفت: کینه چه چیزی را از امیرمؤمنان به دل گرفتید؟
قَالُوا لَهُ فِي اَلْجَوَابِ نَقَمْنَا يَا اِبْنَ اَلْعَبَّاسِ عَلَى صَاحِبِكَ خِصَالاً كُلُّهَا مُكَفِّرَةٌ مُوبِقَةٌ تَدْعُو إِلَى اَلنَّارِ
در جواب به او گفتند:ابن عباس خصلت هایی را از مولایت به دل گرفته ایم که همه آنها تکفیر شده ویرانگر است که به سوی آتش فرامی خواند:

⤵️ شبهاتی که خوارج نسبت به خصلت های امام بیان داشتند:
❌ أَمَّا أَوَّلُهَا فَإِنَّهُ مَحَى اِسْمَهُ مِنِ إِمْرَةِ اَلْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ كَتَبَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مُعَاوِيَةَ فَإِذَا لَمْ يَكُنْ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَنَحْنُ اَلْمُؤْمِنُونَ فَلَسْنَا نَرْضَى أَنْ يَكُونُ أَمِيرَنَا

شبهه اول : در قرار داد حکمیت راضی شد نام امیرالمومنین را بردارد؟!
وقتی او قبول کرده امیرالمومنین نیست پس ما مومنین نیز او را به عنوان امیر قبول نداریم.

❌ وَ أَمَّا اَلثَّانِيَةُ فَإِنَّهُ شَكَّ فِي نَفْسِهِ حِينَ قَالَ لِلْحَكَمَيْنِ اُنْظُرَا فَإِنْ كَانَ مُعَاوِيَةُ أَحَقَّ بِهَا فَأَثْبِتَاهُ وَ إِنْ كُنْتُ أَوْلَى بِهَا فَأَثْبِتَانِي فَإِذَا هُوَ شَكَّ فِي نَفْسِهِ فَلَمْ يَدْرِ أَ هُوَ اَلْمُحِقُّ أَمْ مُعَاوِيَةُ فَنَحْنُ فِيهِ أَشَدُّ شَكّاً

شبهه دوم : اینکه او در خود شک کرد زمانیکه به دو حکم گفت: بنگرید پس اگر معاویه شایسته آن بود او را باقی گذارید و اگر من شایسته آن بودم مرا باقی گذارید؟!
پس زمانیکه او در خود تردید کند و نداند که آیا او محق است یا معاویه ما درباره او شک بیشتری داریم.

❌ وَ اَلثَّالِثَةُ أَنَّهُ جَعَلَ اَلْحَكَمَ إِلَى غَيْرِهِ وَ قَدْ كَانَ عِنْدَنَا أَحْكَمَ اَلنَّاسِ

شبهه سوم : اینکه او حکم را برای غیر خود قرار داد ؟!
درحالیکه نزد ما از داورترین مردم بود.

❌ وَ اَلرَّابِعَةُ أَنَّهُ حَكَّمَ اَلرِّجَالَ فِي دِينِ اَللَّهِ وَ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ إِلَيْهِ

شبهه چهارم : چرا اصل حکمیت را پذیرفت؟!
در حالی که حکم و حاکمیت از آن خداست.

❌ وَ اَلْخَامِسَةُ أَنَّهُ قَسَّمَ بَيْنَنَا اَلْكُرَاعَ وَ اَلسِّلاَحَ يَوْمَ اَلْبَصْرَةِ وَ مَنَعَنَا اَلنِّسَاءَ وَ اَلذُّرِّيَّةَ

شبهه پنجم : اینکه او بعد از جنگ در بصره اسبان و سلاح غنائم را میان ما تقسیم کرد و زنان را از ما منع کرد _اگر جنگ حق و باطل بوده باید همه چیز تقسیم میشد اگر هم جنگ حق و باطل نبوده نباید هیچ چیز تقسیم میشد.چرا زنان بعنوان غنائم تقسم نشد؟!

❌وَ اَلسَّادِسَةُ أَنَّهُ كَانَ وَصِيّاً فَضَيَّعَ اَلْوَصِيَّةَ

شبهه ششم : او در دید ما وصی پیامبر بود ولی چرا وصایت را تباه کرد؟!

❌ قالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ قَدْ سَمِعْتَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ مَقَالَةَ اَلْقَوْمِ فَأَنْتَ أَحَقُّ بِجَوَابِهِمْ.
(باتوجه به اینکه حضرت در آن نزدیکی شاهد سخنان خوارج بود) ابن عباس نزد حضرت رفت و گفت:شما سخنان این گروه را شنیدید، شما بهتر میتوانید پاسخ بدهید.

⤵️در ادامه پاسخ حضرت را به شبهات خوارج خواهید خواند:

⛔️ فَقَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَالَ يَا اِبْنَ عَبَّاسٍ قُلْ لَهُمْ أَ لَسْتُمْ تَرْضَوْنَ بِحُكْمِ اَللَّهِ وَ حُكْمِ رَسُولِهِ قَالُوا نَعَمْ قَالَ أَبْدَأُ عَلَى مَا بَدَأْتُمْ بِهِ فِي بَدْءِ اَلْأَمْرِ
حضرت سخن ابن عباس را تایید کردند و فرمودند آیا شما با حکم خدا وپیامبر موافق نیستید؟!
بر همان اساسی که شما سوال پرسیدید من هم جواب میدهم.

⤵️ پاسخ به شبهه اول:
(حذف لفظ امیرالمومنین در حکمیت) :

🚫ثُمَّ قَالَ كُنْتُ أَكْتُبُ لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلْوَحْيَ وَ اَلْقَضَايَا وَ اَلشُّرُوطَ وَ اَلْأَمَانَ يَوْمَ صَالَحَ أَبَا سُفْيَانَ وَ سُهَيْلَ بْنَ عَمْرٍو فَكَتَبَ
روزی که ابوسفیان همراه سهیل بن عمرو با پیامبر صلحی کردند، من برای پیامبر وحی، قضایا، شروط و أمان را می نگاشتم که پیامبر چنین نوشت :

🔸 بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ هَذَا مَا اِصْطَلَحَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَبُو سُفْيَانَ وَ سُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو فَقَالَ سُهَيْلٌ
بسم الله الرحمن الرحیم. این چیزی است که محمد رسول خدا با ابوسفیان و سهیل بن عمرو بر آن توافق کردند. پس سهیل گفت:

🔸 إِنَّا لاَ نَعْرِفُ اَلرَّحْمَنَ اَلرَّحِيمَ وَ لاَ نُقِرُّ أَنَّكَ رَسُولُ اَللَّهِ وَ لَكُنَّا نَحْسَبُ ذَلِكَ شَرَفاً لَكَ أَنْ تُقَدِّمَ اِسْمَكَ قَبْلَ أَسْمَائِنَا وَ إِنْ كُنَّا أَسَنَّ مِنْكَ وَ أَبِي أَسَنُّ مِنْ أَبِيكَ
ما رحمن رحیم را نمیشناسیم .
و به رسول الله بودن تو اقرار نمی کنیم، بلکه برای تو برتری میدانیم که اسمت را پیش از اسم ما مقدم بداری گرچه ما از تو مسن‌تر و پدرم از پدر تو مسن‌تر است.

🔸 فَأَمَرَنِيَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اُكْتُبْ مَكَانَ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ بِاسْمِكَ اَللَّهُمَّ فَمَحَوْتُ ذَلِكَ وَ كَتَبْتُ بِاسْمِكَ اَللَّهُمَّ وَ مَحَوْتُ رَسُولَ اَللَّهِ
پس پیامبر به من امر کرد:
به جای بسم الله الرحمن الرحیم بنویس «باسمک اللهم» پس آن را پاک کردم و باسمک اللهم نوشتم و رسول الله را پاک کردم و محمد بن عبدالله نوشتم،

🔸 وَ كَتَبْتُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ فَقَالَ لِي إِنَّكَ تُدْعَى إِلَى مِثْلِهَا فَتُجِيبُ وَ أَنْتَ مُكْرَهٌ
سپس به من فرمود: یا علی تو هم به نظیر این امر خوانده میشوی و به اجبار اجابت میکنی.

🔸وَ هَكَذَا كَتَبْتُ بَيْنِي وَ بَيْنَ مُعَاوِيَةَ وَ عَمْرِو بْنِ اَلْعَاصِ هَذَا
و من بین خودم و معاویه و عمرو بن عاص چنین نوشتم:

🔸مَا اِصْطَلَحَ عَلَيْهِ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ مُعَاوِيَةُ وَ عَمْرُو بْنُ اَلْعَاصِ فَقَالاَ
«این چیزی است که امیرمؤمنان و معاویه و عمرو بن عاص بر آن توافق کردند». پس گفتند:

🔸لَقَدْ ظَلَمْنَاكَ بِأَنْ أَقْرَرْنَا بِأَنَّكَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ قَاتَلْنَاكَ وَ لَكِنِ اُكْتُبْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَمَحَوْتُ كَمَا مَحَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَإِنْ أَبَيْتُمْ ذَلِكَ فَقَدْ جَحَدْتُمْ فَقَالُوا هَذِهِ لَكَ خَرَجْتَ مِنْهَا
با اقرارمان به اینکه تو امیرمؤمنان هستی و با تو پیکار کردیم به تو ظلم کردیم بلکه بنویس علی بن ابی طالب،
پس چنانکه رسول الله پاک کرد، من هم پاک کردم پس اگر از آن امتناع کنید ستم کرده اید، گفتند: این برای توست از آن خارج شدی.

⤵️ پاسخ به شبهه دوم
(شک نسبت بجایگاه حضرت):

🔸فَقَالَ وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ أَنِّي شَكَكْتُ فِي نَفْسِي حَيْثُ قُلْتُ لِلْحَكَمَيْنِ اُنْظُرَا فَإِنْ كَانَ مُعَاوِيَةُ أَحَقَّ بِهَا مِنِّي فَأَثْبِتَاهُ فَإِنَّ ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ شَكّاً مِنِّي وَ لَكِنِّي أَنْصَفْتُ فِي اَلْقَوْلِ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى:
اما درخصوص این سخنتان «که من به خودم شک کردم آنگاه که به حکمین گفتم بنگرید پس اگر معاویه از من سزاوارتر بود او را باقی گذارید» آن شک از جانب من نبود بلکه من در این سخن خداوند متعالپیروی کردم :

🔸وَ إِنّٰا أَوْ إِيّٰاكُمْ لَعَلىٰ هُدىً أَوْ فِي ضَلاٰلٍ مُبِينٍ وَ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ شَكّاً وَ قَدْ عَلِمَ اَللَّهُ أَنَّ نَبِيَّهُ عَلَى اَلْحَقِّ قَالُوا وَ هَذِهِ لَكَ
«وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدًی أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ»
{و در حقیقت یا ما و یا شما بر هدایت، یا بر گمراهی آشکار هستیم }
انصاف کردم و آن شک نبود درحالیکه خداوند میداند که نبی اش بر حق است. خوارج گفتند: و این برای توست. و پذیرفتند.

⤵️ پاسخ به شبهه سوم :
(انتخاب حکم) :

🔸قَالَ وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ أَنِّي جَعَلْتُ اَلْحَكَمَ إِلَى غَيْرِي وَ قَدْ كُنْتُ عِنْدَكُمْ أَحْكَمَ اَلنَّاسِ فَهَذَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَدْ جَعَلَ اَلْحَكَمَ إِلَى سَعْدٍ (سعد بن معاذ) يَوْمَ بَنِي قُرَيْظَةَ وَ قَدْ كَانَ أَحْكَمَ اَلنَّاسِ
فرمود: درخصوص این سخنتان که «من حکم را برای غیر خود قرار دادم درحالیکه نزد شما داورترین مردم بودم «پس این رسول خداست که در روز بنی قریظه حکم را برای سعد بن معاذ قرار داد درحالیکه خود داورترین مردم بود.

(یهودیان بنی قریظه در جریان جنگ احزاب خیانت کردند و پیام صلح را شکستند، پیامبر قلعه آنها را محاطره کرد و پیشنهاد حکمیت سعد بن معاذ را دادند و پیامبر پذیرفت) .

🔸وَ قَدْ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى: لَقَدْ كٰانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اَللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فَتَأَسَّيْتُ بِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالُوا وَ هَذِهِ لَكَ بِحُجَّتِنَا
و خداوند متعال فرموده است:
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»
{قطعا برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست} پس به رسول الله صلّی الله علیه و آله تأسی جستم.
خوارج تایید کردند: این برای توست در مقابل حجت ما.

⤵️ پاسخ شبهه چهارم :
(پذیرش اصل حکمیت) :

🔸قَالَ وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ أَنِّي حَكَّمْتُ فِي دِينِ اَللَّهِ اَلرِّجَالَ فَمَا حَكَّمْتُ اَلرِّجَالَ وَ إِنَّمَا حَكَّمْتُ كَلاَمَ رَبِّيَ اَلَّذِي جَعَلَهُ اَللَّهُ حَكَماً بَيْنَ أَهْلِهِ وَ قَدْ حَكَّمَ اَللَّهُ اَلرِّجَالَ فِي طَائِرٍ فَقَالَ:
و اما در خصوص این سخنتان که «من در دین خدا مردانی را حَکم کردم» من مردان را حکم نکردم بلکه کلام پروردگارم را که بین اهلش حُکم قرار داد حَکم کردم و درحالیکه خداوند درباره پرنده ها، مردان را حکم کرد و فرمود:

🔸وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزٰاءٌ مِثْلُ مٰا قَتَلَ مِنَ اَلنَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوٰا عَدْلٍ مِنْكُمْ فَدِمَاءُ اَلْمُسْلِمِينَ أَعْظَمُ مِنْ دَمِ طَائِرٍ قَالُوا وَ هَذِهِ لَكَ بِحُجَّتِنَا
« وَمَن قَتَلَهُ مِنکُم مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاء مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنکُمْ»
{هر کس از شما عمدا حیوانی را در حال احرام بکشد باید نظیر آنچه کشته است از چهارپایان کفاره ای بدهد که [نظیر بودن] آن را دو تن عادل از میان شما تصدیق کنند} و خون مسلمانان از خون پرنده عظیمتر است.
خوارج گفتند: و این برای توست در مقابل حجت ما.

⤵️ پاسخ شبهه پنجم :
(نحوه تقسیم غنائم) :

🔸قَالَ وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ أَنِّي قَسَمْتُ يَوْمَ اَلْبَصْرَةِ لَمَّا أَظْفَرَنِي اَللَّهُ بِأَصْحَابِ اَلْجَمَلِ اَلْكُرَاعَ وَ اَلسِّلاَحَ وَ مَنَعْتُكُمُ اَلنِّسَاءَ وَ اَلذُّرِّيَّةَ فَإِنِّي مَنَنْتُ عَلَى أَهْلِ اَلْبَصْرَةِ كَمَا مَنَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَى أَهْلِ مَكَّةَ
و این سخنتان که « من در روز بصره زمانیکه خداوند مرا در مقابل اصحاب جمل پیروز کرد اسب و سلاح را تقسیم کردم و زنان و فرزندان را از شما منع کردم» من بر اهل بصره لطف کردم چنانکه رسول الله در فتح مکه بر اهل مکه لطف کرد (الیوم یوم المرحمه)

🔸فَإِنْ عَدَوْا عَلَيْنَا أَخَذْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ لَمْ نَأْخُذْ صَغِيراً بِكَبِيرٍ
پس اگر بر ما تجاوز کردند آنان را به گناهانشان مؤاخذه کردیم و کوچک را به خاطر بزرگ مؤاخذه نکردیم!
(ما اصل خطر آنان را دفع کردیم و به مسائل دیگر نپرداختیم)

🔸وَ بَعْدُ فَأَيُّكُمْ كَانَ يَأْخُذُ عَائِشَةَ فِي سَهْمِهِ قَالُوا وَ هَذِهِ لَكَ بِحُجَّتِنَا
( و گذشته از این امر، کدامیک از شما عائشه را برای سهم غنیمت خود میگرفت؟! در حالیکه ام المومنین بود
گفتند: و این برای توست در مقابل حجت ما.

⤵️ پاسخ به شبهه ششم :
(تباهی وصایت به وسیله امیرالمؤمنین)

🔸قَالَ وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ أَنِّي كُنْتُ وَصِيّاً فَضَيَّعْتُ اَلْوَصِيَّةَ فَأَنْتُمْ كَفَرْتُمْ وَ قَدَّمْتُمْ عَلَيَّ وَ أَزَلْتُمُ اَلْأَمْرَ عَنِّي وَ لَيْسَ عَلَى اَلْأَوْصِيَاءِ اَلدُّعَاءُ إِلَى أَنْفُسِهِمْ
فرمود: و این سخنتان که «من وصی بودم و وصیت را تباه کردم»
شما کفر ورزیدید و بر من مقدم داشتید و امر را از من زائل کردید .
و هرگز بر اوصیاء جایز نیست که مردم را به سوی خود دعوت کنند،

🔸 إِنَّمَا يَبْعَثُ اَللَّهُ اَلْأَنْبِيَاءَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ فَيَدْعُونَ إِلَى أَنْفُسِهِمْ وَ اَلْوَصِيُّ مَدْلُولٌ عَلَيْهِ مُسْتَغْنٍ عَنِ اَلدُّعَاءِ إِلَى نَفْسِهِ وَ ذَلِكَ لِمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَقَدْ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ:
خداوند انبیا صلواه الله علیهم را مبعوث میکندو به سوی خود دعوت میکند.
و وصی به سوی او راهنمایی­ شده، و از دعوت به سوی خود بی‌نیاز است.
و آن برای کسی است که به خدا و رسولش ص ایمان آورد و خداوند عز ذکره فرمود:

🔸 وَ لِلّٰهِ عَلَى اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَيْتِ مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً فَلَوْ تَرَكَ اَلنَّاسُ اَلْحَجَّ لَمْ يَكُنِ اَلْبَيْتُ لِيَكْفُرَ بِتَرْكِهِمْ إِيَّاهُ وَ لَكِنَّ اَلنَّاسَ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِتَرْكِهِمُ اَلْبَيْتَ لِأَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى نَصَبَهُ لَهُمْ عَلَماً وَ كَذَلِكَ نَصَبَنِي عَلَماً «وَلِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً»
{و برای خدا حج آن خانه بر عهده مردم است [البته بر] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد}
پس اگر مردم حج را ترک کنند شایسته بود بیت با ترکش از جانب آنان تکفیر شود اما آنها به ترک کردن خود بیت را تکفیر کردند.
زیرا خداوند متعال آن را به عنوان علامتی برای آنان منصوب کرد و مرا نیز به عنوان علامتی منصوب کرد

🔸حَيْثُ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ اَلْكَعْبَةِ تُؤْتَى وَ لاَ تَأْتِي فَقَالُوا وَ هَذِهِ لَكَ بِحُجَّتِنَا
آنجا که رسول مکرم ص فرمود: «ای علی تو برای من به منزله هارون از موسی هستی و تو به منزله کعبه هستی که مردم بسوی تو می آیند و طواف می کنند، نه تو بر مردم آیی»
خوارج گفتند: و این برای توست در مقابل حجت ما

🔸 فَأَذْعَنُوا فَرَجَعَ بَعْضُهُمْ وَ بَقِيَ مِنْهُمْ أَرْبَعَةُ آلاَفٍ لَمْ يَرْجِعُوا مِمَّنْ كَانُوا قَعَدُوا عَنْهُ فَقَاتَلَهُمْ فَقَتَلَهُمْ .
پس اذعان کردند و برخی از آنها بازگشتند و چهار هزار نفر از آنان باقی مانده و بازنگشتند، پس حضرت با آنان پیکار کرد و به هلاکت رسانید.

✅ نکته: فکر خوارج از بین رفتنی نیست: خطبه ۶۰ نهج البلاغه:
لما قُتل الخوارج فقيل له يا أمير المؤمنين هلك القوم بأجمعهم‏.
كَلَّا وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ كُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّى يَكُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابِين‏
( در سال ۳۸ هجری در پايان جنگ با خوارج، شخصى گفت، اى اميرالمؤمنين خوارج همه نابود شدند. فرمود):
خبر از تداوم تفكّر انحرافى خوارج:
نه، سوگند به خدا هرگز تمام شدنی نیست!

نطفه هايى در پشت پدران و رحم مادران وجود خواهند داشت، هر گاه كه شاخى از آنان سر برآورد قطع مى گردد تا اينكه آخرينشان به راهزنى و دزدى تن در مى دهند.

اللهم افرغ علینا صبراً

نامه هفتاد و هفتم نهج البلاغه

نامه هفتاد و هفتم

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
شرح نامه ها
۴٠٢/٨/٣٠ – ٧جمادی الاولی

💢 نامه ٧٧ 💢

استاد محمد کاظمی‌نیا
نامه هفتاد و هفتم
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
44:04 00:00
با کلیک روی عناوین زیر،
|

و من وصية له (علیه السلام) لعبد الله بن العباس [أيضا] لمّا بَعَثَه للإحتجاج على الخوارج:
لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ، فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ، تَقُولُ وَ يَقُولُونَ …، وَ لَكِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ، فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصاً.

از وصيت آن حضرت (علیه‌السلام) به عبد الله بن عباس هنگامى كه او را براى گفتگو با خوارج فرستاد:
با ايشان به قرآن مناظره مكن، زيرا قرآن بار معناهاى گوناگون را تحمل كند. تو چيزى مى گويى و آنها چيزى مى گويند، بلكه با ايشان به سنت مناظره كن كه راه گريز نيابند.

⭕️و من وصية له (علیه السلام) لِعَبْدِاللهِ بْنِ الْعَبّاسِ لَمّا بَعَثَهُ لِلاِحْتِجاجِ عَلَى الْخَوارِجِ
از توصیه های امیر المونین علیه السلام به عبدالله بن عباس هنگامی که او را برای گفتگو با خوارج فرستادند.
این کلمات امیرالمومنین به صورت شفاهی به ابن عباس گوشزد شده ولی سید رضی در بخش نامه ها آورده‌اند.

✳️ پیدایش خوارج بعد از جنگ صفین:
در اثناء جنگ صفین، وقتی معاویه پیشنهاد حکمیت قرآن را مطرح کرد، نفوذی های معاویه عده ای ساده لوح ظاهر بین را تحریک کرده و به حضرت برای قبول حکمیت فشار آوردند .

وقتی حضرت را مجبور به این کار کردند از عمل خودشان پشیمان شدند و حضرت را متهم به کفر کردند.

حضرت در مقابل افکارآنها ایستاد، این گروه از لشکر حضرت جدا شدند.
تا وقتی که فقط کار تبلیغاتی میکردند حضرت هم به کار تبلیغاتی در مقابل آنها بسنده کرد ولی زمانی که دست به شمشیر بردند، حضرت با آنها وارد جنگ شد و آنها را از بین برد.
که یکی از انها ابن ملجم است که شهادت حضرت را رقم زد.

✴️صفات خوارج در نهج البلاغه:
حضرت در رابطه با تفاوت معاویه و خوارج در خطبه ۶۱ فرمودند :
لَا تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي
پس از من با خوارج جنگ و کشتار نکنیيد.
فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ
زيرا كسى كه خواستار حق بوده و به طلب آن برخاسته و به خطا رفته،
كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ‏
همانند كسى نيست كه به طلب باطل برخيزد و به آن دست يابد.
[قال الشريف يعني معاوية و أصحابه‏]
[سید رضی: مراد معاويه است و اصحاب او].

♦️لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ
با خوارج به قرآن احتجاج نکن،

♦️فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ
همانا قرآن معانی مختلفی دارد،

♦️تَقُولُ وَ يَقُولُونَ …،
تو چیزی میگویی و آنها چیز دیگری می‌گویند.(انها برداشت خودشان را از ایات قرآن بیان میکنند.)

✳️محکم و متشابه در قرآن:
《 هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ ؛ آل عمران 》
او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد،قسمتی از آن،
آیات «محکم» [= صریح و روشن‌] است؛ که اساس این کتاب می‌باشد؛ (و هر گونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف می‌گردد.)
وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ و قسمتی از آن، «متشابه» است [= آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می‌رود؛ ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار می‌گردد.]
《فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ 》
اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‌انگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسیر (نادرستی) برای آن می‌طلبند؛
《وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ؛ آل عمران – ۷》
در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‌دانند.

✳️راسخون در علم چه کسانی هستند؟
بنا بر کلام حضرت در خطبه ۱۴۴ ائمه راسخون در علم هستند:
أَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ
كجا هستند كسانى كه پنداشتند دانايان علم قرآن آنان مى باشند نه ما ،
دُونَنَا كَذِباً وَ بَغْياً عَلَيْنَا
كه اين ادّعا را بر أساس دروغ و ستمكارى بر ضدّ ما روا داشتند،
أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَ وَضَعَهُمْ
خدا ما اهل بيت پيامبر عليهم السّلام را بالا آورد و آنان را پست و خوار كرد،
وَ أَعْطَانَا وَ حَرَمَهُمْ
به ما عطا فرمود و آنها را محروم ساخت،
وَ أَدْخَلَنَا وَ أَخْرَجَهُمْ
ما را در حريم نعمت هاى خويش داخل و آنان را خارج كرد،
بِنَا يُسْتَعْطَى الْهُدَى وَ يُسْتَجْلَى الْعَمَى‏
كه راه هدايت را با راهنمايى ما مى پويند، و روشنى دل هاى كور را از ما مى جويند.

✴️اولین کسی که گفت ما از قرآن همه چیز را میفهمیم خلیفه دوم بود.
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ (ص) الْوَفَاةُ،قَالَ:
از ابن عباس نقل شده که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در بستر وفات بودند،فرمودند:
هَلُمَّ بِالدَّوَاةِ وَ الصَّحِيفَةِ
برایم قلم و کاغذی بیاورید تا،
أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّونَ بَعْدَهُ أَبَداً،
برای شما نوشته ای بنویسم تا بعد از من گمراه نشوید
فَقَالَ الثَّانِي عُمَرُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ
عمر گفت درد بر پیامبر غالب شده (در روایت دیگری گفته شده عمر صراحتا میگوید که پیامبر هذیان میگوید)
وَ عِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ!
و درنزد ما قرآن هست وهمین برای ما کفایت میکند.

♦️وَ لَكِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ، فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصاً
بلکه از طریق سنت پیامبر با انها به محاجه بپرداز، چرا که راه فراری‌[مَحِيصاً] از پذیرش سنت ندارند.

استفاده از احادیث نبوی در مورد جایگاه حضرت دیگر جایی برای انکار و بحث در مورد امیرالمؤمنین نمی گذارد، در حالی که خوارج از متشابهات قرآن سوء استفاده میکردند و مطابق میل خود از آنها برداشت میکردند.


اگر ابن عباس مثلاً به حدیث معروف «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ»
یا حدیث «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» که از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به طور مسلم نقل شده استدلال کند، دیگر آنها نمى توانند پاسخى به آن بگویند.

کلام حضرت در اینجا به پایان میرسد، در ادامه عملکرد ابن عباس را در مواجهه با خوارج خواهیم خواند:

🔺این روایت در بحار مجلسی آمده است:
أَنَّ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَرْسَلَ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ إِلَى اَلْخَوَارِجِ وَ كَانَ بِمَرْأًى مِنْهُمْ وَ مَسْمَعٍ
امیرمؤمنان علیه السلام عبدالله بن عباس را به سوی خوارج فرستاد درحالی که در دید و محل شنیدن از آنان بود
لِيَسْأَلَهُمْ مَا ذَا اَلَّذِي نَقَمُوا عَلَيْهِ
تا از آنان بپرسد چرا با او دشمنی دارند؟
فَقَالَ لَهُمُ اِبْنُ عَبَّاسٍ مَا ذَا نَقَمْتُمْ عَلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ.
پس ابن عباس به آنان گفت: کینه چه چیزی را از امیرمؤمنان به دل گرفتید؟
قَالُوا لَهُ فِي اَلْجَوَابِ نَقَمْنَا يَا اِبْنَ اَلْعَبَّاسِ عَلَى صَاحِبِكَ خِصَالاً كُلُّهَا مُكَفِّرَةٌ مُوبِقَةٌ تَدْعُو إِلَى اَلنَّارِ
در جواب به او گفتند:ابن عباس خصلت هایی را از مولایت به دل گرفته ایم که همه آنها تکفیر شده ویرانگر است که به سوی آتش فرامی خواند:

⤵️ شبهاتی که خوارج نسبت به خصلت های امام بیان داشتند:
❌ أَمَّا أَوَّلُهَا فَإِنَّهُ مَحَى اِسْمَهُ مِنِ إِمْرَةِ اَلْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ كَتَبَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مُعَاوِيَةَ فَإِذَا لَمْ يَكُنْ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَنَحْنُ اَلْمُؤْمِنُونَ فَلَسْنَا نَرْضَى أَنْ يَكُونُ أَمِيرَنَا

شبهه اول : در قرار داد حکمیت راضی شد نام امیرالمومنین را بردارد؟!
وقتی او قبول کرده امیرالمومنین نیست پس ما مومنین نیز او را به عنوان امیر قبول نداریم.

❌ وَ أَمَّا اَلثَّانِيَةُ فَإِنَّهُ شَكَّ فِي نَفْسِهِ حِينَ قَالَ لِلْحَكَمَيْنِ اُنْظُرَا فَإِنْ كَانَ مُعَاوِيَةُ أَحَقَّ بِهَا فَأَثْبِتَاهُ وَ إِنْ كُنْتُ أَوْلَى بِهَا فَأَثْبِتَانِي فَإِذَا هُوَ شَكَّ فِي نَفْسِهِ فَلَمْ يَدْرِ أَ هُوَ اَلْمُحِقُّ أَمْ مُعَاوِيَةُ فَنَحْنُ فِيهِ أَشَدُّ شَكّاً

شبهه دوم : اینکه او در خود شک کرد زمانیکه به دو حکم گفت: بنگرید پس اگر معاویه شایسته آن بود او را باقی گذارید و اگر من شایسته آن بودم مرا باقی گذارید؟!
پس زمانیکه او در خود تردید کند و نداند که آیا او محق است یا معاویه ما درباره او شک بیشتری داریم.

❌ وَ اَلثَّالِثَةُ أَنَّهُ جَعَلَ اَلْحَكَمَ إِلَى غَيْرِهِ وَ قَدْ كَانَ عِنْدَنَا أَحْكَمَ اَلنَّاسِ

شبهه سوم : اینکه او حکم را برای غیر خود قرار داد ؟!
درحالیکه نزد ما از داورترین مردم بود.

❌ وَ اَلرَّابِعَةُ أَنَّهُ حَكَّمَ اَلرِّجَالَ فِي دِينِ اَللَّهِ وَ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ إِلَيْهِ

شبهه چهارم : چرا اصل حکمیت را پذیرفت؟!
در حالی که حکم و حاکمیت از آن خداست.

❌ وَ اَلْخَامِسَةُ أَنَّهُ قَسَّمَ بَيْنَنَا اَلْكُرَاعَ وَ اَلسِّلاَحَ يَوْمَ اَلْبَصْرَةِ وَ مَنَعَنَا اَلنِّسَاءَ وَ اَلذُّرِّيَّةَ

شبهه پنجم : اینکه او بعد از جنگ در بصره اسبان و سلاح غنائم را میان ما تقسیم کرد و زنان را از ما منع کرد _اگر جنگ حق و باطل بوده باید همه چیز تقسیم میشد اگر هم جنگ حق و باطل نبوده نباید هیچ چیز تقسیم میشد.چرا زنان بعنوان غنائم تقسم نشد؟!

❌وَ اَلسَّادِسَةُ أَنَّهُ كَانَ وَصِيّاً فَضَيَّعَ اَلْوَصِيَّةَ

شبهه ششم : او در دید ما وصی پیامبر بود ولی چرا وصایت را تباه کرد؟!

❌ قالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ قَدْ سَمِعْتَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ مَقَالَةَ اَلْقَوْمِ فَأَنْتَ أَحَقُّ بِجَوَابِهِمْ.
(باتوجه به اینکه حضرت در آن نزدیکی شاهد سخنان خوارج بود) ابن عباس نزد حضرت رفت و گفت:شما سخنان این گروه را شنیدید، شما بهتر میتوانید پاسخ بدهید.

⤵️در ادامه پاسخ حضرت را به شبهات خوارج خواهید خواند:

⛔️ فَقَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَالَ يَا اِبْنَ عَبَّاسٍ قُلْ لَهُمْ أَ لَسْتُمْ تَرْضَوْنَ بِحُكْمِ اَللَّهِ وَ حُكْمِ رَسُولِهِ قَالُوا نَعَمْ قَالَ أَبْدَأُ عَلَى مَا بَدَأْتُمْ بِهِ فِي بَدْءِ اَلْأَمْرِ
حضرت سخن ابن عباس را تایید کردند و فرمودند آیا شما با حکم خدا وپیامبر موافق نیستید؟!
بر همان اساسی که شما سوال پرسیدید من هم جواب میدهم.

⤵️ پاسخ به شبهه اول:
(حذف لفظ امیرالمومنین در حکمیت) :

🚫ثُمَّ قَالَ كُنْتُ أَكْتُبُ لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلْوَحْيَ وَ اَلْقَضَايَا وَ اَلشُّرُوطَ وَ اَلْأَمَانَ يَوْمَ صَالَحَ أَبَا سُفْيَانَ وَ سُهَيْلَ بْنَ عَمْرٍو فَكَتَبَ
روزی که ابوسفیان همراه سهیل بن عمرو با پیامبر صلحی کردند، من برای پیامبر وحی، قضایا، شروط و أمان را می نگاشتم که پیامبر چنین نوشت :

🔸 بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ هَذَا مَا اِصْطَلَحَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَبُو سُفْيَانَ وَ سُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو فَقَالَ سُهَيْلٌ
بسم الله الرحمن الرحیم. این چیزی است که محمد رسول خدا با ابوسفیان و سهیل بن عمرو بر آن توافق کردند. پس سهیل گفت:

🔸 إِنَّا لاَ نَعْرِفُ اَلرَّحْمَنَ اَلرَّحِيمَ وَ لاَ نُقِرُّ أَنَّكَ رَسُولُ اَللَّهِ وَ لَكُنَّا نَحْسَبُ ذَلِكَ شَرَفاً لَكَ أَنْ تُقَدِّمَ اِسْمَكَ قَبْلَ أَسْمَائِنَا وَ إِنْ كُنَّا أَسَنَّ مِنْكَ وَ أَبِي أَسَنُّ مِنْ أَبِيكَ
ما رحمن رحیم را نمیشناسیم .
و به رسول الله بودن تو اقرار نمی کنیم، بلکه برای تو برتری میدانیم که اسمت را پیش از اسم ما مقدم بداری گرچه ما از تو مسن‌تر و پدرم از پدر تو مسن‌تر است.

🔸 فَأَمَرَنِيَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اُكْتُبْ مَكَانَ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ بِاسْمِكَ اَللَّهُمَّ فَمَحَوْتُ ذَلِكَ وَ كَتَبْتُ بِاسْمِكَ اَللَّهُمَّ وَ مَحَوْتُ رَسُولَ اَللَّهِ
پس پیامبر به من امر کرد:
به جای بسم الله الرحمن الرحیم بنویس «باسمک اللهم» پس آن را پاک کردم و باسمک اللهم نوشتم و رسول الله را پاک کردم و محمد بن عبدالله نوشتم،

🔸 وَ كَتَبْتُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ فَقَالَ لِي إِنَّكَ تُدْعَى إِلَى مِثْلِهَا فَتُجِيبُ وَ أَنْتَ مُكْرَهٌ
سپس به من فرمود: یا علی تو هم به نظیر این امر خوانده میشوی و به اجبار اجابت میکنی.

🔸وَ هَكَذَا كَتَبْتُ بَيْنِي وَ بَيْنَ مُعَاوِيَةَ وَ عَمْرِو بْنِ اَلْعَاصِ هَذَا
و من بین خودم و معاویه و عمرو بن عاص چنین نوشتم:

🔸مَا اِصْطَلَحَ عَلَيْهِ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ مُعَاوِيَةُ وَ عَمْرُو بْنُ اَلْعَاصِ فَقَالاَ
«این چیزی است که امیرمؤمنان و معاویه و عمرو بن عاص بر آن توافق کردند». پس گفتند:

🔸لَقَدْ ظَلَمْنَاكَ بِأَنْ أَقْرَرْنَا بِأَنَّكَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ قَاتَلْنَاكَ وَ لَكِنِ اُكْتُبْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَمَحَوْتُ كَمَا مَحَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَإِنْ أَبَيْتُمْ ذَلِكَ فَقَدْ جَحَدْتُمْ فَقَالُوا هَذِهِ لَكَ خَرَجْتَ مِنْهَا
با اقرارمان به اینکه تو امیرمؤمنان هستی و با تو پیکار کردیم به تو ظلم کردیم بلکه بنویس علی بن ابی طالب،
پس چنانکه رسول الله پاک کرد، من هم پاک کردم پس اگر از آن امتناع کنید ستم کرده اید، گفتند: این برای توست از آن خارج شدی.

⤵️ پاسخ به شبهه دوم
(شک نسبت بجایگاه حضرت):

🔸فَقَالَ وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ أَنِّي شَكَكْتُ فِي نَفْسِي حَيْثُ قُلْتُ لِلْحَكَمَيْنِ اُنْظُرَا فَإِنْ كَانَ مُعَاوِيَةُ أَحَقَّ بِهَا مِنِّي فَأَثْبِتَاهُ فَإِنَّ ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ شَكّاً مِنِّي وَ لَكِنِّي أَنْصَفْتُ فِي اَلْقَوْلِ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى:
اما درخصوص این سخنتان «که من به خودم شک کردم آنگاه که به حکمین گفتم بنگرید پس اگر معاویه از من سزاوارتر بود او را باقی گذارید» آن شک از جانب من نبود بلکه من در این سخن خداوند متعالپیروی کردم :

🔸وَ إِنّٰا أَوْ إِيّٰاكُمْ لَعَلىٰ هُدىً أَوْ فِي ضَلاٰلٍ مُبِينٍ وَ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ شَكّاً وَ قَدْ عَلِمَ اَللَّهُ أَنَّ نَبِيَّهُ عَلَى اَلْحَقِّ قَالُوا وَ هَذِهِ لَكَ
«وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدًی أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ»
{و در حقیقت یا ما و یا شما بر هدایت، یا بر گمراهی آشکار هستیم }
انصاف کردم و آن شک نبود درحالیکه خداوند میداند که نبی اش بر حق است. خوارج گفتند: و این برای توست. و پذیرفتند.

⤵️ پاسخ به شبهه سوم :
(انتخاب حکم) :

🔸قَالَ وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ أَنِّي جَعَلْتُ اَلْحَكَمَ إِلَى غَيْرِي وَ قَدْ كُنْتُ عِنْدَكُمْ أَحْكَمَ اَلنَّاسِ فَهَذَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَدْ جَعَلَ اَلْحَكَمَ إِلَى سَعْدٍ (سعد بن معاذ) يَوْمَ بَنِي قُرَيْظَةَ وَ قَدْ كَانَ أَحْكَمَ اَلنَّاسِ
فرمود: درخصوص این سخنتان که «من حکم را برای غیر خود قرار دادم درحالیکه نزد شما داورترین مردم بودم «پس این رسول خداست که در روز بنی قریظه حکم را برای سعد بن معاذ قرار داد درحالیکه خود داورترین مردم بود.

(یهودیان بنی قریظه در جریان جنگ احزاب خیانت کردند و پیام صلح را شکستند، پیامبر قلعه آنها را محاطره کرد و پیشنهاد حکمیت سعد بن معاذ را دادند و پیامبر پذیرفت) .

🔸وَ قَدْ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى: لَقَدْ كٰانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اَللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فَتَأَسَّيْتُ بِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالُوا وَ هَذِهِ لَكَ بِحُجَّتِنَا
و خداوند متعال فرموده است:
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»
{قطعا برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست} پس به رسول الله صلّی الله علیه و آله تأسی جستم.
خوارج تایید کردند: این برای توست در مقابل حجت ما.

⤵️ پاسخ شبهه چهارم :
(پذیرش اصل حکمیت) :

🔸قَالَ وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ أَنِّي حَكَّمْتُ فِي دِينِ اَللَّهِ اَلرِّجَالَ فَمَا حَكَّمْتُ اَلرِّجَالَ وَ إِنَّمَا حَكَّمْتُ كَلاَمَ رَبِّيَ اَلَّذِي جَعَلَهُ اَللَّهُ حَكَماً بَيْنَ أَهْلِهِ وَ قَدْ حَكَّمَ اَللَّهُ اَلرِّجَالَ فِي طَائِرٍ فَقَالَ:
و اما در خصوص این سخنتان که «من در دین خدا مردانی را حَکم کردم» من مردان را حکم نکردم بلکه کلام پروردگارم را که بین اهلش حُکم قرار داد حَکم کردم و درحالیکه خداوند درباره پرنده ها، مردان را حکم کرد و فرمود:

🔸وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزٰاءٌ مِثْلُ مٰا قَتَلَ مِنَ اَلنَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوٰا عَدْلٍ مِنْكُمْ فَدِمَاءُ اَلْمُسْلِمِينَ أَعْظَمُ مِنْ دَمِ طَائِرٍ قَالُوا وَ هَذِهِ لَكَ بِحُجَّتِنَا
« وَمَن قَتَلَهُ مِنکُم مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاء مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنکُمْ»
{هر کس از شما عمدا حیوانی را در حال احرام بکشد باید نظیر آنچه کشته است از چهارپایان کفاره ای بدهد که [نظیر بودن] آن را دو تن عادل از میان شما تصدیق کنند} و خون مسلمانان از خون پرنده عظیمتر است.
خوارج گفتند: و این برای توست در مقابل حجت ما.

⤵️ پاسخ شبهه پنجم :
(نحوه تقسیم غنائم) :

🔸قَالَ وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ أَنِّي قَسَمْتُ يَوْمَ اَلْبَصْرَةِ لَمَّا أَظْفَرَنِي اَللَّهُ بِأَصْحَابِ اَلْجَمَلِ اَلْكُرَاعَ وَ اَلسِّلاَحَ وَ مَنَعْتُكُمُ اَلنِّسَاءَ وَ اَلذُّرِّيَّةَ فَإِنِّي مَنَنْتُ عَلَى أَهْلِ اَلْبَصْرَةِ كَمَا مَنَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَى أَهْلِ مَكَّةَ
و این سخنتان که « من در روز بصره زمانیکه خداوند مرا در مقابل اصحاب جمل پیروز کرد اسب و سلاح را تقسیم کردم و زنان و فرزندان را از شما منع کردم» من بر اهل بصره لطف کردم چنانکه رسول الله در فتح مکه بر اهل مکه لطف کرد (الیوم یوم المرحمه)

🔸فَإِنْ عَدَوْا عَلَيْنَا أَخَذْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ لَمْ نَأْخُذْ صَغِيراً بِكَبِيرٍ
پس اگر بر ما تجاوز کردند آنان را به گناهانشان مؤاخذه کردیم و کوچک را به خاطر بزرگ مؤاخذه نکردیم!
(ما اصل خطر آنان را دفع کردیم و به مسائل دیگر نپرداختیم)

🔸وَ بَعْدُ فَأَيُّكُمْ كَانَ يَأْخُذُ عَائِشَةَ فِي سَهْمِهِ قَالُوا وَ هَذِهِ لَكَ بِحُجَّتِنَا
( و گذشته از این امر، کدامیک از شما عائشه را برای سهم غنیمت خود میگرفت؟! در حالیکه ام المومنین بود
گفتند: و این برای توست در مقابل حجت ما.

⤵️ پاسخ به شبهه ششم :
(تباهی وصایت به وسیله امیرالمؤمنین)

🔸قَالَ وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ أَنِّي كُنْتُ وَصِيّاً فَضَيَّعْتُ اَلْوَصِيَّةَ فَأَنْتُمْ كَفَرْتُمْ وَ قَدَّمْتُمْ عَلَيَّ وَ أَزَلْتُمُ اَلْأَمْرَ عَنِّي وَ لَيْسَ عَلَى اَلْأَوْصِيَاءِ اَلدُّعَاءُ إِلَى أَنْفُسِهِمْ
فرمود: و این سخنتان که «من وصی بودم و وصیت را تباه کردم»
شما کفر ورزیدید و بر من مقدم داشتید و امر را از من زائل کردید .
و هرگز بر اوصیاء جایز نیست که مردم را به سوی خود دعوت کنند،

🔸 إِنَّمَا يَبْعَثُ اَللَّهُ اَلْأَنْبِيَاءَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ فَيَدْعُونَ إِلَى أَنْفُسِهِمْ وَ اَلْوَصِيُّ مَدْلُولٌ عَلَيْهِ مُسْتَغْنٍ عَنِ اَلدُّعَاءِ إِلَى نَفْسِهِ وَ ذَلِكَ لِمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَقَدْ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ:
خداوند انبیا صلواه الله علیهم را مبعوث میکندو به سوی خود دعوت میکند.
و وصی به سوی او راهنمایی­ شده، و از دعوت به سوی خود بی‌نیاز است.
و آن برای کسی است که به خدا و رسولش ص ایمان آورد و خداوند عز ذکره فرمود:

🔸 وَ لِلّٰهِ عَلَى اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَيْتِ مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً فَلَوْ تَرَكَ اَلنَّاسُ اَلْحَجَّ لَمْ يَكُنِ اَلْبَيْتُ لِيَكْفُرَ بِتَرْكِهِمْ إِيَّاهُ وَ لَكِنَّ اَلنَّاسَ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِتَرْكِهِمُ اَلْبَيْتَ لِأَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى نَصَبَهُ لَهُمْ عَلَماً وَ كَذَلِكَ نَصَبَنِي عَلَماً «وَلِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً»
{و برای خدا حج آن خانه بر عهده مردم است [البته بر] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد}
پس اگر مردم حج را ترک کنند شایسته بود بیت با ترکش از جانب آنان تکفیر شود اما آنها به ترک کردن خود بیت را تکفیر کردند.
زیرا خداوند متعال آن را به عنوان علامتی برای آنان منصوب کرد و مرا نیز به عنوان علامتی منصوب کرد

🔸حَيْثُ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ اَلْكَعْبَةِ تُؤْتَى وَ لاَ تَأْتِي فَقَالُوا وَ هَذِهِ لَكَ بِحُجَّتِنَا
آنجا که رسول مکرم ص فرمود: «ای علی تو برای من به منزله هارون از موسی هستی و تو به منزله کعبه هستی که مردم بسوی تو می آیند و طواف می کنند، نه تو بر مردم آیی»
خوارج گفتند: و این برای توست در مقابل حجت ما

🔸 فَأَذْعَنُوا فَرَجَعَ بَعْضُهُمْ وَ بَقِيَ مِنْهُمْ أَرْبَعَةُ آلاَفٍ لَمْ يَرْجِعُوا مِمَّنْ كَانُوا قَعَدُوا عَنْهُ فَقَاتَلَهُمْ فَقَتَلَهُمْ .
پس اذعان کردند و برخی از آنها بازگشتند و چهار هزار نفر از آنان باقی مانده و بازنگشتند، پس حضرت با آنان پیکار کرد و به هلاکت رسانید.

✅ نکته: فکر خوارج از بین رفتنی نیست: خطبه ۶۰:
لما قُتل الخوارج فقيل له يا أمير المؤمنين هلك القوم بأجمعهم‏.
كَلَّا وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ كُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّى يَكُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابِين‏
( در سال ۳۸ هجری در پايان جنگ با خوارج، شخصى گفت، اى اميرالمؤمنين خوارج همه نابود شدند. فرمود):
خبر از تداوم تفكّر انحرافى خوارج:
نه، سوگند به خدا هرگز تمام شدنی نیست!

نطفه هايى در پشت پدران و رحم مادران وجود خواهند داشت، هر گاه كه شاخى از آنان سر برآورد قطع مى گردد تا اينكه آخرينشان به راهزنى و دزدى تن در مى دهند.

اللهم افرغ علینا صبراً

نامه هفتاد و هفتم نهج البلاغه
error: کپی برداری این محتوا شرعاً جایز نیست.