بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حکمتها
۱۴۰۴/۱/۲۳ . ۱۳شوال
💢 حکمت ۳۲۱ 💢
وَ قَالَ (علیه السلام) لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ، وَ قَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ فِي شَيْءٍ لَمْ يُوَافِقْ رَأْيَهُ: لَكَ أَنْ تُشِيرَ عَلَيَّ وَ أَرَى، فَإِنْ عَصَيْتُكَ فَأَطِعْنِي.
به عبد الله بن عباس در مورد رأيى كه داده بود و موافق نظرش نبود، فرمود: بر تو است كه رأى خود را با من در ميان نهى. من در آن مى نگرم، اگر نپذيرفتم، بايد تو از رأى من اطاعت كنى.
💠وَ قَالَ (علیه السلام) لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ، وَ قَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ فِي شَيْءٍ
هنگامى كه ابن عباس نظر خود را به عنوان مشاور در محضر امام عليه السلام ارائه كرد
💠 لَمْ يُوَافِقْ رَأْيَهُ
(امام عليه السلام با عقيده او موافقت ننمود و فرمود):
💠 لَكَ أَنْ تُشِيرَ عَلَيَّ وَ أَرَى
تو حق دارى نظرمشورتى خود را به من بگويى و من روى آن بينديشم وتصميم نهايى را بگيرم،
💠 فإِنْ عَصَيْتُكَ فَأَطِعْنِي
اما اگر با تو مخالفت كردم و نظر تو را نپذيرفتم بايد از من اطاعت كنى..
✅ این حکمت اگرچه در مورد یک قضیه خاص است ولی نکات مهم و اساسی زیادی دارد که میتوان مدیریت و بصیرت علوی را نشان داده و راه روشنی جلوی پای شیعیان حضرت بگذارد.
⏪شان صدور حکمت:
وساطت ذی نفوذها برای استانداری معاویه:
📗طبری در تاریخش از عبد الله ابن عباس نقل میکند:
قَدِمْتُ الْمَدِينَةَ مِنْ مَكَّة بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ بِخُمُسِهِ أَيَّامٍ ، فَجِئْتُ عَلِيّاً ادْخُلْ عَلَيْهِ
من پنج روز بعد از قتل عثمان _ و بیعت مردم با امیرالمومنین _از مکه به مدینه آمدم تا با امیرالمومنین دیدار کنم،
فَقِيلَ لِي : عِنْدَهُ المغيره بْنِ شُعَبُهُ ، فَجَلَسْتُ بِالْبَابِ ساعه ، فَخَرَجَ المغيره
به من گفته شد که مغیره بن شعبه داخل است، من منتظر ماندم تا او بیرون بیاید
فَسَلَّمَ عَلَى فَقَالَ : مَتَى قَدِمْتَ ؟ فَقُلْتُ : السَّاعَةَ
و به من گفت کی آمده ای، گفتم هم اینک
فَدَخَلْتُ عَلَى عَلَى فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ .
قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، أَخْبِرْنِي عَنْ شَانَ المغيره ، وَ لَمْ خَلَا بِكَ ؟ از حضرت پرسیدم مغیره اینجا چه میخواست که با شما جلسه خصوصی گرفته بود؟
جَاءَنِي بَعْدَ مَقْتَلِ عُثْمَانَ بِيَوْمَيْنِ ، فَقَالَ لِي : أَخْلِنِي ، فَفَعَلْتُ
فرمود: دو روز بعد از قتل عثمان، مغیره پیش من آمد و تقاضای دیدار خضوصی کرد،
فَقَالَ : انَّ النُّصْحُ رَخِيصٌ وَ أَنْتَ بَقِيَّةُ النَّاسِ ، وَ أَنَّى لَكَ نَاصِحٍ
او گفت مشورت دادن کار مجازی است مخصوصا اینکه شما شخصیت بالایی هستی و بقیه ی خوبان گذشته هستی و من نیز اهل خیر خواهی ام،
وَ أَنَّى أُشِيرُ عَلَيْكَ بِرَدِّ عُمَّالِ عُثْمَانَ عَامِكَ هَذَا،فَاكْتُبْ اليهم باثباتهم عَلَى أَعْمالَهُمْ ،
تمام فرمانداران از سوى عثمان را امسال در پست خود تثبيت كن.
فَإِذَا بَايَعُوا لَكَ وَ اطمَاَنَّ الْأَمْرُ لَكَ، عزلتَ مَنْ أَحْبَبْتَ
هنگامى كه با تو بيعت كردند و موقعيت تو تثبيت شد هركدام را خواستى عزل كن.
وَ أَقْرَرْتُ مَنْ أَحْبَبْتَ
و هركدام را خواستى در پست خود نگاه دار.
فَقُلْتُ : وَ اللَّهِ لَا ادَّهِنْ فِي دِينِي وَ لَا اَعطَى الدَّنىَّ فِي أَمْرِى
من به او گفتم: والله من در دين خودم مداهنه نمى كنم و افراد پَست را در كار خودم دخالت نمى دهم.
قَالَ : فَانٍ كُنْتَ قَدْ أَبِيتَ عَلَىَّ فَانْزِعْ مَنْ شِئْتَ وَ اتْرُكْ معاويه
او گفت: اگر اين پيشنهاد را قبول ندارى هركس را مى خواهى بركنار كن؛ ولى معاويه را بر سر كار خود بگذار.
فَانَّ لِمُعَاوِيَةَ جُراَةً ، وَ هُوَ فِي أَهْلِ الشَّامِ يَسْمَعُ مِنْهُ ،
چون معاويه مرد جسورى است و مردم شام از او شنوايى دارند
وَ لَكَ حَجِّةٌ فِي اثباتِه ، كَانَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَدْ وَلَّاهُ الشَّامِ
و دليل تو در تثبيت او اين است كه عُمَر ولايت شام را به او سپرده.
فَقُلْتُ : لَا وَ اللَّهِ، لااسْتَعْمَلَ معاويه يَوْمَيْنِ أَبَداً فَخَرَجَ مِنْ عِنْدِي عَلَى مَاأَشَارَ بِهِ
به او گفتم: به خدا سوگند معاويه را حتى به اندازه دو روز در پست خود تثبيت نمى كنم. او از نزد من خارج شد.
ثُمَّ عَادَ فَقَالَ لِي : أَنَّى أَشَرْتُ عَلَيْكَ بِمَا أَشَرْتَ بِهِ فَأَبَيْتَ عَلَىّ ،
سپس امروز آمد و به من گفت: من ديروز مشورتى به تو دادم و نپذيرفتى.
ثُمَّ نَظَرْتُ فِي الْأَمْرِ فَإِذا أَنْتَ مُصِيبٌ دَلسَهُ
بعدآ فكر كردم ديدم حق با تو بوده.
لَا يَنْبَغِى لَكَ انَّ تَأْخُذُ أَمَرَكَ بِخَدْعِهِ ، وَ لَا يَكُونُ فِي أَمْرِكَ
سزاوار نيست تو كارت را با خدعه انجام دهى و تدليس در امر تو باشد.
⏪ خطای محاسباتی ابن عباس:
قَالَ : فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ : فَقُلْتُ لَعَلَى : أَمَّا أَوَّلُ مَا أَشَارَ بِهِ عَلَيْكَ فَقَدْ نَصَحَكَ ،
ابن عباس مى گويد: من به على عليه السلام عرض كردم: آنچه را اول گفته است به عنوان خيرخواهى بوده
وَ أَمَّا الْآخَرُ فَغَشَّك
و آنچه را بعدآ گفته نوعى غش و تدليس بوده است(یعنی مغیره خواسته با تایید نظر شما، شما را وارد جنگ کند)
وَ أَنَّا أُشِيرُ عَلَيْكَ بَانَ تَثْبُتَ معاويه ،
و من هم مشورت مى دهم كه معاويه را تثبيت كنى.
فَانٍ بَايَعَ لَكَ فَعَلَىَّ انَّ اَقلِعَهُ مِنْ مَنْزِلِهِ
اگر بيعت كرد بر من است كه او را از جايگاهش بركنار كنم.
قَالَ عَلٌَى : لَا وَ اللَّهِ ، لَا اَعْطِيهِ الَّا السَّيْفِ على عليه السلام فرمود: به خدا سوگند من چيزى جز شمشير به او نخواهم داد.
ابن عباس عرض كرد: من زياد به امر جنگ آشنا نيستم؛ ولى آيا قول پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله را نشنيده اى كه مى فرمايد:
الْحَرْبُ خُدْعَةٌ
در جنگ، میتوان نیرنگ زد.
امام عليه السلام فرمود: آرى.
عرض كردم: والله اگر پيشنهاد مرا بپذيرى من آنها را بعد از ورود در جایگاهشان، چنان خارج مى كنم كه ندانند از كجا اين ضربه بر آنها وارد شده و هيچ نقصان و گناهى بر تو نخواهد بود.
امام عليه السلام فرمود:
اى ابن عباس! من بازيچه دست تو و معاويه نيستم. تو مشورتت را در اختيار من بگذار و من انديشه مى كنم و اگر با تو مخالفت كردم تو بايد از امر من اطاعت كنى.
ابن عباس عرض كرد:
تُشِيرُ عَلَىَّ وَ أَرى ،
چنين خواهم كرد.
فَإِذَا عَصَيْتُكَ فَأَطِعْنِي. فَقُلْتُ : انَّ أَيْسَرَ مَا لکَ عِنْدِي الطَّاعَةِ
آسانترين حقى كه تو بر گردن من دارى اطاعت كردن است.
⏪ بحث هم سر معاویه بود، هم طلحه و زبیر:
📗ابن میثم بحرانی میفرماید:
أَنَّهُ أَشَارَ عَلَيْهِ عِنْدَ اِنْصِرَافِهِ مِنْ مَكَّةَ حَاجّاً، وَ قَدْ بَايَعَهُ اَلنَّاسُ فَقَالَ:
روایت شده که ابن عباس در هنگام بازگشت از مکه پس از گزاردن حج، در حالی که مردم با علی علیه السلام بیعت کرده بودند، به ایشان نظری داد و گفت:
يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ ! إِنَّ هَذَا أَمْرٌ عَظِيمَ يُخَافُ غَوَائِلُ اَلنَّاسِ فِيهِ
ای امیرالمؤمنین! این کاری بس عظیم است که ترس از مردم آشوبگر در این کار وجود دارد.
فَاكْتُبْ لِطَلْحَةَ بِوِلاَيَةِ اَلْبَصْرَةِ وَ لِلزُّبَيْرِ بِوِلاَيَةِ اَلْكُوفَةِ ،
پس دستور ولایت بصره را برای طلحه و ولایت کوفه را برای زبیر صادر کن،
وَ اُكْتُبْ إِلَى مُعَاوِيَةَ وَ ذَكِّرْهُ اَلْقَرَابَةَ وَ اَلصِّلَةَ وَ أَقِرَّهُ عَلَى وِلاَيَةِ اَلشَّامِ
و برای معاویه نامه بنویس و خویشاوندی و روابط را یادآور شو و ولایت شام را برای او مقرّر گردان
حَتَّى يُبَايِعَكَ،
تا با تو بیعت کند،
فَإِنْ بَايَعَكَ وَ جَرَى عَلَى سُنَّتِكَ وَ طَاعَةِ اَللَّهِ فَاتْرُكْهُ عَلَى حَالِهِ
و اگر با تو بیعت نمود و بر طبق سنّت و روش تو و در سایه طاعت خداوند حرکت کرد، او را به حال خود واگذار.
وَ إِنْ خَالَفَكَ فَادْعُهُ إِلَى اَلْمَدِينَةِ وَ أَبْدِلْهُ بِغَيْرِهِ
و اگر با تو مخالفت نمود او را به مدینه فراخوان وشخص دیگری راجایگزین اوکن.
وَ لاَ تُمَوِّجْ بِحَارَ اَلْفِتْنَةِ
و خود را درگیر و دار دریای فتنه میفکن.
فَقَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: مَعَاذَ اَللَّهِ أَنْ اُفْسِدَ دِينِي بِدُنْيَا غَيْرِي!
امام علیه السلام فرمود: به خدا پناه میبرم که دینم را با دنیای دیگران تباه کنم!
وَ لَكَ يَا اِبْنَ عَبَّاسٍ أَنْ تُشِيرَ إِلَى آخِرِ اَلْكَلاَمِ
و تو ای ابن عباس میبایست نظر دیگری در این رابطه بدهی.
⏪مغیره بن شعبه، حافظ منافع معاویه بود نه خیرخواه امیرالمومنین.
📗مرحوم شیخ طوسی در کتاب امالی روایتی نقل میکند که معلوم است جریان مشورت دادن مغیره به امیرالمومنین به توصیه معاویه انجام شده است و در واقع خیرخواهی در آن نبوده است.
لَمَّا بُويِعَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) بَلَغَهُ أَنَّ مُعَاوِيَةَ قَدْ تَوَقَّفَ عَنْ إِظْهَارِ الْبَيْعَةِ لَهُ،
وقتی خبر بیعت مردم با امیرالمومنین به معاویه رسید او به شرطی بیعت با حضرت را پذیرفت که حضرت او را بر شام حاکم نگه دارد .
فَجَاءَ الْمُغِيرَةُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ لَهُ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ،إِنَّ مُعَاوِيَةَ مَنْ قَدْ عَرَفْتَ، وَ قَدْ وَلَّاهُ الشَّامَ مَنْ قَدْ كَانَ قَبْلَكَ،
مغیره همین خبر را به حضرت رساند و گفت شما ابتدا او را حاکم کن،
فَوَلِّهِ أَنْتَ كَيْمَا تَتَّسِقَ عُرَى الْأُمُورِ، ثُمَّ اعْزِلْهُ إِنْ بَدَا لَكَ.
مغیره همین خبر را به حضرت رساند و گفت شما ابتدا او را حاکم کن، بعد اگر خواستی او را عزل کن.
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ):
أَتَضْمَنُ لِي عُمُرِي يَا مُغِيرَةُ فِيمَا بَيْنَ تَوْلِيَتِهِ إِلَى خَلْعِهِ
آيا تو عمر مرا تضمين مى كنى كه موفق شوم و او را خلع كنم؟
قَالَ: لَا.
مغيره عرض كرد: نه.
قَالَ: لَا يَسْأَلُنِي اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) عَنْ تَوْلِيَتِهِ عَلَى رَجُلَيْنِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ لَيْلَةً سَوْدَاءَ أَبَداً
امام عليه السلام فرمود: آيا خدا از من سؤال نخواهد كرد كه چرا او را حتى بر دو نفر از مسلمانان در يك شب تاريك مسلط كردم؟
«وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً»
من هرگز گمراهان را به عنوان يار و ياور انتخاب نخواهم كرد.
لَكِنْ أَبْعَثُ إِلَيْهِأَدْعُوهُ إِلَى مَا فِي يَدَيَّ مِنَ الْحَقِّ، فَإِنْ أَجَابَ فَرَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ لَهُ مَا لَهُمْ وَ عَلَيْهِ مَا عَلَيْهِمْ، وَ إِنْ أَبَى حَاكَمْتُهُ إِلَى اللَّهِ
به معاویه بگو اگر مثال همه مسلمانها بیعت را میپذیری که هیچ و الا من حکم خدا را در مورد تو اجرا میکنم.
⏪چند نکته در مورد این حکمت:
🔻نکته 1:
مشورت در نهج البلاغه در دو بخش مطرح است:
الف. مشورت دادن و مشورت گرفتن شخصی:
✳️درحکمت ۱۱۳ امده:
وَ لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَة.
هيچ پشتيبانى و حمايتى استوارتر از مشورت نيست .
✳️در حکمت ۱۶۱ آمده:
مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ، وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا.
هر كه خودكامگى پيشه كند، به هلاكت رسد و هر كه با مردم مشورت نمايد، در خردشان شريك شده است.
✳️در خطبه ۳۵ امده:
فَإِنَّ مَعْصِيَةَ النَّاصِحِ الشَّفِيقِ الْعَالِمِ الْمُجَرِّبِ تُورِثُ الْحَسْرَةَ وَ تُعْقِبُ النَّدَامَةَ
بدانيد كه نافرمانى از نيكخواه مهربان و داناى تجربه آموخته، موجب حسرت است و پشيمانى در پى دارد.
✳️درحکمت ۱۷۳ آمده:
مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ، عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإِ.
و فرمود (ع): هر كه از آراء ديگران استقبال كند، مواضع خطا را تواند شناخت.
⏪ب. مشورت دادن به حاکم و مسئولین جامعه اسلامی.
بر حاکم لازم است مشورت کند.
عیون اخبار الرضا به نقل از پیامبر:
مَنْ جَاءَكُمْ يُرِيدُ أَنْ يُفَرِّقَ اَلْجَمَاعَةَ وَ يَغْصِبَ اَلْأُمَّةَ أَمْرَهَا وَ يَتَوَلَّى مِنْ غَيْرِ مَشُورَةٍ فَاقْتُلُوهُ،
هر كس آمد و خواست ميان امّت پراكندگى ايجاد كند و حکومت جامعه را غاصبانه از روى استبداد بدون مشورت با ديگران بدست گيرد او را بكشيد،
فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَذِنَ فِي ذَلِكَ
خداوند عزّ و جلّ به آن اذن داده است و ريختن خونش بر ديگران لازم است.
↙️ علت مشورت های امیرالمومنین با توجه به مقام عصمت.
امیرالمومنین در بسیاری از بخش های نهج البلاغه خود را به عنوان یک حاکم معرفی میکند، نه یک حاکمی که امام معصوم است و متصل به غیب است.
لذا از مردم طلب مشورت میکند و راه را برای مشورت دادن آنها باز می گذاشت تا این به یک قاعده و قانون در بین حاکمان تبدیل شود.
↙️ مشورت گیری امیرالمومنین در جریان صفین.
نصر بن مزاحم در وقعه صفین میگوید:
لَمَّا أَرَادَ عَلِیٌّ علیه السلام الْمَسِیرَ إِلَی الشَّامِ دَعَا مَنْ کَانَ مَعَهُ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَجَمَعَهُمْ
هنگامیکه علی علیه السلام خواست عازم شام شود، مهاجران و انصاری را که با او بودند فرا خواند.
ثُمَّ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ قَالَ فَإِنَّکُمْ مَیَامِینُ الرَّأْیِ مَرَاجِیحُ الْحِلْمِ مُبَارِکُو الْأَمْرِ مَقَاوِیلُ بِالْحَقِّ
پس از سپاس خداوند فرمود: « شما مردمی نیک رأی و صبور و حقگو هستید.
وَ قَدْ عَزَمْنَا عَلَی الْمَسِیرِ إِلَی عَدُوِّنَا وَ عَدُوِّکُمْ فَأَشِیرُوا عَلَیْنَا بِرَأْیِکُمْ
ما قصد داریم که بر دشمن خود و شما لشکرکشی کنیم، لذا نظر مشورتی خود را به ما بگویید.
فَقَامَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ وَ قَیْسُ بْنُ سَعْدِ بْنِ عُبَادَهَ وَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ فَصَوَّبُوا رَأْیَهُ وَ بَذَلُوا إِلَیْهِ نُصْرَتَهُ.
عمار بن یاسر و قیس بن سعد بن عباده و سهل بن حنیف نظر امام را تائید کردند و برای یاری وی اعلام آمادگی کردند.
✳️ در نامه ۵۳ خطاب به مالک اشتر به عنوان یک حاکم میفرماید:
وَلاَ تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِکَ بَخِيلاً يَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُکَ الْفَقْرَ
هرگز بخيل را در مشورت خود دخالت مده، زيرا تو را از احسان و نيکى کردن منصرف مى سازد و از تهى دستى و فقر مى ترساند.
وَلاَ جَبَاناً يُضْعِفُکَ عَنِ الاُْمُورِ
و نيز با شخص ترسو مشورت مکن که روحيه تو را در انجام امور تضعيف مى کند.
وَلاَ حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ
و از مشورت با افراد حريص برحذر باش که حرص ورزيدن را از طريق ستمگرى در نظرت زينت مى دهند.
فَإِنَّ الْبُخْلَ وَالْجُبْنَ وَالْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى، يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ.
زيرا «بخل» و «ترس» و «حرص»، تمايلات گوناگونى هستند که جامع آنها «سوء ظن» به خداوند است.
حضرت اصل مشورت را لازم میداند ولی میفرماید با هر کسی نباید مشورت کرد.
↙️ از مشورت دادن به من خود داری نکنید. در خطبه ۲۱۶ فرمود:
لا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ
الْبَادِرَةِ
با من آن گونه که با زمامداران ستمگر سخن گفته مى شود، سخن نگوييد و آن گونه که مردم خود را در برابر حاکمان تندخو و جبّار حفظ مى کنند محدود نسازيد،
وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ
و به طور تصنّعى و منافقانه با من رفتار نکنيد.
وَ لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي
هرگزگمان مبريد که درباره حقى که به من پيشنهاد مى کنيد کوتاهى کنم یا ناراحت شوم،
فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ،
و هرگز خيال نکنيد من در پى بزرگ ساختن خويشتنم،
كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْه
زيرا کسى که شنيدن حق يا پيشنهاد عدالت به او برايش سنگين باشد عمل به آن دو، براى او سخت تر و سنگين تر است.
فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ،
بنابراين از گفتن سخن حقّ يا مشورت عادلانه، خوددارى نکنيد،
فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي
زيرا من به عنوان يک انسان و نه به عنوان يک امام معصوم خود را بالاتر از آن نمى بینم.
⏪ خود امیرالمومنین نیز در دوره خلفا هر جا نیاز به مشورت دادن بود، از مشورت دادن دریغ نفرمود.
📗نمونه ی واضح آن در خطبه ۱۴۶ است که فرمود:
و قد استشارَه عمرُ بن الخطاب في الشُخوص لقتال الفُرس بنفسه…
سخنى از آن حضرت (ع) به عمر بن الخطاب گفت، هنگامى كه با او مشورت كرد، كه خود به جنگ ايرانيان برود:
اين كارى بود كه نه پيروزى در آن به انبوهى لشكر بود و نه شكست در آن به اندك بودن آن.
🔻نکته۲:
حقیقت ولایت مداری تسلیم و اطاعت است.
حضرت در حکمت ۳۲۱ فرمود:
فَإِنْ عَصَيْتُكَ فَأَطِعْنِي
اگر با تو مخالفت كردم و نظر تو را نپذيرفتم بايد از من اطاعت كنى.
❇️اطاعت، حتی آنجایی که خلاف نظر ماست، مطرح است.
یکی از حقوق حاکم بر مردم اطاعت است، مخصوصا آنجایی که سخن و اندیشه حاکم جامعه با اندیشه انسان در تعارض باشد. زیرا آنجا که نظر انسان و ولیّ جامعه یکی باشد، اطاعت کردن سخت نیست زیرا نفس همراه است و یک مدل منیّت در آن است. ولی اگر نظر ولیّ جامعه با ما یکی نباشد نباید به ” توجیه” و “مخالفت” روی آورد.
⏪اطاعت از حاکم الهی لازم است.
در خطبه ۱۶۹ فرمود:
إِنَّ فِي سُلْطَانِ اللَّهِ عِصْمَةً لِأَمْرِكُمْ
همانا حكومت الهى حافظ امور شماست،
فَأَعْطُوهُ طَاعَتَكُمْ غَيْرَ مُلَوَّمَةٍ وَ لَا مُسْتَكْرَهٍ بِهَا
بنابر اين زمام امور خود را بى آن كه نفاق ورزيد يا كراهتى داشته باشيد به دست امام خود سپاريد.
↙️حق حاکم بر مردم، اطاعت است.
در خطبه ۳۴ فرمود:
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ؛
اى مردم! مرا بر شما حقّى است و شما را بر من حقّى:
فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ
امّا حقّ شما بر من (نخست) اين است که از خيرخواهى شما دريغ نورزم
وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ
و بيت المال را در راه شما به طور کامل به کار گيرم
وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا
و شما را تعليم کنم تا از جهل و نادانى رهايى يابيد،
وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْ مَا تَعْلَمُوا
و شما را تربيت کنم تا فراگيريد و آگاه شويد.
وَ أَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ وَ النَّصِيحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِيبِ
و امّا حقّ من بر شما، اين است که در بيعت خويش وفادار باشيد و در آشکار و نهان، خيرخواهى را در حقّ من به جا آوريد،
وَ الْإِجَابَةُ حِينَ أَدْعُوكُمْ وَ الطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُمْ.
و هر وقت شما را بخوانم، اجابت کنيد و هر زمان به شما فرمان دهم اطاعت کنيد.
✳️ویژگی بارز حضرت ابالفضل اطاعت است.
زیارت حضرت ابالفضل العباس:
اَلسّلامُ عَلیک أیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ الْمُطِیعُ للّه وَلِرَسُولِهِ وَلاِءمِیرِالْمُؤمِنِینَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَینِ
ابالفضل العباس با اینکه مرد جنگ بود و علمدار سپاه بود دست به قبضه سلاح نبرد و امام حسین را برای آوردن آب اطاعت کرد.
🔻نکته ۳:
هدف وسیله را توجیه نمیکند.
اگر چه در مرام دنیا طلبان بی مبنایی که هیچ اعتقادی به قیامت ندارند برای رسیدن به هدف میتوان هر کاری کرد ولی در مرام حضرت اینگونه نیست.
⏪برای به دست آوردن دل اشراف ظلم به مردم ممنوع:
در خطبه ۱۲۶ فرمود:
و من كلام له (علیه السلام) لما عُوتِبَ على التسوية في العَطاء
به امام گفتند كه مردم به دنيا دل بسته اند، معاويه با هدايا و پول هاى فراوان آنها را جذب مى كند شما هم از اموال عمومى به اشراف عرب و بزرگان قريش ببخش و از تقسيم مساوى بيت المال دست بردار تا به تو گرايش پيدا كنند.
أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ؟
آيا به من دستور مى دهيد براى پيروزى خود، از جور و ستم در باره امّت اسلامى كه بر آنها ولايت دارم، استفاده کنم؟
وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً
به خدا سوگند، تا عمر دارم، و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مى كنند، هرگز چنين كارى نخواهم كرد.
وَ لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ، فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ
اگر اين اموال از خودم بود به گونه اى مساوى در ميان مردم تقسيم مى كردم تا چه رسد كه جزو اموال خداست.
اللهم اجعل لسان صدقِ علیّا
بسم الله الرحمن الرحیم
شرح حکمتها
۱۴۰۴/۱/۲۳ . ۱۳شوال
💢 حکمت ۳۲۱ 💢
وَ قَالَ (علیه السلام) لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ، وَ قَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ فِي شَيْءٍ لَمْ يُوَافِقْ رَأْيَهُ: لَكَ أَنْ تُشِيرَ عَلَيَّ وَ أَرَى، فَإِنْ عَصَيْتُكَ فَأَطِعْنِي.
به عبد الله بن عباس در مورد رأيى كه داده بود و موافق نظرش نبود، فرمود: بر تو است كه رأى خود را با من در ميان نهى. من در آن مى نگرم، اگر نپذيرفتم، بايد تو از رأى من اطاعت كنى.
💠وَ قَالَ (علیه السلام) لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ، وَ قَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ فِي شَيْءٍ
هنگامى كه ابن عباس نظر خود را به عنوان مشاور در محضر امام عليه السلام ارائه كرد
💠 لَمْ يُوَافِقْ رَأْيَهُ
(امام عليه السلام با عقيده او موافقت ننمود و فرمود):
💠 لَكَ أَنْ تُشِيرَ عَلَيَّ وَ أَرَى
تو حق دارى نظرمشورتى خود را به من بگويى و من روى آن بينديشم وتصميم نهايى را بگيرم،
💠 فإِنْ عَصَيْتُكَ فَأَطِعْنِي
اما اگر با تو مخالفت كردم و نظر تو را نپذيرفتم بايد از من اطاعت كنى..
✅ این حکمت اگرچه در مورد یک قضیه خاص است ولی نکات مهم و اساسی زیادی دارد که میتوان مدیریت و بصیرت علوی را نشان داده و راه روشنی جلوی پای شیعیان حضرت بگذارد.
⏪شان صدور حکمت:
وساطت ذی نفوذها برای استانداری معاویه:
📗طبری در تاریخش از عبد الله ابن عباس نقل میکند:
قَدِمْتُ الْمَدِينَةَ مِنْ مَكَّة بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ بِخُمُسِهِ أَيَّامٍ ، فَجِئْتُ عَلِيّاً ادْخُلْ عَلَيْهِ
من پنج روز بعد از قتل عثمان _ و بیعت مردم با امیرالمومنین _از مکه به مدینه آمدم تا با امیرالمومنین دیدار کنم،
فَقِيلَ لِي : عِنْدَهُ المغيره بْنِ شُعَبُهُ ، فَجَلَسْتُ بِالْبَابِ ساعه ، فَخَرَجَ المغيره
به من گفته شد که مغیره بن شعبه داخل است، من منتظر ماندم تا او بیرون بیاید
فَسَلَّمَ عَلَى فَقَالَ : مَتَى قَدِمْتَ ؟ فَقُلْتُ : السَّاعَةَ
و به من گفت کی آمده ای، گفتم هم اینک
فَدَخَلْتُ عَلَى عَلَى فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ .
قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، أَخْبِرْنِي عَنْ شَانَ المغيره ، وَ لَمْ خَلَا بِكَ ؟ از حضرت پرسیدم مغیره اینجا چه میخواست که با شما جلسه خصوصی گرفته بود؟
جَاءَنِي بَعْدَ مَقْتَلِ عُثْمَانَ بِيَوْمَيْنِ ، فَقَالَ لِي : أَخْلِنِي ، فَفَعَلْتُ
فرمود: دو روز بعد از قتل عثمان، مغیره پیش من آمد و تقاضای دیدار خضوصی کرد،
فَقَالَ : انَّ النُّصْحُ رَخِيصٌ وَ أَنْتَ بَقِيَّةُ النَّاسِ ، وَ أَنَّى لَكَ نَاصِحٍ
او گفت مشورت دادن کار مجازی است مخصوصا اینکه شما شخصیت بالایی هستی و بقیه ی خوبان گذشته هستی و من نیز اهل خیر خواهی ام،
وَ أَنَّى أُشِيرُ عَلَيْكَ بِرَدِّ عُمَّالِ عُثْمَانَ عَامِكَ هَذَا،فَاكْتُبْ اليهم باثباتهم عَلَى أَعْمالَهُمْ ،
تمام فرمانداران از سوى عثمان را امسال در پست خود تثبيت كن.
فَإِذَا بَايَعُوا لَكَ وَ اطمَاَنَّ الْأَمْرُ لَكَ، عزلتَ مَنْ أَحْبَبْتَ
هنگامى كه با تو بيعت كردند و موقعيت تو تثبيت شد هركدام را خواستى عزل كن.
وَ أَقْرَرْتُ مَنْ أَحْبَبْتَ
و هركدام را خواستى در پست خود نگاه دار.
فَقُلْتُ : وَ اللَّهِ لَا ادَّهِنْ فِي دِينِي وَ لَا اَعطَى الدَّنىَّ فِي أَمْرِى
من به او گفتم: والله من در دين خودم مداهنه نمى كنم و افراد پَست را در كار خودم دخالت نمى دهم.
قَالَ : فَانٍ كُنْتَ قَدْ أَبِيتَ عَلَىَّ فَانْزِعْ مَنْ شِئْتَ وَ اتْرُكْ معاويه
او گفت: اگر اين پيشنهاد را قبول ندارى هركس را مى خواهى بركنار كن؛ ولى معاويه را بر سر كار خود بگذار.
فَانَّ لِمُعَاوِيَةَ جُراَةً ، وَ هُوَ فِي أَهْلِ الشَّامِ يَسْمَعُ مِنْهُ ،
چون معاويه مرد جسورى است و مردم شام از او شنوايى دارند
وَ لَكَ حَجِّةٌ فِي اثباتِه ، كَانَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَدْ وَلَّاهُ الشَّامِ
و دليل تو در تثبيت او اين است كه عُمَر ولايت شام را به او سپرده.
فَقُلْتُ : لَا وَ اللَّهِ، لااسْتَعْمَلَ معاويه يَوْمَيْنِ أَبَداً فَخَرَجَ مِنْ عِنْدِي عَلَى مَاأَشَارَ بِهِ
به او گفتم: به خدا سوگند معاويه را حتى به اندازه دو روز در پست خود تثبيت نمى كنم. او از نزد من خارج شد.
ثُمَّ عَادَ فَقَالَ لِي : أَنَّى أَشَرْتُ عَلَيْكَ بِمَا أَشَرْتَ بِهِ فَأَبَيْتَ عَلَىّ ،
سپس امروز آمد و به من گفت: من ديروز مشورتى به تو دادم و نپذيرفتى.
ثُمَّ نَظَرْتُ فِي الْأَمْرِ فَإِذا أَنْتَ مُصِيبٌ دَلسَهُ
بعدآ فكر كردم ديدم حق با تو بوده.
لَا يَنْبَغِى لَكَ انَّ تَأْخُذُ أَمَرَكَ بِخَدْعِهِ ، وَ لَا يَكُونُ فِي أَمْرِكَ
سزاوار نيست تو كارت را با خدعه انجام دهى و تدليس در امر تو باشد.
⏪ خطای محاسباتی ابن عباس:
قَالَ : فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ : فَقُلْتُ لَعَلَى : أَمَّا أَوَّلُ مَا أَشَارَ بِهِ عَلَيْكَ فَقَدْ نَصَحَكَ ،
ابن عباس مى گويد: من به على عليه السلام عرض كردم: آنچه را اول گفته است به عنوان خيرخواهى بوده
وَ أَمَّا الْآخَرُ فَغَشَّك
و آنچه را بعدآ گفته نوعى غش و تدليس بوده است(یعنی مغیره خواسته با تایید نظر شما، شما را وارد جنگ کند)
وَ أَنَّا أُشِيرُ عَلَيْكَ بَانَ تَثْبُتَ معاويه ،
و من هم مشورت مى دهم كه معاويه را تثبيت كنى.
فَانٍ بَايَعَ لَكَ فَعَلَىَّ انَّ اَقلِعَهُ مِنْ مَنْزِلِهِ
اگر بيعت كرد بر من است كه او را از جايگاهش بركنار كنم.
قَالَ عَلٌَى : لَا وَ اللَّهِ ، لَا اَعْطِيهِ الَّا السَّيْفِ على عليه السلام فرمود: به خدا سوگند من چيزى جز شمشير به او نخواهم داد.
ابن عباس عرض كرد: من زياد به امر جنگ آشنا نيستم؛ ولى آيا قول پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله را نشنيده اى كه مى فرمايد:
الْحَرْبُ خُدْعَةٌ
در جنگ، میتوان نیرنگ زد.
امام عليه السلام فرمود: آرى.
عرض كردم: والله اگر پيشنهاد مرا بپذيرى من آنها را بعد از ورود در جایگاهشان، چنان خارج مى كنم كه ندانند از كجا اين ضربه بر آنها وارد شده و هيچ نقصان و گناهى بر تو نخواهد بود.
امام عليه السلام فرمود:
اى ابن عباس! من بازيچه دست تو و معاويه نيستم. تو مشورتت را در اختيار من بگذار و من انديشه مى كنم و اگر با تو مخالفت كردم تو بايد از امر من اطاعت كنى.
ابن عباس عرض كرد:
تُشِيرُ عَلَىَّ وَ أَرى ،
چنين خواهم كرد.
فَإِذَا عَصَيْتُكَ فَأَطِعْنِي. فَقُلْتُ : انَّ أَيْسَرَ مَا لکَ عِنْدِي الطَّاعَةِ
آسانترين حقى كه تو بر گردن من دارى اطاعت كردن است.
⏪ بحث هم سر معاویه بود، هم طلحه و زبیر:
📗ابن میثم بحرانی میفرماید:
أَنَّهُ أَشَارَ عَلَيْهِ عِنْدَ اِنْصِرَافِهِ مِنْ مَكَّةَ حَاجّاً، وَ قَدْ بَايَعَهُ اَلنَّاسُ فَقَالَ:
روایت شده که ابن عباس در هنگام بازگشت از مکه پس از گزاردن حج، در حالی که مردم با علی علیه السلام بیعت کرده بودند، به ایشان نظری داد و گفت:
يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ ! إِنَّ هَذَا أَمْرٌ عَظِيمَ يُخَافُ غَوَائِلُ اَلنَّاسِ فِيهِ
ای امیرالمؤمنین! این کاری بس عظیم است که ترس از مردم آشوبگر در این کار وجود دارد.
فَاكْتُبْ لِطَلْحَةَ بِوِلاَيَةِ اَلْبَصْرَةِ وَ لِلزُّبَيْرِ بِوِلاَيَةِ اَلْكُوفَةِ ،
پس دستور ولایت بصره را برای طلحه و ولایت کوفه را برای زبیر صادر کن،
وَ اُكْتُبْ إِلَى مُعَاوِيَةَ وَ ذَكِّرْهُ اَلْقَرَابَةَ وَ اَلصِّلَةَ وَ أَقِرَّهُ عَلَى وِلاَيَةِ اَلشَّامِ
و برای معاویه نامه بنویس و خویشاوندی و روابط را یادآور شو و ولایت شام را برای او مقرّر گردان
حَتَّى يُبَايِعَكَ،
تا با تو بیعت کند،
فَإِنْ بَايَعَكَ وَ جَرَى عَلَى سُنَّتِكَ وَ طَاعَةِ اَللَّهِ فَاتْرُكْهُ عَلَى حَالِهِ
و اگر با تو بیعت نمود و بر طبق سنّت و روش تو و در سایه طاعت خداوند حرکت کرد، او را به حال خود واگذار.
وَ إِنْ خَالَفَكَ فَادْعُهُ إِلَى اَلْمَدِينَةِ وَ أَبْدِلْهُ بِغَيْرِهِ
و اگر با تو مخالفت نمود او را به مدینه فراخوان وشخص دیگری راجایگزین اوکن.
وَ لاَ تُمَوِّجْ بِحَارَ اَلْفِتْنَةِ
و خود را درگیر و دار دریای فتنه میفکن.
فَقَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: مَعَاذَ اَللَّهِ أَنْ اُفْسِدَ دِينِي بِدُنْيَا غَيْرِي!
امام علیه السلام فرمود: به خدا پناه میبرم که دینم را با دنیای دیگران تباه کنم!
وَ لَكَ يَا اِبْنَ عَبَّاسٍ أَنْ تُشِيرَ إِلَى آخِرِ اَلْكَلاَمِ
و تو ای ابن عباس میبایست نظر دیگری در این رابطه بدهی.
⏪مغیره بن شعبه، حافظ منافع معاویه بود نه خیرخواه امیرالمومنین.
📗مرحوم شیخ طوسی در کتاب امالی روایتی نقل میکند که معلوم است جریان مشورت دادن مغیره به امیرالمومنین به توصیه معاویه انجام شده است و در واقع خیرخواهی در آن نبوده است.
لَمَّا بُويِعَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) بَلَغَهُ أَنَّ مُعَاوِيَةَ قَدْ تَوَقَّفَ عَنْ إِظْهَارِ الْبَيْعَةِ لَهُ،
وقتی خبر بیعت مردم با امیرالمومنین به معاویه رسید او به شرطی بیعت با حضرت را پذیرفت که حضرت او را بر شام حاکم نگه دارد .
فَجَاءَ الْمُغِيرَةُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ لَهُ: يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ،إِنَّ مُعَاوِيَةَ مَنْ قَدْ عَرَفْتَ، وَ قَدْ وَلَّاهُ الشَّامَ مَنْ قَدْ كَانَ قَبْلَكَ،
مغیره همین خبر را به حضرت رساند و گفت شما ابتدا او را حاکم کن،
فَوَلِّهِ أَنْتَ كَيْمَا تَتَّسِقَ عُرَى الْأُمُورِ، ثُمَّ اعْزِلْهُ إِنْ بَدَا لَكَ.
مغیره همین خبر را به حضرت رساند و گفت شما ابتدا او را حاکم کن، بعد اگر خواستی او را عزل کن.
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ):
أَتَضْمَنُ لِي عُمُرِي يَا مُغِيرَةُ فِيمَا بَيْنَ تَوْلِيَتِهِ إِلَى خَلْعِهِ
آيا تو عمر مرا تضمين مى كنى كه موفق شوم و او را خلع كنم؟
قَالَ: لَا.
مغيره عرض كرد: نه.
قَالَ: لَا يَسْأَلُنِي اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) عَنْ تَوْلِيَتِهِ عَلَى رَجُلَيْنِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ لَيْلَةً سَوْدَاءَ أَبَداً
امام عليه السلام فرمود: آيا خدا از من سؤال نخواهد كرد كه چرا او را حتى بر دو نفر از مسلمانان در يك شب تاريك مسلط كردم؟
«وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً»
من هرگز گمراهان را به عنوان يار و ياور انتخاب نخواهم كرد.
لَكِنْ أَبْعَثُ إِلَيْهِأَدْعُوهُ إِلَى مَا فِي يَدَيَّ مِنَ الْحَقِّ، فَإِنْ أَجَابَ فَرَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ لَهُ مَا لَهُمْ وَ عَلَيْهِ مَا عَلَيْهِمْ، وَ إِنْ أَبَى حَاكَمْتُهُ إِلَى اللَّهِ
به معاویه بگو اگر مثال همه مسلمانها بیعت را میپذیری که هیچ و الا من حکم خدا را در مورد تو اجرا میکنم.
⏪چند نکته در مورد این حکمت:
🔻نکته 1:
مشورت در نهج البلاغه در دو بخش مطرح است:
الف. مشورت دادن و مشورت گرفتن شخصی:
✳️درحکمت ۱۱۳ امده:
وَ لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَة.
هيچ پشتيبانى و حمايتى استوارتر از مشورت نيست .
✳️در حکمت ۱۶۱ آمده:
مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ، وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا.
هر كه خودكامگى پيشه كند، به هلاكت رسد و هر كه با مردم مشورت نمايد، در خردشان شريك شده است.
✳️در خطبه ۳۵ امده:
فَإِنَّ مَعْصِيَةَ النَّاصِحِ الشَّفِيقِ الْعَالِمِ الْمُجَرِّبِ تُورِثُ الْحَسْرَةَ وَ تُعْقِبُ النَّدَامَةَ
بدانيد كه نافرمانى از نيكخواه مهربان و داناى تجربه آموخته، موجب حسرت است و پشيمانى در پى دارد.
✳️درحکمت ۱۷۳ آمده:
مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ، عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإِ.
و فرمود (ع): هر كه از آراء ديگران استقبال كند، مواضع خطا را تواند شناخت.
⏪ب. مشورت دادن به حاکم و مسئولین جامعه اسلامی.
بر حاکم لازم است مشورت کند.
عیون اخبار الرضا به نقل از پیامبر:
مَنْ جَاءَكُمْ يُرِيدُ أَنْ يُفَرِّقَ اَلْجَمَاعَةَ وَ يَغْصِبَ اَلْأُمَّةَ أَمْرَهَا وَ يَتَوَلَّى مِنْ غَيْرِ مَشُورَةٍ فَاقْتُلُوهُ،
هر كس آمد و خواست ميان امّت پراكندگى ايجاد كند و حکومت جامعه را غاصبانه از روى استبداد بدون مشورت با ديگران بدست گيرد او را بكشيد،
فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَذِنَ فِي ذَلِكَ
خداوند عزّ و جلّ به آن اذن داده است و ريختن خونش بر ديگران لازم است.
↙️ علت مشورت های امیرالمومنین با توجه به مقام عصمت.
امیرالمومنین در بسیاری از بخش های نهج البلاغه خود را به عنوان یک حاکم معرفی میکند، نه یک حاکمی که امام معصوم است و متصل به غیب است.
لذا از مردم طلب مشورت میکند و راه را برای مشورت دادن آنها باز می گذاشت تا این به یک قاعده و قانون در بین حاکمان تبدیل شود.
↙️ مشورت گیری امیرالمومنین در جریان صفین.
نصر بن مزاحم در وقعه صفین میگوید:
لَمَّا أَرَادَ عَلِیٌّ علیه السلام الْمَسِیرَ إِلَی الشَّامِ دَعَا مَنْ کَانَ مَعَهُ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَجَمَعَهُمْ
هنگامیکه علی علیه السلام خواست عازم شام شود، مهاجران و انصاری را که با او بودند فرا خواند.
ثُمَّ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ قَالَ فَإِنَّکُمْ مَیَامِینُ الرَّأْیِ مَرَاجِیحُ الْحِلْمِ مُبَارِکُو الْأَمْرِ مَقَاوِیلُ بِالْحَقِّ
پس از سپاس خداوند فرمود: « شما مردمی نیک رأی و صبور و حقگو هستید.
وَ قَدْ عَزَمْنَا عَلَی الْمَسِیرِ إِلَی عَدُوِّنَا وَ عَدُوِّکُمْ فَأَشِیرُوا عَلَیْنَا بِرَأْیِکُمْ
ما قصد داریم که بر دشمن خود و شما لشکرکشی کنیم، لذا نظر مشورتی خود را به ما بگویید.
فَقَامَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ وَ قَیْسُ بْنُ سَعْدِ بْنِ عُبَادَهَ وَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ فَصَوَّبُوا رَأْیَهُ وَ بَذَلُوا إِلَیْهِ نُصْرَتَهُ.
عمار بن یاسر و قیس بن سعد بن عباده و سهل بن حنیف نظر امام را تائید کردند و برای یاری وی اعلام آمادگی کردند.
✳️ در نامه ۵۳ خطاب به مالک اشتر به عنوان یک حاکم میفرماید:
وَلاَ تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِکَ بَخِيلاً يَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُکَ الْفَقْرَ
هرگز بخيل را در مشورت خود دخالت مده، زيرا تو را از احسان و نيکى کردن منصرف مى سازد و از تهى دستى و فقر مى ترساند.
وَلاَ جَبَاناً يُضْعِفُکَ عَنِ الاُْمُورِ
و نيز با شخص ترسو مشورت مکن که روحيه تو را در انجام امور تضعيف مى کند.
وَلاَ حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ
و از مشورت با افراد حريص برحذر باش که حرص ورزيدن را از طريق ستمگرى در نظرت زينت مى دهند.
فَإِنَّ الْبُخْلَ وَالْجُبْنَ وَالْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى، يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ.
زيرا «بخل» و «ترس» و «حرص»، تمايلات گوناگونى هستند که جامع آنها «سوء ظن» به خداوند است.
حضرت اصل مشورت را لازم میداند ولی میفرماید با هر کسی نباید مشورت کرد.
↙️ از مشورت دادن به من خود داری نکنید. در خطبه ۲۱۶ فرمود:
لا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ
الْبَادِرَةِ
با من آن گونه که با زمامداران ستمگر سخن گفته مى شود، سخن نگوييد و آن گونه که مردم خود را در برابر حاکمان تندخو و جبّار حفظ مى کنند محدود نسازيد،
وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ
و به طور تصنّعى و منافقانه با من رفتار نکنيد.
وَ لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي
هرگزگمان مبريد که درباره حقى که به من پيشنهاد مى کنيد کوتاهى کنم یا ناراحت شوم،
فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ،
و هرگز خيال نکنيد من در پى بزرگ ساختن خويشتنم،
كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْه
زيرا کسى که شنيدن حق يا پيشنهاد عدالت به او برايش سنگين باشد عمل به آن دو، براى او سخت تر و سنگين تر است.
فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ،
بنابراين از گفتن سخن حقّ يا مشورت عادلانه، خوددارى نکنيد،
فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي
زيرا من به عنوان يک انسان و نه به عنوان يک امام معصوم خود را بالاتر از آن نمى بینم.
⏪ خود امیرالمومنین نیز در دوره خلفا هر جا نیاز به مشورت دادن بود، از مشورت دادن دریغ نفرمود.
📗نمونه ی واضح آن در خطبه ۱۴۶ است که فرمود:
و قد استشارَه عمرُ بن الخطاب في الشُخوص لقتال الفُرس بنفسه…
سخنى از آن حضرت (ع) به عمر بن الخطاب گفت، هنگامى كه با او مشورت كرد، كه خود به جنگ ايرانيان برود:
اين كارى بود كه نه پيروزى در آن به انبوهى لشكر بود و نه شكست در آن به اندك بودن آن.
🔻نکته۲:
حقیقت ولایت مداری تسلیم و اطاعت است.
حضرت در حکمت ۳۲۱ فرمود:
فَإِنْ عَصَيْتُكَ فَأَطِعْنِي
اگر با تو مخالفت كردم و نظر تو را نپذيرفتم بايد از من اطاعت كنى.
❇️اطاعت، حتی آنجایی که خلاف نظر ماست، مطرح است.
یکی از حقوق حاکم بر مردم اطاعت است، مخصوصا آنجایی که سخن و اندیشه حاکم جامعه با اندیشه انسان در تعارض باشد. زیرا آنجا که نظر انسان و ولیّ جامعه یکی باشد، اطاعت کردن سخت نیست زیرا نفس همراه است و یک مدل منیّت در آن است. ولی اگر نظر ولیّ جامعه با ما یکی نباشد نباید به ” توجیه” و “مخالفت” روی آورد.
⏪اطاعت از حاکم الهی لازم است.
در خطبه ۱۶۹ فرمود:
إِنَّ فِي سُلْطَانِ اللَّهِ عِصْمَةً لِأَمْرِكُمْ
همانا حكومت الهى حافظ امور شماست،
فَأَعْطُوهُ طَاعَتَكُمْ غَيْرَ مُلَوَّمَةٍ وَ لَا مُسْتَكْرَهٍ بِهَا
بنابر اين زمام امور خود را بى آن كه نفاق ورزيد يا كراهتى داشته باشيد به دست امام خود سپاريد.
↙️حق حاکم بر مردم، اطاعت است.
در خطبه ۳۴ فرمود:
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ؛
اى مردم! مرا بر شما حقّى است و شما را بر من حقّى:
فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ
امّا حقّ شما بر من (نخست) اين است که از خيرخواهى شما دريغ نورزم
وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ
و بيت المال را در راه شما به طور کامل به کار گيرم
وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا
و شما را تعليم کنم تا از جهل و نادانى رهايى يابيد،
وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْ مَا تَعْلَمُوا
و شما را تربيت کنم تا فراگيريد و آگاه شويد.
وَ أَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ وَ النَّصِيحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِيبِ
و امّا حقّ من بر شما، اين است که در بيعت خويش وفادار باشيد و در آشکار و نهان، خيرخواهى را در حقّ من به جا آوريد،
وَ الْإِجَابَةُ حِينَ أَدْعُوكُمْ وَ الطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُمْ.
و هر وقت شما را بخوانم، اجابت کنيد و هر زمان به شما فرمان دهم اطاعت کنيد.
✳️ویژگی بارز حضرت ابالفضل اطاعت است.
زیارت حضرت ابالفضل العباس:
اَلسّلامُ عَلیک أیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ الْمُطِیعُ للّه وَلِرَسُولِهِ وَلاِءمِیرِالْمُؤمِنِینَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَینِ
ابالفضل العباس با اینکه مرد جنگ بود و علمدار سپاه بود دست به قبضه سلاح نبرد و امام حسین را برای آوردن آب اطاعت کرد.
🔻نکته ۳:
هدف وسیله را توجیه نمیکند.
اگر چه در مرام دنیا طلبان بی مبنایی که هیچ اعتقادی به قیامت ندارند برای رسیدن به هدف میتوان هر کاری کرد ولی در مرام حضرت اینگونه نیست.
⏪برای به دست آوردن دل اشراف ظلم به مردم ممنوع:
در خطبه ۱۲۶ فرمود:
و من كلام له (علیه السلام) لما عُوتِبَ على التسوية في العَطاء
به امام گفتند كه مردم به دنيا دل بسته اند، معاويه با هدايا و پول هاى فراوان آنها را جذب مى كند شما هم از اموال عمومى به اشراف عرب و بزرگان قريش ببخش و از تقسيم مساوى بيت المال دست بردار تا به تو گرايش پيدا كنند.
أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ؟
آيا به من دستور مى دهيد براى پيروزى خود، از جور و ستم در باره امّت اسلامى كه بر آنها ولايت دارم، استفاده کنم؟
وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً
به خدا سوگند، تا عمر دارم، و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مى كنند، هرگز چنين كارى نخواهم كرد.
وَ لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ، فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ
اگر اين اموال از خودم بود به گونه اى مساوى در ميان مردم تقسيم مى كردم تا چه رسد كه جزو اموال خداست.
اللهم اجعل لسان صدقِ علیّا